![]()
RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com
|
در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدیمگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 +661 عثمان =1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 قاصب ولایت محمدی 737-196 ضرب 14 معصوم = 541 عمر ابوبکر 541 با قاصبه خلافت 1312-110 علی = 1202 ابجد ابوبکر و عمر عثمان 1202 ابجد این آیه قرآن ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد ابجد خائنان 772-541 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجدمتکبرین دین 786-245 اسلامه حق = 541 عمر و ابوبکر 541 مجرمی مردد 541 حرام لغمها ملحد دین 541 با قلدر ادیانو اسلام 541 به ابجد منافقان قرآن 673 - 132 اسلام = 541 عمر 541 +430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد ظالم 971 -310 عمر = 661 عثمان 661 یا مرد پررو 661 اینتر 661 دروغ گو 1216 - 14 معصوم = 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان 1202 -971 ظالم = 231 ابوبکر ظالم و مقصر دین میباشد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 نفاق 231 عصیان 231 دزده دین اسلامی 231 راه دزدی 231به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر ریاست کفر971 + 231 ابوبکر=1202 سه خلیفه 1202 ابجد سه خلیفه 1202 آیه قرآن به ابجد صغیر و کبیر سه خلیفه کفر 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 -971= ریاست کفر231 نفاق 231 دین حرام الهی 231 بکودن احمق 231 ابوبکر این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟ چاپ فرستادن به ایمیل میانگین امتیار کاربران: / 3 ضعیف عالی جناب ابوبکر - دلایل عزیزان اهل سنت برخلافت ابوبکر و پاسخ آنها میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟ وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون . الزمر / 33 . كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند ، آنان پرهيزگارانند ! . خلاصه جواب : اولاً : طبق روايت صحيح بخاري از قول عائشه كه هيچ آيهاي در قرآن كريم در حق ما نازل نشده است ؛ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 . ثانياً : روايتي كه اين مطلب را براي ابوبكر ثابت ميكند ، از ديدگاه خود اهل سنت و به اعتراف بزرگان آنها ، جعلي و دروغ است . مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 . فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 . ثالثاً : نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت آن دو نفر را دروغگو ، گناهكار ، حيلهگر و خيانتكار ميداند (كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا) . صحيح مسلم ج 5 ص 157 كتاب الجهاد باب حكم الفئ رابعاً : روايات بسياري در كتابهاي اهل سنت وجود دارد كه اثبات ميكند اين آيه از قرآن كريم در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . (الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه ). تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 . الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 . تفصيل مطلب : برخي از علما و مفسرين اهل تسنن ؛ همانند فخررازي و ... تلاش ميكنند كه ثابت كنند اين روايت در شأن ابوبكر نازل شده است و مراد از «صدق به» ابوبكر است ؛ اما با مراجعه به مصادر و منابع اهل تسنن ، در مييابيم كه اين مطلب صحت ندارد ؛ بلكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . ما براي اثابت اين مطلب به چند دليل از منابع و مصادر اهل سنت ، اكتفاء مي كنيم . هيچ آيهاي در حق خاندان ابوبكر نازل نشده است : محمد بن اسماعلي بخاري به نقل از عايشه دختر ابوبكر مينويسد : مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 . هيچ آيهاي از قرآن كريم در باره ما خاندان نازل نشده است . طبق اين روايت كه در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن آمده است ، تمامي روايات ديگري كه در كتابهاي اهل سنت ، مبني بر نزول آياتي از قرآن كريم در حق ابوبكر ، جعلي و در تعارض با اين روايت است . ضعف سند روايت نزول آيه در حق أبي بكر : خود علماي اهل سنت اين روايت را تضعيف كردهاند . هيثمي ، عالم مشهور اهل سنت بعد از نقل روايت طولاني به نقل از امير المؤمنين عليه السلام در فضائل ابوبكر ، مي گويد : وعن أسيد بن صفوان صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لما توفى أبو بكر سجى بثوب فارتجت المدينة بالبكاء ودهش كيوم قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وجاء علي بن أبي طالب مسترجعا مسرعا وهو يقول اليوم انقطعت خلافة النبوة ... فسماك الله في كتابه صديقا فقال والذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم وصدق به أبو بكر ... رواه البزار وفيه عمر ابن إبراهيم وهو كذاب . مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 . هنگامي كه ابوبكر از دنيا رفت ، او را با پارچهاي پوشاندند ، مدينه از گريه مردمان به لرزش افتاد ؛ همانند روزي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) از دنيا رفته بود . علي بن أبي طالب (عليه السلام) در حالي كه «انا لله وإنا اليه راجعون» را بر زبان داشت ، با سرعت آمد و فرمود : امروز خلافت پيامبر قطع شد ... خداوند تو را در كتابش صديق ناميد و فرمود: مراد از «جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «صدق به» ابوبكر است . اين روايت را بزاز نقل كرده است و در سند آن عمر بن ابراهيم است كه او بسيار دروغگو است . و ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد : ومن طريق لين إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر . فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 . از طريق علي بن أبي طالب (عليه السلام) با سندي كه قابل احتجاج نيست ، نقل شده است كه مراد از « الذي جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «الذي صدق به» ابوبكر است . امام علي عليه السلام ، ابوبكر را كاذب و غادر ميداند : نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است ؛ آنجا كه به نقل از خليفه دوم مينويسد : قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... . صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 157 ، كتاب الجهاد ، باب حكم الفئ . پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زادهات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را . ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نميگذاريم ، آنچه ميماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهكار ، حيلهگر و خيانتكار معرفي كرديد ...
پس از مرگ ابوبكر ، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد . با اين حال چگونه ميشود كه امير المؤمنين عليه السلام در هنگام مرگ خليفه اول آمده باشد و آن سخنان را گفته باشد ؟ آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است : از طرف ديگر ، روايات فراواني در كتابهاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . از آن جايي كه در اين باره روايات بسياري وجود دارد ، ما به جهت اختصار به چند روايت بسنده ميكنيم . آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش مينويسد : وقال أبو الأسود . ومجاهد في رواية . وجماعة من أهل البيت . وغيرهم : الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه . تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 . ابو اسود و مجاهد در روايتي ، جماعتي از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آنها گفتهاند : مراد از «الذي صدق به» علي (عليه السلام) است . و سيوطي در الدر المنثور مينويسد : وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة والذي جاء بالصدق قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وصدق به قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه . الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 . و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل شش روايت در اين باره نقل مي كند كه ما به سه تاي از آنها اكتفا ميكنيم : 810 ، حدثنا السيد أبو منصور ظفر بن محمد الحسيني رحمه الله حدثنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمان بن عيسى بن مأتي بالكوفة ، حدثنا الحبري حدثنا الحسن بن الحسين العرني حدثنا علي بن القاسم ، عن عبد الوهاب بن مجاهد ، عن أبيه في قول الله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( الذي ) جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، و ( الذي ) صدق به علي . شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 178 . 813 ، في ( التفسير ) العتيق : وسعيد بن أبي سعيد التغلبي عن أبيه ، عن مقاتل بن سليمان ، عن الضحاك : عن ابن عباس ( في تفسير قوله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) ) قال : هو النبي جاء بالصدق ، و ( الذي ) صدق به علي بن أبي طالب . شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 180 . 812 ، أخبرناه أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد القاضي ب الريوند ) أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد بن أحمد بن أيوب الزوري بالري أخبرنا أبو بكر الجعابي حدثنا الحسين بن علي السلولي بالكوفة ( أخبرنا ) محمد بن الحسن السلولي حدثنا عمر بن سعد ( الأسدي ) البصري عن ليث : عن مجاهد ( في قوله تعالى ) ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( جاء بالصدق ) رسول الله . و ( صدق به ) علي بن أبي طالب . ( رواه أيضا ) أبو بكر السبيعي عن الحسين به . شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 179 – 180 . و ابن مردويه اصفهاني در مناقبش اين سه روايت را نقل ميكند : عن أبي هريرة : ( والذي جآء بالصدق ) قال : رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ، ( وصدق به ) قال : علي بن أبي طالب ( رضي الله عنه ) . عن مجاهد في الآية قال : ( وصدق به ) علي بن أبي طالب . عن أبي جعفر ( عليه السلام ) : ( الذي جآء بالصدق ) محمد ( صلى الله عليه وآله ) . والذي ( وصدق به ) علي بن أبي طالب . مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) ، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني ، ص 314 – 315 . و ابن عساكر نيز روايات فراواني را نقل ميكند كه ما فقط يكي از آنها را ذكر ميكنيم : عن ابن مجاهد عن أبيه في قوله عز وجل " والذي جاء بالصدق وصدق به " قال الذي جاء بالصدق رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وصدق به علي بن أبي طالب . تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 360 .
فضائل ابوبكر در قرآن؟!!
در قرآن در آيه 40، سورة توبه ميخوانيم:
الاّ تَنْصُروُهُ فَقَدْ نَصَرهُ اللّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَروُا ثانِيَ اثْنَيْنِ اْذْ هُما في الْغارِ اِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ اَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها ...:
اگر پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ را ياري نكنيد، خداوند او را ياري خواهد كرد (همان گونه كه در سختترين ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام كه (در جريان هجرت) كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه دوّمين نفر بود (و يك نفر همراه او بيش نبود) درآن هنگام كه آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود ميگفت: غم مخور، خدا با ما است، در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او (پيامبر) فرستاد، و با لشگرهائي كه آنها را نميديدند او را تقويت نمود.
علماي اهل تسنّن،اين آيه را كه از دلائل معروف فضائل ابوبكر ميدانند،و ابوبكر را به عنوان يار غار خوانده، و براي تأييد خلافت او به آن تكيه مينمايند، و شعراي آنها با يادآوري همين عنوان، او را ميستايند، مثلاً سعدي ميگويد:
اي يار غار سيّد و صدّيق و راهبر
مجموعة فضائل و گنجينة صفا
مردان قدم به صحبت ياران نهادهاند
ليكن نه همچنان كه تو در كام اژدها[1]
اكنون با توجّه به مطلب فوق به مناظرة زير كه از شيخ مفيد (ره) نقل شده توجّه كنيد:
علّامة طبرسي در كتاب احتجاج و كراجكي در كنزالفوائد، از شيخ ابوعلي حسنبنمحمّدرِقّي،نقل ميكنند كه شيخ مفيد (ره) فرمود: شبي در خواب ديدم گويا به راهي ميروم، ناگاه چشمم به جمعيّتي افتاد كه به گرد مردي حلقه زده بودند، و آن مرد براي آنها قصّه ميگفت، پرسيدم آن مرد كيست؟، گفتند: عمربن خطّاب است.
من نزد عمر رفتم ديدم مردي با او سخن ميگويد، ولي من سخن آنها را نميفهميدم، سخنانش را قطع كرده و به عمر گفتم: بگو دليل بر برتري ابوبكر، در آية غار (ثاني اثنين اذهما في الغار ...) چيست؟
عمر گفت: شش نكتهاي كه در اين آيه وجود دارد بيانگر فضيلت ابوبكر است.
آنگاه آن شش نكته را چنين برشمرد:
1ـ خداوند در قرآن (آيه 40 توبه) از پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله ـ ياد كرده، و ابوبكر را دوّمين نفر قرار داده است (ثانِيَ اثْنَيْن(
2ـ خداوند در آية فوق، آن دو (پيامبر و ابوبكر) را در كنار هم، در يك مكان ياد كرده، و اين بيانگر پيوند آن دو است (اِذْ هُما فِي الْغارِ(
3ـ خداوند در آية مذكور، ابوبكر را به عنوان صاحب (رفيق) پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله ـ ياد نموده كه حاكي از درجه بالاي ابوبكر است (اِذْ يقول لِصاحِبِهِ(
4ـ خداوند از مهرباني پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده، آنجا كه طبق آيه مذكور، پيامبر به ابوبكر ميگويد وَ لا تَحْزَنْ: غمگين نباش.
5ـ پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده كه خداوند ياور هر دو ما به طور مساوي، و مدافع ما است (اِنَّ اللّهَ مَعَنا (
6ـ خداوند در اين آيه از نازل شدن سكينه و آرامش به ابوبكر خبر دادهاست، زيرا پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ هميشه داراي آرامش بود و نيازي به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ(
اين شش نكته از آية مذكور، بيانگر برتري ابوبكر است، كه براي تو و ديگران قدرت بر ردّ آن نيست.
شيخ مفيد (ره) ميگويد: من به او گفتم: براستي حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردي، ولي من به ياري خدا به همة آن شش نكته پاسخ ميدهم، مانند باد تندي كه در روز طوفاني، خاكستري را ميپراكند، و آن اين است:
1ـ دومّين نفر قراردادن ابوبكر دليل فضيلت او نيست زيرا مؤمن با مؤمن، و همچنين مؤمن با كافر، در يكجا قرار ميگيرند، وقتي كه انسان بخواهد يكي از آنها را ذكر كند ميگويد دوّمين آن دو (ثاني اثنين)
2ـ ذكر پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ و ابوبكر در كنار هم، نيز دلالتي بر فضيلت ابوبكر ندارد، زيراـ چنانكه در دليل نخست گفتيم ـ در يكجا جمع شدن، دليل بر خوبي نيست، چه بسا مؤمن و كافر در يكجا جمع ميشوند، چنانكه در مسجد پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ كه شرافتش از غار ثور بيشتر است، مؤمن و منافق و ...ميآمدند و در آنجا كنار هم اجتماع ميكردند، از اين رو در قرآن (آيه 36 و 37 معارج) ميخوانيم:
فَمالِ الَّذِينَّ كَفَروُا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ـ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ:
اين كافران را چه ميشود كه با سرعت نزد تو ميآيند، از راست و چپ، گروه گروه.
و همچنين در كشتي نوحـ عليه السّلام ـ، هم پيغمبر بود و هم شيطان و حيوانات، پس اجتماع در يك مكان، دليل فضيلت نيست.
3ـ امّا در مورد مصاحبت، اين نيز دليل فضيلت نيست، زيرا مصاحب به معني همراه است، و چه بسا كافر با مؤمني همراه باشد، چنانكه خداوند در قرآن ميفرمايد:
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ اَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ...:
دوست (باايمان) او (ثروتمند مغرور و بيايمان) كه با او به گفتگو پرداخته بود، گفت: آيا به خدائي كه تو را از خاك آفريده كافر شدي (كهف ـ 37(
4ـ امّا اينكه پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ فرمود: لاتَحْزَنْ (محزون مباش) اين دليل خطاي ابوبكر است نه دليل فضيلت او، زيرا حزن ابوبكر، يا اطاعت بود يا گناه، اگر اطاعت بود، پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ از آن نهي نميكرد، پس گناه، بود كه پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ فرمود: اِنَّ اللّه مَعَنا (خدا با ماست) دليل آن نيست كه منظور هر دو باشند، بلكه منظور شخص پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ به تنهائي ميباشد، و پيامبر از خودش تعبير به جمع ميكند، چنانكه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع ياد كرده و ميفرمايد:
اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ: ما ذكر (قرآن) را فروفرستاديم، و ما قطعاً آن را نگهبانيم (حجرـ9)
6ـ امّا اينكه گفتي سكينه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سياق آيه، مخالف است، زيرا سكينه بر آن كس نازل شد كه طبق قسمت آخر آيه، لشكر نامرئي خدا به ياري او شتافت، كه پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ باشد، اگر بخواهي بگوئي هر دو (سكينه و ياري لشكر نامرئي) براي ابوبكر بود، بايد پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ را در اينجا از نبوّت خارج سازي، پس سكينه بر پيامبرـ صلّي اللّه عليه وآله ـ فرود آمد، زيرا او در اين مورد (در غار) تنها كسي بود كه شايستگي آرامش داشت، ولي در قرآن در مورد ديگر كه هر دو آمده است،چنانكه در قرآن (آيه 26 فتح) ميخوانيم:
فَاَنْزَل اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنِينَ: خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد. بنابراين اگر به اين جمله (آية غار) براي رفيقت استدلال نكني بهتر است.
شيخ مفيد گويد: او (عمر) ديگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراكنده شدند، و من از خواب بيدار شدم.[2]
________________________________________
[1]. بوستان سعدي، آغاز قصائد فارسي.
[2]. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 326 تا 329
در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدیمگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست امام جواد علیه السلام و فضیلتهای عمر و ابوبکر امام جواد علیه السلام پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری از وهابیان در آن حضور داشتند، یحیی عرض کرد: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می رساند و می گوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟. نظر شما درباره این حدیث چیست؟1 امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: کسانی که بر من دروغ می بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید. امام جواد علیه السلام افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ 2 ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیز می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم. آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است. یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند. حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند. یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند درباره این حدیث چه می گویید؟3 حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره امام حسن و حسین علیهما السلام نقل شده است که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند ، جعل کرده اند. یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبـکر و عمـر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند. حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبـرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهـی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابـوبـکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند. یحیی گفت: روایت شده است که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است. حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود، ولی با نور عمر روشن می گردد؟!
یحیی اظهار داشت: روایت شده است که سکینه به زبان عمر سخن می گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می گوید). ولادت امام جواد علیه السلام حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالای منبر می گفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید. یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد.4 امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است، خدا در کتابش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ... 5 به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... . از این آیه صریحا برمی آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم. باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است، یعنی نبوّت از من به آنها منتقل شده است. حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند می فرماید: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 6 خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی برمی گزیند. (بنابراین، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد). یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت. حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ 7 و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادام که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند. می بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛ الف) وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در بین مردم. ب) توبه و استغفار مردم. بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نمی کند. البته ناگفته نماند که امام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام داده است.احتجاج مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مجلس ابوبكر و عمر(1) مراحل احتجاج دربارهى فدك كه با هدف اثبات اصل ح انجام شد- اگر چه فدك را بازنگرداند- بصورت بسيار حساب شدهاى صورت گرفت كه دشمن نتواند بىخبر از معركه بگريزد و نقاط ابهام باقى گذارد. مجلس خاص ابوبكر و عمر ابتدا حضرت زهرا عليهاالسلام به امر اميرالمؤمنين عليهالسلام به مجلسى كه ابوبكر و عمر به همراه عدهاى بطور خصوصى در آن بودند آمد و رسماً اعتراض خود را آغاز كرد، و در سخنان مفصلى كه صورت مخاصمه و محاكمه داشت دلائل خود را براى اثبات حقانيت خود در تصرف فدك و غاصب بودن خصم بيان فرمود، كه ذيلاً صورت آن مجلس عيناً ذكر مىشود. فدك ارث نيست حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: چرا نمايندهى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مىخواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكردهاند به من بخشيد؟
آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مىدانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مىدهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمىگذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مىدهند. من دربارهى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مىآورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمىكردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا دربارهى چيزى كه در دست من است از من شاهد مىخواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد! حضرت در حالى كه مردم هم مىشنيدند فرمود: آيا مىخواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و دربارهى ما حكمى كنيد كه دربارهى ساير مسلمانان نمىكنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مىشوند؟
اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مىخواهيد يا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مىكند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد. عصمت فاطمه عليهاالسلام دليل كامل حضرت فرمود: همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مىدهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيدهى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيدهى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مىنمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مىكند؟ چه مىگوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مىكنيد؟ ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مىكنيم! حضرت فرمود: دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيدهى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدىها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده» شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، دربارهى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عدهاى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى! آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيهاى دربارهى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدىها را از آنان دور نموده است. هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است.
ابوبكر گفت: اى عمر ترا قسم مىدهم كه ساكت باشى! فدك بخشودهى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به استناد قرآن سپس ابوبكر گفت: (دربارهى فدك) دليل بياور. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيهاى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مىفرمايد: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوديم و آن حضرت فدك را به من بخشيد. وقتى جبرئيل دنبالهى آيه را خواند: «وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (2) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كرد: حق مسكين و ابنسبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (3) و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» (4) مصرف حق ذوىالقربى سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مىشود و آنچه براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است براى ذوىالقربى مىشود و ذوى القربى ما هستيم. خداوند مىفرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (5)
ابوبكر نگاهى به عمر كرد و گفت: تو چه مىگوئى؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساكين و ابناء السبيل كيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از كسانى باشند كه به خدا و پيامبر و ذوىالقربى ايمان داشته باشند. مساكين هم كسانى باشند كه در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد. عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگى براى شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدك را خداوند براى من و فرزندانم قرار داده و براى دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولى خمس را براى ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور كه در كتاب خداوند آورده است. عمر گفت: پس براى مهاجرين و انصار و تابعين چه مىماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زكات و صدقاتى كه خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آن را بيان فرموده به آنان تعلق مىگيرد. خداوند عزوجل مىفرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقابِ...» (6) خدا راضى است اگر چه مردم راضى نباشند عمر گفت: فدك مخصوص تو باشد و غنيمت براى شما و دوستانتان؟ گمان نمىكنم اصحاب محمد به اين راضى باشند!! حضرت فرمود: ولى خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضى هستند.
اين اموال را خدا به شرط دوستى و پيروى از او قرار داده نه به شرط دشمنى و مخالفت! و هركس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هركس با ما مخالفت كند با خداوند مخالفت كرده است، و هركس با خدا مخالفت كند از جانب حق تعالى مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است. چرا فقط از فاطمه عليهاالسلام دليل مىخواهند؟ عمر گفت: اى دختر محمد! بر ادعاى خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنكه از آنان دليل بخواهيد قبول كرديد (7) در حالى كه دليل من در كتاب خدا است؟ عمر گفت: جابر و جرير چيز كمارزشى را مىخواستند ولى تو مسئلهى عظيمى را ادعا مىكنى كه مهاجر و انصار با آن مرتد مىشوند!! حضرت فرمود: مهاجرين به كمك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهلبيتش به دين خدا هجرت كردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذوىالقربى احسان كردند. بنابراين اگر هجرتى بوده بسوى ما بوده و اگر نصرتى بوده به ما يارى كردهاند و تابعين هم بوسيله ما تابع شدهاند.
هركس هم از دين مرتد مىشود به سوى جاهليت بازگشته است. عمر گفت: اين سخنان باطل را كنار بگذار، شاهدانى را حاضر كن كه به اين سخن تو (دربارهى فدك) شهادت دهند! شاهدان فاطمه عليهاالسلام بر ملكيت فدك حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و امايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همهى آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند. از جمله امايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم كه مىفرمود: «فاطمه سيدهى زنان اهل بهشت است». آيا كسى كه سيدهى زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مىكند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشنيده باشم شهادت نمىدهم. گفت: اى امايمن، اين قصهها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مىدهى؟ امايمن گفت: اى ابوبكر شهادت نخواهم داد تا دربارهى آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم.
تو را بخدا قسم مىدهم، آيا مىدانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «امايمن زنى از اهل بهشت است»؟ ابوبكر گفت: بلى. امايمن گفت: اكنون شهادت مىدهم كه جبرئيل نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالى مىفرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، «به كسى كه با تو قرابت دارد حقش را عطا كن». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: منظور از «ذوالقربى» كيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوىالقربى فاطمه عليهاالسلام است.
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آن را تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى امايمن و اى على، شاهد باشيد. سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و اسماء هم نظير سخن امايمن دربارهى ملكيت فدك شهادت دادند. جواب عمر دربارهى شاهدان عمر گفت: «على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. امايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابىطالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنىهاشم شهادت خواهد داد. همهى اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مىدهند»!! و دربارهى امايمن اضافه كرد كه «او زنى غير عرب است و با فصاحت نمىتواند شهادت بدهد»!! دفاع اميرالمؤمنين عليهالسلام از شاهدان اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پارهى تن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و هركس او را اذيت كند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را اذيت كرده و هركس او را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دو آقاى جوانان اهل بهشتند و هركس آنان را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، چرا كه اهل بهشت راست گويند. و من آن كسى هستم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «تو از منى و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر منى. هر كه تو را رد كند مرا رد كرده، و هركس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هركس از تو سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است». و امايمن كسى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى او به بهشت شهادت داده است و براى اسماء بنت عميس و نسل او دعا كرده است. اقرار عمر و قبول نكردن شاهدان عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مىدهد قبول نمىشود. جواب نهائى اميرالمؤمنين عليهالسلام دربارهى شاهدان اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: اكنون كه ما آنطور هستيم كه خودتان مىشناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون! ما وقتى براى خود ادعائى داريم از ما دليل مىخواهيد؟ آيا كسى نيست ما را يارى كند؟ شما بر حكومت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حمله آوردهايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آن را از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خاندان ديگرى بردهايد. به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا بازمىگردند. نتيجهى محاكمهى اول فدك سپس اميرالمؤمنين عليهالسلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكمكنندگان است. حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد. پی نوشت
1. بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868. 2ـ سوره روم: آيه 38. 3ـ سورهى انفال: آيهى 41. 4ـ سورهى حشر: آيهى 7.. 5ـ سورهى شورى: آيهى 23.. 6ـ سوره توبه: آيه 60. 7ـ اشاره به ماجراى اموالى است كه از بحرين آمده بود و جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه دربارهى آنها ادعاى «صفوه» نمودند يعنى منتخبى از آن مال را به وصيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبكر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول كردند و اموال درخواستى را به آنان دادند. به كتاب التعجب كراجكى و بحارالانوار: ج 29 ص 194، عوالمالعلوم: ج 11 ص 777 مراجعه شود. چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه
حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها سني ها سريال حضرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت. سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1) پیامبر اسامه بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى زید جوان راهى شوند.(2)
اعتراض به فرمانده جوان ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟ از کتابهای حدیثی و تاریخی معتبر روشن میشود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد
به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3) شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4) همه تاریخنویسان ومحدثین اهل سنت گفتهاند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه میفرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5) از کتابهای حدیثی و تاریخی معتبر روشن میشود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنهگردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص میباشد و بالاتفاق باطل است. رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟
خدای تعالی میفرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را میشنوید روی برنگردانید.» این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام میکند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه بعد میفرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که میگفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمیکردند.» بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه جوئیهای واهی میبندد. هم چنین خدای تعالی میفرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان میدهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا میشود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آنها اخطار میکند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و همپیمان هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن میشود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.
اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه 1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوقالعاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطهای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل میشد. 2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی میدانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا میشدند. 3 ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطهای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی میدهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل میکردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم میداشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن میگویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمیکردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم میداشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرفالدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور میدهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی میبینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانههای پوچی پیش میکشند و از حرکت، خودداری میکنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پارهای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم میداشتند. 4 ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خردهگیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمیگوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بیشک میفهمیدند که این اعتراض و خردهگیری، ناروا است. 5 ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه میدانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنهها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمیماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم میخورد. از مجموع این نکات میتوان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمیکاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمیتواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل میدانستند، مبارزه نمود. بیشک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خردهگیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانهای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار میدادند، بیاساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن میگردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بینظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود . لعن و نفرين بر غاصبان ولايت پی نوشت: 1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642. 2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص159. 3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113. 4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183. 5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت میکند و غیر اینها از کتابهای معتبر اهل سنت. بسم رب الحیدر نام حیدریا علی مولاء یکیست آئینه روی محمد علیست عشق یعنی قدرت پروردگارنام آوری خیبر کنی بت شکنی دوش نبی هم ثاقی کوثر علی این نام محمد است علی میبینی آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمدعلیست شهادت میدهم والله به قرآن وصی این پیامبر یاور آن در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدیمگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست بنامت قسم یا علی توایی وارث این نبی به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم سرور کائنات محمد استو جمال محمد علیستکسی که چون محمد است جمال روی خاتم است جانه نبی علی ولی قائم آل محمد است جانشین هر پیامبر با ید پا روی دوش پیامبر بگذارد علی در کعبه به دوش پیامبر رفت و بت های کعبه را سرنگون کرد علی در کعبه چون آمد به دنیا شکاف کعبه میگوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست به ابجد امام الهی 128 حسین 128 دین 64+64 = 128 دین دین حسین 128نبی الله 128 روزی در نماز به سجده رفت جبرئیل نازل و فرمود خدا میفرماید اگر سر از سجده برداری از نبوت خلع خواهی شد کودکی وارد مسجد و پا روی سر مبارک پیامبر خاتم گذاشت وروی پیامبر نشست آن کودک دو نیم ساله سالار کربلاء حسین بود وقتی یاران سبب سجده طولانی پیامبر را جویا شدند پیامبر فرمود تمام جانشینان من از صلب حسن و حسین میباشند به ابجد حسین128 جان دینی 128 امام الهی 128 بجانه نبیه 128 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110به ابجد وصی پیامبر 359-231 ابوبکر = 128حسین به ابجد برترین دین 926-541عمر ابوبکر= 385 شیعه 385قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 فقط دین اسلام 385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 اسلام پیامبر 385 به ابجد بهترین دینها737-541 عمرابوبکر= 196 ضرب 14 معصوم 196 میباشد به ابجد خدای کلمات 1106-1202 سه خلیفه= 196 اصول دین 196 دین اسلام 196 حامی بدین الله196 با ضرب 14 معصوم 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 ضرب 14 معصوم در 14 = 196 میباشد به ابجد براستی دین 737-541 عمر ابوبکر= 196 به ابجد دین برحق اسلام 506 - 310 عمر= 196 معجزه ادیانه 196 ندای سلام 196 اساس دینی 196 قلب دین 196 وحی دین حق 196 با فقه حق 196 به معجزه دین 196 دلیل انسانی 196 اصله دینی ها 196 معجزه ادیانه 196 به ابجد دین الهی 110 نگین 110 دین الهی 110 علی 110 به ابجد بغدیر خم 926-541 عمر ابوبکر = 385 شیعه برنده میدان شد من کنت مولاء فهذا مولاء علی در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شد علم ابجد قرآن تقدیم میکند به ابجد آخرین نماینده الهی 1067 -1202 سه خلیفه قاصب = 135 فاطمه و علی 110 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385فقط دین اسلام 385 راه بدینه حق 385 فقط دین اسلام 385 شهید الله 385فقط کسانی که شیعه میباشند شهادتشان مورد قبول حق جل جلاله قرارمیگیرد 110منادیه 110 دین الهی110 مهدی الهیه 110با اصحابه 110جمال حق علی مددعلی مدد جمال حق 110بحق 110دین الهی 110 صبحی 110 یمین 110پلیس 110 علی 110 ای جان آدم 110 و بمحمدی110 بسم رب الشهداء و الصدیقین92 محمد 92 +18 ذالحجه غدیر خم = 110 کعبه 97+13 رجب تولد مولاء در محراب کعبه = 110 نامت 110 یا علی حقا پلیس عالمی پلیس 110دین الهی 110 مهدی الهیه 110 بسم رب الشهداء و الصدیقین92 +18 ذالحجه = 110 دین الهی110علی 110یمین 110 نگین 110پلیس 110یمنی 110 اهل دینی 110 جلوه الله 110با ایمانه 110 میدانه 110 نگین110 سیم 110 طلاء 110 منادیه 110دین الهی 110مهدی الهیه110 دین محمد دین قائم آل محمد است به ابجد فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 فقط دین اسلام 385 شیعه 385 فقط دین اسلام 385 شهید الله 385 http://aaaali110.loxblog.com فتنه گران786-245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم971 میباشد ظالم 971-661 عثمان = 310 عمر ریاست کفر971 + 231 ابوبکر=1202 جاهلان خبیث 1202سه خلیفه 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 -971 ظالم= ریاست کفر231 ابوبکر این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد 1202ان من المجرمین منتقمون1202 سه خلیفه1202 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 عمر ابووبکر 541 مرگ کافر 541
آیات تبری از اولی و دومی در قرآن کریم (قسمت اول) قبل از ورود به بحث توجه شما را به روایتی زیبا جلب می نماییم: اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: قرآن در چهار بخش نازل شده است, یک چهارم در رابطه با ماست, یک چهارم در رابطه با دشمنان ما. یک چهارم در رابطه با حلال و حرام و یک چهارم دیگر در واجبات و احکام. (1) 1) "مغضوب علیهم" و "ضالین" چه کسانی هستند ؟ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّین (فاتحه/7) ابن ابی عمیر از ابن اذینه از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در مورد آیه شریفه فرمودند: "المغضوب علیهم" ناصبیان و "ضالین" شک کنندگانی هستند که معرفت به امام علیه السلام ندارند (و در گمراهی و ضلالت افتاده اند) (2) 2) اهل خدعه و نیرنگ با خداوند چه کسانی هستند ؟ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون (بقره/8 و 9) یعنی: در میان مردم کسانى هستند که مىگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالى که ایمان ندارند. مىخواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولى) جز خودشان را فریب نمىدهند (اما) نمىفهمند. الف) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرموده اند: روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خداوند امیرالمومنین علیه السلام را به خلافت نصب نموده به دومی (عمر) گفتند با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کن. فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) و هفت تن دیگر از منافقین و روسای مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند. دومی (عمر) گفت: یا علی! خلافت و ولایت بر تو مبارک باد, صبح کردم در حالیکه می بینم مولای من و مولای تمام مومنین می باشی, و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله این بیعت و عهد را بر آنان محکم گردانید. سپس آنها مخفیانه با رفقای خود بنا گذاشتند که بعد از پیغمبر نگذارند امیرالمومنین علیه السلام بر منصب خلافت باقی بماند و حق او را غصب کنند. ولی همین که به حضور پیامبر می رسیدند می گفتند: ای رسول خدا ص محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خداوند را بر ما ولایت و خلافت بخشیدی. علی علیه السلام برای دفع ستمکاران از لحاظ سیاست و دین از ما شایسته تر و مردی لایق مقام خلافت می باشد. و خداوند می دانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان می آورند و بر دشمنی خود با امیرالمومنین علیه السلام باقی هستند, از این رو خداوند از عقاید باطنی آنها پیامبرش را با خبر ساخت و فرمود: ای رسول ما! بعضی از مردم میگویند ما به امر خداوند درباره نصب امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ایمان داریم اما آنها دروغ می گویند و ایمان ندارند و بر هلاکت شما و هلاکت علی علیه السلام با هم متحد شده اند و اشخاص متمردی هستند و طغیان و فساد زیادی خواهند نمود. سپس حضرت فرمودند: پس از آن که خداوند پیامبر را از نفاق و توطئه منافقین با خبر ساخت آنها حضور پیامبر ص شرفیاب شده و قسم دروغ خوردند, و پیامبر ص آنها را سرزنش و ملامت نمود. اولی (ابوبکر) گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هیچ چیز در نظرم لذت بخش تر و بهتر از بیعت با علی علیه السلام نبوده و امیدوارم بر اثر این بیعت خداوند درهای بهشت را به رویم بازکند و مرا از ساکنین بهشت گرداند. دومی (عمر) گفت: ای رسول خدا ص! من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی علیه السلام به خدا قسم هرگز خیال نکرده و خوش ندارم که نقض بیعت نمایم. و اگر جواهراتی به اندازه ما بین زمین و آسمان به من بدهند که این بیعت را بشکنم قبول نخواهم کرد. سومی (عثمان) گفت: ای رسول خدا ص ! من از بیعت به حدی مسرور و خوشحالم که تصور آن نشود. و یقین دارم اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند به سبب این بیعت تمام گناهان مرا آمرزیده است. و رفقای دیگر آنها هم مانند این سخنان راگفتند وقسم خوردند. و اینجا بود که خداوند این آیه (بقره/9) را نازل فرمود: یُخادِعُونَ اللَّهَ... (3) ب) ابن بابویه در کتاب توحید صدوق به سند خود از سعد بن صدقة بن زیاد روایت کرده: از امام صادق علیه السلام سئوال نمودم که در روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟ فرمودند: خدعه نکردن با خدا. زیرا هرکه با خداوند خدعه کند, خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او ببرد و چنین کسی در حقیقت با خویش خدعه نموده است. راوی گوید: به محضر امام علیه السلام عرض کردم: غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟ فرمودند: در ظاهر اوامر خدا را قبول نموده ولی در باطن معتقد نبوده و ایمان نداشته باشد و یا آن که به ظاهر اوامر را اجرا نموده ولکن برای غیر خدا باشد. از ریا کردن بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن برای خداست. در روز قیامت شخص ریاکار را به چهار نام می خوانند و صدا می زنند: ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! و ای زیانکار! اعمال و عباداتت از بین رفت. پاداش خود را از کسی که برایش عبادت نموده ای بخواه. (4) 3) "فی قلوبهم مرض" چه کسانی هستند ؟ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون یعنی: در دلهاى آنها یک نوع بیمارى و مرض است، خداوند بر بیمارى آنها مىافزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهایى که مىگویند در انتظار آنهاست. (بقره/10) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: منافقین بر اثر معجزاتِ مشاده کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و اله نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر مرض دلهای مریضشان افزوده شد, و بواسطه نقض عهد خداوند و شکستن بیعت با امیرالمومنین علیه السلام به امراض قلبیشان افزوده شد و درباره ولایت امیرالمومنین علیه السلام به حیرت افتادند و به خاطر تکذیب امر خداوند و آنکه به دروغ مدعی بودند که ما بر بیعت خود استوار و پایدار هستیم بر کیفر شدید و عذابی سخت دچار خواهند شد. (5) 4) "مفسدین فی الارض" چه کسانی هستند ؟ وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ * وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ * وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ * اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ * أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ یعنی: و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مىگویند ما فقط اصلاح کنندهایم. آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمىفهمند. و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مىگویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمىدانند. و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مىکنند مىگویند ما ایمان آوردهایم، (ولى) هنگامى که با شیاطین خود خلوت مىکنند مىگویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مىکنیم. خداوند آنها را استهزاء مىکند، و آنها را در طغیانشان نگه مىدارد تا سرگردان شوند. آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کردهاند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده، و هدایت نیافتهاند. (بقره/11تا16) الف) در تفسیر برهان از حضرت امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمودند: این آیات در حقفلانی و فلانی و فلانی (ابابکر و عمر و عثمان) نازل شده که در ظاهر ایمان داشته و تسلیم ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده و چون در خلوت به دشمنان آن حضرت می رسیدند می گفتند: با شما همراه و هم مسلک هستیم و علی بن ابیطالب علیه السلام را استهزاء می کنیم. پس خداوند فرمود ما کیفر و سزای این عمل منافقین و استهزاء به امیرالمومنین علیه السلام را در عالم آخرت خواهیم داد. ب) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: وقتی به منافقین گفته می شد روی زمین فساد نکنید و با اظهار نقض بیعت خود به اشخاص ضعیف و سست عقیده رخنه در دین آنها نکنید جواب می دادند ما از اصلاح طلبان هستیم زیرا به دین و مذهب اعتقاد نداریم و در دین متحیریم و به دین محمد صلی الله علیه و اله و اسلام در ظاهر راضی هستیم و در باطن بر طبق دلخواه خود عمل کرده و از بندگی و فرمانبرداری, خود را رهانده ایم. آنگاه خداوند فرمود: ای منافقین! بدانید و آگاه باشید که شما در حقیقت از مفسدین روی زمین هستید و خداوند شما را به پیامبرش معرفی کرده و به خوبی شناسانده و به مسلمانان حقیقی (شیعیان مرتضی علی ع) امر فرموده که بر شما لعنت نمایند. و نیز امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: هر وقت به منافقین بگویند شما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار که در نصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام و اطاعت از اوامر خدا و رسول, ایمان آورده اند ایمان بیاورید به هم مسلکان خود بگویند: آیا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار سفیهانه ایمان بیاوریم؟ چرا که منافقین از دریچه چشم دل تسلیم شدن مومنین را به اوامر خدا و رسول مشاهده ننموده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و دوستی ذریه گرامی آن حضرت, تن نداده و آن حضرت را ترک نموده و محبت یهود و نصاری را در دل خود جای دادند که دشمن خدا و رسول بودند و در ظاهر از آنها تبری جسته و در باطن به یهود و نصاری پیوسته اند. همچنین امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اما مسخره نمودن آنها در دنیا همین است که آنها در دنیا به صورت ظاهری اسلام را پذیرفته اند تا احکام اسلام درباره آنها اجرا شود, اما در مقابل مسخره نمودن خداوند نسبت به آنها در دنیا امر به لعنت کردن آنها است تا تفاوت مسلمانیِ منافق گونه با مسلمانانِ حقیقی و خالص مشخص گردد و استهزاء در آخرت آنها از سوی خداوند به این است که جایگاه مومنین در بهشت به آنها نشان داده شود و جایگاه این گروه نیز به مومنین در بهشت نشان داده می شود. (6) 5) آنان که غیر خدا را به خدایی گیرند وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ یعنی: بعضى از مردم معبودهایى غیر از خداوند، براى خود انتخاب مىکنند، و آنها را همچون خدا دوست مىدارند. (بقره/165) جابر می گوید: از امام صادق علیه السلام در رابطه با تفسیر این آیه شریفه سوال نمودم حضرت فرمودند: آن گروه, محبین فلان و فلان و فلان (ابابکر و عمر و عثمان) هستند که آنان را پیشوای خود قرار داده اند بدون آنکه پیشوای خود را کسی قرار دهند که خدای متعال او را به عنوان امام برای مردم قرار داده است. (7) 6) سختی و آسانی (عُسر و یُسر) چیست ؟ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْر یعنی: خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما حرج و سختی را اراده نمی کند. (بقره/185) امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: الیسر امیرالمومنین علیه السلام و العسر فلان و فلان. یعنی: آسانی امیرالمومنین علیه السلام است وحرج و سختی فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند. (8) 7) گامهای شیطان در ولایت عمر و ابابکر یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان یعنی: اى کسانى که ایمان آوردهاید! همگى در صلح و آشتى در آیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید. (بقره/208) ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند: آیا می دانی "سلم" چیست؟ عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: ولایة علی و الائمة الاوصیاء من بعده. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام و امامان جانشین بعد از اوست. سپس فرمودند: و خطوات الشیطان و الله ولایة فلان و فلان. یعنی و گامهای شیطان به خدا قسم ولایت فلانی و فلانی (عمر وابابکر) را قبول کردن است. (9) 8) خروج از نور به سوی ظلمت و از ظلمت به سوی نور اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات ِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون یعنی: خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مىبرد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مىبرند. آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/257) الف) عبدالله بن ابی یعفور گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردمانی همنشینی دارم که جای شگفتی و تعجب است که با وجود آن که موالی و پیرو شما نیستند و پیرو فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند اما مردمانی امانتدار و صادق و باوفا هستند و بالعکس (بعضا) اقوامی که پیرو شما هستند دارای امانتداری و صداقت و وفا نیستند. ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام مستقیم نشستند و همانند فرد غضبناک به من روی نموده و فرمودند: کسی که معتقد باشد به ولایت امام جائر و ظالمی که از سوی خدا نیست, دین ندارد و بر کسی که به امامت عادلی که از سوی خداست ایمان آورده ملامتی نیست. ابن ابی یعفور گوید: (با تعجب) عرض کردم آنها (مخالفان) دارای دین نیستند و بر اینها (شیعیان) و موالیان هیچ ملامت و شدتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله آنها دینی ندارند و بر اینها (شیعیان) ملامتی نیست. سپس فرمودند: آیا سخن خداوند را نشنیده ای: "خداوند یار کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از تاریکی ها به سوی روشنایی سوق دهد" ؟ در حقیقت آنها را از تاریکی گناهان بیرون آورده و به سوی نورِ توبه و آمرزش هدایت می کند و این بخاطر ولایت شما نسبت به هر یک از امام عادلی است که از سوی خداوند برگزیده شده اند و خداوند فرموده است: "اما کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت می باشد که آنها را از نور به سوی ظلمتها می برند." ابن ابی یعفور می گوید: گفتم: مگر این نیست که خداوند از این آیه کفار را اراده کرده است آنجا که فرموده است: والذین کفروا..؟ گوید امام علیه السلام فرمودند: چه نوری برای کافر است؟ هنگامی که کفر ورزیده تا اینکه از نور بیرون برده شود به سوی تاریکی ها, و همانا خدای متعال در این آیه کسانی را اراده فرموده که در نور اسلام بوده اند, پس وقتی که پیرو و موالی هر امام جائر و ظالمی شدند که از سوی خدا نبود, به واسطه این ولایت (نسبت به ائمه جور) از نور اسلام به سوی تاریکی های کفر خارج شدند و خدای تبارک و تعالی برای آنها آتش جهنم را همراه با کفار واجب گردانید و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون یعنی آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. (10) ب) این نکته از آیه مبارکه: أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض. یعنی: یا همچون ظلماتى است در یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگرى است، و بر فراز آن ابرى تاریک، ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر. (نور/40) استفاده می شود که در مقدمه تفسیر برهان از صالح بن سهل همدانی روایت شده است کهامام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: ظلمات, فلانی و فلانی (عمر و ابابکر)است. و " فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ, یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده" یعنی سومی (عثمان) و " مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ, بر فراز آن موج دیگرى است" یعنی طلحه و زبیر و " ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض, ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر." یعنی معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه. ج) در تفسیر آیه " یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ, آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مىبرد" در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: نور, آل محمد صلی الله علیه و اله است. و ظلمات, دشمنان آنان می باشند. د) در کتاب المناقب از ابن عباس در تفسیر آیه " وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّور, نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند.و نه ظلمتها و روشنایى!" (فاطر/19) نقل کرده اند که ظلمات, اولی (ابوبکر) است و نور, امیرالمومنین علیه السلام است. ه) در مقدمه تفسیر برهان ص315 از تفسیر قمی درباره آیه " ِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِه, و براى شما نورى قرار دهد که با آن راه بروید." (حدید/28) و آیه " وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور , و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست!" (نور/40) از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده: پس نیست برای او امامی در روز قیامت که حرکت کند و از نور آن امام روشنی گیرد. و) و درباره آیه " ِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِم ْ وَ بِأَیْمانِهِم, نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت مىکند"(حدید/12) فرموده اند: در روز قیامت نور, ائمه معصومین علیهم السلام هستند که نور ایشان پیش روی و سمت راست ایشان بتابد تا اینکه آنها را داخل بهشت کنند. ز) و در تفسیر عیاشی درباره آیه " ْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِینا, و نور واضحى بسوى شما فرستادیم." (نساء/174) امام صادق علیه السلام فرمودند: نور مبین, نورِ امیرالمومنین علی علیه السلام است. 9) جبت و طاغوت چه کسانی هستند ؟ أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت یعنی: آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان مىآورند. (نساء/52) در تفسیر عیاشی ج1 ص246 از امام باقر علیه السلام نقل می کند که منظور از جبت و طاغوت,فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) است. 10) خداوند می داند آنها چه در دل داشتند أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغا عبدالله نحّاس گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که در مورد این آیه شریفه فرمودند: به خدا قسم مقصود فلانی و فلانی (ابابکر و عمر) هستند. (11)
(1) شواهد التنزیل 1/45 (2) تفسیر برهان 1/52 ح37 (3) انساب النواصب ص39 (4) انساب النواصب ص40 (5) انساب النواصب ص43 (6) انساب النواصب ص45 (7) تفسیر عیاشی 1/72 ح142, بحار الانوار 8/363 ح41, اصول کافی 1/374 رقم11 (8) تفسیر برهان 2/84 (9) تفسیر عیاشی 1/102 ح294, بحارالانوار 24/159 ح1 (10) اصول کافی 1/375 ح3, بحارالانوار 23/322 ح39 (11) فرحة الزهراء ص40 به نقل از اللوامع النورانیة
اللهم العن الجبت و الطاغوت با تشکر عبدالحیدر قال رسوالله کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان ابجدشیطان22بکذابه22مقصر22 مقصر22ابابکر22عمر22دروغ22کلک22کید 22عمر ملحد22لعنت22عمر22ابابکر22مقصر22هذیان22عمر22لامذهب22قصبی22عمربکذب22ابابکر22رکب وبا22دروغ22کلک 22کید22خدعه22 نیرنگ 22روباه22احمقه22گمرهه22 منکر22عمر22 با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر دلايل خلافت ابوبكر از ديدگاه اهل سنت دليل اول : همراهي ابوبكر با پيامبر در غار يكي از بزرگترين امتيازاتي كه براي ابوبكر ذكر ميكنند و او را شايسته خلافت مي دانند اين است كه ابوبكر با پيامبر در غار بوده است وآيهي غار براي پيامبر و ابوبكر نازل شده است. آيه 40 سوره توبه : توبه کنید کسی که جای پیامبر می خوابد فقط یک جانشین میتواند جای پیامبر بخوابد علی جای پیامبر خوابید علی در کعبه بر دوش رسول خدا رفته و بت های کعبه را در هم شکست و گوثر قرآن نسیبش شد و درب خیبر را از جا کند ابوبکر به غار رفته ابوبکر به درک رفته « إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِوَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» « اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد; (و در مشكلترين ساعات، او را تنها نگذاشت;) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند، در حالى كه دومين نفر بود (و يك نفر بيشتر همراه نداشت); در آن هنگام كه آن دو در غار بودند،او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او(پيامبر) فرستاد; و با لشكرهايى كه مشاهده نمىكرديد، او را تقويت نمود; و گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، و سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز)است; و خداوند عزيز و حكيم است! » همان طور كه درتاريخ نقل شده است آن كسي كه همراه پيامبر بود ابوبكر بود. اين آيه نكات بسيار بسيار دقيق و قابل توجهي دارد . اولا كه اگر دقت كنيد تمامي ضماير مفرد آمده است و فقط يك جا خداوند ضمير مثني براي دو نفر آورده است.(اذهما في الغار) در واقع خداوند مي فرمايد از دو نفري كه در غار بودند مشركين فقط پيامبر را اخراج كردند و خداوند فقط پيامبر را ياري كرد، و خداوند سكينه و آرامش را فقط براي پيامبر نازل كرد و فقط پيامبر را با لشكرهاي غيبي كمك نمود در حالي كه دو نفر در غار بودند . اين آيه بهترين آيه براي معرفي شخصيت ابوبكر است . و نكات قابل توجهي دارد كه آنها را ذكر ميكنيم : نكته اول : درهر كجاي قرآن كه سخن از انزال و فرستادن سكينه و آرامش به ميانآمده است ، خداوند آن را براي پيامبر اكرم و همه مؤمنين قرار داده است : « ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ (توبه 26) » « سپس خداوند «سكينه» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل كرد; و لشكرهايى فرستاد كه شما نمىديديد; و كافران را مجازات كرد; و اين است جزاى كافران! » و يا در سوره فتح آيه چهار خداوند مي فرمايد « هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَاناً مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً » « او كسى است كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايند; لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست، و خداوند دانا و حكيم است.» و در سوره فتح آيه 26 خداوند مي فرمايد « .... فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً » « .... خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود و آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر كس شايستهتر و اهل آن بودند; و خداوند به همه چيز دانا است.» و اين نكته بسيار بسيار قابل توجه است كه چرا در آيه غار هيچ گونه مومنين را شركت نميدهد و فقط مي فرمايد آرامش براي پيامبر نازل شد « فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ» . آيا اين فضيلت به حساب مي آيد كه از دو نفر فقط براي يك نفر آرامش الهي و سكينه فرستاده شود ؟ يعني آيا ابوبكر ذرهاي ايمان نداشته تا لايق ارسال سكينه از طرف خداوند شود ؟؟؟؟ نكته دوم : خداوند در سوره حج مي فرمايد « الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ...... وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌ عَزِيزٌ (حج آيه 40) » « همانها كه از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز اينكه مىگفتند: «پروردگار ما، خداى يكتاست!» ...... و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيينش دفاع نمايند) يارى مىكند; خداوند قوى و شكست ناپذير است. » در واقع خداوند اينجا دليل اخراج شدن را توحيد معرفي مي كند و مي فرمايد كساني اخراج شدند كه مي گفتند خداي ما الله است . و در آيه غار ميبينيم كه خداوند مي فرمايد فقط پيامبر اخراج شده است . همچنين خداوند مي فرمايد كساني را ياري ميكنم كه من را ياري كنند و در آيه غار خداوند مي فرمايد فقط پيامبر را ياري كرديم ، پس معلوم مي شود كه ابوبكر خدا و دين خدا را ياري نمي كرده است . ضمنا خداوند در سوره روم آيه 40 مي فرمايد « وَكَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» « ويارى مؤمنان، همواره حقى است بر عهده ما» و در آيه ديگر مي خوانيم « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (سوره محمد آيه 7) » « اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر (آيين) خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىدارد. » و نيز خداوند در آيهاي ديگر مي فرمايد « إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ (غافر 51) » « ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مىخيزند يارى مىدهيم!» در حاليكه همان طور كه اشاره شد خداوند در آيه غار از دو نفر فقط يك نفر را ياري كرد و فقط پيامبر را ياري كرد و ابوبكر را ياري نكرد ........ (دقت كنيد) نكته سوم : خداوند در آيه بيان مي كند كه مشركين مكه فقط پيامبر را اخراج كردند ، پس معلوم ميشود كه ابوبكر يا با مشركين ارتباط داشته و يا اينكه ..... و گرنه ابوبكر را هم بايد اخراج ميكردند. نكته چهارم : ترس از امور غير اختياري است و معني ندارد كه كسي را از آن نهي كرد ، وقتي كسي را از ترس و حزن نهي ميكنيم در واقع او را از آثاري كه آن حزن دارد مثل داد و بيداد و ... نهي ميكنيم . پس معلوم مي شود اينكه پيامبر ابوبكر را از حزن نهي ميكند اين حزن ابوبكر يك آثاري داشته است كه براي جان پيامبر خطر داشته است . به همين دليل است كه ميبينيم خداوند پيامبر را ياري ميكند و نيروهاي غيبي را به كمك ايشان مي فرستد. در حالي كه خداوند در سوره يونس فرمود « أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » (يونس 62) « آگاه باشيد اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند! » خداوند در سوره احقاف آيه 13 مي فرمايد « إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « كسانى كه گفتند: «پروردگار ما الله است»،سپس استقامت كردند، نه ترسى براى آنان است و نه اندوهگين مىشوند. » در آيه ديگر مي خوانيم « بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 112) » « آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند.» همچنين « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره 277) » « كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زكات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است; و نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين مىشوند.» همچنين درسوره انعام آيه 48 آمده است كه« فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « آنها كه ايمان بياورند و (خويشتن را) اصلاح كنند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مىشوند. » خداوند در سوره زمر آيه 61 مي فرمايد « وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » « و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مىبخشد; هيچ بدى به آنان نمىرسد و هرگز غمگين نخواهند شد.» در واقع اولياي خدا ، كساني كه در راه توحيد استقامت دارند ، آنان كه تسليم خدا هستند ، نيكوكاران ، كساني كه ايمان دارند، آنان كه اقامه نماز دارند و كار خير انجام ميدهند و در نهايت انسانهاي با تقوا حزن و اندوهي ندارند ، حال چرا ابوبكر حزن داشت ؟ يعني آيا در او يكي از اين خصلتها وجود نداشت كه حزن او برطرف شود ؟ ضمنا حزن ابوبكر در مصاحبت با پيامبر اكرم در رفتن به غار به چه جهت بوده است ؟ اگر در جهت اطاعت خدا بوده ، محال است كه پيامبر اكرم از آن نهي نمايد ، و اگر در جهت معصيت خدا بوده پس اين چه فضيلتي براي ابوبكر به حساب مي آيد ؟ نكته پنجم : آيا مصاحبت با حزن و اندوه درغار برابر است با اينكه حضرت علي شب هجرت بر سر جاي پيامبر خوابيد و جان فشاني كرد ؟ (چون براي پيغمبر از علي ( ع ) امين تر كسي نبود و او مي بايست امانات مردم را به آنها باز گرداند و همسران پيامبر و بقيه مسلمين را به مدينه ببرد . ) و در مورد حضرت علي به خاطر خوابيدن بر سر جاي پيامبر اين آيه نازل شد « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (بقره 207) » « بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند; و خداوند نسبت به بندگان مهربان است. » نكته ششم : لفظ صاحب نشان از فضيلت ابوبكر دارد : در قرآن كريم در چند مورد لفظ صاحب آمده است. 1. همسر : « وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ» « مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلاَ وَلَداً» 2. همراهي انسان با حيوان، همانگونه كه در داستان جناب هود ميخوانيم «وَلَمْ تَكُن لَهُ صَاحِبَةٌ» 3. همراهي دو انسان با يكديگر: غير از صاحب به معناي همسر، در هر جاي قرآن از طرف خداوند لفظ صاحب به كار رفته است، موضوع بين دو انسان بوده است كه يكي از آنها كافر بوده است. در بيش از 10 آيه خداوند گفتگوي بين دو همراه را با عنوان صاحب ياد برده است كه يكي از اين دو نفر كافر بودهاند. (البته غير از آيهي غار) «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِم مِن جِنَّةٍ» «آيا (مشركين) فكر نكردند كه همنشين آنها هيچگونه جنون ندارد؟» «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» « اى دوستان زندانى من آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟» (يوسف/39) «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً» « دوست (با ايمان) وى - در حالى كه با او گفتگو مىكرد- گفت: «آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد ، كافر شدى؟» (كهف/37) «وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالاً وَأَعَزُّ نَفَراً» « به دوستش - در حالى كه با او گفتگو مىكرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم» (كهف/34) «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» « و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاى رفتار كن» (لقمان/15) «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ» بگو: «شما را تنها به يك چيز اندرز مىدهم، و آن اينكه: دو نفر دو نفر يا يك نفر يك نفر براى خدا قيام كنيد، سپس بينديشيد اين دوست و همنشين شما هيچ گونه جنونى ندارد » (سبا/46) «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى» « وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ» «فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ» «آنها يكى از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را) پى كرد (قمر/29)» همانگونه كه در اين آيات ملاحظه ميكنيد در هر آيه كه لفظ صاحب آمده است يكي از طرفين، كافر است. ولي قرآن به طور صريح بيان نكرده است كه مصاحب، كافر است، يا طرف مقابل. حال آيا لفظ مصاحبت در آيهي غار فضيلت است؟ نكته هفتم : آيا همراهي چند روزه برابري مي كند با كسي كه از اول عمر و از همان كودكي به وسيله پيامبر تربيت شده است . همان طور كه در تواريخ نقل شده است، پيامبر و عباس به دليل تعداد زياد فرزندان ابو طالب نزد او رفتند تا او را در تربيت فرزند كمك كنند ،پيامبر حضرت علي را به عهده گرفت و عباس جعفر طيار را . و نيز روزي حضرت علي با پيغمبر بود كه ابوبكر و عمر و عثمان و ابو سفيان و معاويه و تمام مسلمين دين توحيد نداشتند و غرق در بت پرستي بودند ، همانطور كه علماي اهل سنت (مثل طبري در تاريخ طبري 1/538 ) گفته اند كه اول كسي كه ايمان آورد حضرت علي عليه السلام بود. دليل دوم : اجماع دليل خلافت ابوبكر : در صحيح بخاري داستان سقيفه را از عمر چنين روايت كرده است : وقتي كه پيامبر از دنيا رفت خبر به ما رسيد كه انصار در سقيفه بني ساعده اجتماع كرده اند . من هم به ابوبكر پيشنهاد كردم كه بيا تا ما هم به برادران انصار خود بپيونديم . و ما خود را به سقيفه رسانديم ، علي و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند . هنگامي كه به سقيفه رسيديم متوجه شديم كه طايفه انصار مردي را كه در گليمي پيچيده بودند و مي گفتند سعد بن عباده است و تب دارد با خود به آنجا آورده بودند . ما در كنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و پس از حمد و سپاس خدا گفت (( نحن انصار الله )) ما ياران خداييم و نيروي رزمنده و به هم فشرده اسلام . شما گروه مهاجران مردمي به شماره ي اندك هستيد و ..... تا جايي كه يكي از انصار گفت شما مهاجران براي خود فرمانروايي برگزينيد و ما هم براي خود زمامداري انتخاب مي كنيم . در پي اين سخن بگو مگو وسر و صدا از هر طرف برخاست و چند دسته گي و اختلاف به شدت ظاهر گرديد . من از اين موقعيت استفاده كردم و به ابوبكر گفتم كه دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم . او هم دستش را پيش آورد و من با اوبيعت كردم . پس از اين كه از كار بيعت با ابوبكر فراغت يافتم به سوي سعد بن عباده هجوم برديم ...... (در آخر اين داستان عمر مي گويد) اگر كسي بدون كسب نظر و مشورت با مسلمانان با مردي به خلافت بيعت كند نه از او پيروي كنيد ونه از كسي كه با او بيعت شده . كه هر دو مستحق كشته شدن هستند[1]. آري پس با اين جمله آخر خود عمر بايد كشته شود چون عمر با سفارش ابوبكر روي كار آمد و حتي مشورت بين چند نفر هم نشد تا چه رسد به كل مسلمين . آيا حضرت علي ، سلمان فارسي ، ابوذر غفاري ، مقداد ، عمار ياسر و بسياري ديگر[2]جزء صحابه نبودند و نبايد در سقيفه حضور ميداشتند. حتي ابو سفيان هم حضور نداشت و از آنهايي كه در آن اجتماع حضور داشتند قبيله خزرج (يكي از قبايل انصار ) هرگز با ابوبكر بيعت نكردند و صحابه بزرگ پيامبر مالك بن نويره كه به دست خالد بن وليد كشته شدو قبيلهاش هرگز با ابوبكر بيعت نكردند.حال آيا اين اجماع بر سر خلافت است؟ اگر ملاك در تعيين خليفه اجماع مردم است پس چرا اين اجماع در مورد خليفه دوم عملي نشد ؟ واگر ملاك وصيت خليفه قبل است پس چرا اين وصيت در مورد عثمان عملي نشد ؟ اگر بخواهيم حق را بيان كنيم بايد بگوييم كه فقط در مورد حضرت علي اجماع حاصل شد ، زيرا تمام مردم به ايشان روي آوردند و با ايشان بيعت كردند . رسول خدا كه احق بود به اينكه صراط مستقيم و راه راست را به روي امت باز نمايد به گفته اهل سنت اين حق بزرگ را از گردن خود ساقط كرد و به امت واگذار نمود كه فقط چند نفري سياست بازي كنند و يكي از آنها با ديگري بيعت نمايد چند نفر ديگر از رفقا هم بيعت نمايند ازجمله قبيله اوس روي دشمني كه با قبيله خزرج داشت و اينكه مبادا آنها جلو بيفتند و سعد بن عباده امير گردد بيعت نمايند بعد مردم به مرور از ترس و يا طمع و با زور و تهديد به آتش زدن[3] و ... تسليم شوند و حكومتي برقرار شود . آن وقت اسم اين عمل را مي گذارند اجماع بر سر خلافت ، مگر خود اهل سنت نميگويند كه پيامبر فرمود اصحاب من مانند ستارگانند از هر كدام پيروي نماييد هدايت يافته ايد آيا اصحاب پيامبر همان سه نفر بودند ، آيا مردم يمن و طائف و مكه وساير بلاد جزو مسلمين نبودند كه حتي بزرگان آنان هم در روز سقيفه نبودند؟ اين ظلم است به تمام مردم جهان كه چند نفر به اسم اجماع شخصي را انتخاب كنند و تا قيامت بقيه مردم فقط ازآنها تبعيت كنند . چرا مردم زمانهاي ديگر حق انتخاب نداشته باشند؟ مگر مردمي كه الآن هستند چه تفاوتي با مردم آن زمان دارند؟چرا اين مردم نبايد خليفه خود را طبق اجماع!!! انتخاب كنند اگر طريقي غير از انتصاب خداوند وجود داشته باشد نماد بارز ظلم است ، چون كه خليفه اي كه به وسيله مردم انتخاب مي شود فقط براي همان مردم بايد خلافت كند نه براي مردم 1400 سال بعد ، ولي اگر خليفه به وسيله خداوند نصب شود تا قيامت براي همه مردم خليفه و امام است ، همان طور كه امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام را خداوند به وسيله پيامبر در غدير خم به مردم معرفي نمود . دليل سوم : ابوبكر به خاطر مسن بودن خليفه شد حال سوال ما اينجاست : در قضيه مباهله مرگ ابوبكر حاضر نبود كه علي را مقدم بر او داشت ؟ ( اين داستان در سوره آل عمران آيه 61 آمده است ) درغزوه تبوك بابودن ابوبكر پيرمرد چراعلي راخليفه خود در شهرقرار داد؟ در مكه چرا با بودن ابوبكر مسن علي را با خود براي بت شكني برد حتي بر روي شانه خود سوار كرد و امر به شكستن بتها نمود ؟ با بودن ابوبكر چرا علي را براي حكومت و دعوت مردم يمن فرستاد و علاوه بر همه با بود ابوبكر چرا علي را وصي خود قرار داد؟ ازهمه اينها مهمتر اين بود كه وقتي به ابو قحافه پدر ابوبكر گفتند كه پسر تو به خاطر مسن بودن خليفه شد او گفت والله من از او مسن تر هستم[4] . پس معلوم است كه خلافت هيچ ربطي به سن ندارد . نكته بعد اينكه ابوبكر خود مي گفت به خدا من بهترين شما نيستم و همانا از مقامم كراهت دارم . دوست داشتم كسي از شما اين كار را به عهده گيرد . آيا شما گمان ميكنيد كه من به سنت رسول خدا عمل ميكنم . بنابراين عهده دار آن نمي شوم ،پيامبر خدا به كمك وحي معصوم بود و فرشته اي همراه او بود و او را ياري مي كرد ولي من شيطاني دارم كه بر من عارض مي شود[5] ....... . ابلاغ سوره توبه يكي از بهترين وقايع تاريخي براي اثبات حقانيت اميرالمومنين داستان ابلاغ سوره توبه (برائت) است: پس از نزول سوره برائت در سال نهم هجري ، پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ابوبكر را مأمور كرد راه مكه را پيش گيرد و سوره برائت را در موسم حج ابلاغ كند . جبرئيل نازل شد و عرض كرد : « لن يؤدي عنك الا انت او رجل منك» « اين رسالت را از تو طرف تو كسي ابلاغ نكند جز خودت يا كسي كه از توست» به همين دليل پيامبر حضرت علي عليه السلام را در پي ابوبكر فرستادند كه آيات را از او بگيرد و خود ابلاغ كند . اميرالمومنين هم در بين راه به ابوبكر رسيد ، نوشته را از ابوبكر گرفت و ابوبكر به سوي پيامبر بازگشت و گفت : « يا رسول الله ، نزل فيّ شئ » «اي پيامبر آيا در باره من آيهاي نازل شده است .» پيامبر فرمودند نه ، لكن جبرئيل نازل شد و گفت اين رسالت را از طرف تو كسي ابلاغ نكند جز خودت يا كسي كه از توست[6]. اين داستان نكات بسيار قابل تأملي دارد : نكته اول : شيخ صدوق در مجلس ركن الدوله ، در مناظره با مخالفان با استدلال به داستان سوره برائت مي فرمايد : از اين خبر ظاهر مي شود ابوبكر از پيامبر نبود ، زيرا كه جبرئيل گفت : يا بايد خودت برساني و يا كسي كه از توست ، پس از اينكه ثابت شد ابوبكر از پيامبر نبوده معلوم مي شود وي تابع پيامبر نبوده است زيرا كه قرآن مي فرمايد « فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» (سوره ابراهيم آيه 36) « هر كس از من پيروى كند از من است » و چون ابوبكر تابع پيغمبر نبوده پس دوستدار خدا نبوده است زيرا خداوند مي فرمايد « قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ » (آل عمران آيه 31) « بگو: «اگر خدا را دوست مىداريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد » پس از آنكه ثابت شد ابوبكر مطيع پيامبر نبوده و دوستدار خدا هم محسوب نمي شد حضور او در صف اول ياران پيامبر بسيار سؤال برانگيز است !!!!!! دوم اينكه خداى تعالى ابو بكر را براى ابلاغ چند آيه در يك شهر شايسته نديد و به پيغمبرش دستور داد كه براى اينكار على عليه السلام را بفرستد در اين صورت چگونه حزب سقيفه چنين كسى را براى جانشينى پيغمبر انتخاب كردند كه با تمام احكام قرآن در تمام شهرهاى اسلامى خلافت نمايد؟ چون خلافت يعني ابلاغ تمام احكام به تمامي بلاد مسلمين . سوم اينكه اعزام ابو بكر در وهله اول و عزل او در وهله ثانى و نصب حضرت على (ع) بجاى وى براى اثبات و نشاندادن فضيلت و شايستگى على عليه السلام بود زيرا اگر از اول آنحضرت بچنين مأموريتى منصوب ميشد بنظر همه عادى ميآمد و چنداناهميتى نداشت ولى وقتى ابو بكر براه افتاد و سپس على عليه السلام بدان سمت گمارده شد اين امر دليل بر فضيلت و شايستگى على عليه السلام براى جانشينى پيغمبر و انجام وظائف او ميباشد. چهارم اينكه ترس ابوبكر از نزول آيه اي در باره او ناشي از چه بود؟ به عبارت ديگر چه كساني از نزول وحي خائف و ترسان هستند؟ خداوند پاسخ اين سوال در قرآن داده است ، آنجايي كه مي فرمايد « يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ (توبهآيه64) » « منافقان از آن بيم دارند كه سورهاى بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد. بگو: «استهزا كنيد! خداوند، آنچه را از آن بيم داريد، آشكار مىسازد!» تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ......... !؟!؟!؟!؟ دليل چهارم : برخي گفته اند ابوبكر به اين جهت كه پدر همسر رسول خدا بود به عنوان خليفه انتخاب شد ؟ حال سوال اينجاست كه اگر مساله خويشاوندي ابوبكر با رسول خدا موجب اولويت او در امر خلافت شده است چرا حضرت علي كه داماد و پسر عموي پيامبر و علاوه بر آن نفس[7] آن حضرت و برادر پيامبر و جزو اهل بيت ايشان است سزاوار ترين مردم براي خلافت نباشد ؟ البته خود خليفه دوم هم بيعت با ابوبكر را قضيه جاهلي و بي مبنا مي داند ، در واقع خود عمر هم خلافت ابوبكر را قبول ندارد . زيرا كه عمر در مورد خلافت ابوبكر گفت « كانت بيعه الناس لابي بكر فلته من فلتات الجاهليه وقي الله المسلمين شرها فمن عاد اليها فاقتلوه » « بيعت مردم با ابوبكر يك قضيه بي مبنا و بي ريشه جاهليت بود كه خداوند مسلمانان را از شر اين قضيه حفظ كرد و هر كه از اين به بعد اينگونه رفتار كند او را حتما بكشيد» . (صواعق ابن حجر ج 8 ) دليل پنجم : نماز ابوبكر در بيماري پيامبر يكي از دلايلي كه براي خلافت ابوبكر ذكر شده است اين است كه پيامبر وقتي كه در بستر بيماري افتاده بودند ابوبكر را به جاي خود براي اقامه نماز جماعت به مسجد فرستاد . در صحيح بخاري ( كتاب الصلاة ج 1ص 85 ) آمده است كه « .... ابوبكر با مردم به نماز ايستاد تا اينكه پيامبر در خود احساس سبكي كرد و با تكيه بر دو مرد بيرون آمد و ابوبكر كه و جود پيامبر را احساس كرد خواست تا عقب برود كه پيامبر به او اشاره فرمود به جاي خود بمان . سپس آمد تا در كنار ابوبكر نشست و ابوبكر به پيامبر اقتدا نمود و مردم به ابوبكر اقتدا كردند .» اما در تاريخ طبري ( ج 2 ص 230 چاپ بيروت ) آمده است كه رسول خدا آمد و به جاي ابوبكر نشست ( يعني به دليل بيماري نماز را نشسته خواند ) . باز در جاي ديگري از تاريخ طبري ( ج 3 ص 198) مي خوانيم كه پيامبر پس از اينكه ابوبكر امام جماعت شد آمد و به ابوبكر اقتدا كرد !!! حال سوال اينجاست : اگر پيامبر به ابوبكر دستور داده بود كه با مردم نماز بخواند پس چرا با زحمتي كه حتي قادر به راه رفتن نمي باشد به مسجد مي رود و به نماز مشغول مي شود ؟ اگرابوبكر به پيامبر اقتدا نموده است ، پس امامت او معنا ندارد.آيا ممكن است شخصي در زمان واحد و در يك نماز هم امام باشد وهم ماموم ؟ چرا اين قضيه در كتب متفاوت اين همه تناقض دارد ؟ اگر اين نماز دليل بر اولويت ابوبكر در خلافت است پس چرا مهاجرين و انصار و حتي خود ابوبكر در سقيفه به آن استناد نكردند ؟ و چرا ابوبكر دست عمر و ابوعبيده جراح را گرفت و گفت من اين دو را صالح مي دانم ، يكي از اين دو نفر را انتخاب كنيد ؟ زماني كه رسول خدا در بستر بيماري لحظات آخر حيات را طي مي كردند در حالتي كه عده اي از صحابه اطراف بستر آن حضرت در حجره جمع بودند فرمود : « دوات و كاغذي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد » در اينجا عمر بن خطاب گفت واگذاريد اين مرد را ، او هذيان مي گويد ،كتاب خدا ما را بس است[8] .» حال سوال اينجاست كه بر فرض اثبات موضوع نماز خواندن ابوبكر به جاي رسول خدا ، چطور پيامبر در بستر بيماري وقتي كه امر مي كند ابوبكر به جاي او در مسجد امامت كند هذيان نمي گويد ، اما وقتي امر مي فرمايند قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد به قول خليفه دوم آن حضرت (نعوذ بالله) هذيان مي گويد ؟ اگر پيامبر اكرم نعوذ بالله هذيان مي گويد پس چرا قول آن حضرت را در نماز ابوبكر ملاك قرار داده ايد ؟ و اگر هذيان نمي گويد پس چرا عمر به آن حضرت نسبت هذيان گويي را داد ؟ در زماني كه پيامبر اكرم در بستر شهادت بودند امر كردند كه اصحاب در لشگر اسامه شركت كنند و پيامبر لعن كردند كسي را كه در لشكر اسامه شركت نكند (طبق نقل تاريخ طبري 3/186)، و به نظر همه مورخان تا زمان رحلت پيامبر اكرم اسامه از جنگ بر نگشته بود ،حال با توجه به اين حقيقت آيا ابوبكر در لشگر اسامه شركت كرده بود يا خير ؟ اگر شركت نكرد پس تخلف از امر پيامبر اكرم را نموده است . و اگر شركت كرده است در اين صورت در مدينه نبوده تا توانسته باشد به جاي پيامبر اكرم نماز خوانده باشد .( در حالي كه بيشتر مورخان تصريح كرده اند كه ابوبكر جزو لشگر اسامه بوده است از جمله : تاريخ يعقوبي 2/93 ،تاريخ الخميس 2/172 ، كامل ابن اثير 2/317 ) و سوال آخر اينكه : طبق عقيده علماي اهل سنت عدالت در امام جماعت شرط نيست و پشت سر هر مي خواره و زنا كاري مي شود نماز خواند ( شرح عقائد نسفيه تفتازاني 1/186 ) و چنين نمازي مورد قبول است ، پس نماز ابوبكر به جاي پيامبر چه فضيلتي مي تواند داشته باشد كه دليل بر ارجحيت خلافت ابوبكر باشد ؟ دليل خلافت عمر : وصيت نامه ابوبكر مبني بر خلافت عمر بسم الله الرحمن الرحيم اين وصيت ابوبكر بن ابي قحافه است به مسلمانان، اما بعد (در اين جا ابوبكر از هوش رفت و عثمان بقيه وصيت ابوبكر را چنين تمام كرد)من عمر بن خطاب را به جانشيني خود و خلافت بر شما برگزيده ام و در اين راه از خير خواهي شما فروگذاري نكرده ام . در اين موقع ابوبكر چشم گشود و به عثمان گفت : بخوان ببينم چه نوشته اي ؟ عثمان نيز آنچه را كه نوشته بود براي ابوبكر خواند ، ابوبكر با شنيدن مطالب عثمان تكبير گفت و اضافه كرد : از آن ترسيدي كه در حالت بي هوشي از دنيا بروم و در ميان مردم بر سر جانشيني من اختلاف بيفتد ؟ عثمان جواب داد آري، ابوبكر گفت با آنچه نوشته اي موافقم و آنگاه آن نوشته را امضاء كرد.(تاريخ الخلفا سيوطي ص 82 ، كامل ابن اثير 2/292) حال سوالات ما : چرا عمر به ابوبكر كه با آن بد حالي وصيت كرد و او را به عنوان خليفه برگزيد نسبت هذيان گويي را نداد ؟ اما كنار بستر رسول خدا وقتي كه آن حضرت قلم و دوات طلبيد تا چيزي بنويسد كه مردم پس از آن به گمراهي نيفتند ، نسبت هذيان گويي به آن حضرت داد ؟ آيا پيامبر اكرم كه قرآن درباره ايشان فرمود « و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! * آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!» ( نجم آيه 3و4 ) با يك تب هذيان گفته است اما ابوبكر بين دو اغما بهتر از زمان سلامت مي فهمد ...؟ آيا ابوبكر اگر بيمار باشد درست حرف مي زند اما پيامبر اكرم نتسجير بالله هذيان مي گويد؟ اگر مي گوييد رسول خدا صلاح نديدند كه كسي را به خلافت برگزينند و تعيين خلافت را به صلاحديد امت واگذار نمودند كه هر كس را كه اجماع امت در شور و مشورت صلاح ديدند برگزينند پس چرا ابوبكر بر خلاف سيره و سنت صلاح بيني رسول خدا عمل نمود ؟ و به راي و صلاح بيني عثمان بدون مراجعه به آراي عمومي امت ، عمر را به خلافت برگزيد ؟ سخناني از ابوبكر و عمر از عمر نقل شده است كه پس از سوال ابن عباس و پس از سخناني مي گويد«....اگر هر جا از زمين كه برآن آفتاب تابيده است طلا مي شد و مال من بود پس همه آن را فديه ميدادم تا شايد از عذاب الهي قبل از ديدارش رهايي يابم » ( صحيح بخاري 2/201) و از ابوبكر نقل شده است كه ميگفت « اي كاش مادرم مرا نمي زاييد اي كاش كاهي در لاي خشتي بودم [9].... » و خداوند بيان ميكند «إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَالَيْتَنِي كُنتُ تُرَاباً (نبأ40)» «و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم! اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مىبيند، و كافر مىگويد: «اى كاش خاك بودم» وابوبكر بود كه هنگام مرگ گفت، من بر هيچ چيز دنيا متاثر و اندوهناك نيستم مگر به سه كار كه كرده ام و اي كاش كه آن كارها را نكرده بودم ......... اي كاش هرگز در خانه فاطمه را نگشوده بودم گرچه براي جنگ و ستيز با من آن را بسته بودند[10] . و قرآن چقدر زيبا بيان كرده است: «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (المؤمنون 99 و 100) «زمـانـى كـه مرگ يـكـى از آنـان را فرارسد، گويد: پروردگارا مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كردهام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قيامت» عثمان چگونه خلیفه شد در كتب معتبر اهل سنت نحوهي روي كار آمدن عثمان را اينگونه مي خوانيم : پس از آنكه خليفهي دوم زخمي شد به او گفتند اي خليفه جانشين تو كيست ؟ او گفت : « .... مي دانم كه شايسته ترين فرد براي هدايت شما به راه راست اين فرد ( اشاره به حضرت علي ) است . ولي نمي توانم و نتوانستم كه رياست ولي را چه در زمان حيات و چه بعد از مرگ خود قبول نمايم . آنگاه شش نفر را انتخاب كرد كه عبارتند از : حضرت علي ، عثمان و سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف و طلحه و زبير ، و گفت بر شما باد به اين چند نفري كه پيامبر درباره آنها فرمود اينان اهل بهشت مي باشند و از اين جمع يكي را برگزينيد واگر يكي از آنها بر شما والي شد با او رفتار خوبي داشته باشيد ... . وقتي صبح شد اين اشخاص را خواست و به آنان گفت پس از تامل دريافتم كه شما بزرگان اين مردم هستيد و از ميان شما بايد يكي به عنوان خليفه پس از من انتخاب شود و من از مردم بر شما نمي ترسم بلكه از شما بر مردم مي ترسم . رسول خدا هنگام وفاتش از شما راضي بود . با اجازه عايشه وارد خانه اش شويد و در آنجا با يكديگر به مشورت بپردازيد و از ميان خود فردي را برگزينيد و پس از 3 روز بايد خليفه را مشخص كرده باشيد و صهيب بايد سه روز امام جماعت بر مردم را به عهده بگيرد و نماز جماعت را اقامه كند و روز چهارم حتما كسي بر شما امير باشد ، و عبدالله به عنوان مشاور در جمع شما حاضر باشد ! ولي در خلافت و امارت سهمي نخواهد داشت . اماطلحه با شما در امر خلافت شريك خواهد بود .... و به صهيب گفت سه روز جماعت را اقامه كن و پس از آن اين شش نفر را از جريان با خبر كن و و قتي كه در خانه عايشه حاضر شدند عبدالله بن عمر كه در امر خلافت هيچ سهمي نخواهد داشت را حاضر كن و ناظر بر عملكرد آنها باش ،چنانچه 5 نفر فردي را انتخاب كردند ولي يك نفر با آنان مخالفت كرد ، اون را بكش و اگر چهار نفر به فردي راي دادند و 2 نفر مخالفت كردند آن دو را بكش ،واگر سه نفر فردي را انتخاب كردند و 3 نفر ، ديگري را انتخاب كردند ، در اين صورت عبدالله را به عنوان داور قرار بده و اگر به حكميت عبدالله بن عمر رضايت ندادند با گروهي باش كه عبدالرحمن بن عوف با آنهاست و بقيه را بكش .... » [17] حال سوال اينجاست : طرح شوري عمر بر اساس كدام يك از آيات قرآني يا احاديث و فرموده هاي پيامبر بود ؟ موضوع محدوديت اعضاي شورا در شش نفر تحت چه ضابطه اي بود ؟ اصل تشكيل شورا نه با سنت پيامبر سازگار بود و نه با سنت ابوبكر ؟ چون به گفته اهل سنت پيامبر جانشين تعيين نكردند و ابوبكر هم يك نفر را جانشين انتخاب كرد ، پس چرا عمر اين شورا را ساخت ؟ واگذاري اختيارات قاطع و سرنوشت ساز شورا به عبدالرحمن بن عوف و بي كاره بودن ديگران بر اساس چه مزيت و حق تقدمي نسبت به ديگران بود ؟ با اينكه خود عمر گفت مي دانم كه شايسته ترين فرد براي خلافت نسبت به شما علي بن ابي طالب است ؟با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر حكم قتل برخي از اعضاي ش مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46هرکه باشدنوکر تو زود آقا میشود خود بخود با یک نگاه تو مسیحا میشود یکی از برادران اهل سنت ترکیه و دو نفر از شوروی فرموده آقا چکار کردی ما شاء الله همین اسم اعظم الهی محمد و علی برای هدایت ما کافی بود آفرین بر شما برادر عزیزم بخدا منم جای شما بودم همین صحبت را میکردم بزودی گرویدن تمام مسلمانان فرقه های گمراه را به لطف خدا هدایت میشوند را خواهیم دیدبنابه نقل مفسرين و مورخين عامه و خاصه آيات زيادي (بيش از سيصد آيه) درباره ولايت علي(ع) و فضائل و مناقب آن حضرت در قرآن كريم آمده است در اينجا فقط به نقل چند مورد از كتب معتبره اهلسنّت اشاره مينمائيم:1 - آيه تبليغ: ابو اسحاق ثعلبي در تفسير خود و طبري در كتاب الولايْ و ابن صبّاغ مالكي و همچنين ديگران نوشته اند كه آيه تبليغ يعني آيه 67 سوره مائده «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...»
درباره علي(ع) نازل شد و رسول خدا(ص) دست علي(ع) را گرفت و فرمود: «مَنْ كُنْتَ مَولاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ اَللَّهُمَّ و الِ مَنْ والاهُ...{1}»
2 - آيه ولايت: عموم مفسّرين و محدّثين مانند فخر رازي و نيشابوري و زمخشري و ديگران از ابن عباس و ابوذر و سايرين نقل كرده اند
كه روزي سائلي در مسجد از مردم سؤال نمود و كسي چيزي به او نداد علي(ع) كه مشغول نمار و در حال ركوع بود با انگشت دست راست اشاره به سائل نمود
و سائل متوجه شد و آمد انگشتر را از دست او خارج نمود و آيه 55 سوره مائده «اًِّنّما وَلِيُّكُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوَْ و يُؤتُونَ الزَّكوَْ وَ هُمْ راكِعُون»
نازل گشت يعني ولي و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسول او و مؤمنيني هستند كه نماز را بر پا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.
در آن حال رسول اكرم(ص) از سائل پرسيد: آيا كسي به تو چيزي داد؟ سائل ضمن اشاره به علي(ع) عرض كرد: اين انگشتر را او به من داد{2}/
3 - آيه اطاعت: يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطيعُوا الله و اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلي الاْ َمْرِ مِنْكُمْ يعني اي مؤمنين خدا و رسول او و صاحبان امر از خودتان را اطاعت كنيد{3}
شيخ سليمان بلخي و ديگران نوشتهاند كه اين آيه درباره اميرالمؤمنين نازل شده و منظور از اولي الامر، ائمّه از اهلبيتاند{4}
4 - آيه تطهير: در تفسير طبري و فخر رازي و همچنين در كتب ديگر اهلسنّت نقل شده است كه آيه تطهير: «اَنَّما يُريُد الله لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً{5}»،
در خانه ام سلمه بر پيغمبر اكرم(ع) نازل شده و آن حضرت فاطمه و حسنين و علي: را جمع كرد پس گفت: «اَللّهُمَّ هؤُلاِ اَهْلُ بَيْتي فَاذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تطهيرا»، يعني خدايا اينها اهلبيت من هستند پليدي را از اينها دور گردان و به تطهير خاصي پاكشان فرما/
ام سلمه گفت: يا رسول الله من هم جزو آنها هستم؟ حضرت فرمود: تو جاي خود داري و زن خوبي هستي (اما مقام اهلبيت مرا نداري){6}/
5 - آيه مَوَدّت: «قُلْ لا اَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدََّْ فِي الْقُرْبي{7}»، يعني اي پيغمبر در برابر زحمات تبليغ رسالت بمردم بگو من از شما اجر و مزدي نميخواهم مگر دوستي نزديكانم را/ زمخشري در تفسير كشّاف و گنجي شافعي در كفايْ الطالب و ديگران نوشتهاند كه چون آيه مزبور نازل شد به پيغمبر(ص) گفتند يا رسول الله: «وَ مَنْ قَرابَتُكَ هؤُلاِ الَّذينَ وَجَيَتْ عَلَيْنا مَوَدَّتُهُمْ؟ قالَ عَلِيُّ و فاطِمَُْ وَ ابْناهُما»
يعني نزديكان شما كه دوستي آنها بر ما واجب است چه كسانياند؟ فرمود علي و فاطمه و دو پسرشان{8}/
همانطوري كه ذكر كرديم آيات زيادي درباره ولايت و امامت حضرت علي(ع) وجود دارد كه ما به طور خلاصه به ذكر چند نمونه بسنده نموديم/
پی نوشت: [1].شواهد التنزيل، ج 1، ص 189 و فصول المهمّه، ص 27)/
[2].كفايْ الطالب، ص 250، تفسير طبري، ج 6، ص 165، تفسير رازي، ج 3، ص 431/ [3].سوره نسأ، 59/ [4].ينابيع المودْ، ص 114 - شواهد التنزيل، ج 1، ص 149 - غايْ المرام، باب 58/ [5].سوره احزاب، 33/ [6].كفايْ الطالب، ص 372 - تفسير فخر رازي، ج 6، ص 783/ [7].سوره شوري، 23/ [8].كفايْ الطالب، ص 91 - تفسير كشاف، ج 2، ص 339 - ذخائر العقبي، ص 25/ آيات فراواني در قرآن كريم در فضائل امير مومنان وبرتري وي بر ديگران نازل شده است . وبسياري از علماي شيعه و سني تا 350 آيه را در اين باره برشمردهاند كه ما به نقل رواياتي از طريق اهل سنت در اين باره اشاره مي کنيم . ابن عساكر ، از علماي بزرگ اهل سنت در تاريخ دمشق مينويسد : عن ابن عباس ، قال : « نزلت في عليّ ثلاثمائة آية » . تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص364، تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، 196. ابن عباس مي گويد : 300 آيه از قرآن كريم در باره علي عليه السلام نازل شده است . و همچنين خطيب بغدادي در تاريخ بغداد مينويسد : عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية . تاريخ بغداد ، ج 6 ، ص 221 . و سيوطي از بزرگترين علماي تاريخ اهل سنت نيز مينويسد : عن ابن عباس قال : نزلت في علي ثلاثمائة آية . تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، الصواعق المحرقة ، ص 196. و در جاي ديگر مينويسد : قال ابن عباس : نزلت في علي أكثر من ثلاثمائة آية في مدحه . تاريخ الخلفاء ، ص 172، و السيرة النبويّة ، زيني دحلان بهامش السيرة الحلبيّة ، ج2 ، ص11 و الصواعق المحرقة ، ص 125 ط . المحمديّة و 76 ط. الميمنة بمصر . بيش از سيصد آيه از قرآن كريم ، در ستايش از علي عليه السلام نازل شده است . و ابن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة كه آن را در رد عقائد شيعه نوشته است ، در اين باره مينويسد : وروى سعيد بن جبير ، عن ابن عباس ، قال : ما نزل في أحد من كتاب اللّه ما نزل في علي . الصواعق المحرقة ، ص 76 ، الباب التاسع ، الفصل الثالث . و همچنين او در جاي ديگر و نيز سيوطي در تاريخ الخلفاء مي نويسند : أنّه ما نزل في أحد من كتاب اللّه كما نزل في علي . تاريخ الخلفاء ، ص 171 ، و الصواعق المحرقة ، ص 127. در حق هيچ كسي ، به اندازه علي عليه السلام ، در قرآن نازل نشده است . و حتي بسياري از علماي اهل سنت نقل كردهاند كه يك چهارم قرآن در حق امير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است . حاكم حسكاني از بزرگان اهل سنت مينويسد : عن الاصبغ بن نباتة ، عن على قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع حلال وحرام وربع فرائض وأحكام ولنا كرائم القران . شواهد التنزيل ، ج 1 ، ص59 و ص62 و تاريخ اليعقوبي ، ج 2 ، ص136 و ينابيع المودة ، ج 1 ، ص377. اصبغ بن نباته از امير مومنان نقل کرد که فرمودند قرآن چهار جزء نازل شد . يک چهارم در مورد ما ، يک چهارم در مورد دشمنان ما ، يک چهارم در مورد حلال وحرام و يک چهارم در مورد واجبات واحکام ؛ وآيات شاخص قرآن (کريمه به بهترين شيء در هر مجموعه گفته مي شود) در مورد ماست . و مرحوم كليني رضوان الله تعالي عليه در كتاب كافي در روايتي كه سند آن صحيح است ، شبيه همين روايت را نقل ميكند : عن أبي بصير ، عن أبي جعفر عليه السلام ، قال : نزل القرآن أربعة أرباع : ربع فينا ، وربع في عدونا ، وربع سنن وأمثال ، وربع فرائض وأحكام . الكافي ، ج2 ، ص627 ، ح 4 . اما مهمترين آياتي كه در قرآن كريم در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام نازل شده ، از قرار ذيل است : 1 . إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ولىّ شما ، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند : همان كسانى كه نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند . مراد از « الذين آمنوا ... » قطعاً امام امير المؤمنين عليه السلام است ؛ زيرا اين آيه در زماني نازل شده است كه امام علي عليه السلام در حال ركوع به فقيري كه از مردم استمداد ميكرد ، انگشتري خود را صدقه داد . بنابر تصريح بسياري از علماي اهل سنت ، اين آيه در بارۀ امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . قاضي عضد الدين الإيجي ، متوفاي 756 در اين باره ميگويد : وأجمع أئمّة التفسير أنّ المراد علي . المواقف في علم الكلام ، ص 405 . تمامي مفسرين جماع دارند كه اين آيه در بارۀ امام علي عليه السلام نازل شده است . و سعد الدين تفتازاني نيز تصريح ميكند : نزلت باتّفاق المفسّرين في علي بن أبي طالب ، رضي اللّه عنه ، حين أعطى خاتمه وهو راكع في صلاته . شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص270 . [اين آيه] به اتفاق مفسران در بارۀ علي بن أبي طالب (عليه السلام) هنگامي كه در حال ركوع انگشترش را به فقير نيازمند بخشيد نازل شده است و نيز علاء الدين علي بن محمد حنفي ، معروف به قوشجي در اين باره ميگويد : إنّها نزلت باتفاق المفسّرين في حق علي بن أبي طالب حين أعطى السائل خاتمه وهو راكع في صلاته . شرح تجريد الاعتقاد ، ص 368 . اين آيه ، به اتفاق مفسران در حق علي بن أبي طالب (عليه السلام) نازل شده است . وآن هنگامي بودكه به سائل انگشتري اش را بخشيد در حالي كه در ركوع نماز بود . و آلوسي نيز ميگويد : غالب الأخباريّين على أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه . غالب اخباري ها بر اين عقيدهاند كه اين آيه در حق علي (عليه السلام) نازل شده است . روح المعاني ، ج 6 ، ص168 . ابن مردويه از علماي بزرگ اهل سنت روايتي را در شأن نزول اين آيه نقل مي كند كه بسيار جالب و خواندني است . عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس على شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال : أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلى الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول : علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله . أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلى السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومى إليه بخنصره اليمنى - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتى أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلى الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلى السماء وقال : اللهم إن أخي موسى سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري . قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتى هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلى يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) . مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبدالرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحةالشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 . ابن عباس کنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي کرد مردي که صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديک آمد و هرگاه که ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي کن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت : اي مردم هرکس مرا مي شناسد که مي شناسد و آنان که نمي شناسند خودم را معرفي مي کنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم که اگر غير از اين باشد کر و کور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيکوکاران و کشنده کافران است ، هرکس او را کمک کند پيروز است و آن که او را خار نمايد ذليل و بيچاره شود ". بدانيد که روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي کمک کرد ؛ ولي هيچ کس به وي کمکي نکرد ، علي که در همان لحظه و در حال رکوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را که انگشترش در يکي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه کند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند کرد و عرض کرد : " خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واکنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي کنم تا شرح صدر وآسان شدن کارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وکمک من در کارها و پشتيبان رسالتم باشد " . ابوذر مي گويد: هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودکه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود «همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همانها که نماز را برپا مي دارند و در رکوع نماز ، زکات وصدقه مي دهند . » . 2 . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ . النساء / 59 . اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و صاحبان امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد . در اين آيه ، اطاعت از خداوند ، پيامبر و اولي الأمر واجب اعلام شده است و اولي الأمر غير از ائمه معصومين كسان ديگري نميتواند باشد . 3. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 . اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند] مردم نگاه مى دارد . طبق اعتراف بسياري از علما و مفسران بزرگ اهل سنت ، اين آيه در زماني نازل شد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در حال بازگشت از آخرين حج خود بود كه خداوند به آن حضرت دستور ميدهد كه ولايت و امامت امير المؤمنين عليه السلام را براي عموم مردم ابلاغ كند . ما عبارت چند تن از مفسران اهل سنت را در اين باره نقل ميكنيم : فخر رازي مفسر معروف اهل سنت در باره شأن نزول اين آيه مينويسد : نزلت الآية في فضل علي بن أبي طالب عليه السلام ، ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده وقال : « من كنت مولاه فعلي مولاهاللهم وال من والاه وعاد من عاداه »
تفسير الرازي ، ج 12، ص 49 - 50. ط مصر 1375 وج 3/636 ط الدار العامرة بمصر. اين آيه در برتري وشان علي(ع) نازل شده است زيرا پس از نزول آن پيامبر دست علي را گرفت وفرمود: هر کس من رهبر وفرمانده اوهستم علي رهبر اوست خدايا دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار، عمر بديدار علي(ع) شتافت وگفت: مبارک باشد بر تو اي علي تو از اين لحظه مولي وفرمانده من وتمام مردان وزنان مومن هستي . و سيوطي نيز مي نويسد : ابوسعيدخدري مي گويد: آيه بلاغ درغدير خم بر رسول خدا(ص) نازل شد که درشان علي بن ابوطالب است . وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم «يا أيها لرسول بلغ ما أنزل إليكمن ربك ان عليا مولى المؤمنين وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس . » الدر المنثور ، ج 2، ص 298، فتح القدير ، شوكاني ، چ2 ، ص60 و روح المعاني ، آلوسي ، ج 6 ، ص193 و تفسير المنار ، رشيد رضا ، ج 6 ، ص463 . از ابن مسعود نقل است که گفت: درزمان پيامبر اين آيه را اين گونه قرائت مي کرديم: اي رسول آنچه از جانب پروردگارت برتو نازل شده است که علي مولي وسرپرست وپيشواي مومنان است به مردم ابلاغ کن . ابن عساكر ، تاريخ نويس معروف و بسياري ديگر از علماي بزرگ اهل سنت اين روايت را نقل كردهاند : نزلت هذه الآية : (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ) على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) يوم غدير خم فيعلي بن أبي طالب. تاريخ دمشق ، ج42 ، ص237 و أسباب نزول القرآن ، الواحدي ، ص204 ، ح403 ، ط الحلبى بمصر و150 ط الهنديةبمصر و شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى الآيات النازلة فى أهل البيت ، الحاكم الحسكانى ، ج 1 ، ص 187 ، ح 243 و244 و245 و246 و247 و248 و249 و250 و 240 ، ط 1 بيروت و فتح البيان فى مقاصد القرآن ، العلامة السيد صديق حسن خان ملكبهوبال ، ج 3 ، ص63 ، ط مطبعة العاصمة بالقاهرة و ج 3 ص 89 ط بولاق بمصر و الملل والنحل ، الشهرستانى الشافعى ، ج 1 ، ص 163 ، افست بيروت على ط مصر وبهامش الفصل ، ابن حزم ، ج 1 ، ص 220 افست على ط مصر ، فرائد السمطينللحموينى ، ج 1 ، ص158 ، ح120 ، ط 1 بيروت و الفصول المهمّة لابن الصباغ المالكى المكّى ، ص 25 ط الحيدرية وص 27 طآخر و مطالب السؤول ، ابن طلحة الشافعى ، ج 1 ، ص 44 ، ط دار الكتب فى النجف و ص 16 ط طهران و ينابيع المودة ،ا لقندوزى الحنفى ، ص 120 و249 ط اسلامبول وص 140 و297 ، ط الحيدرية و... 4 . الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا . مائده / 3 . امروز كسانى كه كافر شده اند ، از [ كارشكنى در ] دين شما نوميد گرديدهاند . پس ، از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [ به عنوان ] آيين برگزيدم . اين آيه زماني نازل شد كه رسول گرامي اسلام در غدير خم ، دست امير المؤمنين عليه السلام را بلند كرد و او را رسماً به عنوان جانشين بعد از خودش تعيين كرد . يعقوبي تاريخ نويس معروف اهل سنت مي نويسد : وقد قيل إنّ آخر ما نزل عليه « اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام ديناً » وهي الروايةالصحيحة الثابتة الصريحة وكان نزولها يوم النفر على أمير المؤمنين علي بن أبي طالب صلوات اللّه عليه بغدير خم. تاريخ اليعقوبى ، ج ، ص430 . وگفته شده است كه آخرين آبه اي كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نازل شده است آيه" اليوم أكملت لكمدينكم وأتممت عليكم نعمتى ورضيت لكم الاسلام دينا " بوده است واين همان روايت صحيح است ونزول آن در روز كوچ ( در مكه) در مورد امير مومنان علي بن ابي طالب بوده است در غدير خمً و در جاي ديگر مي گويد ولما كان يوم النفر دخل البيت ، فودع ونزل عليه : ( اليوم أكملت لكم دينكم ، وأتممت عليكم نعمتي ، ورضيت لكم الاسلامدينا ) . وخرج ليلا منصرفا إلى المدينة ، فصار إلى موضع بالقرب من الجحفة يقال له : غدير خم ، لثماني عشرة ليلة خلت من ذيالحجة ، وقام خطيبا وأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال : . تاريخ اليعقوبي ، ج 2، ص 112 . روزي که رسول خدا (ص) قصد بيرون آمدن از مکه را داشت وارد خانه خداشد وبا خانه وداع نمود اين آيه نازل شد: امروز دين را برشما کامل ونعمتم را تمام نمودم واسلام را دين شما قراردادم، رسول شبانه به طرف مدينه حرکت کرد، دربين راه ودر روز هيجدهم ذي حجه به مکاني نزديک جحفه به نام غدير خم رسيد درهمان روز ودرهمان سرزمين رسول خدا(ص) براي مردم خطبه خواند ودر بين خطبه دست علي را گرفت وفرمود: آيا من بر مومنان برتر ازجانشان نيستم همه گفتند: آري اين چنين است ، فرمود: هرکس من مولي ورهبر وسرپرست او هستم علي نيز براو مولي ورهبر است، خدايا دوست بدار آنکه علي را دوست بدارد ودشمن بدار آنکه علي را دشمن بدارد، سپس فرمود: اي مردم کنار حوض کوثر بر من وارد مي شويد ازشما در باره دو يادگار وگوهر گرانبها سوال خواهم کرد پس مواظب باشيد حق آندو را محترم داريد، پرسيدند : آندو گوهر چيست؟ فرمود : کتاب خدا قرآن که يک طرفش در دست خدا وطرف ديگرش در دست شماست، پس به آن چنگ زنيد تاگمراه نشويد ودر آن دست نبريد، و يادگار وگوهر دوم خاندان وعترت من هستند، در خصوص دلايل نياز انسان به امامان بعد از پيامبر اکرم با توجه به آيات قراني چه مي باشد؟ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، علاوه بر مقام رسالت که همان گرفتن وحي باشد ، شئونات ديگري نيز داشته است ؛ از جمله : الف : تفسير و تبيين آيات قرآن ، مطابق با نيازهاي روز ؛ ب : اجراي عدالت و جلوگيري از ظلم ، در سايه تشکيل حکومت اسلامي ؛ ج : وساطت در فيض ؛ و ... . تمامي اين شئونات بعد از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم ، به دليل روايت متواتر انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي من بعدي . که در بسياري از کتاب هاي شيعه و سني آمده است ، به امامان بعد از آن حضرت منتقل مي شود . و از آن جايي که نياز به عدل و جلوگيري از ظلم و فساد ، تشکيل حکومت ، تفسير صحيح قرآن مطابق با نيازهاي روز ، وساطت در فيض و... براي انسان ها هميشگي است ، وجود امام نيز ضرورت هميشگي دارد . کساني مدعي هستند کسي که ظهور خواهد کرد حضرت حجت امام زمان (عج) نمي باشد بلکه حضرت عيسي است که ظهور خواهد کرد ؟ دليل قرآني آن وجود دارد و يا ذکر شده باشد کسي که ظهور خواهد کرد حضرت مهدي(عج) مي باشد. اصل ظهور منجي در بسياري از آيات قرآن آمده است ؛ از جمله در آيه شريفه : وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ . القصص / 5 . و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منّت نهيم و آنان را پيشوايان [ مردم ] گردانيم ، و ايشان را وارث [زمين] كنيم . نه تنها در قرآن ؛ بلکه در تمامي کتاب هاي مقدس ، اصل ظهور منجي وعده داده شده است . قرآن کريم اصول عقايد اسلامي را بيان مي کند ؛ اما تشريح ، تبيين و تفسير آن را به عهده رسول گرامي اسلام قرار داده شده است . خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . النحل / 44 . و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى . وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ . النحل /64 . و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم ، مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند ، براى آنان توضيح دهى . بنابراين تفسير اين اصول عقائد به عهده نبي مکرم اسلام است . از طرف ديگر خداوند در قرآن کريم با آيه : وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 . و آنچه را فرستاده [او ] به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، بازايستيد . و آيه : وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ . التغابن / 12 . و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او ] را اطاعت نماييد . اطاعت از نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله وسلم را در رديف اطاعت از خداوند قرار داده است ؛ يعني همان طوري که اطاعت از خداوند واجب است ، اطاعت از نبي او نيز واجب است و تخلف از آن حرام است . و پيامبر اسلام در بيش از هزار روايتي که در کتاب هاي شيعه و سني وجود دارد ، منجي آخر الزمان را با نام و نشان ، مشخص کرده است و او كسي نيست جز حضرت مهدي صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف . مجموع رواياتي كه در باره حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در كتابهاي شيعه و سني نقل شده است ، در كتابي به نام معجم احاديث المهدي در پنج جلد چاپ شده است كه مجموع همه آنها 1941 روايت ميشود . بنده فقط آماري از اين روايات براي شما نقل خواهم كرد 91 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفر و اول آنها علي ( عليه السلام ) و آخر آنها مهدي ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است . 94 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه آخر آنها حضرت مهدي ( عج الله تعالي فرجه الشريف ) است . 107 حديث با اين مضمون كه ائمه دوازده نفرند كه 9 نفر آنها از فرزندان امام حسين و نهمين آنها حضرت قائم ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) است . 50 حديث وارد شده است كه تمام ائمه عليهم السلام را با اسامي معين كرده است . 148 حديث با اين مضمون وارد شده است كه حضرت مهدي ، نهمين فرزند از فرزندان امام حسين عليه السلام است . 99 حديث با اين مضمون كه حضرت مهدي ششمين فرزند از نسل امام صادق عليه السلام است . 98 حديث با اين مضمون كه آن حضرت پنجمين فرزند از نسل امام موسي كاظم عليه السلام است . 95 حديث با اين مضمون كه آن حضرت ، چهارمين فرزند از فرزندان امام رضا عليه السلام است . 90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت سومين فرزند از فرزندان امام محمد تقي عليه السلام است . 90 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام هادي عليه السلام است . 146 حديث با اين مضمون كه آن حضرت از فرزندان امام عسكري عليه السلام است . 136 حديث با اين مضمون كه آن حضرت دوازدهمين امام از ائمه اثني عشر و آخرين آنها است . و... براي اطلاع از تمامي اين روايات به كتاب وزين منتخب الأثر ، تأليف حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني مراجعه فرمائيد . اين روايات آن قدر زياد است كه حتي بن باز مفتي اعظم عربستان سعودي وهابي نيز به تواتر اين روايات اعتراف كرده است . وي در اين باره مي نويسد : أمر المهدي معلوم ، والأحاديث فيه مستفيضة ، بل متواترة وقد حكى غير واحد من أهل العلم تواترها . وهي متواترة تواترا معنويا ، لكثرة طرقها ، واختلاف مخارجها ، وصحابتها ، ورواتها ، وألفاظها ، فهي - بحق - تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق. وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك . والحق أن جمهور أهل العلم ، بل هو الاتفاق : على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق ، وأنه سيخرج في آخر الزمان . وأما من شذّ من أهل العلم - في هذا الباب - فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك . مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة ، العدد 3 ، السنة الأولى 1388 ، في ذيل محاضرة عبد المحسن العباد . و حتي ابن تيميه حراني نيز در كتاب منهاج السنه در تعليق روايتي از ابن عمر (يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه كاسمي ، وكنيته كنيتي ، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا ، وذلك هو المهدي ) ميگويد : إن الأحاديث التي يحتج بها على خروج المهدي أحاديث صحيحة ، رواها أبو داود والترمذي وأحمد وغيرهم من حديث ابن مسعود وغيره . منهاج السنة النبوية، ج4 ، ص211 . احاديثي كه براي اثبات خروج مهدي به آنها استناد ميشود ، احاديث صحيحه هستند كه آنها را ابوداود ، ترمذي و احمد و ديگران از ابن مسعود و ... نقل كردهاند . و همچنين روايات فراواني از طريق شيعه و سني نقل شده با اين مضمون كه «منكر حضرت مهدي كافر است » : وعن جابر بن عبد الله رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: " من كذب بالدجال فقد كفر، ومن كذب بالمهدي فقد كفر " . عقد الدرر في اخبار المنتظر ، ج1 ، ص36 . من انكر خروج المهدي فقد كفر . فرائد السمطين ، ج2 ، ص334 . هر كس خروج حضرت مهدي را انكار كند ، كافر شده است . عن جابر رضي الله عنه رفعه من أنكر خروج المهدى فقد كفر بما انزل على محمد . لسان الميزان ، ابن حجر ، ج 5 ، ص 130 . هر كس خروج مهدي را انكار كند ، به آن چه كه بر محمد ( صلي الله عليه وآله وسلم ) نازل شده ، كافر شده است . البته اصل آمدن و بازگشت حضرت عيسي عليه السلام نيز در نزد شيعه و سني قطعي است . بلي ايشان نيز به همراه حضرت مهدي ظهور خواهد کرد و آن حضرت را در امر اقامه عدل و داد و از بين بردن ظلم و جور کمک خواهد کرد ؛ اما اين که منجي آخر الزمان حضرت عيسي عليه السلام باشد ، مردود و با بيش از هزار روايت در کتاب هاي شيعه و سني در تضاد است . محمد بن اسماعيل بخاري و مسلم نيشابوري در صحاحشان مينويسند : أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 143 و صحيح مسلم - مسلم النيسابوري - ج 1 - ص 94 . پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند : چگونه هستيد آن زماني كه فرزند مريم نازل شود ؛ در حالي امام شما از خود شما است ؟ هر چند كه از طريق ائمه اهل بيت عليهم السلام روايات فراواني وجود دارد ؛ اما از آن جايي كه بناي ما بر دادن جواب از كتابهاي خود اهل سنت است به همين مقدار بسنده مي شود . آیات زیادى در قرآن مجید وجود داردکه به صورت غیر مستقیم مربوط به شخصیت و امامت حضرت على(ع) و خاندان کریم آن حضرت(ع) مىباشد، و ما به عنوان نمونه تعدادى از این آیات را براى شما ارسال مىکنیم و از آن جا که زمان پاسخ گویى ما در این واحد کوتاه بوده و باید به پاسخ سؤلات دیگران نیز بپردازیم، منابعى را به شما معرفى نموده، تا خود شما هم به آنها مراجعه نموده و بهره و نتیجهگیرى نهایى را به دست آورید. همان طور که مىدانید آیاتى که در زمینه امامت خاصه وارد شده است، به دو بخش تقسیم مىگردد: قال رسوالله کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه ۳۸۵ شیعه ۳۸۵مرد عالم 385 مقام پدر 385 به هنر جان دین 385با برنده های دین الهی 385 شهید بدین 385 با منجی علم اسلامی385 با اسلام ناب محمد علی 385 مذهب اسلام محمدی 385 اسلامنا محمد علی 385بطریق دین 385 شهید بدین 385 معجزه دینه اسلامه 385 با روزنه امید جهان 385 با راه دین حق 385 بیداری های اسلامی 385 بیداره الاسلام 385 یعنی ۵ضربدر ۸ ضربدر ۳= ۱۲۰ علیی ۱۲۰به ابجد خط عصمت چهارده معصوم 1670+73 فرقه = 1743 ابجد گل چهارده معصوم 1743 اگر 73 فرقه گمراه میخواهند هدایت شوند با ید به 14 معصوم و12 امام تماس بگیرند متوسل بشوند برای تماس باید خط داشته باشی خط خدا 1214 غدیر 1214به ابجد 14 معصوم و12 امام میشه به ابجد 1214 خط خدا 1214 غدیر 1214 دوازده امام 12+14 معصوم = 26 راه حق 26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 انتخاب درست 26 انتخاب بجا ی 26 امام دین 26 مرد خدا ی 26 گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست مگر نام محمد هم علی نیست تا بکی گمره تو باشی ای مریض شیعه با حق است چون آب زلال خود به گنگی تو نزن مانند لال گمراه دین 310 عمر 310 منکر310نیرنگ310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق نامردیه 310عمر 310 نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310 عمر 310 جاهل منافق 310 حرامزاده پلید 310 رمززناه 310 گمراه دین 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 کفری310 نیرنگ310نمرودی 310سامری310 310مار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310 سگ مردها310نیرنگ 310نمرودی310سامری310 گمراه دین310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310نار جهیما 310با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر ابوبکر231 نفاق 231 عصیان 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر 231با احمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 عدواهل بیت 527 +14 معصوم = 541 ابوبکر و عمر 541 عدواهل بیت بوده اند وقتی چلپاسه پیدا نمیکرد برای عمر گربه سر میبریده و میگفت چلپاسه بوده خالی بند فقط سریع پوست سر و پای گربه را ناپدید میکرد تا عمر نفهمد دوسال نشده در خلافت از دنیا رفت به مرض سارس و ایدز22شیطان 22 عمر 22 ابابکر 22 هذیان 22 بمکر22 ملحد22 تکبر22 کید22 دروغ 22 نیرنگ 22 منکر22 بدبختی 22 عمر 22 ابابکر22 شیطان 22 نصب خلافت الله1320-1202سه خلیفه = 128 حسین و فرزندانش از جانب خدا منصوب شدند به ابجد ازجانب خدا 669-541 عمر و ابوبکر= 128 امام حسین کربلاء تفرقها 786- 245 اسلامه حق= 541 عمر و ابوبکر 541+430 مقصر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد 541 به قلدر دین اسلام 541 قاتلی 541مرگ کافر 541عمر ابوبکر541 مرد کافر545-4 خلیفه= 541 ابوبکر و عمر 541 +430مقصر= 971 ظالم این دو ظالم و مقصر در 18 ذالحجه خود را مفت به 18 درهم فروختند عمر به تمام یارانش قول داد 18 درهم به شما خواهم داد برادران یوسف را 18 درهم فروختند در 18 ذالحجه عهد بسته 18 روز بعد عهد خود را شکستند و تنها یادگار رسول خدا فاطمه کوثر قرآن را در 18 سالگی به شهادت رساندند به ابجد کودتا 431 +110 علی= 541 ابوبکر و عمر بر علیه علی مولای جهان کودتا نمودند همه مردم دست پیامبر را میبوسیدند و پیامبر دست فاطمه را میبوسید و فاطمه دست علی را میبوسید کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست 124هزار پیامبررا خدا انتخاب نمود در آیه124 بقره میفرماید خداپیامبر و امام راانتخاب میکند هرپیامبری جانشین برای خودش انتخاب میکند 74 روز بعد از وفات پیامبر1. لزوم پيروى از خدا و پيامبر به ابجد خط عصمت چهارده معصوم 1670+73 فرقه = 1743 ابجد گل چهارده معصوم 1743 اگر 73 فرقه گمراه میخواهند هدایت شوند با ید به 14 معصوم و12 امام تماس بگیرند متوسل بشوند برای تماس باید خط داشته باشی خط خدا 1214 غدیر 1214به ابجد 14 معصوم و12 امام میشه به ابجد 1214 خط خدا 1214 غدیر 1214 دوازده امام 12+14 معصوم = 26 راه حق 26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 انتخاب درست 26 انتخاب بجا ی 26 امام دین 26 مرد خدا ی 26 گفت پیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست جانشینه حق پیغمبر علیست مگر نام محمد هم علی نیست تا بکی گمره تو باشی ای مریض شیعه با حق است چون آب زلال خود به گنگی تو نزن مانند لال آیه 22 سجده =ان من المجرمین منتقمون74 ما مجرمان را انتقامی سخت خواهیم گرفت به ابجد صغیرو کبیر این آیه هم باز ابجد سه خلیفه کفر میباشد 74 دین اسلام 74 فرقه شد 74والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان = 74روزبعد دختر عزیز رسول خدا را به شهادت رساندند ابوبکر دوسال خلافت نکرده ازدنیارفت اینجانب از 74 فرقه بابت هنگ کردن مغزشان یک لیوان آب یخ حتما" سفارش میکنم کنار خود بگذارید جالب اینجاست 74 فرقه سخت در اشتباه خود را صددرصد بحق میدانند آخه بدون دلیل و برهان بحق 110 علی و شیعیانش میباشند پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به علم ابجد قرآن ریاضی قرآن فقط یک فرقه اهل نجات است فرقه به ابجد 385 شیعه 385 بخدا اگر حنبلی شافعی عمریه بکریه ووووو74 بود ما میپذیرفتیم چرا دین اسلام 74 فرقه شد امام علی فرمود این آیه قرآن ابجد سه شیطان در مکه به هر کدام 7 سنگ میزنیم ابجد این سه شیطان 74 ابجد این سه شیطان 74 و آیه قرآن ان من المجرمین منتقمون 74 این آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر 1202 ابجد این سه شیطان گمراه دین میباشد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان =74 ان من المجرمین منتقمون 74 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد سه خلیفه میباشد هر کسی یک آیه قرآن بیاورد به ابجد صغیر و کبیر 14 معصوم بیاورد من به ذات پروردگار دینش را غیر بت پرستی میپذیرم همه ادیان الهی اگر تا ده سال نتوانستید بیاورید نامردید شیعه علی و فاطمه تنها یادگار پیامبر و کوثر قرآن نشوید به ابجد خط خدا 1214 غدیر 1214 یعنی 14 معصوم و 12 امام 12+14= 26 راه حق26 علی 26 وصیت 26 بیعت 26 غدیر 26 راه حق 26 علی 26 امام بدین26 ش 1- سوره: 2 , آیه:110 و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و هر گونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا باز خواهيد يافت آرى خدا به آنچه مىكنيد بيناست ش 2- سوره: 3 , آیه:110 شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد به كار پسنديده فرمان مىدهيد و از كار ناپسند بازمىداريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعا برايشان بهتر بود برخى از آنان مؤمنند و[لى] بيشترشان نافرمانند ش 3- سوره: 4 , آیه:110 و هر كس كار بدى كند يا بر خويشتن ستم ورزد سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده مهربان خواهد يافت ش 4- سوره: 5 , آیه:110 ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور آنگاه كه تو را به روحالقدس تاييد كردم كه در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن گفتى و آنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و آنگاه كه به اذن من از گل [چيزى] به شكل پرنده مىساختى پس در آن مىدميدى و به اذن من پرندهاى مىشد و كور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مىدادى و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مىآوردى و آنگاه كه [آسيب] بنىاسرائيل را هنگامى كه براى آنان حجتهاى آشكار آورده بودى از تو باز داشتم پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند اين[ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست ش 5- سوره: 6 , آیه:110 و دلها و ديدگانشان را برمىگردانيم [در نتيجه به آيات ما ايمان نمىآورند] چنانكه نخستين بار به آن ايمان نياوردند و آنان را رها مىكنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند ش 6- سوره: 7 , آیه:110 مىخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند پس چه دستور مىدهيد ش 7- سوره: 9 , آیه:110 همواره آن ساختمانى كه بنا كرده اند در دلهايشان مايه بشك310 اشکا 310 [و نفاق231] است تا آنكه دلهايشان پاره پاره شود و خدا داناى سنجيده كار است ش 8- سوره: 11 , آیه:110 و به حقيقت ما به موسى كتاب [آسمانى] داديم پس در مورد آن اختلاف شد و اگر از جانب پروردگارت وعدهاى پيشى نگرفته بود قطعا ميان آنها داورى شده بود و بى گمان آنان در باره آن در شكى بهتانآميزند ش 9- سوره: 12 , آیه:110 تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم] پنداشتند كه به آنان واقعا دروغ گفته شده يارى ما به آنان رسيد پس كسانى را كه مىخواستيم نجات يافتند و[لى] عذاب ما از گروه مجرمان برگشت ندارد ش 10- سوره: 16 , آیه:110 با اين حال پروردگار تو نسبت به كسانى كه پس از [آن همه] زجر كشيدن هجرت كرده و سپس جهاد نمودند و صبر پيشه ساختند پروردگارت [نسبت به آنان] بعد از آن [همه مصايب] قطعا آمرزنده و مهربان است لمه مورد نظر: 110 >> تعداد تکرار: 20 ش 11- سوره: 17 , آیه:110 بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهستهاش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى ش 12- سوره: 18 , آیه:110 بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مىشود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد ش 13- سوره: 20 , آیه: آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشتسر گذاشتهاند مىداند و حال آنكه ايشان بدان دانشى ندارند ش 14- سوره: 21 , آیه:110 [آرى] او سخن آشكار را مىداند و آنچه را پوشيده مىداريد مىداند ش 15- سوره: 23 , آیه:110 و شما آنان [=مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مىخنديديد ه مورد نظر: 110 >> تعداد تکرار: 20 ش 16- سوره: 26 , آیه:110 پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ش 17- سوره: 37 , آیه:110 نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم ش 18- سوره: , آیه:110 چون يارى خدا و پيروزى فرا رسد ش 19- سوره: , آیه:110 و ببينى كه مردم دسته دسته در دين خدا درآيند ش 20- سوره: , آیه:110 پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه كه وى همواره توبهپذير است زمانی که حسين بن علی(صلوات الله عليهما)کشته شدوخبر شهادت وبريدن سر آنحضرت و بردن آن نزد يزيد ابن معاویه (لعنهما الله)وکشته شدن هیجده نفر از اهل بیت و پیجاه و سه نفر از شیعیان و علی اصغر که طفلی شیر خوار بود در پیش رویش و اسیر شدن ذریّه آنحضرت در مدینه منتشر شد و مجلس ماتم در حضور زنان پیامبر(صلّ الله علیه وآله وسلّم)درخانه ام سلمه و در خانه های مهاجرین و انصار بر پا گردید؛پس عبدالله بن عمربن خطاب(لعنهما الله) فریادزنان،لطم زنان وگریبان چاک زنان! از خانه اش بیرون آمد و می گفت:«ای گروه بنی هاشم و قریش ومهاجرین وانصار!آیارواست این کارها نسبت به رسول خدا واهل بیت و ذریّه اش در حالی که شما زنده اید و روزی می خوریدو در برار یزید ساکت بنشینید؟»،پس از مدینه خارج شد ودر تمام روز و شب مردم را تحریک می کرد و به شهری وارد نمی شد مگر اینکه فریاد می کشید و اهالی شهر را بر علیه یزید می شورانید،تا اینکه اخبار به یزید نوشته شد. |
تير 1400 4
خرداد 1400 3 ارديبهشت 1400 2 فروردين 1400 1 اسفند 1399 12 بهمن 1399 11 دی 1399 10 آذر 1399 9 آبان 1399 8 مهر 1399 7 شهريور 1399 6 مرداد 1399 5 تير 1399 4 خرداد 1399 3 فروردين 1399 1 خرداد 1396 3 ارديبهشت 1396 2 فروردين 1396 1 اسفند 1395 12 بهمن 1395 11 آبان 1395 8 مهر 1395 7 شهريور 1395 6 مرداد 1395 5 تير 1395 4 خرداد 1395 3 ارديبهشت 1395 2 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 بهمن 1392 11 |