مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمد53 فاطمه27+26علی= 53منطق معرفت53 امام خلیفه شاهنشاه53مکتب اصلی اسلام 53دین نمونه الله 53 53دین کامل الله53احمد 53 علی 26+27 فاطمه =53 اصل اسلام اصل قرآن 53ارباب اصلی دین53 رهبر اصلی جهان 53 جانشینه محمدی 53 معنی اسلام قرآن53 ابو تراب دین 53 کتاب آسمانی الله 53اصل دین اسلام حق53 ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام53 رهبر اصلی جهان53 پیشوای انبیاء 53سلسله انبیایی 53دین شیعه حق53اهل ولایت امامت53علامت دین اسلام 53 اصل حق دین اسلام 53اصل اسلام اصل قرآن 53 پیشوای مسلمین 53 اهل بیت پیامبر53 اهل ولایت امامت 53 دو قبله مسلمین53 علی +فاطمه =53 نظر الله نظر قرآن 53معنی اسلام قرآن 53 بادین ابوترابی 53امام واقعی اسلام 53راه عشق کعبه 53مسیر دین قرآن53خلفاء حق دین 53راه تجلی دین 53 بهترین امام حق 53 نور اسلام ناب محمد53 ارباب اصلی دین 53 دین کامل الله 53 ازدواج ساده دینه53 اصل اسلام اصل قرآن 53 اصل دین اسلام حق53 دین کامل الله 53 احمد53 علی فاطمه 53 اهل ولایت امامت53ولایت علی53احمد 53علی فاطمه 53جانشین پیامبری53 شاه جهانی53 مومن صالح دین 53 ندای آسمانی الله 53مراد مریدی53 پیشوای مسلمین53اهل بیت پیامبر53دو قبله مسلمین 53انتخاب جانشین پیامبر53 ستاره آسمان ولایت53 دین واقعی انسان53 احمد53 ناموس قرآن اعظمی53 مذهب الله محمد53 احمد53علی فاطمه 53مرد مقدس اسلام 53یاپیشوای مسلمین53مردمقدس اسلام53ابوتراب دین53 مغز دین اسلامی53 رهبر اصلی جهان53صاحب مقدس ترین53 دین کامل الله53کتاب آسمانی الله 53 ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام 53 ارباب کل مردانی 53 رهبر اصلی جهان53 پیشوای مسلمین 53 پیشوای انبیاء53 محور اسلام قرآن53شاه جهانی علی53 علامت دین اسلام53حق دین شیعه53کتاب آسمان الله53اصل اسلام اصل قرآن 53 علی فاطمه 53 احمد53مذهب الله محمد 53 احمد 53 علی فاطمه53 مقام امامت علی53 منطق دین الله 53 اصل اسلام اصل قرآن53 مالک و ارباب جهان53 با مذهب قرآن الله 53ارباب اصلی دین 53فاطمه +علی=53 +82 امام=135 فاطمه 135دینه الله 135+علی 110=245دین بحق الله245 بسم الله الرحمن الرحیم 786-541 فتنه ها عمر ابوبکر =245مقام دین245دین آقای جهانی۲۴۵علی ۱۱۰+۱۳۵ فاطمه = 245دینه بحق الله 245 اسلامه حق245فاطمه 135+110علی=245با ماه جهان اسلامه245به دین حق الله245حکم الهی دین الله245دین الهی فاطمه245 اهل منطقی245به اهل محمدعلی245کلامی قدسیه245بااسلام علی245 به دین حق الله245 دین الله دین الهیه 245یا اسلام محمدی245دین الهی فاطمه245با اسلام علی 245 یا اسلام محمدی245 دعا کنید مهدی بیاید245 انقلابیان245 بسیجیان علی245 مقام جانباز245 به کلام وحی الهی امام 245 به دین حق الله 245 اسلامه حق 245 فاطمه علی میباشد
بسم الله الرحمن الرحیم 786 یعنی الله 66+132 اسلام +583 پنج تن آل عباء +5 اصول دین= 786 شما هم با بسم الله الرحمن الرحیم خدایت که میپرستی ودینت و خانواده پیامبرت و اصول دینت را ثابت کنیا مهدی ادرکنی مولاء شما فرمانده ما هستی و بقیه سیاهی لشگر شما هستیم یه کمی بخود زحمت نمیدهندآرام باشند وحشی نباشندغافلندآفت دین اسلامند کسانی که جایگاه خالق و مخلوق را نمی داننداستفاده از عقل و شعور دست انسان نیست باید خدا بخواهد که بتوانی استفاده صحیح کنی خداوند به تمام فرشتگان فرمود به آدم سجده کنیدبنگر تا چه حد است مقام آدمیت برایشان مهم نیست نماز صبح خواب به خواب میشوند یک سجده نکرد رانده شده دو رکعت نماز چهارسجده نماز صبح را چه خواهی کرد که خواب می مانی پیامبر و جانشینانشان فرمودند اگر میدانی به سفری که میروی به دینت لطمه خواهد خورد و نماز صبح شما خواب بمانی به آن سفر نرو چرا که تمام دارائیت به یک نماز صبحت نمی ارزدانسانها ازنظردرک و شعوردسته بندی میشن عالمان بی عمل و دانایان با عمل بقیه هم عملی جوانانی را در مترو با شلوار های لی که سر جا با پیر مردان دعواء می کنند فهم شعور اندازه نخود هم ندارند
نام شیعه و نام امام هم 12بار در قرآن آمده ولی نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25 اصل اسلام 25 انسان کامل 25 انسان نمونه 25 ارباب جهان 25 اصل اسلام 25ولی نام آدم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ این آیه34 حرف دارد34+25 اصل اسلام شیعه=59 مهدی59رکن دین اصل اسلام59 القرآن الکریم 59 کاملترین دین 59 کاملترین مرد59 بزرگ راه دین اسلام 59 والقرآن العظیم 59مهدی 59دین و مذهب الهی59 مراتب دینها الله 59یعنی9+5 = 14 معصوم کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست کاملترین دین الله اسلام میباشد 110علی 110 ولی دین 110 دین الهی 110 با سه کلمه پروردگارت دینت پیامبرت وامامت را ثابت کن به ابجد64 دین 64 الله محمد علی64بهترین مذهب الله64مذهب ناب حق شیعه 64 تنها جانشین دین الله 64بهترین دین کدام 64دین الله شیعه است 64 دین الله اصل اسلام64 دین الله شیعه است 64تنها جانشین دین الله64 الله محمدعلی64مذهب ناب حق شیعه است64 حقیقت دین الله64 محوراصلی قرآن 64نماینده واقعی دین الله64 شاهنشاه امام غدیر خمی 64قانون مذهب دین الله 64با فلسفه دین الله 64عشق الله راه الله64فقط الله اصل اسلام64 دین مکتب حق الله64ره الله مذهب الله64کلید جانشین الله64قلب کل دین اسلامی 64دین 64با مذهب محمد علی64 کلید اسرار الله64کلید بدین الله 64راه الله منصب الله64دین الله محمدی 64 کلیده سره الله 64دین 64الله محمد علی 64 +132 اسلام = 196دین اسلام 196ضرب 14 معصوم خانواده محترم رسول خدا میشود 196 دین اسلام 196علی قرآن=41+41اصل دین اسلام=82 اولیاء اصلی قرآنی82 امام82+114سوره قرآن=196دین اسلام 196ضرب14معصوم درخودش میشود 196دین اسلام196با دین الله فاطمه64 همسر لایق علی64به ابجد دین 64 دین 64 الله محمد علی64+64= 128کلید دین128حسین128 کلید دین128
به ابجد64دین64الله محمدعلی 64جانشین محمد علی64حقیقت دین الله64دست بیعت بارسول خدا وعلی کف دست راستت نوشته18 ذالحجه"غدیر خم18+64 دین=82 امام به ابجد امام82 انتخاب امام درغدیرخم امام82{82زاده محراب شهیدمحراب82 امام82 +114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14 معصوم درخودش میشود196امام کل دین196دین اسلام 196اسلامه مهدی196نماینده الله محمد66 الله 66+66 علی ولی الله=132 اسلام +64 دین = 196دین اسلام196محمد92+18ذالحجه"غدیرخم =110علی 110زاده محراب شهید محراب علیست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.
اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه ميدانم نميكنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص 397
۱۳ رجب میلاد مبارک و با سعادت مولود کعبه
امیرالمومنین علی علیه السلام
وقتی پیامبر به یارانش فرمود هر کسی یک برادر برای خود انتخاب کند همه انتخاب کردند علی غریب و تنها ماند پیامبر فرمود برادر تو کسی جز پیامبر نمی تواند باشد برادر یعنی جانشین خاتم پیغمبران مولاء علیست جانشین مصطفی این مرتضی مولاء علیست
بر تمام شیعیان و محبانش تبریک و تهنیت باد
توصيف علي از زبان پيامبر...
روزي پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، سواره بيرون آمد در حالي که اميرالمؤمنين عليهالسلام همراه او پياده ميرفت، فرمود: يا ابالحسن! يا سواره بيا يا برگرد؛ زيرا خداوند مرا امر کرده که هرگاه سوارهام تو هم سوار شوي و پياده باشي، هرگاه پيادهام و بنشيني، چون نشستهام، مگر در حدي از حدود الهي که به ناچار نشست و برخاست کني؛ خداوند به من کرامتي نداده، مگر آنکه مثل آن را به تو عطا فرموده است؛ مرا به نبوت اختصاص داده و تو را صاحب جان پیامبر فاطمه اهل بیت پیامبر امام ولي (سرپرست امت) قرار داده، تا حدودش را به پاداري و در سختي امورش قيام نمايي؛ قسم به خدايي که محمد صلي الله عليه و آله وسلم را به حق به نبوت برانگيخته، هر که تو را انکار کند به من ايمان نياورده، و هر که به تو کفر بورزد ايمان به خدا نياورده است؛ فضل تو از فضل من و فضل من براي تو و آن فضل پروردگار است
و اين است معني قول خداوند امام باقر فرمود: «...پس همانا ده نفر ده نفر بر جنازه پیامبر وارد شده و بر ایشان نماز خواندند» اولین کسی که به پیامبر ایمان آورد امام علی بود اولین کسی که پشت پیامبر نماز گذارد امام علی بود اولین کسی که در کعبه برای بت شکستن به دوش رسول خدا محمد رفت و بت های کعبه را در هم شکست امام علی بود اولین کسی که جای پیامبر خوابید امام علی بود اولین کسی که محافظ پیامبر بود امام علی بود اولین کسی که از آسمان جبرئیل برایش شمشیر آورد امام علی بود اولین امام شیعیان امام علی میباشد اولین کسی که کفار را به درک واصل کرد امام علی بود اولین کسی که دره خیبر از جا کند امام علی بود اولین کسی که از حوض کوثر به پیامبر آب داد امام علی بود . استناد و استشهاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به واقعه غدیر
امام علی(علیهالسلام) در ایام خلافت خود (سال 35 هجری) در «رحبه» (نام یکی از محلههای کوفه) به پا خواست و خطاب به جمعیتی که در آن روز جمع شده بودند فرمود:
«سوگند میدهم آن مسلمانی را که مطلبی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم شنیده، به پا خیزد و گواهی دهد، اما جز آن کسی که، با چشمانش پیامبر(صلی الله علیه و آله) را دیده و با گوشهایش سخنان او را شنیده به پا نخیزد» (1).
پس از سخنان امام علی –علیهالسلام- سی نفر از اصحاب رسول الله(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) به پا خاستند که 12 نفرشان از مجاهدان «بدر» بودند، همگی شهادت دادند که: پیامبر(صلی الله علیه و آله) دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود: الست اولی بکم من انفسکم؟ در پاسخ گفتند: آری. آنگاه پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
نقل ماجرا از زبان احمد بن حنبل
احمد بن حنبل نقل کرده که علی (علیه السلام) صحابه را در رَحَبَه جمع نمود و آنان را سوگند داد هر آن چه که در غدیر خم از پیامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) شنیدهاند، بر خیزند و گواهی دهند. تعداد زیادی از صحابه بر خاسته و شهادت دادند که رسول اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در غدیر خم دست علی(علیه السلام) را گرفت و فرمود «أَتَعْلَمُونَ أَنِّى أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آیا میدانید که ولایت من بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است؟ پاسخ دادند: بلی! آنگاه فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم ، علی مولای او است. (مسند احمد، ج 4 ، ص 370 )
هیثمی گفته است: راویات حدیث مورد اعتماد و ثقه هستند: «و رجاله رجال الصحیح». (مجمع الزوائد ج 9، ص 104)
البانی وهابی نیز گفته است: سند این روایت صحیح است و شرط صحیح بخاری را دارد: «و إسناده صحیح على شرط البخاری». (سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج4 ص331)
بیان امام علی به طلحه از زبان حاکم نیشابوری
بنا به نقل حاکم نیشابوری، علی (علیه السلام) در جنگ جمل، طلحه را فرا خواند و به او فرمود: تو را به خدا سوگند در غدیر خم از پیامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) شنیدی که فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاَهُ» هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است؟
طلحه پاسخ داد بلی شنیدم! علی (علیه السلام) فرمود: فَلِمَ تُقَاتِلُنِی؟ پس چرا به جنگ با من آمدهای؟ پاسخ داد: فراموش کرده بودم؛ آنگاه طلحه از جنگ منصرف شد و رفت. (مستدرک ج 3 ص 419)
هنگام بیرون رفتن از میدان جنگ با تیری که مروان از سپاه مخالف امام علی (علیه السلام)، به سوی او پرتاب کرد؛ کشته شد. (تاریخ اسلام ذهبی، ج 3، ص 486)
2. سخن امام علیهالسلام درباره «منصوب بودن خود از طرف خدا»
پس از جریان «سقیفه بنی ساعده» امام علیهالسلام سئوال کردند که قریش و انصار در آنجا چه گفتند؟ در پاسخ سئوال امام(علیه السلام) گفتند: (2)
انصار: از ما امیری باشد و از شما (قریش) امیری.
امام(علیه السلام) فرمود: چرا در مقابل انصار دلیل و حجت نیاوردید که پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) فرموده: «به نیکو کار انصار نیکوئی شود و از بدکردارشان درگذرید».
به امیر المؤمنین(علیه السلام) گفتند: چگونه این سخن رسول خدا(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) حجت و دلیل بر علیه انصار است؟ حضرت فرمود: اگر امارت در ایشان میبود (و لیاقت خلافت را داشتند) نیازی به سفارش پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) برای ایشان نبود که فرمود: به نیکوکار انصار نیکوئی کنید و از بدکردار درگذرید.
قریش: ما درخت رسالت هستیم (پیامبر(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) از قوم قریش بود)
امام علی علیهالسلام فرمود: قریش به درخت استدلال کردند، اما سیره آن (وجود مقدس خود امام «علیهالسلام») را تباه ساختند.
امام علی علیهالسلام در جای دیگر فرموده: «نحن شجرة النبوة و محط الرساله.... یعنی: ما اهل بیت از شجره نبوت هستیم و از خاندانی هستیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا فرود آمد و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بود...».
امام صادق(ع) فرمود: «امام علی(ع) بر در ایستاد و بر پیامبر(ص) نماز خواند. سپس مردم را دستور داد که ده نفر ده نفر آمده بر ایشان نماز بخوانند و بعد خارج شوند».اولين شخصي در کعبه به دوش رسول خدا رفته و بت های کعبه را سرنگون کرد و فدایی پیامبر در تمام جنگها بوده و جای پیامبر خوابیده فقط جانشینش کننده دره خیبرعلی(ع) که اولین کسی که بر پيکر مطهر پيامبر صلي الله عليه و آله نماز خواند حضرت علي عليه السلام بود است و شرط اول اولین کسی که بر پیامبر لبیک گفته و اسلام آورد در کودگی در محراب کعبه بدنیا آمده و شبو روز با پیامبرو در خانه پیامبر بوده و از فاطمه نگهداری می کرده پدر مادر امامت در مکتب نبوت رشد نمودند امام علی و همسر عزیزش حضرت فاطمه (س) بوده است . در اين خصوص طبرسي روايتي را چنين نقل مي کند:
وَ فِي رِوَايَةِ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: أَتَيْتُ عَلِيّاً ع وَ هُوَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَدْ كَانَ أَوْصَى أَنْ لَا يُغَسِّلَهُ غَيْرُ عَلِيٍّ ع وَ أَخْبَرَ أَنَّهُ لَا يُرِيدُ أَنْ يُقَلِّبَ مِنْهُ عُضْواً إِلَّا قُلِّبَ لَهُ وَ قَدْ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِرَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ يُعِينُنِي عَلَى غُسْلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ جَبْرَئِيلُ فَلَمَّا غَسَّلَهُ وَ كَفَّنَهُ أَدْخَلَنِي وَ أَدْخَلَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادَ وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً ع فَتَقَدَّمَ وَ صَفَفْنَا خَلْفَهُ فَصَلَّى عَلَيْهِ وَ عَائِشَةُ فِي الْحُجْرَةِ لَا تَعْلَمُ قَدْ أَخَذَ جَبْرَئِيلُ بِبَصَرِهَا ثُمَّ أَدْخَلَ عَشَرَةً مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ عَشَرَةً مِنَ الْأَنْصَارِ فَيُصَلُّونَ وَ يَخْرُجُونَ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ إِلَّا صَلَّى عَلَيْهَ قُلْتُ لِعَلِيٍّ ع حِينَ يُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ ص إِنَّ الْقَوْمَ فَعَلُوا كَذَا وَ كَذَا وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ السَّاعَةَ لَعَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا يَرْضَى النَّاسُ أَنْ يُبَايِعُوا لَهُ بِيَدٍ وَاحِدَةٍ إِنَّهُمْ لَيُبَايِعُونَ بِيَدَيْهِ جَمِيعاً يَمِيناً وَ شِمَالًا فَقَالَ عَلِيٌّ ع يَا سَلْمَانُ- فَهَلْ تَدْرِي مَنْ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ِ-
در روايت سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسىّ رضى اللَّه عنه آمده است كه گفت: به خدمت حضرت علىّ عليه السّلام رسيدم، و آن حضرت سرگرم غسل غسل دادن پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بود- زيرا رسول خدا وصيّت فرموده بود كه او را جز علىّ بن ابى طالب كسى غسل ندهد و خود خبر داده بود كه هنگام غسل او جسد مبارك به هر سمتى كه بخواهد خود بر مى گردد و علىّ پرسيده بود كه هنگام غسل چه كسى مرا كمك مى كند؟ و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرموده بود: جبرئيل [تو را يارى خواهد كرد]. از جبرئیل پرسیدند وقتی خداوند تو را خلق نمود چشم باز کردی چه دیدی گفت سرم به پای علی بالای سرم ایستاده بود و ازآن وقت علی را مولاء و مقتدای خود میدانم اول خلبانه آسمانها علیست سیمرغ به آسمان لاحوت علیست او بود نبی به آسمانها می برد جمع خلبانانه خدا میداند سر لوحه سره کائنات به والله علیست علی در کعبه چون آمدبه دنیا شکاف کعبه می گوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است گفتم که روم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بوود سایه ندارد در شب معراج، جبرئیل، امام شد یا رسول خدا؟
در معراج فرمود: وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «لَمّا اُسرِیَ برسولِ اللّه ِ صلى الله علیه وآله حَضَرتِ الصَّلاةُ، فأذّنَ وأقامَ جَبرئیلُ، فقالَ: یا محمّدُ، تَقدّمْ» در شبی که پیامبر(ص) به معراج برده شد و وقت نماز رسید، جبرائیل(ع) اذان و اقامه گفت و بعد هم عرضه داشت: ای پیامبر! جلو بایست و نماز بخوان. «فقالَ رسولُ اللّهِ: تَقدّمْ یا جَبرئیلُ» پیامبر(ص) به تعبیر ما به او تعارفی کردند که خودت جلو بایست. او به حبیب خدا(ص) عرضه داشت: «إنّا لا نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ مُنذُ اُمِرْنا بالسُّجودِ لآدمَ علیهالسلام» از آن زمانی که به ما دستور داده شده که بر آدم ابوالبشر سجده کنیم، اصلاً خودمان را بر آدمیان مقدّم نمیداریم و هیچگاه تقدّم بر هیچکدام از انسانها نداریم - دقّت کنید که «نَتَقدّمُ الأنبیاء» یا «نَتَقدّمُ المرسلین» نفرمود، بلکه فرمود: «نَتَقدّمُ الآدَمِیّینَ» -
آن وقت است که اگر انسانی جدّی بداند که مقامش، چه مقامی است، از شوق رضایت پروردگارش شبها تا صبح به نماز مشغول خواهد شد نه اینکه بخاطر بی نمازی به دوزخ برده شود
چون از كار غسل و تكفين فارغ شد، من و أبو ذرّ و مقداد و فاطمه و حسن و حسين عليهم السّلام را داخل نموده و ما وارد شديم، در آنجا حضرت امير جلو ايستاده و ما در پشت آن حضرت بر رسول خدا نماز خوانديم،اولین همیشه ما بودیم و عائشه در گوشه اطاق نشسته و هيچ توجّهى بما نداشت گويا جبرئيل ديدگانش را پوشانده بود،در حالت هپل خلسه فرو رفته بود حلتی نزدیک به هذیان سپس هر بار ده نفر از مهاجرين و ده نفر از انصار (بيست نفر بيست نفر) را داخل خانه مى نمود، آنان نيز نماز خوانده و خارج مىشدند، و به همين ترتيب همه جماعت مهاجر و انصار بر جنازه مطهّر نماز خواندند.
سلمان گويد: هنگام غسل جريان سقيفه را به گوش او رساندم و اينكه الحال أبوبكر رکب وبا )بر منبر رسول خدا نشسته و مردم با او بيعت مى کنند حضرت علىّ عليه السّلام فرمود: اى سلمان، آيا دانستى اوّلين نفر كه در منبر پيامبر با أبو بكر بيعت نمود كه بود؟ گفتم: نه، جز آنكه در سقيفه بنى ساعده أوّل كسى كه با أبو بكر بيعت نمود. الإحتجاج على أهل اللجاج( للطبرسي)ج 1 ص80
علامه امين نيز در اعيان الشيعه در اين خصوص از شيخ مفيد چنين نقل مي کند:
شيخ مفيد گويد: چون حضرت على (ع) از کار غسل دادن و تجهيز حضرت محمد (ص) فراغ يافت، جلو ايستاد و بر آن حضرت نماز خوانداولین کسی که بر پیامبر نماز بخواند جانشین واقعی پیامبر اوست و هيچ کس در نماز خواندن بر پيامبر با على همراه نشد.مسلمانان در مسجد بودند و درباره اينکه چه کسى بر آن حضرت نماز گزارد و او را در کجا به خاک سپارند بحث و گفت وگو مى کردند.آن گاه امير المؤمنين به سوى آنان رفت و گفت: رسول خدا (ص) چه زنده باشد و چه مرده رهبر و پيشواى ماست پس شما دسته دسته بر جنازه پيامبر حاضر شويد و بدون آنکه امامى داشته باشيد و بر او نماز بخوانيد و برگرديد
در منابع اهل سنت نيز آمده است که اصحاب گروه گروه وارد خانه پيامبر صلي الله عليه و اله شده ونماز مي خواندند. روايتي را احمد چنين نقل کرده است :فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ، ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنَ الْبَابِ الآخَرِ .مسند أحمد بن حنبل ج 5 ص 81 ا
بنابراين نماز پيامبر صلي الله عليه و آله که فقط يک بار واجب است، توسط حضرت علي عليه السلام خوانده شد و ديگر صحابه نيز بصورت گروه گروه بعد از نماز حضرت علي(ع) آمدند و بر پيکر پيامبر(ص) نماز گذاردند
به ابجد64دین64الله محمدعلی 64جانشین محمد علی64حقیقت دین الله64دست بیعت بارسول خدا وعلی کف دست راستت نوشته18 ذالحجه"غدیر خم18+64 دین=82 امام به ابجد امام82 انتخاب امام درغدیرخم امام82{82زاده محراب شهیدمحراب82 امام82 +114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14 معصوم درخودش میشود196امام کل دین196دین اسلام 196اسلامه مهدی196نماینده الله محمد66 الله 66+66 علی ولی الله=132 اسلام +64 دین = 196دین اسلام196محمد 92+18ذالحجه"غدیرخم =110علی 110زاده محراب شهید محراب علیست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.
اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه ميدانم نميكنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397
ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196دین اسلام 196 کلید اسلام196قلب دین 196دین اسلام 196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196 کلید اسلام 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 دین اسلام 196 امانت حق اسلامه 737-541 عمر ابوبکر = 196دین اسلام196 کلید اسلام 196 قلب دین 196مومنین 196فقیها 196 به معجزه دین 196 قلب دین196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196سیاست دین سلامی 737-541 عمر ابوبکر=196بجانشین محمد مصطفی 737-541 عمر ابوبکر = 196 دین اسلام196 خلیفه ها بخداوند1398-1202 عمر ابوبکر عثمان = 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 دین اسلام به ابجد صغیر اشهد ان محمد رسوالله 66 نور قرآن 607-541 فتنه ها = 66 الله66+66=132 به ابجد اسلام 132 بدین 66+66 الله = 132 اسلام132 +64 دین = 196دین اسلام 196کلید اسلام 196 اسلامه مهدی 196ضرب 14 معصوم شیعه خانواده محترم رسول خدا(ص) را 196 دین اسلام 196 امام کل دین 196 اصوله دین 196دین اسلام 196معجزه بدینه196 کلید اسلام 196به معجزه دین 196 منظور 14 معصوم میباشد اهل دین ذات اقدس الله 737-541 فتنه ها عمر ابوبکر=196مومنین 196کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196
به ابجد کعبه 97 مطیع الله محمد علی 97+13 رجب تولد مولاء در محراب کعبه = 110 علی این شکاف کعبه را منظور چیست جانشین خاتم پیغمبران مولاء علیست وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ نام آدم هم 25 بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذر
پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 25 شیعه 25 اصل اسلام 25 کعبه 25 انسان کامل 25 انسان نمونه 25 ارباب جهان 25 شیعه 25 اصل اسلام25کربلا25 کعبه 25شیعه 25 به ابجدنماینده الله محمد 66 الله 66+66علی ولی الله = 132 اسلام +64 دین = 196 دین اسلام196 ماشیعیان علی برای حقانیت مذهب خود آیه قرآن حدیث و ریاضی قرآن دلیل محکم علمی داریم قرآن میفرمایدنامه اعمال آنهایی را که به دست راستشان میدهندو به آنها اصحاب یمین درسوره مدثر آیه38 و39کل نفس کسبت بما رهینه الااصحاب الیمین همه در قیامت درگرو اعمالشون هستن الا اصحاب یمین.. اصحاب یمین چه کسانی هستن؟؟؟یمین به ابجد میشه110 علی 110یمین110ولی دین110دین الهی110 علی110 جلوه الله 110بحق 110منادیه 110حامیان110دین الهی110ماه دین110علی110 میباشد نام علی هم110 پلیسی 110 نمک 110نان جو 110 گندمها ی 110 نمک 110 به نانو نمک مرتضی علی قسم حق با علیست پلیسی 110 نامت صدو ده یا علی حقا پلیس عالمی { قال رسوالله}کتاب الله و عترتی1575+12 امام=1587-1202 سه خلیفه=385شیعه عترت پیامبر میباشد پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد قال رسو الله=من و علی پدران این امتیم= انا و علی ابواه هذاه الامه"275+110دین الهی علی =385 شیعهبه ابجد نماینده الله 46 محمد20+26 علی = 46 ماه 46+46= 92 محمد +18 ذالحجه" غدیر خم = 110 دین الهی 110 ولی دین 110 علی 110 جلوه الله 110 ولی دین 110 حامیان110 دین الهی 110 ولی دین 110 «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ» (المائده - 55)
هم آئینه رسالتو هم آئینه امامتی ولی دین 110 علی 110 ولی دین 110
به ابجدولی46ماه46 محمد20+26علی=46ولی 46+ 46=92 محمد92+18ذالحجه"غدیرخم=110 دین الهی 110 علی110جلوه الله110ولی دین110 ترجمه آیه فوق جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسول او و آنان كه ايمان آورده اند، همان ايمان آورندگانى كه اقامه نماز و اداى زكات میكنند در حالى كه در ركوع نمازند انگشتر به گدا می دهند برو ای کدای مسکین دره خانه علی زن عالمی منادیه دین الهی نداء میدهد یعنی امام علی نداء میدهد الله محمد علی یازده امام اسلام 110 اصل دین اسلام دین فاطمه علی110خلیفه حق الله محمد اصل اسلام110 منادیه110دین الهی110باتوحیدعدل نبوت امامت ولایت 110 نداء خواهد کرد لطفا شما هم با 5 حرف به ابجد مولایتان ثابت کنید جبرئیل فرمود از آن وقت که خداوند فرمود بر آدم سجده کنید ما خود را برتر از آدمیان نمی دانیم نماز می خوانند یا نه هر کسی پروردگارش را سجده نکند اهل دوزخ است
(قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفر حوا هو خير مما يجمعون) (اي پيامبر! به مردم بگو شما به فضل و رحمت خدا شادمان شويد که آن از ثروتي که اندوخته ميکنيد، بهتر است.)
(فضل خدا، نبوت رسول و رحمتش ولايت علي عليهالسلام است؛ پس شيعه بايد به نبوت و ولايت، خوشحال باشد و اين براي آنان بهتر است از آنچه دشمنان از مال و فرزند و اهل در دنيا جمع مينمايند؛ قسم به خدا، يا علي! تو خلق نشدي مگر براي پرستش پروردگارت؛ و به تو معالم دين شناخته ميشود و راه کهنه به تو اصلاح ميگردد. هر کس از تو گمراه شد، گمراه است و خداوند هدايت نميکند کسي را که ولايت تو ندارد و هدايت به تو نشده است،
و اين است معني قول خداوند عزوجل:
(و اني لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدي): (من زياد آمرزندهام کسي را که بازگردد و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به راه آيد)،
يعني به ولايت تو آيد. خداوند مرا امر کرده است که هر حقي که بر من فرض کرده براي تو مقرر کنم؛ حق تو واجب است بر کسي که ايمان آورد؛ اگر تو نبودي حزب الله شناخته نمي شد، به تو دشمن خدا شناخته ميشود، هر که با ولايت تو خدا را ملاقات نکند چيزي ندارد.
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند اين آيه را بر من نازل کرد:
(يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته): 52 حرف52 تشخیس راه الله 52 ملائکه الله 52 (اي پيامبر)! آنچه به تو از خداوند، نازل شد برسان، «که آن ولايت تو يا علي عليهالسلام بوده است، اگر آن را نرساني رسالت او پروردگار را انجام نداده اي»؛
من پيامبر، اگر ولايت تو را نميرساندم، همه اعمالم از بين ميرفت؛ هر که خداوند را به غير ولايت تو ملاقات کند، عملش باطل است و اين وعده اي است که برايم ثابت شده است؛ و نگويم چيزي را مگر آنکه پروردگار گويد، و آنچه گويم از خداست که درباره تو نازل کرده است.
آیه ولایت علی نقش نگار
در ازل پرتوی نوری ز خدا حاصل شد
صورت خاک به اندیشه حق حاصل شد
رقص گردون قلم جلوه حق را ساز کرد
گشته در آب و گلی نقش نگار حاصل شد
بر دمید از دم خود روح خدایی بر جسم
زین دمش نقطه پرگار جهان حاصل شد
با نم تربت او عطر بهشتی ساز شد
و ازدم آه لبش آتش قهر حاصل شد
گرد او کون مکان گشته به معنای وجود
سرِِِ خلقت شد و ایجاد جهان حاصل شد
وادی عشق ز راه تو هویدا گشته
ورنه جزظلمت دل غیرتوهیچ حاصل شد
سینه را سوز تومیسوزد وسرتاسرمن
بوترابا ز پس عشق تو این حاصل شد
اعجاز در سخن امیرالمومنین در خطبه بدون الف ...
متن خطبه...بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
و من خطبة له عليه السلام (الخالية من الالف) تسمي بالمونقة ارتجلها من غير تريث و لا تفکير.
قال الحديدي في شرح النهج: و انا الان اذکر من کلامه الغريب ما لم يورده ابو عبيدة و ابن قتيبة في کلامهما، و اشرحه ايضاً و هي خطبة زواها کثير من الناس له عليه السلام خالية من حرف الالف: قالوا:تذاکروا قوم من اصحاب رسول الله (ص)ايّ حروف الهجاء ادخل في الکل ام؟ فأجمعوا علي الالف فقال عليٌّ عليه السلام:
حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ وَ تَمَّتْ کَلِمَتُهُ وَ بَلَغَتْ قَضِيَّتُه ُ، حَمِدْتُهُ حَمْدَمُقِرٍّ بِرُبُوبِيَّتِه ِ، مُتِخَضِّعٍ لِعُبُودِيَّتِه ِ، مُتِنَصِّلٍ مِنْ خَطيئَتِه ِ، مُتِفَردٍّ بِ تَوحيدِه ِ، مُؤَمِّلٍ مِنْهُ مَغْفِرَةً تُنجيه ِ، يَوْمَ يُشْغَل ُعَنْ فَصيلَتِهِ وَ بَنيه ِ.
وَ نَسْتَعينُهُ وَ نَسْتَرْشِدُهُ وَ نَسْتَهْديه ِ، وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَکَّلُ عَلَيْه ِ، وَ شَهِدْتُ لَهُ شُهُودَ مُخْلِصٍ مُوقِن ٍ، وَ فَرَّدْتُه ُتَفَرُّدَ مُؤْمِنٍ مُتِيَقِّن ٍ، وَ وَحَّدْتُهُ تُوحيدَ عَبْدٍ مُذْعِن ٍ، لَيْسَ لَهُ شَريکٌ في مُل ْکِه ِ، وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ وَلِيٌّ في صُنْعِه ِ,جَلَّ عَنْ مُشيرٍ وَ وَزيرٍ,
وَ عَنْ عُوْنٍ مُعينٍ وَ نَصيرٍ وَ نَظيرٍ.
عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ فَقَهَرَ، وَ عُصِيَ فَغَفَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَل َ، لَمْ يَزَلْ وَ لَنْ يَزُول َ، لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَي ْءٌ,وَ هُوَ قَبْلَ کُلِّ شَي ْءٍ، وَ هُوَ بَعْدَ کُلِّ شَي ْءٍ، رَبٌّ مُتِعَزِّزٌ بِعِزَّتِه ِ، مُتِمَکِ ّنٌ بِقُوَّتِه ِ، مُتِقَدِّسٌ بِعُلُوِّه ِ، مُتِکَبِّرٌ بِسُمُوِّه ِ,لَيْسَ يُدْرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَمْ يُحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِيٌّ مَنيع ٌ، بَصيرٌ سَميع ٌ، رَؤُفٌ رَحيم ٌ.
عَجَزَ عَنْ وَصْفِهِ مَنْ يَصِفُه ُ، وَ ضَلَّ عَنْ نَعْتِهِ مَنْ يَعْرِفُه ُ، قَرُبَ فَبَعُدَ وَ بَعُدَ فَقَرُب َ، يُجيبُ دَعْوَةَ مَنْ يَدْعُوه ُ، وَيَرْزُقُهُ وَ يَحْبُوه ُ، ذُو لُطْفٍ خَفِي ٍّ، وَ بَطْشٍ قَوِي ٍّ، وَ رَحْمَةٍ مُوسِعَةٍ، وَ عُقُوبَةٍ م َوجِعَةٍ، رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَريضَةٌمُونِقَةٍ، وَ عُقُوبَتُهُ جَحيمٌ مَمْدُودَةٌ مُوبِقَةٍ.
وَ شَهِدْتُ بِبَعْثِ مُحَمَّدٍ رَسُولِه ِ، وَ عَبْدِهِ وَ صَفِيِّه ِ، وِ نَبِيِّهِ وَ نَجِيِّه ِ، وَ حَبيبِهِ وَ خَليلِه ِ، بَعَثَهُ في خَيْرِ عَصْرٍ، وَ حين َفَتْرَةٍ وَ کُفْرٍ، رَحْمَةً لِعَبيدِه ِ، وَ مِنَّةً لِمَزيدِه ِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَه ُ، وَ شَيَّدَ بِهِ حُجَّتَه ُ، فَوَعَظَ وَ نَصَح َ، وَ بَلَّغَ وَ کَدَح َ,رَؤُفٌ بِکُلِّ مُؤْمِن ٍ، رَحيمٌ سَخِي ٌّ، رَضِيٌّ وَلِيٌّ زَکِي ٌّ، عَلَيْهِ رَحْمَةٌ وَ تَسْليم ٌ، وَ بَرَکَةٌ وَ تَکْريم ٌ، مِنْ رَبٍّ غَفُورٍرَحيم ٍ، قَريبٌ مُجيب ٌ.
وَصَّيْتُکُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَني بِوَصِيَّةِ رَبِّکُم ْ، وَ ذَکَّرْتُکُمْ بِسُنَّةِ نَبِيِّکُم ْ، فَعَلَيْکُمْ بِرَهْبَةٍ تَسْکُنُ قُلُوبَکُم ْ، وَخَشْيَةٍ تُذْري دُمُوعَکُم ْ، وَ تَقِيَّةٍ تُنْجيکُمْ قَبْلَ يَوْمَ يُبْليکُمْ وَ يُذْهِلُکُم ْ، يَوْ مَ يَفُوزُ فيهِ مَنْ ثَقُلَ وَزْنُ حَسَنَتِه ِ، وَخَفَّ وَزْنُ سَيِّئَتِه ِ، وَ لْتَکُنْ مَسْئَلَتُکُمْ وَ تَمَلُّقُکُمْ مَسْأَلَةَ ذُلٍّ وَ خُضُوع ٍ، وَ شُکْرٍ وَ خُشُوع ٍ، بِتُوْبَةٍ وَ تَوَرُّع ٍ، وَ نَدَم ٍوَ رُجُوع ٍ.وَ لْيَغْتَنِمْ کُلُّ مُغْتُنِمٍ مِنْکُمْ صِحُّتَهُ قَبْلَ سُقْمِه ِ، وَ شَبيبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِه ِ، وَ سَعَتَهُ قَبْلَ فَقْرِه ِ، وَ فَرْغَتَهُ قَبْلَ شُغْلِهِ وَحَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِه ِ، قَبْلَ تَکَبُّرٍ وَ تَهَرُّمٍ وَ تَسَقُّم ٍ، يَمُلُّهُ طَبيبُه ُ، وَ يُعْرِضُ عَنْهُ حَبيبُه ُ، وَ يَنْقَطِعُ غَمْدُه ُ، وَ يَتَغَيَّرُعَقْلُه ُ، ثُمَّ قيلَ هُوَ مَوْعُوکٌ وَ جِسْمُهُ مَنْهُوک ٌ، ثُمَّ جُدَّ في نَزْعٍ شَديدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قَريبٍ وَ بَعيدٍ، فَشَخَص َبَصَرُه ُ، وَ طَمَحَ نَظَرُه ُ، وَ رَشَحَ جَبينُه ُ، وَ عَطَف
َ عَرينُه ُ، وَ سَکَنَ حَنينُه ُ، وَ حَزَنَتْهُ نَفْسُه ُ، وَ بَکَتْهُ عِرْسُه ُ، وَ حُفِرَرَمْسُه ُ، وَ يُتِمُّ مِنْهُ وُلْدُه ُ، وَ تَفَرَّقَ مِنْهُ عَدَدُه ُ، وَ قُسِمَ جَمْعُه ُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمْعُه ُ، وَ مُدِّدَ وَ جُرِّدَ، وَ عُرِيَ وَغُس ِل َ، وَ نُشِفَ وَ سُجِّي َ، وَ بُسِطَ لَهُ وَ هُيِّي ءَ، وَ نُشِرَ عَلَيْهِ کَفَنُه ُ، وَ شُدَّ مِنْهُ ذَقَنُه ُ، وَ قُمِّصَ وَ عُمِّم َ، وَ وُدِّعَ وَسُلِّم َ، وَ حُمِلَ فُوْقَ سَريرٍ، وَ صُلِّيَ عَلَيْهِ بِتَکْبيرٍ، وَ نُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ، وَ قُصُورٍ مُشَيَّدَةٍ، وَ حُجُرٍ مُنَجَّدَةٍ، وَجُعِلَ في ضَريحٍ مَلْحُودٍ، وَ ضيقَ مِرْصُودٍ، بِلَبِنٍ مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ، وَ هيلَ عَلَيْهِ حَفَرُه ُ، وَ حُثِيَ عَلَيْه ِمَدَرُه ُ، وَ تَحَقَّقَ حَذَرُه ُ، وَ نُسِيَ خَبَرُه ُ، وَ رَجَعَ ع َنْهُ وَلِيُّهُ وَ صَفِيُّه ُ، وَ نَديمُهُ وَ نَسيبُه ُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قَرينُهُ وَحَبيبُه ُ، فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ، وَ رَهينُ قَفْرٍ، يَسْعي بِجِسْمِهِ دُودُ قَبْرِه ِ، وِ يَسيلُ صَديدِهِ مِنْ مِنْخَرِه ِ، يَسْحَقُ تُرْبُه ُلَحْمَه ُ,
وَ يَنْشَفُ دَمَه ُ، وَ يَرُّمُ عَظْمَهُ حَتّي يَوْمَ حَشْرِهِ فَنُشِرَ مِنْ قَبْرِهِ حينَ يُنْفِخُ في صُورٍ، وَ يُدْعي بِحَشْرٍ وَنُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبُورٌ، وَ حُصِّلَتْ سَريرَةُ صُدُورٍ، وَ جييءَ بِکُلِّ نَبِيٍّ وَ صَدّيقٍ وَ شَهيدٍ، وَ ت َوَحَّدَ لَلْفَصْل ِقَديرٌ، بِعَبْدِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ، فَکَمْ مِنْ زَفْرَةٍ تُضْنيه ِ، وَ حَسْرَةٍ تُنْضيه ِ، في مَوْقِفٍ مَهُول ٍ، وَ مَشْهَدٍ جَليل ٍ، بَيْن َيَدَيْ مَلِکٍ عَظيم ٍ، وَ بِک
ُلِّ صَغيرٍ وَ کَبيرٍ عَليم ٍ، فَحينِئِذٍ يُلْجِمُهُ عَرَقُه ُ، وَ يُحْصِرُهُ قَلَقُه ُ، عَبْرَتُهُ غَيْرُ مَرْحُومَةٍ، وَ[;::صَرْخَتُهُ غَيْرُ مَسْمُوعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَيْرُ مَقْبُولَةٍ، زالَتْ جَريدَتُه ُ، وَ نُشِرَتْ صَحيفَتُه ُ، نَظَرَ في سُوءِ عَ مَلِه ِ، وَشَهِدَتْ عَلَيْهِ عَيْنُهُ بِنَظَرِه ِ، وَ يَدُهُ بِبَطْشِه ِ، وَ رِجْلُهُ بِخُطْوِه ِ، وَ فَرْجُهُ بِلَمْسِه ِ، وَ جِلْدُهُ بِمَسِّه ِ، فَسُلْسِلَ جيدُه ُ، وَغُلَّتْ يَدُه ُ، وَ سيقَ فَسَحِبَ وَحْدَه ُ، فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَرْبٍ وَ شِدَّةٍ، فَظُلَّ يُعَذَّبُ في جَحيم ٍ، وَ يُسْقي شَرْبَةٌ مِن ْحَميم ٍ، تَشْوي وَجْهَه ُ، وَ تَسْلَخ جَلْدِه ُ، وَ تَضْرِبُهُ زِبْنِيَةٌ بِمَقْمِعٍ مِنْ حَديدٍ، وَ يَعُودُ جَلْدُهُ بَعْدَ نُضْجِهِ کَجِلْدٍجَديدٍ، يُسْتَغيثُ فَتُعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّم َ، وَ يَسْتَصْرِخُ فَيَلْبَثُ حَقْبَةً يَنْدَم ُ.
نَعُوذُ بِرَبٍّ قَديرٍ، مِنْ شَرِّ کُلِّ مَصيرٍ، وَ نَسْأَلُهُ عَفْوُ مَنْ رَضِيَ عَنْهُ وَ مَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَه ُ، فَهُوَ وَلِيُّ مَسْأَلَتي، وَمُنْجِحُ طَلِبَتي، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذيبِ رَبِّهِ جُعِلَ في جَنَّتِهِ بِقُرْبِه ِ، وَ خُلِّدَ في قُصُورِ مُشَيَّدَةٍ، وَ مُلْکِ بِحُورٍعينٍ وَ حَفَدَةٍ، وَ طيفَ عَلَيْهِ بِکُؤْسٍ اُسْکِنَ في حَظيرَةِ قُدُّوسٍ وَ تَقَلَّب في نَعيم ٍ، وَ سُقِيَ مِنْ تَسْنيمٍ وَ شَرِب َمَنْ عَيْنٍ سَلْسَبيل ٍ، وَ مُزِجَ لَهُ بِزَنْجَبيل ٍ، مُخْتَمٍ بِمِسْکٍ وَ عَبي رٍ مُسْتَديمٍ لِلْمُلْک ِ، مُسْتَشْعِرٍ لِلسُّرُرِ، يَشْرَب ُمِنْ خُمُورٍ، في رَوْضٍ مُغْدِق ٍ، لَيْسَ يُصَدَّعُ مِنْ شُرْبِه ِ، وَ لَيْسَ يُنْزَف ُ.
هذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِيَ رَبَّه ُ، وَ حَذَّرَ نَفْسَهُ مَعْصِيَتَه ُ، وَ تِلْکَ عُقُوبَةُ مَنْ جَحَدَ مَشيئَتَه ُ، وَ سَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُه ُمَعْصِيَتَه ُ، فَهُوَ قَوْلٌ فَصْل ٌ، وَ حُکْمٌ عَدْل ٌ، وَ خَبَرٌ قَصَصٌ قَص ٌّ، وَ وَعْظٌ نَص ٌّ، تَنْزيلٌ مِنْ حَکيمٍ حَميدٍ، نَزَلَ بِه ِرُوحُ قُدُسٍ مُبينٍ عَلي قَلْبِ نَبِيٍّ مُهْتِدٍ رَشيدٍ، صَلَّتْ عَلَيْهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ، مُکَرَّمُونَ بَرَرَةٌ، عُذْتُ بِرَبٍّ عَليم ٍ,رَحيمٍ کَريم ٍ، مَنْ شَرِّ کُلِّ عَدُوٍّ لَعينٍ رَجيم ٍ، فَلْيَتَضَرَّعْ مُتَضَرَّع ُکُمْ وَ لْيَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُکُم ْ، وَ لْيَسْتَغْفِرْ کُلُّ مَرْبُوب ٍمِنْکُمْ لي وَ لَکُم ْ، وَ حَسْبي رَبّي وَحْدَه ُ.
ولادت حضرت امير و حکايات عجيبه آن.
ولادت با سعادت مولي المتّقين أمير المؤمنين عليّ- عليه الصلاة والسلام- بنابر معروف در ميان فرقه ناجيه، در سال سيام از عام الفيل واقع شده، و به همين تاريخ تصريح نموده است در اصول کافي کليني رازي «طاب مرقده»- که از اولين کتب معتبره است و آن سال فرّخ حال مقارن بود با سال سي از ولادت حضرت رسول صلي الله عليه و آله چه آن حضرت در سال عام الفيل، بعد از پنجاه و پنج روز از هلاک اصحاب فيل، به عالم دنيا قدم گذارد و عالم را به نور قدوم خود منوّر نمود، و موافقت ميکند اين تاريخ، با روايتي که نقل شده از حضرت صادق عليه السلام که فاطمه بنت اسد- که مادر حضرت امير عليه السلام بود- آمد نزد شوهر خود، ابو طالب، که سرور کند و بشارت دهد او را، به ولادت حضرت محمّد صلي الله عليه و آله ابو طالب به او گفت: صبر کن يک سبت، تا من بشارت دهم تو را، به مولودي از تو، که مثل و مانند همين مولود باشد در اوصاف و اخلاق، مگر در پيغمبري.
و سبت، سي سال است، و ميان ولادت رسول صلي الله عليه و آله، وامير عليه السلام، سي سال فاصله شد.
و همانطور که قبل از ظهور جلوات محمّدي صلي الله عليه و آله بشائر بسيار، بر ولادت او بود- که علماء تاريخ، در کتب مبسوطه، نوشتهاند- هم چنين قبل از طلوع خورشيد علويّ، بشارت داده شد ابو طالب؛ چنانکه جابر انصاري گفت:
راهبي بود- نامش مثرم بن دعيب که يکصد و نود سال خداي تعالي را عبادت نمود و سؤالي از خدا در اين مدّت نکرد، پس از خدا خواست که دوست خود را به او بنماياند، پس حضرت ابو طالب را خداي سبحان فرستاد به سوي آن راهب، و راهب از آن حضرت پرسيد از وطن و قبيله او، و چون شناخت او را، برخاست سر و صورت ابو طالب را بوسيد و گفت: الحمد للَّه که خدا مرا از دنيا نبرد تا دوست خود را به من نمود و شناسانيد. اي ابو طالب! بشارت باد ترا، که حق تعالي مرا الهام نمود که بيرون ميآورد از صلب تو پسري که او وليّ اللَّه و نام نامياش، عليّ عليه السلام باشد، و اگر تو او را دريافتي از من به او سلام رسان.
ابو طالب فرمود: هر چيزي را برهان و دليل لازم باشد تا به آن اذعان و تصديق توان نمود، برهان اين امري که به آن إخبار ميکني، چه باشد؟
فرمود: چه ميخواهي؟
ابو طالب فرمود: طعامي ميخواهم در همين ساعت، در حضورمان موجود شود!
پس راهب دست به دعا برداشت؛ هنوز دعاي او تمام نشده بود، طبقي نزد آنها، از سه قسم فواکه بهشتي- که رطب و انگور و انار باشد- موجود شد. ابو طالب، يک دانه از انار برداشت و ميل نمود؛ پس، در صلب او قرار گرفت، پس چون به مکّه برگشت، زوجه او، به عليّ عليه السلام حامله شد و ايامي پس از قرار گرفتن نطفه او در رحم مادرش فاطمه، زلزلهاي، در زمين شد که اهالي مکّه- وعبده اصنام- متوسّل به بتها شدند و حال آنکه در موقع زلزله، از شدت حرکت زمين بتها، به رو در ميافتاد و کوهها، از هم متلاشي ميشد و بر روي زمين ميريخت؛ تا آنکه شبي که امر زلزله، شديدتر گرديد، در آن شب کار بر اهل مکّه بسيار سخت و اموري که به نظر آنها در تخفيف زلزله ميرسيد- از بردن بت ها به بالاي کوه و غيره- به هيچ وجه، مؤثر واقع نشد ناچار دست توسّل به دامن سيّد قريش- حضرت ابو طالب- زدند و آن حضرت رفت بالاي کوه و فرياد نمود: ايها الناس! بدانيد که خداوند عليّ اعلي را- در اين شب- مخلوقي است، که پا در عرصه زمين ميگذارد که اگر اطاعت او را نيت نکنيد و اقرار به امامت و ولايت او ننمائيد، اين زلزله دست بردار نيست تا زمين را زير و زبر کند.
تمامي اهالي، اقرار بر امامت و ولايت آن حضرت نمودند؛ پس ابو طالب، دستهاي خود را بلند نمود و گفت:
«إلهي وسيدي أسألک بالمحمديّة المحمودة، وبالعلويّة العالية، وبالفاطمية البيضاء، إلّا تفضّلت علي تهامة بالرأفة والرحمة»
پس، آن زلزله تسکين يافت و عرب را در جاهليت، عادت بر اين جاري شد که در شدايد عمومي يا خصوصي، به همين نهو دعا ميکردند و خدا دعاي آنها را مستجاب مي فرمود، ولي مصداق و مفهوم آن را نميدانستند.
بالجمله، چون امر مخاض فاطمه، نزديک شد، آمد در مسجد الحرام- نزد خانه خدا- و گفت: «اي پروردگار من! ايمان دارم به تو و تصديق مينمايم به آنچه تو فرستادهاي به سوي خلق، از پيامبران و کتابهايي که نازل فرمودهاي، و تصديق نمودم به کلام جدّم ابراهيم، خليل الرحمن، خدايا! بحقّ آن کسي که بنا کرد اين خانه را و بحقّ اين مولودي که در شکم من است، امر ولادت او را بر من آسان کن».
پس در باز شد و فاطمه داخل خانه شد. فاطمه گفت: ديدم چهار تن از زنان عظيمة الشأن: حواء، مريم، آسيه و مادر موسي، وغير آنها، از زنان بهشتي، پس به نحوي که در موقع ولادت رسول اللَّه صلي الله عليه و آله رفتار نمودند، در اين مورد هم بجا آوردند. چون متولد شد سجده براي خداي تعالي بجاي آورد و گفت در سجده خود، شهادتين را و پارهاي از کلمات در امر ولادت خود. پس سر از سجده برداشته و سلام کرد بر زنان عاليات و احوال پرسي از آنها نمود و آسمان به نور جبين مبين او نوراني شد.
پس يافت طفل خود را پاکيزه و ناف بريده. پس مادر او را برداشت و از خانه کعبه، بيرون آمد.
دُرعرش
دُرعرشی و ملائک گرد تو
همچو کعبه در طواف عشق تو
مقدم تو کعبه را مجنون کند
سینه چاک آید به استقبال تو
نور تو خورشید را سوزان کند
ورنه یک ذره بود در پای تو
هیبت تو در فلک اعجاز کرد
لا فتی الا علی شد وصف تو
ذوالفقارت شد عذاب هر عدو
دست حق شد فوق ایدیهم ز تو
نعمت حق شد تمامی در زمین
آیه اکمال دین در شان تو
آمده جبریل در روز غدیر
حامل امر ولایت، حق تو
داده فرمان حق تعالی بر نبی
تا بگیرد دست در دستان تو
کفر و ایمان شد جدا در روز خم
بغضه کفرٌ و ایمان حب تو
منکر تو منکر حق گشته است
تو ز حق بودی و حق همراه تو
داده حق ایات کوثر را نشان
تا شود تفسیر در معنای تو
شمع تو پروانه را عاشق کند
پشت در سوزد ولی با عشق تو
کنج عزلت را گزیدی نا گزیر
تا رسد صوت عروج از نای تو
فزت رب الکعبه را فریاد کن
تیغ ملحد تا نشست بر فرق تو
دیده انسان سراسر کور بود
ذره ای نشناخت از اسرار ت
ديدگاههايي درباره شخصيت امام علي از منظر قرآن کریم
علي از زبان قرآن
علي عليه السلام، رازدار بزرگ قرآن و رمز آشناي والاي اين کتاب الهي، همبَر قرآن و زبان گوياي اين پيک آسماني است. پيوند علي عليه السلام و قرآن، پيوندي است ژرف و ناگسستني؛ پيوندي که تا دامنه قيامت و کنار حوض کوثر، ادامه خواهد داشت. پيامبر خدا، اين حقيقت عظيم را در حديث گرانسنگ ثَقَلين و نيز در اين حديث ديگر رقم زده است که:
علي با قرآن است و قرآن با علي. از هم جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
اين جمله ارجمند، از جمله گوياي آن است که عليعليه السلام، همبَر قرآن و مدافع خستگيناپذير معارف قرآن، و همراه شکوهمند قرآن و بيان کننده آموزههاي والاي آن است، چنانکه خود فرموده است:
اين، قرآن است. آن را به سخن آوريد، و هرگز سخن نميگويد؛ ولي من از آن به شما خبر ميدهم. . و فرموده:
سوگند به خدا، آيهاي نازل نشده، جز آن که ميدانم درباره چه و در کجا و درباره چه کسي نازل شده است .
و اين، حقيقتي است که از همان روزگاران نخست، همگان به آن اذعان داشتند و صحابيان و همراهان رسول خدا بر آن معترفاند و از سوي ديگر، از اين سخن رسول خدا ميتوان فهميد که قرآن، گوياترين سند عظمتها و مبيّن والايي و گزارش کننده ارجمنديهاي عليعليه السلام است که:
قرآن با علي است.
اين نکته نيز از همان روزگاران نزول قرآن، بر هيچ کس پوشيده نبود. پيامبر خدا فرمود:
خداوند، آيهاي نفرستاد که در آن «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ؛ اي کساني که ايمان آوردهايد» باشد، جز آن که علي در قلّه آن و امير آن بود.
مفسّر بزرگ قرآن، عبد اللَّه بن عباس، نيز گويد:
در قرآن، آيهاي نيست که در آن، «اي کساني که ايمان آوردهايد» باشد، جز آن که عليعليه السلام، قلّه آن، امير آن و شريف آن است. خداوند، ياران محمّدصلي الله عليه وآله را در قرآن، مورد سرزنش قرار داده و از عليعليه السلام، جز به نيکي ياد نکرده است. .
و نيز گويد:
درباره کسي آن مقدار که درباره عليعليه السلام آيات قرآني نازل شده، نازل نشده است .
حذيفة بن يمان نيز ميگويد:
در قرآن، آيهاي با خطاب «اي کساني که ايمان آوردهايد» نازل نشده، مگر آن که عليعليه السلام هسته و مغز آن است.
مجاهد گفته است:
درباره عليعليه السلام، هفتاد آيه نازل شده که هيچکس در آنها با وي شريک نيست.
عبد الرحمان بن ابي ليلي گفته است:
درباره عليعليه السلام، هشتاد آيه خالص از کتاب خدا نازل شده است و هيچکس از اين امّت با او در اين آيهها سهيم نيست.
آنچه در سطور آينده اين مجموعه در اين باره گزارش ميشود، اندکي است از بسيار. ما در عرضه اين حقايق، راه اختصار پيش گرفتهايم و از آوردن بسياري از آيات که بر اساس منابع فريقين، شأن نزول آنها عليعليه السلام و يا اهل بيتعليهم السلام است، تن زدهايم.
1. جان پيامبر
2. شاهدي از پيامبر
3. آن که دانش کتاب، نزد اوست
4. مومن
5. پيشتاز
6. مومنِ مجاهد
7. شايستهترين مؤمنان
8. گوشي شنوا
9. بهترين آفريدگان
10. دشمن کافران
11. راهنما
12. ولي صدقه دهنده در رکوع
13. آن که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد
14. آن که دارايياش را شب و روز، نهان و آشکارا انفاق ميکند
15. آواز دهنده ميان بهشتيان و جهنميان است
16. ولايتش کامل کننده دين است
17. مهر او از سوي خداي رحمان است
ولایت علی53اهل ولایت امامت53احمد53علی فاطمه 53صالح متفکر53مغز دین اسلامی53اهل ولایت امامت53 اسلامی واقعی53پیشوای مسلمین53منطق دین الله53جانشین پیامبری53اصل اسلام اصل قرآن53مقام امامت علی53 شاه جهانی53مومن صالح دین53ندای آسمانی الله53مرادمریدی53پیشوای مسلمین53اهل بیت پیامبر53دو قبله مسلمین53انتخاب جانشین پیامبر 53ستاره آسمان ولایت53دین واقعی انسان 53احمد 53ناموس قرآن اعظمی53مذهب الله محمد 53احمد 53علی فاطمه53مرد مقدس اسلام53یاپیشوای مسلمین53مردمقدس اسلام53 ابوتراب دین53مغزدین اسلامی53رهبر اصلی جهان53صاحب مقدس ترین53 دین کامل الله53کتاب آسمانی الله53ختم قرآن کریم53 اصل دین مقدس اسلام53 ارباب کل مردانی53رهبر اصلی جهان53پیشوای مسلمین53پیشوای انبیاء53محور اسلام قرآن53شاه جهانی علی53 علامت دین اسلام53حق دین شیعه53کتاب آسمانی الله 53 اصل اسلام اصل قرآن 53 علی فاطمه53 احمد53مذهب الله محمد 53 احمد 53 علی فاطمه53 مقام امامت علی53منطق دین الله 53 اصل اسلام اصل قرآن53 مالک و ارباب جهان53 با مذهب قرآن الله 53
· جان پيامبر
«فَمَنْ حَآجَّکَ فِيهِ مِنم بَعْدِ مَا جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکَذِبِينَ».
پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .
امام عليعليه السلام:مسيحيان، چيزي ادّعا کردند. خداوند عزوجل درباره آن نازل کرد:«پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فرا خوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». بر اين اساس، «جانِ» من جانِ پيامبر خدا بود و «زنان»، فاطمهعليها السلام بود و «پسران»، حسن و حسينعليهما السلام بودند.
امام باقرعليه السلام - درباره اين سخن خدا که:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را... فرا خوانيم» -:مراد از «پسرانمان و پسرانتان را»، حسن و حسينعليهما السلام و مراد از «ما خودمان و شما خودتان را» پيامبر خدا و عليعليه السلام و مراد از «زنانمان و زنانتان را» فاطمهعليها السلام است.
عيون أخبار الرضا - به نقل از ريّان بن صَلت، در جريان گفتگوي امام رضاعليه السلام با عالمانعراق وخراسان در مجلس مأمون، هنگامي که از وي پرسيدند:آيا خداوند عزوجل در قرآن، «اصطفاء» را تفسير کرده است؟ -:«[ خداوند]، "اصطفاء" را به غير از باطن، در ظاهر قرآن نيز در دوازده جا تفسير کرده است ... و سومين جا هنگامي است که خداوند، آفريدگان پاک خود را مشخّص کرده است و به پيامبرش در آيه مباهله دستور داده است به همراه آنان، مباهله کند. پس خداوند فرموده که:اي محمّد! "پس هر که در اين [ باره]، پس از دانشي که تو را [ حاصل] آمده است، با تو محاجّه کند، بگو:بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را، و ما خودمان و شما خودتان را فراخوانيم؛ سپس مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم". پيامبرصلي الله عليه وآله، علي، حسن و حسين و فاطمه را - که درودهاي خداوند بر آنان باد -، بيرون آورد و جانِ آنان را همراه جانِ خود کرد. آيا مفهوم سخن خداوند را که ميفرمايد:"وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ" ميدانيد؟».
عالمان گفتند:مراد، خودِ آن حضرت است.
امام رضاعليه السلام فرمود:«اشتباه کرديد؛ بلکه از آن، علي بن ابي طالبعليه السلام را قصد کرده است و دليل بر آن، گفته [ ديگر] ايشان است که فرمود:"يا بني وليعه دست بکشند و يا آن که فردي را که همچون خودِ من است، به سويشان خواهم فرستاد" و علي بن ابيطالبعليه السلام را قصد کرد .... اين، ويژگياي است که در آن، هيچکس بر آنان، پيشي نگرفته است، و برترياي است که هيچ انساني در آن، به آنان نخواهد رسيد، و شرافتي است که هيچ آفريدهاي در آن، بر آنان پيشقدم نگشته است؛ زيرا جانِ عليعليه السلام را همچون جانِ خويش قرار داد».
طرائف المقال:مأمون به امام رضاعليه السلام گفت:چه دليلي بر خلافت جدّت [ علي بن ابيطالبعليه السلام] وجود دارد؟ فرمود:«[ قول خداوند:] "وَأَنفُسَنَا"». مأمون گفت:آري، اگر «نِسَآءَنَا» نباشد. امام رضاعليه السلام فرمود:«بلي، اگر "أَبْنَآءَنَا" نباشد» و مأمون، ساکت شد
. دلائل النبوة - به نقل از جابر در تفسير آيه مباهله -:مراد از «و ما خودمان و شما خودتان را»، پيامبر خدا و عليعليه السلام و «پسرانمان و پسرانتان را»، حسن و حسينعليهما السلام و «زنانمان و زنانتان را» فاطمهعليها السلام است - که خداوند از همه آنان خشنود باشد -.
تفسير الطبري - به نقل از زيد بن علي، در تفسير سخن خداوند که ميفرمايد:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را و... را فراخوانيم» -:مراد، پيامبر، علي، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند
الکشّاف - در يادکردِ مباهله -:پيامبرصلي الله عليه وآله، صبحگاهان، در حاليکه حسينعليه السلام در آغوشش بود و دست حسنعليه السلام را در دست گرفته بود و فاطمهعليها السلام، پشت سرِ وي و عليعليه السلام پشت سرِ فاطمهعليها السلام بود، آمد و فرمود:«من دعا ميکنم و شما آمين بگوييد».
اُسقف نَجران گفت:اي مسيحيان! من چهرههايي را ميبينم که اگر خداوند بخواهد کوهي را از جايش بکَند، بهخاطر اين چهرهها خواهد کَند. با آنان مباهله نکنيد که نابود خواهيد شد و ديگر تا روز قيامت بر روي کره زمين، مسيحياي باقي نخواهد ماند. المَحاسن والمَساوئ - به نقل از مردي از بنيهاشم -:پدرم گزارش کرد که در بصره، در مجلس محمّد بن عايشه حاضر بودم که از ميان جمع، مردي برخاست و گفت:اي ابو عبد الرحمان! از بين ياران پيامبر خدا، کداميک برترين بودند؟
وي پاسخ داد:ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبير، سعد، سعيد، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبيدة بن جرّاح.
مرد به او گفت:پس علي بن ابي طالب عليه السلام کجا رفت؟
ابوعبد الرحمان گفت:اي مرد! آيا از من درباره ياران پيامبرصلي الله عليه وآله ميپرسي و يا خود او؟!
گفت:بلکه از ياران او ابو عبد الرحمان گفت:خداوند متعال ميفرمايد:«بياييد پسرانمان و پسرانتان را، و زنانمان و زنانتان را و ما خودمان و شما خودتان را فراخوانيم...». چگونه ياران آن حضرت، همچون نفس وي خواهند بود؟.
ر. ک:ص 87 (جانِ من) .
شواهد التنزيل:167 - 155:1
· شاهدي از پيامبر
«أَفَمَن کَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِي وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ»..
آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست ... [ دروغ ميبافد]
. پيامبرصلي الله عليه وآله:مراد از «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است»، منم و مراد از «و شاهدي از او» علي است..
. امام علي عليه السلام:مراد از «کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است»، پيامبر خداست و مراد از «و شاهدي از او» منم.
. امام عليعليه السلام:آن که خدا فرمود «و شاهدي از او، در پي اوست»، منم.
. تفسير الطبري - به نقل از عبد اللَّه بن يحيي -:عليعليه السلام فرمود:«هيچ مردي از قريشيان نيست، جز آن که درباره او يک يا دو آيه نازل شده است». کسي به وي گفت:درباره تو کدام آيه نازل شده است؟ عليعليه السلام فرمود:«آيا آيهاي را که در سوره هود نازل شده، نخواندهاي که " و شاهدي از او در پي او است "؟».
مناقب علي بن أبي طالب - به نقل از عبّاد بن عبد اللَّه -:شنيدم عليعليه السلام ميفرمود:«هيچ آيهاي در کتاب خداوند عزوجل نازل نشده، جز آن که ميدانم کِي نازل شده و درباره چه کسي نازل شده است و هيچ مردي از قريشيان نيست، جز آن که درباره او آيهاي از کتاب خدا نازل شده است که او را به بهشت يا دوزخ ميکشانَد».
کسي برخاست و گفت:اي امير مؤمنان! درباره تو چه آيهاي نازل شده است؟
فرمود:«اگر در جمع از من نپرسيده بودي، به تو نميگفتم. مگر آيه:"آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست..." را نخواندهاي؟ پيامبر خدا بر حجّتي روشن از جانب پروردگارش است و من شاهدي از اويم. سوگند به خدا، اين که ويژگيهايي را که خداوند عزوجل ما اهل بيت را بدان ويژه ساخته بياموزيد، براي من دوستداشتنيتر از طلاهاي زرد و نقرههاي سفيد روي زمين است.
تذکرة الخواص - به نقل از زادان -:از او (عليعليه السلام) شنيدم که ميفرمود:«سوگند به آن که دانه را شکافت و موجودات زنده را آفريد، اگر مَسندي براي من نهاده شود، در بين توراتيان به توراتشان و در بين انجيليان به انجيلشان و در بين زبوريان به زبورشان و در بين قرآنيان به قرآنشان داوري ميکنم. سوگند به آن که جانم در دست اوست، هيچ قريشيِ سر تراشيدهاي نيست جز آن که آيهاي را که او را به سوي بهشت ميرانَد يا به دوزخ ميکشاند، ميدانم».
مردي گفت:اي امير مؤمنان! آيهاي که درباره تو نازل شده، چيست؟
فرمود:آيه " آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست ... [دروغ ميبافد]؟ ". پيامبر خدا «حجّت روشن او» است و من «شاهدي از او» هستم..
امام حسنعليه السلام:خداوند در کتابش که بر پيامبر مرسلش فرو فرستاده، گفته است:«آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است وشاهدي از او در پي اوست ...». پيامبر خدا همان حجّت روشن از جانب پروردگارش است و پدرم آن کسي است که در پي او و شاهدي از اوست.
تفسير فرات - به نقل از زيد بن سلام جُعفي -:بر امام باقرعليه السلام وارد شدم و گفتم:خدا خيرت دهد! خيثمه از تو درباره سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست ...»، نقلي کرد. او به من گفت که شما گفتهايد:پيامبر خدا، بر حجّتي روشن از جانب پروردگارش است و عليعليه السلام بعد از او، پيرو او و شاهدي از اوست و اين آيه، درباره وي نازل شده است .
امام باقرعليه السلام فرمود:«سوگند به خدا، خيثمه درست گفته است و من همينگونه به وي گفته ام».
امام باقرعليه السلام - در تفسير سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او در پي اوست ...» -:آنکه بر حجّتي روشن از پروردگارش است، رسول خداست، و آنکه بعد از وي در پي او و شاهدي از اوست، امير مؤمنان است و سپس اوصياي وي، يکي پس از ديگري..
امام صادقعليه السلام - در تفسير سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست» -:در اين جا، آن که بر حجّت روشن از پروردگارش است، پيامبر خداست و شاهدي از او که در پي اوست، عليعليه السلام است که پس از او به عنوان امام ميآيد و حجّت بر امّتِ پس از وي خواهد بود.
الکافي - به نقل از احمد بن عمر حلّال -:از ابو الحسنعليه السلام (امام کاظم يا امام رضاعليهما السلام) درباره سخن خداي عزوجل:«آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست»، پرسيدم. فرمود:«امير مؤمنان - که درودهاي خدا بر او باد - شاهد بر پيامبر خداست و پيامبر خدا بر حجّت روشن از جانب پروردگارش است».
. شواهد التنزيل - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خدا «آيا کسي که از جانب پروردگارش بر حجّتي روشن است و شاهدي از او، در پي اوست» -:[ ابن عبّاس] گفت:مراد، پيامبرصلي الله عليه وآله است و مقصود از «شاهدي از او، در پي اوست»، علي بن ابي طالبعليه السلام است.
تفسير الفخر الرازي - در تفسير سخن خدا «و شاهدي از او، در پي اوست» -:قول سومْ اينکه مراد، علي بن ابي طالبعليه السلام است و معناي آن اين است که او در پي آن حجّت روشن است و «از او»، يعني اين شاهد از محمّد و جزئي از اوست، و مقصود از اين [ تعبير]، شرافتدهي به اين گواه است که وي، جزئي از محمّدصلي الله عليه وآله است .
ر. ک:شواهد التنزيل:ج:369 - 359.
· آن که دانش کتاب، نزد اوست
«وَ يَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَي بِاللَّهِ شَهِيدَما بَيْنِي وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُو عِلْمُ الْکِتَبِ ».
و کساني که کافر شدند، ميگويند:تو فرستاده نيستي. بگو:کافي است خدا و آنکس که نزد او علمِ کتاب است، ميان من و شما گواه باشد.
الأمالي - به نقل از ابو سعيد خُدري -:از پيامبر خدا درباره سخن خداوند عزوجل:«و کسي که نزد او دانش کتاب است»، پرسيدم. فرمود:«آن، برادرم علي بن ابي طالب است»..
امام عليعليه السلام - درباره همان آيه شريف -:«کسي که نزد او دانش کتاب است»، منم..
امام باقرعليه السلام - در باره همان آيه شريف -:او علي بن ابي طالبعليه السلام است.
امام باقرعليه السلام - درباره همان آيه شريف -:دانشِ اوّل و آخرِ کتاب، نزد علي بن ابي طالبعليه السلام است.
امام باقرعليه السلام - در باره همان آيه شريف -:آيه، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است. او پس از پيامبر - که درودهاي خدا بر او و دودمانش باد -، داناي اين امّت است
تفسير القُرطُبي - به نقل از عبد اللَّه بن عطا -:به ابو جعفر پسر علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام (امام باقرعليه السلام) گفتم:ميپندارند کسي که «نزد او دانش کتاب است»، عبد اللَّه بن سلام است. فرمود:«او فقط علي بن ابي طالبعليه السلام است».
. الکافي - به نقل از بريد بن معاويه -:از امام باقرعليه السلام [ درباره] «بگو:کافي است خدا وآنکس که نزد او علم کتاباست، ميان من وشما گواه باشد»، پرسيدم. فرمود: «مقصود، ماييم وعليعليه السلام اوّلين وبالاترين وبهترينِما پساز پيامبر خداست». .
امام صادقعليه السلام:خداوند - تبارک و تعالي - در قرآن درباره موسيعليه السلام فرمود:«وَکَتَبْنَا لَهُو فِي الأَْلْوَاحِ مِن کُلِّ شَيْءٍ مَّوْعِظَةً؛ و در الواح [ تورات] بر او در هر موردي پندي... نگاشتيم» و نگفت همه پندها را؛ و از زبان عيسيعليه السلام فرمود:«وَ لِأُبَيِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛ و تا درباره بعضي از آنچه در آن اختلاف ميکرديد، برايتان توضيح دهم» و نگفت:همه چيز را؛ ولي براي سرور شما امير مؤمنان فرمود:«قُلْ کَفَي بِاللَّهِ شَهِيدَما بَيْنِي وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُو عِلْمُ الْکِتَبِ؛ بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد».
و خداوند عزوجل فرمود:«وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي کِتَبٍ مُّبِينٍ؛ و هيچ تَر و خشکي نيست، مگر اينکه در کتاب روشني [ ثبت] است» و فرمود:«وَ کُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ؛ و هر چيزي را در کارنامهاي روشن برشمرديم» و دانش اين کتاب، نزد او (امير مؤمنان) ا
. بصائر الدرجات - به نقل از عبد اللَّه بن بکير، از امام صادقعليه السلام -:نزد آن حضرت بودم. از سليمان و از دانشي که به او بخشيده شده بود و سلطنتي که به او داده شده بود، ياد کردند. آن حضرت به من فرمود:«چه چيز به سليمان بن داوود داده شده بود؟ نزد وي، تنها يک حرف از اسم اعظم بود و مولاي شما کسي است که خداوند [ دربارهاش] فرموده:" بگو:کافي است خدا و آن کسي که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد ". سوگند به خدا که تمامي علم کتاب، نزد عليعليه السلام بود».
گفتم:سوگند به خدا راست گفتي، فدايت شوم!
تفسير القمي - درباره آيه «بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد» -:پدرم برايم از ابن ابي عمير، از ابن اُذينه، از امام صادقعليه السلام نقل کرد که فرمود:«آن که علم کتاب نزد اوست، علي بن ابي طالبعليه السلام است».
همچنين پرسيده شد که آيا آن که نزدش دانشي از کتاب است، داناتر است يا آن که نزد او دانشِ کتاب است؟ فرمود:«دانشِ آنکه نزد او دانشي از کتاب است، در برابر آن که نزدش دانشِ کتاب است، جز به مقداري که مگس با بال خود از آب دريا برميدارد، نيست».
. امام رضاعليه السلام - درباره سخن خدا «بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد» -:[ مراد ،] عليعليه السلام است..
. مناقب آل أبي طالب:محمّد بن مسلم و ابو حمزه ثمالي و جابر بن يزيد از امام باقرعليه السلام، و علي بن فضّال و فضيل بن يسار و ابو بصير از امام صادقعليه السلام، و احمد بن محمّد حلبي و محمّد بن فضيل از امام رضاعليه السلام نقل کردهاند و همچنين از موسي بن جعفرعليهما السلام و از زيد بن علي و از محمّد بن حنفيه و از سلمان فارسي و از ابو سعيد خُدري و اسماعيل سُدّي روايت شده است که آنان درباره سخن خدا که ميفرمايد:«بگو:کافي است خدا و آن کس که نزد او علم کتاب است، ميان من و شما گواه باشد»، فرمودهاند:«او، علي بن ابي طالبعليه السلام است».
ر. ک:ج 10، ص 53 (دانش کتاب) .
· مومن
«أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُونَ».
آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند.
. تفسير الطبري - به نقل از عطاء بن يسار، درباره همين آيه شريف -:در مدينه و درباره علي بن ابي طالبعليه السلام و وليد بن عقبة بن ابي معيط نازل شده است. بين وليد و عليعليه السلام سخني به ميان آمد. وليد بن عقبه گفت:من از تو سخنورتر، و در نيزهزني تيزتر و در هنگام هجوم دشمن، بازدارندهترم.
عليعليه السلام فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».
پس خداوند، درباره آن دو چنين نازل کرد:«آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند... دروغش ميپنداشتيد»
امام باقرعليه السلام:علي بن ابي طالبعليه السلام و وليد بن عقبة بن ابي معيط، بگومگو کردند. وليد بن عقبه فاسق گفت:سوگند به خدا که من از تو در گفتار، رساتر، و در نيزهزني تيزتر، و در هنگام هجوم دشمن، پا برجاترم.
عليعليه السلام فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».
سپس خداوند، اين آيه را نازل کرد:«آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند. امّا کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، به [ پاداشِ] آنچه انجام ميدادند، در باغهايي که در آنها جايگزين ميشوند، پذيرايي ميگردند» و او، علي بن ابي طالبعليه السلام است..
. الفتوح - درباره مشاجرهاي که بين وليد و عليعليه السلام پيش آمد -:وليد به عليعليه السلام گفت:من در نيزهزني از تو تيزترم، در گفتار، مسلّطترم و بر دشمن، از تو ضربه زنندهترم.
عليعليه السلام به او فرمود:«ساکت باش که تو فاسقي».
وليد از اين سخن، خشمگين شد و به پيامبرصلي الله عليه وآله در اين باره شکايت کرد.
آنگاه درباره وي اين آيه نازل شد که «آيا کسي که مؤمن است، چون کسي است که نافرمان است؟ يکسان نيستند» و وليد بن عقبه را قصد کرد.
سپس حَسّان بن ثابت در اين باره چند بيت سرود که مطلع آنها چنين است:
خداوند در کتاب ارجمندش
درباره عليعليه السلام و وليد، آيهاي فروفرستاد.
الأمالي - از ابو مِخْنَف لوط بن يحيي و جمعي از دانشوران، درباره بحثي که بين امام حسنعليه السلام و وليد بن عقبه پيش آمد -:امام حسنعليه السلام به او فرمود:در بدگوييات از عليعليه السلام، تو را سرزنش نميکنم؛ چرا که به دليل شرابخواري، هشتاد شلّاق به تو زده است و در جنگ بدر، به دستور پيامبرصلي الله عليه وآله، پدرت را به اسيري کشته است و خداوند، در چندين آيه، او را «مؤمن» ناميده و تو را «فاسق» خوانده و شاعر، درباره تو و علي بن ابي طالبعليه السلام گفته است:
خداوند در قرآن بر ما
درباره عليعليه السلام و وليد، آيهاي نازل کرد.
وليد را در جايگاه کفر نشاند
و عليعليه السلام را در مقام ايمان جاي داد.
آنکه مؤمن است و خدا را ميپرستد
همچون کسي نيست که فاسق و خيانتپيشه است.
پس از اندکي وليد
و عليعليه السلام آشکارا به پاداش فراخوانده خواهند شد.
عليعليه السلام در آنجا بهشت را پاداش خواهد گرفت
و وليد، جزايش جهنّم خواهد بود.
ر. ک:ج 11، ص 366 (شماري از دشمنان امام علي:وليد بن عقبه) .
پيشتاز
«وَ السّاَبِقُونَ السّاَبِقُونَ - أُوْلَائِکَ الْمُقَرَّبُونَ». .
و پيشتازان، مقدّماند. آناناند همان مقرّبان [ خدا] .
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَجِرِينَ وَالْأَنصَارِ».
و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار.
الأمالي - به نقل از ابن عبّاس -:از پيامبر خدا درباره سخن خدا عزوجل:«و پيشتازان، مقدّماند. آناناند همان مقرّبان [ خدا]، در باغستانهاي پُر نعمت»، پرسيدم. فرمود:«جبرئيل به من گفت:اين [ ها]، علي و پيروان اويند. آنان، پيشتازان به [ سوي] بهشتاند و به لطف خدا بر آنان، مقرّبان درگاه الهياند» .
پيامبر خدا:پيشتازان، سه نفرند:پيشتاز [ در ايمان آوردن] به موسيعليه السلام يوشع بن نون است، پيشتاز [ در ايمان آوردن] به عيسيعليه السلام صاحب ياسين است، و پيشتاز به محمّد، علي بن ابي طالب است.
امام عليعليه السلام - در زمان خلافت عثمان در خطابش به مهاجران و انصار -:شما را به خدا، آيا ميدانيد وقتي آيات «و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار» و «پيشتازان، مقدّماند. آناناند همان مقرّبان» نازل شد، از پيامبر خدا درباره آنها پرسيده شد، فرمود:«خداوند تعالي، آن را درباره پيامبران و اوصياي آنان فرستاده است و من، برترينِ پيامبران و رسولان خداوندم و علي بن ابي طالب، وصيّ من و برترينِ اوصياست»؟
گفتند:خدا شاهد است که آري !
امام حسنعليه السلام:خداوند عزوجل فرموده است:«وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ - أُوْلَائِکَ الْمُقَرَّبُونَ و پيشتازان، مقدّماند. آناناند همان مقرّبان» و پدرم، پيشتازترينِ پيشتازان به سوي خداوند عزوجل و پيامبرش، و نزديکترينِ نزديکان بود. همانا خداوند متعال فرمود:«لَا يَسْتَوِي مِنکُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَتَلَ أُوْلَل-ِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً؛ کساني از شما که پيش از فتح [ مکّه] انفاق و جهاد کردهاند، [ با ديگران] يکسان نيستند. آنان به درجه بزرگترند». پدرم در اسلام و ايمان آوردن، نخستينِ آنان بود، و در مهاجرت و پيوستن به خدا و پيامبر خدا، اوّلينِ آنان بود، و در تلاش و گستردگي انفاق، نخستين آنان بود.
خداوند سبحان فرمود:«وَ الَّذِينَ جَآءُو مِنم بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَ نِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَنِ وَ لَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ؛ و [ نيز] کساني که بعد از آنان (مهاجران و انصار) آمدهاند [ و] ميگويند:پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفتند، ببخشاي و در دلهايمان نسبت به کساني که ايمان آوردهاند، [ هيچگونه] کينهاي مگذار. پروردگارا ! راستي که تو رئوف و مهرباني».
پس مردم از بين همه ملّتها به جهت پيشتازي او در ايمان به پيامبرش براي او استغفار ميکنند، بهخاطر آن که هيچکس در ايمان بر او پيشي نگرفت. خداوند متعال فرموده:«و پيشتازانِ نخستين از مهاجران و انصار، و کساني که با نيکوکاري از آنان پيروي کردند».
او پيشتازِ همه پيشتازان بود و خداوند، همانگونه که پيشتازان را به بر جايْماندگان و ديرْپيوستگان برتري داده است، پيشتازِ پيشتازان را هم بر پيشتازان، برتري داده است.
الدرّ المنثور - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خداوند متعال:«و پيشتازان، مقدّماند» -:درباره حزقيل (مؤمن آل فرعون)، حبيب نجّار (که در سوره ياسين يادشده) و علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است. هر کدام از آنان، پيشتاز امّت خود هستند و عليعليه السلام در پيشتازي، برترينِ آنان است.
ر. ک:ج 9، ص 163 (نخستين مسلمان) .
شواهد التنزيل:297 - 291:1.
· مومنِ مجاهد
«أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الأَْخِرِ وَجَهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّلِمِينَ » .
آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتهايد که به خدا و روزِ بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد ميکند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد.
امام حسنعليه السلام:خداوند عزوجل فرموده است:«آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتيد که به خدا و روز بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد ميکند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد». پدرم مؤمن راستين به خدا و روز قيامت و مجاهد در راه خدا بود و اين آيه درباره وي نازل شده است.
امام باقرعليه السلام - درباره همين آيه شريف -:اين آيه، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است.
المصنَّف - به نقل از شعبي، درباره همين آيه شريف -:درباره عليعليه السلام و عبّاس نازل شده است
تفسير الطبري - از محمّد بن کعب قرظي -:طلحة بن شيبه از بني عبد الدار، و عبّاس بن عبد المطّلب و علي بن ابي طالبعليه السلام بر هم افتخار ميکردند. طلحه گفت:من متولّي خانه خدا هستم و کليد خانه در دست من است. اگر بخواهم، شب را در آن به سر خواهم بُرد.
عبّاس گفت:من متولّي آبدهي [ به زائران] هستم و اگر بخواهم، شب را در مسجد الحرام به سر خواهم بُرد.
عليعليه السلام فرمود:«من نميدانم شما چه ميگوييد! من، شش ماه پيش از ديگران به سوي قبله نماز خواندم و اهل جهادم». آنگاه خداوند، آيه:«آيا سيراب کردن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتهايد که به خدا و روزِ بازپسين، ايمان آورده است و در راه خدا جهاد ميکند؟ [ نه، اين دو] نزد خدا يکسان نيستند و خدا، بيدادگران را هدايت نخواهد کرد» را بهطور کامل، نازل کرد
تاريخ دمشق - به نقل از اَنَس -:عبّاس و شَيبه، متولّيان خانه خدا، نشسته بودند و بر يکديگر فخر ميفروختند. عبّاس به وي گفت:من برتر از توام. من عموي پيامبر خدا و وصيّ پدرش و ساقي حاجيانم.
شيبه گفت:من از تو برترم. من امين خدا بر خانهاش و نگاهبان آنم. آيا آنگونه که من مورد اعتمادم، تو مورد اعتماد قرار گرفتهاي؟
آنان در اين باره با هم مشاجره ميکردند که عليعليه السلام نزد آنان رسيد. عبّاس به وي گفت:پسر برادرم، لحظهاي صبر کن ! عليعليه السلام ايستاد.
عبّاس به وي گفت:شيبه بر من فخر ميفروشد و فکر ميکند که از من برتر است.
عليعليه السلام فرمود:«عمو جان ! شما به او چه گفتي؟».
گفت:گفتم که من عموي پيامبر خدا و وصيّ پدرش و ساقي حاجيانم. پس از تو برترم.
سپس به شيبه فرمود:«تو به او چه گفتي؟».
شيبه گفت:گفتم که من از تو برترم. من امين خدا بر خانهاش و نگاهبان آنم. آيا آنگونه که خدا به من اعتماد کرده، به تو اعتماد کرده است؟
عليعليه السلام فرمود:«بگذاريد من هم با شما در مفاخره شرکت کنم».
گفتند:باشد.
عليعليه السلام فرمود:«من از هر دوي شما برترم. من از بين مردانِ اين امّت، اوّلين کسي هستم که ايمان آورد، مهاجرت کرد و جهاد نمود».
همه به خدمت پيامبرصلي الله عليه وآله رفتند و در برابرش نشستند و هر کدام از آنان افتخار خود را به ايشان گفت.
پيامبرصلي الله عليه وآله چيزي در جواب نگفت و همه رفتند. بعد از چند روز، وحي درباره آنان نازل شد. پيامبرصلي الله عليه وآله به دنبال هر سه نفر فرستاد. آمدند و براي آنان اين آيه را خواند:«آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام را همانند [ کار] کسي پنداشتيد که به خدا و روز واپسين ايمان آورده است؟...» (تا پايان آيه). . شايستهترين مؤمنان
«إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِن تَظَهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَل-هُ وَ جِبْرِيلُ وَ صَلِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلَل-ِکَةُ بَعْدَ ذَ لِکَ ظَهِيرٌ».
اگر [ شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنيد [، بهتر است]؛ چرا که واقعاً دلهايتان انحراف پيدا کرده است. و اگر عليه او به يکديگر کمک کنيد، در حقيقتْ خداوند، خود، ياور اوست و [ نيز] جبرئيل و صالحِ مؤمنان. گذشته از اين، فرشتگان [ هم] پشتيبان [ او ]خواهند بود.
پيامبر خداصلي الله عليه وآله:صالح مؤمنان، علي بن ابي طالب است.
امام باقرعليه السلام:وقتي آيه «... و صالح مؤمنان» نازل شد، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:اي علي! تو صالحِ مؤمناني».
. امام باقرعليه السلام:پيامبر خدا، دوبار عليعليه السلام را به ياران خود معرّفي کرد:يک بار زماني بود که فرمود:«هر کسي که من مولاي اويم، علي مولاي اوست»، و بار دوم، هنگامي بود که اين آيه نازل شد:«در حقيقت، خدا خود، ياور اوست و جبرئيل و صالحِ مؤمنان...». پيامبر خدا، دست عليعليه السلام را گرفت و فرمود:«اي مردم! اين، صالح مؤمنان است»..
. تفسير فرات - به نقل از رشيد هجري -:من با مولايم علي بن ابي طالبعليه السلام در پشت کوفه راه ميرفتم. رو به من کرد و فرمود:«اي رشيد! سوگند به خدا که صالح مؤمنان، منم». .
تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس، درباره قول خداوند عزوجل:«... و صالح مؤمنان» -:او، علي بن ابي طالبعليه السلام است..
ر. ک:شواهد التنزيل:352 - 341:2 .
· گوشي شنوا
«لِنَجْعَلَهَا لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِيَهَآ أُذُنٌ وَ عِيَةٌ »
تا آن را براي شما [ مايه] تذکّري گردانيم و گوشي شنوا آن را نگاه دارد.
پيامبر خداصلي الله عليه وآله:اي علي! خداوند به من دستور داده که تو را به خود، نزديک کنم و آموزشت بدهم تا گنج دانش گردي و اين آيه نازل شده است که:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد». پس تو گوش شنوا براي دانش مني. .
تاريخ دمشق - به نقل از بريده اَسلَمي -:پيامبر خدا به عليعليه السلام فرمود:خداوند به من دستور داده که تو را به خود، نزديک کنم و از خود، دور نسازم و به تو آموزش بدهم تا نگهدار دانش گردي، و بر خداوند است که تو را نگهدار دانش سازد، و اين آيه نازل شد:« و گوشي شنوا، آن را نگه دارد » .
. امام عليعليه السلام:وقتي اين آيه نازل شد «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد»، پيامبرصلي الله عليه وآله به من فرمود:«از خداوند خواستم که گوش شنواي نگهدار را گوش تو قرار بدهد، اي علي!»..
. امام صادقعليه السلام:هنگامي که آيه «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» نازل شد، پيامبر خدا فرمود:«اين گوش توست، اي علي!»..
تفسير الطبري - به نقل از مکحول -:پيامبر خدا آيه «و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» را خواند و رو به عليعليه السلام کرد و فرمود:«از خدا خواستم که گوش تو را گوش شنوايِ نگهدار قرار دهد».
عليعليه السلام فرمود:«پس از آن، چيزي از پيامبر خدا نشنيدم که فراموشش کنم».
ينابيع المودّة - به نقل از اصبغ بن نباته -:هنگامي که عليعليه السلام به کوفه آمد، چهل روز در نماز صبح براي مردم، [ سوره] «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَي » را خواند. بعضي بر وي خُرده گرفتند که [ در جواب] فرمود:«من ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را ميدانم. هيچ سخني از آن نازل نشده، جز آن که ميدانم درباره چه کسي، در چه روزي و در چه جايي نازل شده است. آيا نخواندهايد که:«إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَي - صُحُفِ إِبْرَ هِيمَ وَ مُوسَي؛ قطعاً در صحيفههاي گذشته اين [ معنا] هست؛ صحيفههاي ابراهيم و موسي»؟ سوگند به خدا، آن در پيش من است، از دوستم پيامبر خدا و از ابراهيم و موسيعليهما السلام به ارث بردهام. سوگند به خدا، من کسي هستم که خداوند، درباره من اين آيه را نازل کرده:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد». ما نزد پيامبر خدا بوديم و ما را از وحي، خبردار ميساخت. من آن را ميگرفتم و ديگران فراموش ميکردند و وقتي از نزد او بيرون ميآمديم، ميگفتند «مَاذَا قَالَ ءَانِفًا ؟ هماکنون چه گفت؟» .
امام صادقعليه السلام - درباره سخن خداوند:«و گوشي شنوا، آن را نگه دارد» -:گوش امير مؤمنان، آنچه را که بود و خواهد بود، از خداوند گرفته بود.
ر. ک:ج 10، ص 47 (آنچه شنيد، فراموش نکرد).
شواهد التنزيل:380 - 361:2.
· بهترين آفريدگان
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلَائِکَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ ».
در حقيقت، کساني که گرويدهاند و کارهاي شايسته کردهاند، آناناند که بهترينِ آفريدگاناند.
پيامبر خداصلي الله عليه وآله:علي، بهترينِ آفريدگان است. .
پيامبر خداصلي الله عليه وآله - درباره کلام خداوند تعالي:«آنان بهترينِ آفريدگاناند» -:اي علي! تو و پيروانت [ بهترينِ آفريدگان] هستيد.
. تاريخ دمشق - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -:کنار پيامبرصلي الله عليه وآله بوديم که علي بن ابي طالبعليه السلام آمد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«برادرم آمد». آنگاه رو به کعبه کرد و با دست بر آن زد و فرمود:«سوگند به آن که جانم در دست اوست، وي و پيروانش در روز رستاخيز، نجاتيافتگاناند».
آنگاه افزود:«او نخستين کس از شماست که به من ايمان آورد. او با وفاترينِ شما به پيمان الهي، استوارترينِ شما در [ عمل به] فرمانهاي الهي، دادگرترينِ شما در بين شهروندان، به تساوي تقسيم کنندهترينِ شما در پيشگاه خدا و در برخورداري از برتري بلندمرتبهترينِ شماست.
[ جابر گفت:] آيه «در حقيقت، کساني که گرويدهاند و کارهاي شايسته کردهاند، آناناند که بهترينِ آفريدگاناند»، نازل شد. پس از آن، ياران محمّدصلي الله عليه وآله، هنگامي که عليعليه السلام ميآمد، ميگفتند:بهترينِ آفريدگان آمد.
امام عليعليه السلام:پيامبر خدا در حالي که سرش روي سينه من بود، فرمود:«اي علي! آيا کلام خداوند متعال را شنيدهاي که:"در حقيقت، کساني که گرويدهاند و کارهاي شايسته کردهاند، آناناند که بهترينِ آفريدگاناند"؟ تو و پيروانت هستيد و وعدهگاه من و شما " حوض " است. هنگامي که امّتها براي حسابرسي حاضر شوند، شما با چهره درخشان، فرا خوانده خواهيد شد»..
. امام باقرعليه السلام:پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«اي علي! "در حقيقت، کساني که گرويدهاند و کارهاي شايسته کردهاند، آناناند که بهترينِ آفريدگاناند" تويي و پيروان تو. تو و پيروانت راضي و مورد رضايت، بر من وارد خواهيد شد»..
ر. ک:ص 114 (بهترين کسي که پس از خود به جا ميگذارم).
شواهد التنزيل:474 - 459:2.
· دشمن کافران
«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمْ ».
اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه ميکنند.
امام عليعليه السلام:اين آيه که «اين دو [ گروه]، دشمنانِ يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه ميکنند»، درباره ما نازل شده است.
. صحيح البخاري - به نقل از ابي مجلَز، از قيس بن عباد، از امام عليعليه السلام -:من اوّلين کسي هستم که در روز قيامت در پيشگاه خداي مهربان براي اقامه دعوا برپا ميايستم.
[ قيس گفت:] درباره آنان اين آيه نازل شده است:«اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه ميکنند». آنان، کسانياند که در جنگ بدر، براي مبارزه پيشقدم شدند:عليعليه السلام، حمزه، عبيدة بن حارث و [ در برابر] شيبة بن ربيعه، عتبة بن ربيعه و وليد بن عتبه. .
صحيح البخاري - به نقل از قيس بن عباد -:از ابوذر شنيدم که سوگند ميخورد که آيه «اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان ستيزه ميکنند»، درباره کساني که در جنگ بدر براي مبارزه پيشقدم شدند، نازل شده است:حمزه، عليعليه السلام، عُبيدة بن حارث، عُتبه و شيبه (فرزندان ربيعه) و وليد بن عتبه.
الدرّ المنثور - به نقل از ابن عبّاس -:هنگامي که عليعليه السلام، حمزه و عبيده در مقابل عتبه، شيبه و وليد براي مبارزه قدم پيش گذاشتند، گفتند:خود را معرّفي کنيد تا شما را بشناسيم. عليعليه السلام فرمود:«من عليام و اين، حمزه و اين، عبيده».
گفتند:همتايان با شخصيتي هستيد.
عليعليه السلام فرمود:«شما را به خدا و پيامبر او فرا ميخوانم».
عتبه گفت:براي مبارزه، پيش آي!
عليعليه السلام با شيبه به نبرد پرداخت و زماني نگذشت که او را کشت و حمزه، با عتبه به نبرد پرداخت و او را کشت و عبيده، در برابر وليد به نبرد پرداخت؛ ولي کار بر وي دشوار شد. عليعليه السلام آمد و وليد را کشت و خداوند، آيه «اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند...» را نازل کرد. .
الدرّ المنثور - به نقل از لاحق بن حميد -:در جنگ بدر، آيه «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُواْ فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ کَفَرُواْ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ اين دو [ گروه]، دشمنان يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه ميکنند و کساني که کفر ورزيدند، جامههايي از آتش برايشان بريده شده است»، درباره عتبة بن ربيعه، شيبة بن ربيعه و وليد بن عتبه نازل شد و آيه:«إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ؛ خداوند، کساني را که ايمان آوردهاند و کارهاي شايسته کردهاند، وارد بهشت ميکند...» تا «... وَ هُدُواْ إِلَي صِرَ طِ الْحَمِيدِ؛ و به سوي راه [ خداوند] ستوده، هدايت ميگردند»، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام، حمزه و عبيدة بن حارث، نازل شده است.
البداية والنهاية:عليعليه السلام در جنگ بدر، حضور داشت و در آن جنگ، از خود، قدرت فوق العادهاي نشان داد. در آن روز، وارد کارزار شد و پيروز و غالب شد و درباره وي و عمويش حمزه و پسر عمويش عبيدة بن حارث و دشمنان سهگانهشان عتبه، شيبه و وليد بن عتبه، سخن خداوند متعال:«اين دو [ گروه]، دشمنانِ يکديگرند که درباره پروردگارشان با هم ستيزه ميکنند...» (تا پايان آيه) نازل شد
· راهنما
«إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ ».
[ اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهندهاي و براي هر قومي، راهنمايي است.
تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس -:هنگامي که آيه «[ اي پيامبر!] تو فقط هشدار دهندهاي و براي هر قومي، راهنمايي است» نازل شد، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«من هشدار دهندهام و عليعليه السلام راهنماست. اي علي! هدايت يافتگان، به وسيله تو راهنمايي ميشوند».
پيامبر خدا - به امام حسنعليه السلام -:اي حسن ! خداوند ميفرمايد:«[ اي پيامبر ! ]تو فقط هشدار دهندهاي و براي هر قومي، راهنمايي است» من، هشدار دهندهام و عليعليه السلام، راهنماست.
. امام عليعليه السلام - درباره همين آيه -:پيامبر خدا، هشدار دهنده است و من راهنمايم..
الأمالي - به نقل از عبّاد بن عبد اللَّه -:عليعليه السلام فرمود:«هيچ آيهاي از قرآن نازل نشده، جز آن که ميدانم کجا نازل شده است، درباره چه کسي نازل شده و درباره چه چيزي نازل شده است و آيا در دشت، نازل شده يا در کوه».
گفته شد:درباره تو چه نازل شده است؟
فرمود:«اگر از من نميپرسيديد، به شما نميگفتم. درباره من آيه " [ اي پيامبر !]، تو فقط هشدار دهندهاي و براي هر قومي، راهنمايي است " نازل شده است. پيامبر خدا، هشدار دهنده است و من، راهنمايم به آن چيزي که او آورده است».
تاريخ دمشق - به نقل از مجاهد، درباره همين آيه -:«راهنما»، علي بن ابي طالبعليه السلام است. [6] .
ر. ک:ج 2، ص 217 (احاديث هدايت) .
شواهد التنزيل:395 - 381:1.
· ولي صدقه دهنده در رکوع
«إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکُعون
وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند؛ همان کساني که نماز بر پا ميدارند و در حال رکوع، زکات ميدهند.
المعجم الأوسط - به نقل از عمّار بن ياسر -:نيازمندي در حالي که علي بن ابي طالبعليه السلام در رکوع نماز مستحبّي بود، در کنار او ايستاد. عليعليه السلام، انگشتر خود را درآورد و به آن نيازمند داد. نيازمند، نزد پيامبر خدا آمد و وي را از جريان، آگاه ساخت. سپس اين آيه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد:«إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَ کِعُونَ؛
وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند؛ همان کساني که نماز برپا ميدارند و در حال رکوع، زکات ميدهند».
پيامبر خدا، آيه را خواند و فرمود:«هر آن که من مولاي اويم، علي، مولاي اوست. پروردگارا! دوست بدار کسي را که با علي دوستي ورزد و دشمن دار کسي را که با علي دشمني ورزد .
. تفسير الطبري - به نقل از مجاهد، درباره سخن خداوند:«وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که...» -:[ اين آيه]، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است. او در حاليکه در رکوع بود، صدقه داد. .
. مناقب آل أبي طالب:مسلمانانْ اتّفاق نظر دارند که اين آيه، درباره عليعليه السلام، هنگامي که در حال رکوعْ صدقه داد، نازل شده است. در اين باره، بين مفسّران، اختلافنظر وجود ندارد و ثعلبي، ماوَردي، قُشَيري، قزويني، رازي، نيشابوري، فلکي، طوسي و طبري در تفسيرهايشان از سُدّي، مجاهد، حسن، اَعمَش، عُتبة بن ابي حکيم، غالب بن عبد اللَّه، قيس بن ربيع، عبايه ربعي، عبد اللَّه بن عبّاس و ابوذر غفاري آن را نقل کردهاند.
[ اين مطلب را] ابن بَيِّعِ (حاکم نيشابوري) در کتاب معرفة علوم الحديث، به نقل از عبد اللَّه بن عبيد اللَّه بن عمر بن علي بن ابي طالبعليه السلام و واحدي در أسباب النزول، به نقل از کلبي از ابو صالح از ابن عبّاس، و سمعاني در فضائل الصحابة به نقل از حميد طويل از انس، و سليمان بن احمد در المعجم الأوسط به نقل از عمّار، و ابو بکر بيهقي در المصنَّف، و محمّد فتّال در التنوير و الروضة، به نقل از عبد اللَّه بن سلام، و ابوصالح، شعبي، مجاهد و زرارة بن اَعيَن به نقل از امام باقرعليه السلام، و نطنزي در الخصائص به نقل از ابن عبّاس، و در الإبانة، به نقل از فلکي از جابر انصاري، و [ همچنين] ناصح تميمي و ابن عبّاس و کلبي در گزارشهاي گوناگون با تعبيرهاي مختلف و معاني همگون آوردهاند.
ر. ک:ج 2، ص 187 (احاديث ولايت) .
· آن که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَئوُفم بالْعِبَادِ ».
و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است .
. امام زين العابدينعليه السلام - درباره همين آيه شريف -:[ اين] آيه، درباره عليعليه السلام هنگامي که وي شب در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله خوابيد، نازل شده است.
امام باقرعليه السلام:امّا سخن خداوند متعال:«و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است»، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام، هنگامي که با خوابيدن در جاي پيامبر خدا در شبي که کافران قريش درپي او بودند، جان خويش را براي خدا و پيامبر او بخشيد، نازل شده است.
تاريخ دمشق - به نقل از ابن عبّاس -:عليعليه السلام در شبي که پيامبر خدا از دسترس مشرکانْ خارج شد، در جاي وي خوابيد تا خروج او را براي قريشيان، سرپوشيده دارد و درباره وي، آيه «و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است» نازل شد.
اُسد الغابة - به نقل از ثعلبي -:خداوند عزوجل درباره عليعليه السلام هنگامي که پيامبر خدا به سوي مدينه ميرفت، اين آيه را نازل کرد:«و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد».
الأمالي - به نقل از ابو زيد سعيد بن اوس -:هرگاه ابوعمرو بن علا آيه «و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است» را ميخواند، ميگفت:خداوند، عليعليه السلام را گرامي داشت. اين آيه درباره وي نازل شده است. .
. مناقب آل أبي طالب:ثعلبي در التفسير، ابن عقب در الملحمة، ابو السعادات در الفضائل العشرة، غزّالي در الإحياء و همچنين در کيمياي سعادت، در نقلهايشان از ابويقظان و گروهي از شيعيان و يا کساني که منسوب به شيعهاند، از قبيل:ابن بابويه، ابن شاذان، کليني، طوسي، ابن عقده، برقي، ابن فيّاض، عبدلي، صفواني و ثقفي، به اسناد خود از ابن عبّاس و ابو رافع و هند بن ابي هاله آوردهاند که پيامبر خدا فرمود:«خداوند بر جبرئيل و ميکائيل، وحي کرد:"من بين شما دو تن، برادري قرار دادم و عمر يکي از شما را طولانيتر از ديگري کردم. کداميک از شما برادرِ خود را بر خويش مقدّم ميداريد؟".
هر دو مرگ را ناگوار شمردند. خداوند به آن دو وحي کرد:«چرا شما همچون وليّ من، علي بن ابي طالب نيستيد؟ بين او و محمّد، فرستاده خويش، برادري قرار دادم. آنگاه او را در زنده بودن، بر خويش مقدّم داشت و بر جاي وي بيدار ماند تا او را با خونش حفاظت کند. هر دو بر زمين فرود آييد و او را از دشمنانش محفوظ داريد.
جبرئيل فرود آمد و بالاي سرِ آن حضرت نشست و ميکائيل، پايين پاي او و جبرئيل ميگفت:آفرين، آفرين! چه کسي مانند توست، اي پسر ابو طالب؟ خداوند به وي بر فرشتگانش مباهات ميکند. پس خداوند، اين آيه را نازل کرد:"و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي خشنودي خدا ميفروشد، و خدا نسبت به بندگان، مهربان است"»..
. تفسير الفخر الرازي - در تفسير همين آيه شريف -:[ اين آيه] درباره علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است، هنگامي که در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله در شب خارج شدن آن حضرت به سوي غار، خوابيد.
و روايت شده است هنگامي که عليعليه السلام در جاي پيامبرصلي الله عليه وآله خوابيد، جبرئيلعليه السلام بالاي سرِ او و ميکائيلعليه السلام، پايين پاي او ايستادند و جبرئيل، ندا در ميداد:«آفرين، آفرين! چه کسي مانند توست، اي پسر ابو طالب؟ خداوند به تو بر فرشتگانش مباهات ميکند» و [ اين] آيه، نازل شد. .
ر. ک:ج 1، ص 141 (ايثار شگفت در شب هجرت) .
ج 9، ص 205 (کمال از خود گذشتگي).
ج 11، ص 407 (ساختن احاديثي در مذمّت وي).
· آن که دارايياش را شب و روز، نهان و آشکارا انفاق ميکند
«الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ لَهُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ».
کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق ميکنند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براي آنان خواهد بود؛ و نه بيمي بر آنان است و نه اندوهگين ميشوند.
المعجم الکبير - به نقل از ابن عبّاس، درباره سخن خداوند عزوجل:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق ميکنند» -:[ اين آيه ]درباره علي بن ابي طالبعليه السلام نازل شده است. نزد وي، چهار درهم بود. در شب، يک درهم و در روز، يک درهم، در نهان، يک درهم و در آشکار، درهم ديگري بخشيد.
تفسير العياشي - به نقل از ابو اسحاق -:علي بن ابي طالبعليه السلام، تنها چهار درهم، و نه بيشتر، داشت. درهمي در شب و درهمي در روز، درهمي در نهان و درهمي در آشکار، صدقه داد. اين خبر به پيامبرصلي الله عليه وآله رسيد. فرمود:«اي علي ! چه چيزي تو را بر اين کار وا داشت؟». عليعليه السلام گفت:دستيابي به وعده خداوند.
پس خداوند، آيه:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق ميکنند» را فرو فرستاد.
تفسير الفخر الرازي - در تفسير همين آيه -:درباره شأن نزول آن، چند وجه آمده است:
اوّل:هنگامي که سخن خداوند:«لِلْفُقَرَآءِ الَّذِينَ أُحْصِرُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ [ اين صدقات] براي آن [ دسته از] نيازمنداني است که در راه خدا فرو ماندهاند»، نازل شد، عبد الرحمان بن عوف، چند دينار براي اصحاب صُفّه فرستاد و عليعليه السلام، شبانگاهان يک بارِ شتر خرما فرستاد، و دوست داشتنيترين صدقهها در نزد خداوند، صدقه وي بود و خداوند، اين آيه را فرو فرستاد. پس صدقه شبانگاهان، کاملتر است.
دوم:ابن عبّاس گفت که عليعليه السلام، بيش از چهار درهم نداشت. درهمي در شب و درهمي در روز، درهمي در نهان و درهمي آشکارا صدقه داد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«چه چيزي تو را بر اين کار وا داشت؟». گفت:تا آن که سزاوار آنچه که پروردگارم وعده داده، باشم. فرمود:«سزاوار آني» و خداوند، اين آيه را فرو فرستاد. .
. مناقب آل أبي طالب:ابن عبّاس، سدّي، مجاهد، کلبي، ابو صالح، واحدي، طوسي، ثَعلَبي، طبرسي، ماوردي، قشيري، ثُمالي، نقّاش، فتّال، عبيد اللَّه بن حسين و علي بن حرب طايي در تفسيرهايشان آوردهاند که:نزد علي بن ابي طالبعليه السلام، چهار درهم نقره وجود داشت، يکي را در شب، ديگري را در روز، يکي را در نهان و ديگري را آشکارا صدقه داد. آيه:«کساني که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا انفاق ميکنند ...» نازل شد که هر درهم را مال شمرد و بشارت قبولي به وي داد.
ر. ک:ج 9، ص 221 (بخشندگي).
شواهد التنزيل:149 - 140:1 .
· آواز دهنده ميان بهشتيان و جهنميان است
«وَنَادَي أَصْحَبُ الْجَنَّةِ أَصْحَبَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُم بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّلِمِينَ ».
و بهشتيان، دوزخيان را آواز ميدهند که:«آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، درست يافتيم. آيا شما [ نيز] آنچه را پروردگارتان وعده کرده بود، راست و درست يافتيد؟». ميگويند:«آري». پس آواز دهندهاي ميان آنان آواز در ميدهد که:«لعنت خدا بر ستمکاران باد!».
امام عليعليه السلام:«پس آواز دهندهاي ميان آنان آواز در ميدهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد !». من آن آواز دهندهام. .
امام عليعليه السلام:من آواز دهنده بر اَعرافم.
امام عليعليه السلام:من آواز دهنده در دنيا و آخرتم. خداوند عزوجل فرمود:«پس آواز دهندهاي ميان آنان آواز در ميدهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد!». من آن آواز دهندهام. و فرمود:«وَأَذَنٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِي [ اين آيات ،] اِعلامي است از جانب خدا و پيامبرش». من آن اعلام کنندهام.
. الکافي - به نقل از احمد بن عمر حلّال -:از ابوالحسن (امام کاظم يا امام رضاعليهما السلام) درباره گفته خداوند متعال پرسيدم که:«پس آواز دهندهاي ميان آنان آواز در ميدهد که:لعنت خدا بر ستمکاران باد!». فرمود:«آواز دهنده، امير مؤمنان است». .
· ولايتش کامل کننده دين است
«الْيَوْمَ يَئس الَّذِينَ کَفَرُواْ مِن دِينِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلَمَ دِينًا».
امروز، کساني که کافر شدهاند، از [ کارشکني در] دين شما نوميد گرديدهاند. پس، از ايشان مترسيد و از من بترسيد. امروز، دين شما را برايتان کامل، و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم، و اسلام را براي شما [ به عنوان] آيين برگزيدم.
«يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُو وَاللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَفِرِينَ ».
اي پيامبر ! آنچه را از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن که اگر نکني، پيامش را نرساندهاي؛ و خدا تو را از [ گزند] مردم، نگاه ميدارد. آري! خدا گروه کافران را هدايت نميکند.
تاريخ بغداد - به نقل از ابو هريره -:هر کس روز هجدهم ذي حجّه را روزه بگيرد، براي وي روزه شصت ماه نوشته ميشود و آن، روز غدير خم است که پيامبرصلي الله عليه وآله، دست علي بن ابي طالبعليه السلام را گرفت و فرمود:«آيا من وليّ مؤمنان نيستم؟».
گفتند:چرا، اي پيامبر خدا !
فرمود:«هر که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست».
عمر بن خطاب گفت:بَهْ، بَهْ به تو، اي پسر ابو طالب! مولاي من و همه مسلمانان شدي.
پس خداوند، آيه «امروز دين شما را برايتان کامل و...» را فرو فرستاد..
النور المشتعل - به نقل از ابو سعيد خُدري -:پيامبرصلي الله عليه وآله، مردم را در غدير خم به عليعليه السلام فرا خواند و دستور داد هرآنچه از تيغها در زيردرخت بود، بکَنند، و اين کار، در روز پنجشنبه بود. عليعليه السلام را فرا خوانْد و بازوانش را گرفت و بلند کرد، بهگونهاي که مردم، سفيدي زير بغلهاي پيامبر خدا را ديدند. آنگاه از آنجا پراکنده نشدند تا آن که آيه «امروز، دين شما را برايتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براي شما [ به عنوان] آيين برگزيدم»، نازل شد.
سپس پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود:«اللَّه اکبر بر کامل شدن دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به پيامبري من و به ولايت علي بن ابي طالبعليه السلام پس از من!». آن گاه فرمود:«هر آن که من مولاي اويم، اين علي مولاي اوست. پروردگارا ! دوستدار او را دوست بدار و دشمنِ او را دشمن باش. ياري دهنده او را ياري کن و خوار کننده او را خوار بدار».
3150. تاريخ دمشق - به نقل از ابو سعيد خُدري -:آيه «[ اي پيامبر !] آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ کن»، در روز غدير خم، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام بر پيامبر خدا فرو فرستاده شد.
ر. ک:ج 2، ص 237 (حديث غدير) .
· مهر او از سوي خداي رحمان است
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا ».
کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، بهزودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد.
. الدرّ المنثور - به نقل از براء -:پيامبر خدا به عليعليه السلام فرمود:«بگو:پروردگارا ! براي من در نزد خويش، پيماني قرار ده، و براي من در پيش خود، محبّتي قرار ده، و براي من در دل مؤمنان، محبّتي قرار ده».
پس خداوند، آيه «کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد» را فرو فرستاد.
[ براء گفت:] اين آيه، درباره عليعليه السلام نازل شده است.
امام باقرعليه السلام:پيامبر خدا فرمود:«اي علي! ميخواهي آموزشت بدهم؟ بگو:پروردگارا ! در نزد خويش برايم پيماني قرار ده و در پيش خود برايم محبّتي قرار ده».
پس اين آيه فرو فرستاده شد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، بهزودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد».
امام صادقعليه السلام - درباره اين آيه -:سبب فرو فرستادن اين آيه اين بود که اميرمؤمنان، نزد پيامبر خدا نشسته بود. پيامبرصلي الله عليه وآله به وي فرمود:« اي علي ! بگو:پروردگارا ! در دل مؤمنان براي من محبّتي قرار بده». پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد»..
. امام صادقعليه السلام:پيامبر خدا در پايان نمازش با صداي بلند بهگونهاي که مردم ميشنيدند، براي امير مؤمنان دعا کرد و فرمود:«پروردگارا ! براي عليعليه السلام در دل مؤمنان محبّتي و در دل منافقان، هيبت و عظمتي قرار ده». پس خداوند، اين آيه را فرو فرستاد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد».
. امام صادقعليه السلام - درباره سخن خداوند متعال:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، بهزودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد» -:محبّتي که خداوند فرموده، ولايت امير مؤمنان است. .
المعجم الأوسط - به نقل از ابن عبّاس -:آيه «کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، به زودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد»، درباره عليعليه السلام نازل شده است و منظور، محبّت در دل مؤمنان است. .
امام عليعليه السلام:مردي مرا ديد و گفت:اي ابوالحسن ! سوگند به خدا که براي خدا تو را دوست ميدارم. نزد پيامبر خدا برگشتم و از سخن آن مرد، وي را آگاه کردم. پيامبر خدا فرمود:«اي علي! شايد کار خيري براي او انجام دادهاي؟».
گفتم:سوگند به خدا، کار خيري براي او انجام ندادهام.
پيامبر خدا فرمود:«سپاس، خدايي را که دل مؤمنان را بهگونهاي قرار داده که به تو دوستي ميورزند».
پس اين کلام الهي نازل شد:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، بهزودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها] قرار ميدهد» .
. تذکرة الخواص - به نقل از ابن عبّاس، درباره آيه:«کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند، بهزودي خداي مهربان براي آنان، محبّتي [ در دلها ]قرار ميدهد» -:اين محبّت را خداوند براي علي بن ابي طالبعليه السلام در دل مؤمنان قرار داده است.
ر. ک:جلد يازدهم:بخش چهاردهم:مهرورزي به امام علي .
بحار الأنوار:436 - 183:35 .
شواهد التنزيل:477 - 464:1 .
نيرنگهاي دشمنان امام علي براي خاموش کردن نور او
1. جلوگيري از يادکردِ فضايل او
2. ساختن احاديثي در مذمّت وي
3. گسترش دشنامگويي به او
4. شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان
5. انگيزه سياسي در پس نيرنگهاي دشمنان وي
1- جلوگيري از يادکردِ فضايل او
· فرمان عمومي براي ممنوعيّت نقل فضايل او
· ممنوعيّت روايت کردن از وي
· ممنوعيّت ياد کردن از او به نيکي
· ممنوعيّت نامگذاري به نام وي
فرمان عمومي براي ممنوعيّت نقل فضايل او
شرح نهج البلاغة - به نقل از علي بن محمّد مدائني -:پس از عام الجماعه (سال گردهمايي)، معاويه نوشتهاي يکسان را به همه کارگزارانش نوشت:«تعهّد [ حکومت] از کسي که چيزي از فضايل ابو تراب و خاندانش را نقل کند، برداشته است» .
پس، خطيبان در هر آبادي و بر روي هر منبر، عليعليه السلام را نفرين ميکردند، از او بيزاري ميجستند و درباره او و خاندانش بد ميگفتند..
. الاحتجاج:جارچي معاويه جار زد که:«تعهّد [ حکومت] از کسي که حديثي از فضايل علي و خاندانش نقل کند، برداشته است» و کوفيان، به خاطر فراواني شيعيان در کوفه، گرفتارترينِ مردم بودند. .
. مناقب آل أبي طالب:معاويه جار زد که:«تعهّد [ حکومت] از کسي که حديثي از فضايل علي را نقل کند، برداشته است»، به گونهاي که عبد اللَّه بن شدّادِ ليثي گفت:دوست داشتم مرا رها ميکردند که يک روز تا شب، فضايل علي بن ابي طالبعليه السلام را نقل کنم و آن گاه، گردنم زده ميشد .
شرايط، چنان بود که محدّثي در موضوع «فقه»، حديث نقل ميکرد، يا حديثي درباره «مبارزات [ عليعليه السلام]» ميآورد و ميگفت:«مردي از قريش گفت» [ و جرئت نميکرد نام عليعليه السلام را بياورد]. عبد الرحمان بن ابي ليلي [، هنگامي که حديثي را از زبان عليعليه السلام نقل ميکرد،] ميگفت:«يکي از ياران پيامبر خدا برايم نقل کرد». و حسن بصري ميگفت:«ابو زينب گفت» .
از ابن جُبَير، درباره حامل لِواء (پرچم)، پرسيده شد. وي گفت:گويا تو آسوده خاطري!
. أنساب الأشراف - به نقل از عبد اللَّه بن فائد و سُحَيم بن حفص -:معاويه به مغيرة بن شعبه نوشت:بدگويي به علي و تحقير وي را آشکار کن».
. تاريخ الطبري - به نقل از مُغَيرة بن شُعبه، خطاب به صَعصَعه -:بر حذر باش از اين که خبر عيبجويي تو از عثمان در نزد کسي به من برسد و يا آن که چيزي از فضل علي را آشکارا بگويي و خبرش به من برسد! تو چيزي از فضل علي را نميداني که من آن را ندانسته باشم؛ بلکه من به آنها آگاهترم؛ ليکن اين سلطان (معاويه)، قدرت پيدا کرده و از ما خواسته است که عيبهاي علي را پيش مردم، آشکار کنيم. ما بسياري از آنچه را که وي ما را بدان فرمان داده، رها ميکنيم. و تنها چيزي را ذکر ميکنيم که گريزي از آن نداريم و شرّ اينان را با تقيّه از جانمان دور ميسازيم .
اگر ميخواهي فضايل علي را ياد کني، آنها را نزد خود و يارانت و به طور پنهاني در خانههايتان نقل کن؛ امّا نقل آنها به طور آشکارا و آن هم در مسجد، چيزي است که خليفه آن را از ما نميپذيرد و عذر ما را درباره آن، نميپذيرد.
. أنساب الأشراف - به نقل از نضر بن اسحاق هُذَلي -:حَجّاج از حسن [ بصري] درباره عليعليه السلام پرسيد. حسن، فضايل عليعليه السلام را ذکر کرد. حَجّاج گفت:ديگر هرگز در مسجد ما حديث نکن .
حسن، خارج شد و متواري گشت.
. المستدرک علي الصحيحين - به نقل از مالک بن دينار -:از سعيد بن جبير پرسيدم که:«اي ابو عبد اللَّه! چه کسي بر دوشگيرنده پرچم پيامبر خدا بود؟». وي نگاهي به من افکند و گفت:گويا تو آسوده خاطري!
خشمگين شدم و به قاريان همگونش شکايت بردم و گفتم:«آيا از کار سعيد، شگفتزده نميشويد؟ از وي پرسيدم:چه کسي بر دوشگيرنده پرچم پيامبر خدا بود. به من نگاه کرد وگفت:گويا تو آسوده خاطري!» .
گفتند:تو در حالي از او پرسيدهاي که وي از حَجّاج ميترسيده است. وي در خانه خدا پناه گرفته است. برو و هماکنون از او بپرس .
[ نزدش رفتم و دوباره از او] پرسيدم .
گفت:بر دوشگيرنده پرچم پيامبر خدا، عليعليه السلام بود.
ممنوعيّت روايت کردن از وي
. تهذيب الکمال - به نقل از يونس بن عبيد -:از حسن [ بصري] پرسيدم و گفتم:اي ابو سعيد! تو ميگويي:«پيامبر خدا گفت»، در حالي که تو پيامبر خدا را نديدهاي؟
گفت:اي برادرزاده! درباره چيزي پرسيدي که پيش از تو هيچ کس از من نپرسيده بود. اگر چنين منزلتي نزد من نميداشتي، به تو نميگفتم. من در روزگاري هستم که ميبيني - و آن زمان، روزگار حَجّاج بود -. هر جا از من شنيدي که ميگويم:«پيامبر خدا گفت»، آن مطلب، روايتِ علي بن ابي طالبعليه السلام از پيامبر خداست؛
ولي [ چه کنم که ]در روزگاري هستم که نميتوانم از عليعليه السلام نام ببرم! .
. الإرشاد:در خصوص دفن فضايل امير مؤمنانعليه السلام و ايجاد مانع براي نشر آنها توسّط علما، کار به جايي کشيد که در آن براي هيچ خردمندي شبههاي نميماند، به گونهاي که اگر کسي ميخواست روايتي از امير مؤمنانعليه السلام روايت کند، نميتوانست نام و نسب آن حضرت را به روايت، ضميمه کند و مجبور شد که بگويد:«يکي از اصحاب پيامبر خدا به من حديث کرد»، يا بگويد:«مردي از قريش نقل کرد». و بعضي هم ميگفتند:ابو زينب، حديث کرد.
ممنوعيّت ياد کردن از او به نيکي
. الاحتجاج:معاويه به ابن عبّاس گفت:ما به همه جا نامه نوشتهايم و از ذکر فضايل علي و خانوادهاش منع کردهايم. تو هم زبانت را نگه دار .
ابن عبّاس گفت:اي معاويه! آيا ما را از خواندن قرآن، نهي ميکني؟
گفت:نه .
ابن عبّاس گفت:آيا ما را از تفسير کردن قرآن، نهي ميکني؟
گفت:آري .
ابن عبّاس گفت:پس، قرآن را بخوانيم و از مقصود خداوند در قرآن نپرسيم! آن گاه گفت:کداميک بر ما واجب است:خواندن قرآن، يا عمل کردن به آن؟
معاويه گفت:عمل کردن به آن .
ابن عبّاس گفت:چگونه به قرآن عمل کنيم، در حالي که نميدانيم منظور خداوند چيست؟
[ معاويه] گفت:از کسي بپرس که آن را به غير آنچه تو و خاندانت تفسير ميکنيد، تفسير ميکند .
ابن عبّاس گفت:خداوند، قرآن را بر خاندان من نازل کرده است. از آل ابو سفيان درباره آن بپرسم؟! اي معاويه! آيا ما را از اين که خداوند را با حلال و حرام قرآن پرستش کنيم، باز ميداري؟ اگر امّت اسلامي درباره آن نپرسند تا بدانند، هلاک خواهند شد و اختلاف خواهند کرد .
معاويه گفت:قرآن را بخوانيد و تفسير کنيد؛ ولي از آنچه خداوند درباره شما نازل کرده است، چيزي نقل نکنيد و جز آن را نقل کنيد .
ابن عبّاس گفت:خداوند در قرآن ميفرمايد:«يُرِيدُونَ أَن يُطْفُِواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَ هِهِمْ وَيَأْبَي اللَّهُ إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُو وَلَوْ کَرِهَ الْکَفِرُونَ؛ ميخواهند نور خدا را با سخنان خويش خاموش کنند؛ ولي خداوند نميگذارد، تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نيايد».
. الإرشاد - در بيان مظلوميّت امير مؤمنان -:زمامدارانِ ستمکار، کساني را که از آن حضرت به نيکي ياد ميکردند، به زير شلّاق ميگرفتند و حتّي به خاطر آن، گردنشان را ميزدند و مردم را به اعلام بيزاري از وي وا ميداشتند .
رسم بر آن شده بود که به هيچ شکل از عليعليه السلام به خوبي ياد نشود، چه رسد به اين که از فضايل (برتريها) او ياد شود، يا مناقب (بزرگواريهاي) او گزارش گردد و يا درباره حقّانيت او استدلالي صورت گيرد. .
. الأغاني - به نقل از ابن شهاب بن عبد اللَّه -:خالد بن عبد اللَّه قَسري (يکي از زمامداران بني اميّه) به من گفت:برايم سيره بنويس. به وي گفتم:گاهي از سيره علي بن ابي طالب - که درود خدا بر وي باد - به چشمم ميخورد و آن را ياد ميکنم .
گفت:نه. مگر آن که او را در قعر جهنّم ببيني (نشان دهي)..
ممنوعيّت نامگذاري به نام وي
. الکامل - به نقل از ابو عبّاس -:درباره علي بن ابي طالب - که رحمت خدا بر او باد - روايت شده است که وي در هنگام نماز ظهر، عبد اللَّه بن عبّاس را نديد. به ياران خود گفت:«چرا ابن عبّاس نيامده است؟».
گفتند:بچّه دار شده است .
هنگامي که علي عليه السلام نماز را خواند، فرمود:نزد ابن عبّاس برويم. آن گاه، نزد وي رفت و به وي تبريک گفت و فرمود:«خداوندِ بخشاينده را شکر ميگزارم. خداوند در آنچه به تو داده است، براي تو برکت قرار دهد. نامش را چه گذاشتهاي؟».
ابن عبّاس گفت:آيا رواست که من، قبل از شما وي را نامگذاري کنم؟
ابن عبّاس، بچه را خواست و نزد علي عليه السلام آورد. علي عليه السلام بچه را گرفت و کام وي را برداشت و برايش دعا کرد. سپس او را به ابن عبّاس برگرداند و فرمود:«آن را بگير، اي پدر پادشاهان! او را علي ناميدم و کنيهاش را ابو الحسن قرار دادم» .
هنگامي که معاويه به قدرت رسيد، به ابن عبّاس گفت:حقّ گذاشتن [ نام و کنيه علي را [ بر فرزندانتان] نداريد. من اين [ فرزندت] را «ابو محمّد» کنيه دادم .
و عادت بر همين جاري گشت .
لسان الميزان:علي بن جهم بن بدر بن محمّد بن مسعود بن اسد بن ادينه ساجي (شاعر روزگار متوکّل)، مشهور به بدگويي بود و از عليعليه السلام و اهل بيت عليهم السلام بسيار عيبجويي ميکرد .
گفتهاند: وي پدرش را به خاطر آن که او را علي ناميده بود، لعن ميکرد. .
2- ساختن احاديثي در مذمّت وي
شرح نهج البلاغة:استادمان، ابو جعفر اِسکافي - که خدا رحمتش کند - از دوستداران عليعليه السلام بود و در برتر دانستن وي پافشاري ميکرد. گر چه باور به برتري داشتن عليعليه السلام، در بين همه همکيشان بغداديِ ما (اهل سنّتْ) شايع بود؛ ولي ابو جعفر در اين باور، تندترينِ آنان از نظر سخن و بااخلاصترين آنان از نظر اعتقاد بود. ابو جعفر آورده است که:معاويه گروهي از صحابه و گروهي از تابعين را به نقل اخبار ناشايست درباره عليعليه السلام گمارد تا موجب طعن عليعليه السلام و بيزاري جستن از وي را گردد. نيز براي آنان دستمزدي قرار داد که موجب تشويق آنان در اين کار ميگشت .
آنان، آنچه را موجب خشنودي معاويه ميگشت، ساختند، از جمله آنان [ از صحابه]:ابو هُرَيره، عمرو بن عاص، مغيرة بن شعبه؛ و از تابعين، عروة بن زبير بودند .
زُهْري گزارش کرده است که عروة بن زبير براي وي نقل کرد که:عايشه به من گفت:«من پيش پيامبر خدا بودم که عبّاس و علي آمدند. پيامبرصلي الله عليه وآله گفت:اي عايشه! اين دو بر غير ملّت من - و يا گفت:بر غير دين من - خواهند مُرد ...» .
امّا عمرو بن عاص نيز روايتي دارد که بخاري و مسلم، آن را به طور مُسنَد و متّصلِ به وي آوردهاند که گفت:از پيامبر خدا شنيدم که ميگفت:«خاندان ابو طالب، اولياي من نيستند. وليّ من، تنها خدا و مؤمنان صالحاند» .
همچنين، از ابو هريره، روايتي نقل شده که معنايش اين است که عليعليه السلام در زمان حيات پيامبر خدا از دختر ابو جهل، خواستگاري کرده است .
اين کار علي، پيامبر را خشمگين ساخت، تا آن جا که به منبر رفت و گفت:«نه به خدا! هرگز! دختر وليّ خدا و دختر دشمن خدا (ابو جهل) در يک جا (خانه) جمع نخواهند شد. فاطمه، پاره تن من است. آنچه او را آزار دهد، مرا نيز آزار ميدهد .
اگر علي دختر ابو جهل را ميخواهد، بايد نخست از دختر من جدا شود و سپس هر چه ميخواهد، انجام دهد» و يا سخني نزديک به اين مضمون .
اين حديث از طريق کرابيسي، مشهور است ... .
اعمش، روايت کرده است که:ابو هريره، وقتي که در عام الجماعه (سال گردهمايي) همراه معاويه به عراق آمد، به مسجد کوفه در آمد و هنگامي که فراوانيِ استقبال کنندگان را ديد، روي دو زانوي خود نشست و آن گاه، چند بار روي طاسيِ سرش زد و گفت:اي مردم عراق! آيا ميپنداريد که من بر خداوند و بر پيامبر او دروغ ميبندم و خودم را در دوزخ ميسوزانم؟ به خدا سوگند، از پيامبر خدا شنيدم که ميگفت:«هر پيامبري حرمي دارد و حرم من در مدينه، بين کوه عير و کوه ثور است. هر کس در آن جا بدعتي بگذارد، بر او نفرين خدا و فرشتگان و همه مردم باد! و من گواهي ميدهم که علي در آن جا بدعتي ايجاد کرد» .
هنگامي که سخن وي به گوش معاويه رسيد، به وي جايزه داد، احترامش کرد و زمامداري مدينه را به وي داد ... .
ابو جعفر گفته است:از نظر اساتيد ما، ابو هريره مورد ايراد است و روايتش رضايتبخش نيست. عمر، او را با تازيانه زد و گفت:روايت بسيار کردي؛ ميسزد که بر پيامبر خدا دروغ بسته باشي!
سُفيان ثَوري، از منصور، از ابراهيم تَيمي آورده است که:علما از روايت ابو هريره، جز آنچه مربوط به بهشت و جهنّم بوده، چيزي ديگري را قبول نميکردهاند .
ابو اُسامه، از اعمش آورده است که:ابراهيم، درستْروايت بود. هر گاه روايتي ميشنيدم، پيش وي ميآمدم و آن را بر وي عرضه ميکردم .
روزي، پيش وي آمدم و احاديثي از حديثهاي ابو صالح را که از ابو هريره نقل کرده بود، مطرح کردم. گفت:ابو هريره را رها کن. علما بسياري، حديثهاي وي را رها ميکردهاند .
از عليعليه السلام روايت شده است که فرمود:دروغْبندترينِ مردم - و يا گفت:دروغگوترينِ موجودات زنده - بر پيامبر خدا، ابو هُرَيره دَوسي بود .
ابو يوسف گفته است:به ابو حنيفه گفتم:حديثي از پيامبر خدا به دست ما ميرسد که با قياسِ ما مخالف است. با آن، چه کار کنيم ؟
گفت:هر گاه حديث از طريق افراد موثّق براي ما روايت شود، به آن عمل ميکنيم و نظر خود را رها مينماييم .
گفتم:نظر تو درباره روايت ابو بکر و عمر چيست؟
گفت:به روايت آن دو عمل کن .
گفتم:روايت عليعليه السلام و عثمان، چه طور؟
گفت:آن دو نيز همچنين .
وقتي ديد صحابه را يکييکي ميشمارم، گفت:صحابه، همه عادل هستند، جز چند نفر. سپس از جمله آن چند نفر، ابو هريره و انس بن مالک را نام برد .
سفيان ثوري، از عبد الرحمان بن قاسم، از عمر بن عبد الغفّار روايت کرده است که:وقتي ابو هريره به همراه معاويه به کوفه آمد، شبها در باب کِنده مينشست و مردم، اطراف وي مينشستند .
روزي، جواني آمد و نشست و گفت:اي ابو هريره! تو را به خدا سوگند، آيا از پيامبر خدا شنيدي که به عليعليه السلام ميگفت:«خداوندا! هر که او را دوست ميدارد، دوستش بدار؛ و هر که او را دشمن ميدارد، دشمنش بدار» .
[ ابو هريره] گفت:آري .
جوان گفت:من خدا را گواه ميگيرم که دشمن او را دوست گرفتي و با دوست او دشمن بودي. و آن گاه برخاست و رفت .
گزارشگران، گزارش کردهاند که:ابو هريره در کوچهها با بچهها غذا ميخورد و با آنان بازي ميکرد .
زماني که فرماندار مدينه بود، سخنراني ميکرد و ميگفت:«سپاس خدايي را که دين را موجب قوام و ابو هريره را امام قرار داد» و مردم به اين حرف وي ميخنديدند .
او در زمان فرماندارياش بر مدينه، در بازار، راه ميرفت و هنگامي که کسي را جلوتر از خود ميديد، پايش را به زمين ميکوبيد و ميگفت:«راه باز کنيد، راه باز کنيد، امير آمد» و منظورش خودش بود . پيشگويي امام درباره دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي
· فرمان به دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي
· دشنامگويي به وي بر منبرها
· سخنراني امام، وقتي خبر دشنامگويي به خويش را شنيد
پيشگويي امام درباره دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي
. امام علي عليه السلام - در توصيف معاويه -:آگاه باشيد که پس از من، مردي دهانگشاده و شکمگنده بر شما چيره خواهد گشت؛ هر چه بيابد، ميخورد و هر چه نيابد، ميخواهد. او را بکشيد و [ البته ]هرگز او را نخواهيد کشت!
بدانيد که او شما را به دشنام گفتن به من و بيزاري جستن از من، فرمان خواهد داد. امّا دشنام گفتن:مرا دشنام بگوييد، که براي من موجب تزکيه و براي شما نجات خواهد بود. و امّا بيزاري جستن:از من بيزاري مجوييد، که من بر فطرت به دنيا آمدم و به ايمان و هجرت، [ بر همه شما] سبقت جستم .
. امام علي عليه السلام:شما پس از من، به دشنام گفتن به من واداشته خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، از من بيزاري مجوييد، که من مسلمانم .
هر کس که به بيزاري جستن از من وا داشته شد، [ از بيزاري جستن از من خودداري کند و ]گردنش را براي کشته شدنْ آماده نمايد، که اگر از من بيزاري بجويد، نه دنيا خواهد داشت و نه آخرت. .
امام علي عليه السلام:«شما به دشنام گفتن به من وا داشته خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، از من بيزاري مجوييد، که من مسلمانم. [ در چنين موقعيتي، ] هر کدام از شما بايد گردنش را آماده کند؛ چرا که ...، بعد از اسلام، نه دنيايي براي او هست، نه آخرتي» .
آن گاه، اين آيه را خواند:«إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُو مُطْمَل-ِنّم بِالْإِيمَنِ؛ مگر کسي که مجبور شده؛ ولي قلبش با ايمان، اطمينان يافته است» .
. خصائص الأئمّة - به نقل از ميثم تمّار -:روزي، امير مؤمنانْ مرا فرا خواند
و به من گفت:«اي ميثم! آن گاه که آن [ به ناحقْ] منسوب شده به بني اميّه، عبيد اللَّه بن زياد، تو را به بيزاري جُستن از من فرا بخواند، چگونه خواهيبود؟».
گفتم:سوگند به خدا که شکيبايي خواهم کرد؛ و اين کار در راه خدا چيز کمي است .
گفت:«اي ميثم! در اين صورت، در بهشت با من هستي» .
. امام باقر عليه السلام:عليعليه السلام بر منبر کوفه سخنراني ميکرد که فرمود:«به دشنام گفتن به من وا داشته خواهيد شد و در اين راه، کشته خواهيد گشت. اگر به دشنام گفتن به من وا داشته شديد، مرا دشنام بگوييد؛ ولي اگر به بيزاري جستن از من وا داشته شديد، بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و نفرمود:از من بيزاري نجوييد. .
. امام صادق عليه السلام:عليعليه السلام فرمود:«سوگند به خدا، هر آينه بر سرِ دشنام گفتن به من، ذبح ميشويد» و با دستش به گلويش اشاره کرد .
آن گاه فرمود:«اگر به شما دستور دادند که مرا دشنام بگوييد، مرا دشنام بگوييد؛ و اگر به شما فرمان دادند که از من بيزاري بجوييد، بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و آنان را از اظهار بيزاري نهي نکرد. .
الکافي - به نقل از مَسعَدة بن صدقه -:به ابو عبد اللَّه (امام صادق)عليه السلام گفته شد که:مردم، چنين روايت ميکنند که عليعليه السلام بر منبر کوفه گفته است:«اي مردم! شما به دشنام گفتن به من فرا خوانده خواهيد شد. [ در اين صورت، ]مرا دشنام بگوييد. سپس به بيزاري جستن از من فرا خوانده ميشويد. [ در اين صورت، ] از من بيزاري مجوييد» .
امام صادقعليه السلام فرمود:دروغهايي که مردم به عليعليه السلام بستهاند، چه زياد است!
آن گاه فرمود:عليعليه السلام گفته است:«شما به دشنام گفتن به من فرا خوانده خواهيد شد. [ در اين صورت، ] مرا دشنام بگوييد. سپس به بيزاري جستن از من فرا خوانده ميشويد. بدانيد که من بر دين محمّدصلي الله عليه وآله هستم» و نگفت:از من بيزاري مجوييد . آن گاه، پرسشگر از امير مؤمنان پرسيد:چه ميگويي درباره کسي که کشته شدن را به جاي بيزاري جستن برگزيند؟
فرمود:«سوگند به خدا که چنين وظيفهاي ندارد و بر او نيست، مثل آنچه بر عمّار بن ياسر گذشت، آن جا که اهل مکّه او را مجبور [ به انکار خويش ]کردند؛ ولي دل وي بر ايمان، مطمئن بود. پس، خداوند عزّوجلدرباره او اين آيه را نازل کرد:"إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُو مُطْمَل-ِنّم؛ مگر کسي که مجبور شده؛ ولي قلبش با ايمان، اطمينان دارد" .
در اين هنگام، پيامبرصلي الله عليه وآله به عمّار گفت:"اي عمّار! اگر دوباره چنين کردند، تو هم همان کار را بکن. خداوند عزّوجلبراي عذر تو، آيه نازل کرده است و به تو فرمان داده که اگر چنان کردند، تو نيز همان کار را انجام بده"». .
. امام علي عليه السلام:آگاه باشيد که شما به لعن کردن من و دروغگو شمردن من، وا داشته خواهيد شد . هر که از روي اکراه و به اجبارْ مرا لعن کند - و خدا ميداند که او مجبور بوده است -، من و او، با هم نزد محمّدصلي الله عليه وآله خواهيم رفت؛ و هر که زبانش را نگه دارد و مرا لعن نکند، به اندازه بُرد يک تير و يا به اندازه بُرد ديد چشم، از من پيشي خواهد گرفت؛ و هر که مرا از روي خرسندي لعن کند، عذري بين او و خداوند نخواهد بود و هيچ حجّتي پيش محمّدصلي الله عليه وآله نخواهد داشت .
بدانيد که روزي، محمّدصلي الله عليه وآله دست مرا گرفت و گفت:«هر که با اين پنج تا بيعت کند و آن گاه در حالي بميرد که تو را دوست دارد، راه خود را [ درست] طي کرده است؛ و هر که بميرد، در حالي که تو را دشمن ميدارد، به مرگ جاهلي مرده است و هر عملي را هم که در اسلام انجام داده، عليه وي به حساب ميآيد .
ر. ک:مرآة العقول:179 - 174:9 .
فرمان به دشنام گفتن به او و بيزاري جستن از وي
. مناقب آل أبي طالب:طبق آنچه نزد اهل علمْ ثابت شده است، ريشه دشنام گفتن به وي اين است که معاويه فرمان داد تا او را بر منبرها لعن کنند .
ابن عبّاس در اين باره با معاويه حرف زد .
معاويه گفت:هرگز! اين مربوط به دين است(!) و نميشود آن را ترک کرد. آيا او نسبت به پيامبر خدا، متقلّب و نسبت به ابو بکر، بدگو و نسبت به عُمَر، سرزنشگر و نسبت به عثمان، خوارکننده نبود؟!
ابن عبّاس گفت:آيا عليعليه السلام را بر منبرها دشنام ميگويي، در حالي که وي آنها (منبرها) را با شمشير خود بر افراشت؟
معاويه گفت:اين کار را رها نخواهيم کرد تا بزرگترها با آن بميرند و کوچکترها با آن، رشد کنند. .
. الکامل في التاريخ:در سال 41 هجري، معاويه، مغيرة بن شعبه را بر کوفه گماشت. وقتي فرمان حکومت آن جا را به وي داد، وي را فرا خواند و به وي گفت:امّا بعد! تا به امروز، عصا به نام بردبار، بر زمين زده نشده بود. خداوند حکيم، تو را بيتعليم کارآ ساخته است، ! ميخواستم چند چيز را به تو توصيه کنم؛ ولي به خاطر اعتماد به آگاهيات، آنها را رها ميکنم؛ امّا نميتوانم يک توصيه را ترک کنم:بدگويي به علي و نکوهش وي، رحمت فرستادن بر عثمان و استغفار براي وي، عيبگيري از ياران علي و تبعيد آنان، و ستايش از پيروان عثمان و نزديکسازي آنان به خويش را ترک نکن. .
. المستدرک علي الصحيحين - به نقل از عبد اللَّه بن ظالم -:مغيرة بن شعبه در سخنراني خود، عليعليه السلام را دشنام ميگفت و سخنرانان را وا ميداشت که وي را دشنام بگويند .
. أنساب الأشراف:معاويه، مغيرة بن شعبه را بر کوفه گمارد و وي نُه سال، فرمانروايي آن جا را به عهده داشت. او خوشرفتارترينِ مردم و آسايشجوترينِ آنان بود (!)، جز آن که نکوهش علي و بدگويي به وي را رها نکرد و عيبجويي از قاتلان عثمان و لعن فرستادن بر آنان را وا نگذاشت.
. أنساب الأشراف:وليد بن عثمان بن عفّان، پسري به نام عبد اللَّه داشت که اظهار خداشناسي ميکرد و عليعليه السلام را نفرين مينمود و ميگفت:علي، دو جدّ من (عثمان و زبير) را کشت. مادر عبد اللَّه، دختر زبير بن عوّام بود .
او در شب عرفه، رو به هشام بن عبد الملک - که بر منبر بود - برخاست و گفت:اي امير مؤمنان! امروز، روزي است که خلفا لعن ابو تراب را در آن، مستحب ميشمردهاند .
هشام گفت:اي عبد اللَّه! ما براي دشنام گفتن و لعن کردن کسي به اين جا نيامدهايم.
دشنامگويي به وي بر منبرها
. مناقب علي بن أبي طالب - به نقل از ابو معاويه (هُشَيم بن بشير واسطي) -:در روزگار بني اميّه، سخنرانانِ شام را در واسط ديدم. هر گاه کسي از مردمِ آن جا ميمرد، سخنرانشان به حمد و ثناي خداوند ميپرداخت و سپس از علي بن ابي طالبعليه السلام ياد ميکرد و او را دشنام ميگفت .
يک روز که کسي از مردم واسطْ مرده بود، در ميان آنان حضور يافتم. سخنرانشان برخاست و به حمد و ثناي خداوند پرداخت و آن گاه از عليعليه السلام ياد کرد و وي را دشنام گفت. گاوي از راه رسيد و دو شاخش را روي دو پستان وي گذاشت و او را به ديوار چسباند و آن قدر فشار داد تا او را کشت. سپس برگشت و راه خود را از بين مردم، باز کرد و هيچ کسي را کنار نزد و آزار نداد .
. مُرُوج الذهب:يکي از مورّخان، يادآور شده است که [ او خود، ] از مردي از بزرگان و انديشهوران و صاحبخِردانِ شام پرسيد:اين ابو ترابي که پيشواي شما او را بر روي منبر لعن ميکند، کيست؟ وي گفت:فکر ميکنم دزدي از دزدهاي فتنهگر باشد! .
. الغارات - به نقل از واقدي -:عمر بن ثابت ... سوار ميشد و در روستاهاي شام ميچرخيد و هر گاه وارد روستايي ميشد، مردم آن را جمع ميکرد و ميگفت:«اي مردم! علي بن ابي طالب، مردي منافق بود. او قصد داشت در شب عقبه، پيامبر خدا را [ از مرکبش] سرنگون کند. او را لعن کنيد!» .
مردم آن روستا نيز عليعليه السلام را لعن ميکردند. سپس، وي به روستايي ديگر ميرفت و همين کار را انجام ميداد. .
يادداشت
علّامه عبدالحسين اميني مينويسد:«معاويه و کارگزارانش بر اين کار ( نفرين کردنِ عليعليه السلام) ادامه ميدادند، به طوري که کوچکترها با آن، تربيت ميشدند و بزرگترها با آن، کهنسال ميگشتند .
در آغاز، شايد کساني بودند که از در پيش گرفتن چنين روش خوارکنندهاي امتناع ميورزيدند و شايد [ هنوز] براي پارهاي از انسانهاي شريف، جاي سرپيچي از آن بود؛ امّا شدّت عمل معاويه (همان «بردبارِ» در به انجام رساندن بدعتهاي خويش) و قدرت کارگزاران وي (همان دشمنان پست خاندان وحي، و همان جانبازان در راه تقويت اين حکومت ستمگر و جا انداختن آن بدعت زشت) گرفتاريها را ريشهدار کرد، تا اين که بدبختيها فراگير شدند و گردنها در برابر آنها خَم گشتند و به دست ستمکاران، هيزم در اجاق خواري و ذلّت نهاده شد .
دشنامگويي به عليعليه السلام و نفرين فرستادن به وي، در طول چهل سال، از زمان شهادت امير مؤمنان تا زمان نهي عمر بن عبد العزيز، به عنوان يک عادت پايدار، بر روي منبرها، در همه شهرهاي اسلامي، از شام تا ري، تا کوفه، تا بصره، تا پايتخت اسلام (مدينه منوّره)، تا حرم امن خداوندي (مکّه معظّمه)، تا شرق و غرب جهان اسلام و در بين همه جوامع اسلامي به اجرا در آمد .
مردم، اين بدعت زشت را به عنوان يک عقيده پايدار، يا يک واجب مسلّم و يا يک سنّت قابل پيروي پذيرفتند و با تمام شوق و علاقه بدان روي آوردند، به طوري که وقتي عمر بن عبد العزيز از روي تجربه حکومتگري و يا اقتضاي سياست روز، مردم را از آن منع کرد، آنان پنداشتند که وي بدعتي بزرگ آورده و يا گناهي بزرگ، مرتکب شده است! .
ر. ک:الغدير:271 - 257:10 .
سخنراني امام، وقتي خبر دشنامگويي به خويش را شنيد
. امام باقر عليه السلام:امير مؤمنان، علي بن ابي طالبعليه السلام، پس از بازگشت از نهروان و پس از اين که به او خبر رسيد که معاويه وي را دشنام ميگويد و لعن ميکند و ياران وي را ميکشد، در کوفه به منبر رفت و حمد و ثناي الهي گفت و بر پيامبر خدا درود فرستاد و از نعمتهايي که خداوند به پيامبرش و به وي عنايت کرده است، ياد کرد .
آن گاه فرمود:«اگر آيهاي در کتاب خدا نبود، آنچه را اکنون ميخواهم بگويم، نميگفتم. خداوند ميفرمايد:"وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ؛ و درباره نعمت پروردگار خويش [ با مردم] سخن گوي". خداوندا! سپاس براي توست، به خاطر نعمتهاي شمار ناپذيرت و [ به خاطر] برتري فراموش ناشدنيات .
اي مردم! اخباري به من رسيده است، و من چنين گمان ميکنم که مرگم نزديک گشته است و فکر ميکنم که نسبت به من در ناآگاهي به سر ميبريد. من آنچه را پيامبر خدا در بين شما گذاشت، در نزدتان ميگذارم:کتاب خدا و خانوادهام. و خانواده من خانواده کسي هستند که او هدايتگر به رستگاري، آخرينِ پيامبران، سَرور نجيبان، و پيامبر برگزيده ... است .
منافقان، به کينهورزي عليه من شناخته ميشوند و خداوند، مؤمنان را با دوستي من ميآزمايد. اين، پيماني است که پيامبر اُمّي با من داشته که:«جز مؤمن، تو را دوست نميدارد و جز منافق، تو را دشمن نميدارد» .
من، صاحب بيرق پيامبر خدا در دنيا و آخرتم. پيامبر خدا در پيشاپيش من است و من در پيشاپيش شيعيانم هستم .
سوگند به خدا، دوستدار من تشنه نخواهد شد و دوست من نخواهد ترسيد. و من دوست مؤمنانم و خداوند عزّوجل دوست من است .
دوستدارم را همين بس که آنچه را خدا دوست دارد، دوست ميدارد؛ و دشمنم را همين بس که آنچه را خداوند دوست دارد، دشمن ميدارد .
آگاه باشيد! به من خبر رسيده است که معاويه مرا دشنام ميگويد و مرا لعن ميکند. خداوندا! سختگيريات را بر وي شدّت بخش و لعن را بر مستحقّ آن، فرود آور! آمين، اي پروردگار جهانيان و پروردگار اسماعيل و برانگيزنده ابراهيم! تو همان ستايششده بزرگ هستي» .
آن گاه از منبر فرود آمد و بر منبر نرفت تا آن که توسط ابن ملجم - که لعنت خدا بر او باد - به شهادت رسيد.
4- شکنجه کردن دوستداران او و آواره ساختن و کشتن آنان
. شرح نهج البلاغة:گزارش شده است که محمّد بن علي باقرعليه السلام به يکي از ياران خود گفت:«فلاني! چه قدر از قريش، ستم ديديم و بر ما چيره گشتند! و چه قدر شيعيان و دوستداران ما ستم ديدند!
پيامبر خدا در گذشت و به مردم، خبر داد که ما سزاوارترينِ مردم [ در سرپرستي ]بر آنان هستيم. قريش، عليه ما همدست شدند تا آن که حکومت را از سر جاي خودش بيرون بردند و با همان حق و حجّت ما، بر ضدّ انصارْ استدلال نمودند. آن گاه، حکومت را دست به دست گرداندند تا اين که به ما باز گشت؛ ولي باز، بيعت ما را شکستند و عليه ما جنگ به راه انداختند؛ و صاحب حکومت (عليعليه السلام)، همواره در سختيِ فزاينده بود تا اين که کشته شد .
آن گاه با پسرش حسنعليه السلام بيعت شد و با او پيمانْ بسته شد؛ ولي بعداً به وي نيرنگ زدند و او را تسليم کردند. عراقيان به وي هجوم آوردند، تا آن جا که خنجري در پهلويش فرو بردند و سپاهش را غارت کردند و خلخال مادران فرزندانش را بردند تا اين که با معاويه مصالحه کرد و خون خود و خاندان بسيار اندک خويش را حفظ کرد .
آن گاه، بيست هزار نفر از عراقيان با حسينعليه السلام بيعت کردند؛ ولي بعداً نيرنگ زدند و در حالي که بيعتش بر گردنشان بود، بر وي خروج کردند و او را کشتند .
پس از آن، ما اهل بيت، همواره خوار گشتيم و مورد ستم قرار گرفتيم، کنار زده شديم، اهانت شديم، محروم گشتيم، کشته شديم و ترسانده شديم، بر خون خود و خون دوستدارانمان در امان نبوديم .
و دروغگويان منکر [ منزلت ما]، به خاطر دروغ و انکارشان، جايگاهي به دست آوردند که به وسيله آن، در هر شهري به حاکمان خويش و قاضيان جور و کارگزاران بد، تقرّب جستند و احاديث ساختگي و دروغ برايشان خواندند و از ما چيزهايي نقل کردند که نگفته بوديم و انجام نداده بوديم تا ما را در بين مردم، مبغوض سازند .
بزرگترين و بيشترينِ اين کارها در زمان معاويه، پس از شهادت حسنعليه السلام بود که شيعيان ما در هر شهري کشته شدند و با اندک گمان يا اتّهامي، دستها و پاها قطع شد و هر کس که از او به عنوان دوستدار ما يا مرتبط با ما ياد ميشد، زنداني گشت يا اموالش به غارت رفت و يا خانهاش ويران شد. و گرفتاريهاي ما، همچنان تا زمان عبيد اللَّه بن زياد (قاتل حسينعليه السلام) افزوده ميشد .
سپس حَجّاجْ سر رسيد و هر که را خواست، کشت و با هر گمان و تهمتي آنان (شيعيان) را گرفت. کار به جايي رسيد که اگر به کسي «زِنديق» يا «کافر» ميگفتند، برايش دوستداشتنيتر از آن بود که به وي «شيعه علي» بگويند .
نيز چنان شد که افراد خوشنام - که شايد به واقع، پرهيزگار و راستگو هم بودند - در فضيلت برخي از واليان گذشته، احاديثي بزرگ و شگفتْ نقل ميکردند، حالْ آن که خداوند متعال، هرگز چنين فضيلتهايي را براي ايشان نيافريده بود و نه آنان چنين بودند و نه چنين اتّفاق افتاده بود. آنان ميپنداشتند که اين احاديث، حقاند؛ زيرا بسياري از کساني که به دروغگويي و يا کمپَروايي شناخته نميشدند، آنها را روايت کرده بودند» .
ابو الحسن، علي بن محمّد بن ابي سيف مدايني، در کتاب الأحداث آورده است که:پس از عام الجماعه (سال گردهمايي)، معاويه در بخش نامهاي به همه کارگزارانش نوشت:تعهّد [ حکومت] از کسي که چيزي از فضايل ابو تراب و خاندانش را نقل کند، برداشته است .
پس، خطيبان در هر روستا و هر منبر، عليعليه السلام را نفرين ميکردند، از او برائت ميجستند و درباره او و خاندانش بد ميگفتند .
کوفيان، به خاطر بسيار بودن شيعيان عليعليه السلام در کوفه، گرفتارترين مردم بودند. معاويه، زياد بن سميّه را بر آن جا گمارد و بصره را هم به قلمرو وي افزود. او به جستجوي شيعيان پرداخت - و او آنان را ميشناخت؛ زيرا در روزگار عليعليه السلام از آنان بود - و آنان را در زير هر سنگ و کلوخي [ يافت و] کشت، و يا ترساند. او دستها و پاها را بريد، چشمها را ميل کشيد، آنان را به شاخه درختان بست، طردشان نمود و از عراقْ بيرون کرد، تا جايي که در کوفه شيعه شناخته شدهاي نمانْد .
معاويه به همه کارگزاران خود نوشت که آنان نبايد گواهي هيچ يک از شيعيان عليعليه السلام و خاندان وي را بپذيرند. معاويه به آنان نوشت:در اطرافتان، شيعيان عثمان و دوستداران و وابستگان او و نيز آنان را که فضايل (برتريها) و مناقب (بزرگيهاي) او را روايت ميکنند، بنگريد و آنان را در نشستهايتان بخوانيد و مقرّبشان بداريد و بزرگشان بشماريد و هر چيزي را که فردي از آنان روايت ميکند، به همراه نام وي، نام پدر و نام خاندانش برايم بنويسيد .
آنان چنين کردند و در باب برتريها و بزرگيهاي عثمان، بسيار نقل کردند، به خاطر اين که معاويه به آنان پاداش، لباس، هديه و زمين ميداد و اينها را در بين عرب و غير عرب (مَوالي) تقسيم مينمود .
اين کار به همه شهرها گسترش يافت و [ گروهي] براي به دست آوردن منزلت و دنيا، با هم مسابقه ميدادند. چنين نبود که يکي از مردم، پيش کارگزاري از کارگزاران معاويه بيايد و فضيلت و منقبتي براي عثمانْ نقل کند، ولي نام وي نوشته نشود و مقرّب نگردد و مورد توجّه قرار نگيرد. تا مدّتها کار، چنين بود .
سپس معاويه به کارگزارانش نوشت:درباره عثمان، حديث، بسيار شده و در هر جا و در هر کوي و ناحيه، پراکنده گشته است. وقتي نامه من به دست شما رسيد، مردم را به روايت نمودن در فضايل صحابه و دو خليفه اوّل، فرا بخوانيد و هيچ حديثي را که يکي از مسلمانان درباره فضايل ابو ترابْ نقل ميکند، رها مکنيد، مگر آن که در برابرش، حديثي در فضيلت يکي از صحابه همانند علي مطرح کنيد، که اين کار براي من دوستداشتنيتر و چشمنوازتر، و در برابر استدلالهاي ابو تراب و شيعيانش کوبندهتر، و براي آنان از احاديث فضايل و مناقب عثمان، سختتر است .
نامه وي براي مردم، خوانده شد. روايتهاي ساختگي و بيپايه بسياري در فضايل صحابه نقل شد و مردم در نقل اين دستْ خبرها، کوشش بسيار نمودند و با يادکرد آنها، منبرها را آراستند. نوشتههايي به معلّمان بچهها داده شد و آنان به کودکان و نوجوانان از اين قبيل حديثها بسيار آموختند، تا جايي که اين احاديث [ ساختگي ]را همچون قرآن، ياد گرفتند و روايت کردند. آنان حتّي به دختران و زنان و خدم و حشم خود هم آموختند و سالها چنين کردند .
سپس معاويه، در بخش نامهاي به کارگزارانش در همه شهرها نوشت:بنگريد و هر کس را که عليه وي دليلي (مبني بر اين که وي علي و خاندانش را دوست دارد) اقامه شد، نامش را از ديوان، پاک کنيد و او را از عطا و سهمش [ از بيت المال]، محروم کنيد .
او نامهاي ديگر، ضميمه آن ساخت که:هر کس به دوستداريِ اين قوم (علي و خاندانش) متّهم شد، تنبيهش کنيد و خانهاش را ويران سازيد .
در هيچ جا، گرفتاري و بدبختي، بيشتر از عراق و بويژه کوفه نبود، به طوري که اگر شخص مورد اطميناني نزد يکي از شيعيان عليعليه السلام ميآمد، او وي را به اندرون خانهاش ميبرد و در آن جا اسرارش را ميگفت و از خدمتکاران و بردگانش ميترسيد و تا هنگامي که از وي براي کتمان سخن، سوگندهاي شديدي نميگرفت، با وي حرف نميزد .
از اين رو، حديثهاي ساختگي، فراوان شد و بُهتان، منتشر گشت و فقيهان، قاضيان و کارگزاران بر همين روش، پيش رفتند .
در اين قضيّه، قاريان رياکار و مستضعفاني که به خداترسي و عبادتْ تظاهر ميکردند، بيشترين نقش را داشتند. آنان احاديث بسياري ساختند تا بدين وسيله، پيش حاکمانشان بهرهمند شوند و به مجالس ايشان نزديک گردند و به اموال، اثاثيه و منزل، دست يابند .
اين اخبار و احاديث، کمکم به دست دينداراني رسيد که دروغ و بهتان را حلال نميشمردند. آنان با اين پندار که اين اخبار و احاديث، درستاند، آنها را قبول کردند و روايت نمودند، که اگر ميدانستند اين رواياتْ ساختگياند، هرگز آنها را روايت نمينمودند و قبول نميکردند .
روزگار، چنين گذشت تا آن که حسن بن عليعليهما السلام در گذشت و بلا و فتنه فزون شد و هيچ کس از اين قبيل مردم ( شيعه عليعليه السلام) باقي نماند، جز آن که بر خون خود، نگران و يا در زمين، آواره بود .
پس از شهادت حسينعليه السلام، کار، سختتر گشت و عبد الملک بن مروان به حکومت رسيد. او بر شيعه سخت گرفت و حَجّاج بن يوسف را بر آنان گمارد .
اهل عبادت و صلاح و دين، از طريق دشمني با عليعليه السلام و دوستي با دشمنان وي و دوستي با کساني که در بين مردم با عنوان دشمن عليعليه السلام مطرح بودند، پيش حَجّاج، تقرّب جستند و نيز درباره فضل و سابقه و بزرگواري ايشان (مخالفان عليعليه السلام)، بسيار روايت کردند و درباره عليعليه السلام بسيار به کوچک شمردن، عيبگيري، طعن و بدگويي پرداختند، به گونهاي که [ روزي، ] فردي - که گفته ميشود پدر بزرگ عبد الملک بن قريب اَصمعي بوده است - در مقابل حَجّاج برخاست و فرياد زد و گفت:اي امير! خانواده من دربارهام ستم روا داشتهاند و مرا «علي» نامگذاري کردهاند. من، فقير و بيچارهام و به عطاي امير، نيازمند .
حَجّاج، به وي خنديد و گفت:به خاطر ظرافت آنچه بِدان متوسّل شدي، تو را زمامدار فلان منطقه گردانيدم .
ابن عرفه - مشهور به نفْطويه، که يکي از محدّثان بزرگ و برجسته است - در تاريخ خود، چيزي شبيه به اين خبر را نقل کرده و گفته است که:بسياري از احاديث ساختگي درباره فضايل صحابه، در روزگار بني اميّه با انگيزه تقرّب جُستن به بني اميّه ساخته شدهاند؛ چرا که ميپنداشتند بني اميّه علي رغم بني هاشم به چنين کاري علاقهمندند.
5- انگيزه سياسي در پس نيرنگهاي دشمنان وي
. امام زين العابدين عليه السلام:مروان بن حکم گفت:در بين مردم، هيچ کس همانند يار شما (علي) از يار ما (عثمان) دفاع نکرد. گفتم:پس چرا در منبر، وي را دشنام ميگوييد؟ گفت:چون حکومت، جز با اين کار، سامان نمييابد .
أنساب الأشراف - به نقل از عمر بن علي -:مروان به علي بن حسينعليهما السلام گفت:هيچ کس همانند يار شما از يار ما، دفاع نکرد .
علي بن حسينعليهما السلام فرمود:«پس چرا در منبرهايتان، وي را دشنام ميگوييد؟» .
گفت:چون حکومت، جز با اين کار، سامان نمييابد. .
ر. ک:ص 453 (سخن ابن ابي الحديد درباره ناکام ماندن دشمنان امام) .
ميگويم:ابن قُتَيبه همه اينها را در کتاب المعارف در شرح حال ابو هريره آورده است و سخن او حجّت است؛ چرا که وي [ در نقل حديث، ] فرد متّهمي نيست .
ابو جعفر گفته است که:مغيرة بن شعبه بر منبر کوفه، عليعليه السلام را به طور آشکار لعن ميکرد؛ چرا که در روزگار عمر، به وي خبر رسيده بود که عليعليه السلام گفته است:«اگر مغيره را ببينم، سنگسارش ميکنم». و اين به خاطر زنايي بود که مرتکب شده بود و ابو بکره عليه وي شهادت داده بود و زياد از شهادت دادن، سرپيچيده بود. مغيره به خاطر اين و چيزهاي ديگري که در دلش جمع شده بود، عليعليه السلام را دشمن ميداشت .
نيز گفته است که:از روايتهاي عروة بن زبير، چنين بر ميآيد که هر گاه از عليعليه السلام ياد ميشد، مغيرة بن شعبه به رعشه ميافتاد. آن گاه او را بد ميگفت و با يک دست، روي دست ديگرش ميکوبيد و ميگفت:«مخالفت نکردن علي با [ اوامر و ]نواهي الهي، ارزشي ندارد؛ چرا که او خون بسياري از مسلمانان را ريخت» .
نيز گفته است:در بين محدّثان، کساني بودهاند که آن حضرتعليه السلام را دشمن ميداشتهاند و درباره وي حديثهاي ناشايست نقل ميکردهاند. از جمله آنان، حَريز بن عثمان است که عليعليه السلام را دشمن ميداشت و او را کوچک ميشمرد و دربارهاش اخبار دروغْ نقل ميکرد ... .
ابو جعفر، از ابراهيم، از محمّد بن عاصم (صاحب خانات) برايم نقل کرد که:حريز بن عثمان به ما گفت:اي مردم عراق! شما علي بن ابي طالب را دوست ميداريد و ما او را دشمن ميداريم .
گفتند:چرا؟
گفت:چون اجداد مرا کشته است .
واقدي نقل کرده است که:معاويه، وقتي از عراق به شام برگشت (پس از بيعت امام حسنعليه السلام و جمع شدن مردم بر گرد معاويه)، سخنراني کرد و گفت:اي مردم! پيامبر خدا به من گفت که:«تو پس از من، به خلافت خواهي رسيد. پس، سرزمين مقدّس را برگزين، که در آن، اَبدال (اولياي برجسته) الهي هستند» و من شما را برگزيدم. پس ابو تراب را لعن کنيد. و مردم، عليعليه السلام را لعن کردند .
روز بعد، معاويه نامهاي نوشت و همه را گرد آورد و آن را بر آنان خواند. در آن نامه آمده بود :
«اين، نوشتهاي است از سوي معاويه، امير مؤمنان و صاحب وحي خداوند؛ همان خدايي که محمّدصلي الله عليه وآله را به عنوان پيامبر برگزيد، در حالي که وي اُمّي بود و نميتوانست بخواند و بنويسد و آن گاه براي او از خاندان وي وزيري نويسنده و امين برگزيد؛ وحي بر محمّدصلي الله عليه وآله فرود ميآمد و من، آن را مينوشتم. او نميدانست که من چه مينويسم، و بين من و بين خدا، هيچ کس از بندگانش نبود» .
همه گفتند:راست گفتي، اي امير مؤمنان!
ابو جعفر گفته است که:چنين روايت شده است که معاويه صد هزار درهم به سمرة بن جندب بخشيد تا وي روايت کند که آيه:«وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُکَ قَوْلُهُو فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِي وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ - وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ؛ و از ميان مردم، کسي است که سخنش در زندگي اين دنيا، تو را خوش آيد و خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه ميگيرد، و حالْ آن که او سختترينِ دشمنان است - و چون برگردد [ يا رياستي يابد]، کوشش ميکند که در زمين، فساد نمايد و کشت و نسل را نابود سازد؛ و خداوند، تباهکاري را دوست ندارد»، درباره علي بن ابي طالبعليه السلام و آيه:«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ؛ و از ميان مردم، کسي است که جان خود را براي طلب خشنودي خدا ميفروشد»، درباره ابن ملجم، نازل شده است .
سمره، قبول نکرد. معاويه دويست هزار درهم داد و او قبول نکرد. معاويه سيصد هزار درهم داد و او قبول نکرد. آن گاه معاويه چهارصد هزار درهم داد و وي قبول کرد و آن را روايت نمود. .
ر. ک:الغدير:209:5 .
۲۲ جمادی الثانی به درک واصل شدن بزرگترین دشمن پیامبر
وکافر زندیق ابوبکر ابن ابی قحافه لعنة الله علیه
را به تمام شیعیان و محبان امیرالمومنین تبریک و تهنیت می گوییم
لعنیه خواجه نصیرالدین
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و غصب حقهم و هو الزندیق الکبر،
الاحمق الابتر، الکافر المردود، ثانی اثنین نمرود، الفاسق الفاجر، المشرک المطرود،
عدو الله و عدو الرسول الذی انکر حق البتول،غاصب ارض فدک المدفون بقعر الدرک،
راس اهل الضلالة و الشقاوة خسرالدنیا و الاخرة الملقب بکلب وادی التهامة،
المؤبد فی عذاب یوم القیامة، قاطع حق الخلافه،
ابوبکر بن ابی قحافه لعنة الله عیله.
صديق کيست؟
ابن ماجه قزوینی در سنن (از صحاح سته اهل سنت ) با سند صحیح نقل کرده:
عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ، صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .*
عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز میخواندم .
محقق سنن ابن ماجه در ادامه مینویسد :
فی الزوائد : هذا إسناد صحیح . رجاله ثقات . رواه الحاکم فی المستدرک عن المنهال . وقال : صحیح على شرط الشیخین.
بوصیری این روایت را در زوائد سنن ابن ماجة نقل کرده و گفته است : « سند آن صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند» . همچنین حاکم نیشابوری آن را نقل کرده و گفته است : « این روایت طبق شرائط مسلم و بخاری صحیح است» .
*سنن ابن ماجة : ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة : ج3 ، ص 26 و المستدرک : حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص 112 ، و تاریخ طبری : ج2 ، ص 56 ، والکامل : ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین : حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص : نسائی ، ص 46 ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی : ص 108.
چرا شیعیان ابوبکر را سب و لعن می کنند؟
مجوز سب از سوی رسول الله (ص)
سب ابوبکر و سکوت پیامبر(ص)
عن ابي هريره: ان رجلا شتم أبا بكر و النبي صلى الله عليه و سلم جالس فجعل النبي صلى الله عليه و سلم يعجب و يتبسم.
ابو بکر در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و مردي در محضر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ابوبکر ناسزا گفت. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعجب ميکرد و ميخنديد.
مسند احمد، ج2، ص436 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج8، ص189 - تفسير ابن كثير، ج4، ص129 - الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص11
بخاري در تاريخ کبير، ج2، ص102 ميگويد:
ان رجلا سب ابا بکر عند النبي و النبي لا يقول شيئا.
کسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابو بکر را ناسزا گفت و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نگفت.
همچنين در کتاب سبل السلام، ج4، ص197 که شرحي يکي از کتابهاي ابن حجر عسقلاني است، ميگويد:
فقد ثبت: أن رجلا سب أبا بكر رضي الله عنه بحضرته صلى الله عليه و سلم.
ثابت است که کسي در محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابابکر را سبّ کرد.
اگر اين روايت صحيح نيست، چرا در کتاب مسند احمد - که مقيد بود تمام رواياتي را که حجت است - آمده است؟ چرا در کتاب تفسير ابن کثير و سنن نسائي و تاريخ بخاري آمده است؟ و اگر صحيح است، چگونه کسي نزد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکري را که شما معتقديد افضل الناس بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است، او را ناسزا ميگفت، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره او چيزي نفرمود؟ اگر سب و ناسزا به ابو بکر گناهي نابخشودني است و موجب مهدور الدم شدن است، چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چيزي نميفرمود؟
بيهقي در سنن کبري، ج7، ص60 از ابو برزه نقل ميکند:
شخصي نسبت به ابوبکر ناسزا گفت و خواستند گردن او را بزنند. خود ابوبکر گفت: نه، فقط ناسزاگويي به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين حکم را دارد که بايد گردنش زده شود و اگر کسي ديگر را ناسزا گفتند، نبايد به او متعرض شد.
مجوز لعن از سوی رسول الله
لعن پيامبر بر شيخين
اولين اختلاف بين امت اسلامي قضيه لشکر اسامه بود که نبي مکرم يک هفته قبل از رحلتشان دستور داد اسامة بن زيد با لشکري انبوهي به طرف موته براي رويارويي با ارتش روم حرکت کند. روز پنجشنبه بود پيغمبر اکرم پرچم را به دست اسامه داد تمام شخصيتهاي برجسته مهاجرين و انصار در اين لشکر حضور داشتند و وقتي که احساس کردند اسامه بن زيد يک جوان 18 ساله فرماندهي ارتش را به عهده گرفته اعتراض کردند
ابوبکر و عمر به فرمان پيامبر ، جزء اين سپاه اسامه بودند يا خير؟
آيا پيامبر افراد متخلف را لعن کردند؟
وقتي پيغمبر شنيد که مهاجرين و انصار صحابه به اسامه طعنه ميزنند به شدت غضبناک شد و از منزل خارج شد پارچه مشکي پيغمبر بر سرش بسته بود و قطيفهاي هم بر روي آن بود بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود:اين چه سخني است که از بعضي نسبت به فرماندهي اسامه ميشنوم اگر امروز شما نسبت به اسامه بن زيد اعتراض ميکنيد قبلاً هم نسبت به فرماندهي پدرش زيد هم اعتراض ميکرديد قسم به خدا زيد هرآيينه شايسته و زيبنده فرماندهي بود فرزند او هم
سيره حلبي ، ج3 ، ص 227 ، طبقات کبري ابن سعد ، ج 2 ، ص 90 ، تاريخ دمشق ج ، 2 ، ص 55 عمده القاري في شرح صحيح بخاري ، ج 18 ، ص 77 امتاع الاسماع المقريضي ، ج 2 ، ص 124 و ج 14 ص 520
روز شنبه بود که 17 روز از ماه ربيع الاول گذشته بود مسلمانها دسته دسته ميآمدند از پيغمبر خداحافظي ميکردند و ميرفتند حلبي و ديگران دارد با توجه به اصراري که نبي مکرم داشت آنها هي ميرفتند و ميآمدند با اينکه اسامه بن زيد چندين بار دستور حرکت سپاه را داد ولي متأسفانه لشکريان و افراد حتي سران صحابه و مهاجرين مخالفت کردند امروز و فردا کردند بهانه کردند که پيغمبر اکرم مريض هست پيغمبر بهبودي پيدا کند .
آيا پيامبر افراد متخلف از جيش اسامه را لعن کردند؟
شهرستاني در کتاب ملل و نحل جلد اول ص 129 چاپ بيروت و در چاپ دار المعرفه جلد اول ص 23 در چاپ قاهره ص 13 ميگويد:
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه
سپاه اسامه را مجهز کنيد خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند
سيد شريف جرجاني در کتاب مواقف ج 8 ص 619 چاپ استانبول ، ص 806 طبع هندوستان ، ص 376 طبع مصر تعبيري دارد بر اينکه پيغمبر اکرم فرمودند :
جهزوا جيش أسامة لعن الله من تخلف عنه
خدا لعنت کند کساني را که از سپا ه اسامه تخلف ميکنند .
جوهري از بزرگان اهل سنت در کتاب السقيفه اين قضيه را مفصل آورده:
فتثاقل لاسامه وتثاقل الجيش بتثاقله
تا آنجايي که نبي مکرم بارها فرمود هر چه سريعتر لشکر اسامه و سپاه اسامه حرکت کند بعد فرمود:
انفذوا جيش اسامه
هر چه سريعتر مقدمات حرکت سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده کنيد
لعن الله من تخلف عنه
خداي عالم لعنت کند آن کساني را که از جيش اسامه تخلف ميکنند
آيا ابوبکر و عمر به فرمان پيامبر جزء سپاه اسامه و متخلفين بودند يا خير؟
ابن حجر عسقلاني متوفي 852 هجري در شرحش بر صحيح بخاري که از مهمترين و بهترين و معتبرترين شرح بر صحيح بخاري هست صراحت دارد بر اينکه تجهيز اسامه روز شنبه قبل از رحلت پيغمبر اکرم به دو روز بود
فبدأ برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه في اليوم الثالث فعقد لأسامة لواء بيده فأخذه أسامة فدفعه إلى بريدة وعسكر بالجرف وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة وسعد وسعيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم فتكلم في ذلك قوم منهم ...ثم أشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه فقال أنفذوا بعث أسامة فجهزه أبو بكر بعد أن استخلف فسار عشرين ليلة إلى الجهة التي أمر بها
آن افرادي که در سپاه اسامه بودند شخصيتهاي بزرگ مهاجرين و انصار بودند ؛شخصيتهاي مثل ابو بکر عمر ابو عبيده جراح و سعد و سعيد و قتاده و همه بودند وقتي به فرماندهي اسامه اشکالتراشي کردند با اينکه پيغمبر بيماريش شدت گرفته بود فرمان داد هر چه سريعتر سپاه اسامه را مجهز کنيد و آماده حرکت باشد
ابن حجر عسقلاني در کتاب فتح الباري ج 8 ص 124 باب بعث اسامه بن زيد
صالحي دمشقي در کتاب سبل الهدي والرشاد ج 6 ص 248 ميگويد محمد بن عمر و ابن سعد آوردهاند که:
انّ ابا بکر کان ممن امره رسول الله بالخروج مع اسامه
ابوبکر از کساني است که پيغمبر اکرم دستور داد با سپاه اسامه حرکت کند .
صالحي دمشقي مي نويسد:ابن تيميه ميگويد پيغمبربه ابوبکردستور داده بود به جاي او نماز اقامه کند و مردم به امامت او نماز جماعت بخوانند اين منافات دارد با حضورابوبکر در جيش اسامه ايشان ميگويد اين سخن سخن بياساس است چون وقتي که رسول اکرم دستور داد سپاه اسامه مجهز شود و آماه حرکت شود پيغمبر اکرم مريض نبودند.
زيني دهلان مفتي مکه مکرمه در کتاب الفتوحات الاسلاميه ج 2 ص 377 و طبري در تاريخش ج 3 ص 212 از قول ابو بکر نقل ميکند که ميگويد :
پيغمبر از دنيا رفت ابو بکر زمام امور را به دست گرفت به سپاه دستور حرکت داد عمر مخالفت کرد که اسامه بن زيد شايستگي براي فرماندهي ندارد کس ديگر را بگذار .
فاخذ لحيه عمر
ابو بکر ريش عمر را گرفت و گفت :
سکلتک امّک
مادر به عزايت بنشيند
يا ابن الخطاب استعمله رسول الله و تأمرني ان انزعه
پيغمبر او را فرمانده کرده بود و تو به من دستور ميدهي او را عزل کنم
و همچنين در مصادر متعدد اهل سنت آمده که خود عمر الخطاب وقتي اسامه را ميديد ميگفت :
السلام عليک ايها الامير
سلام بر تو اي فرمانده
اسامه گفت : يا امير المؤمنين تقول لي هذا
تو به من بعنوان امير و فرمانده خطاب ميکني ؟
عمر گفت :مادامي که من زنده هستم تو را به عنوان امير و فرمانده صدا خواهم کرد چرا ؟
مات رسول الله و انت علي امير
روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير رئيس و فرمانده بودي . روزي که پيغمبر از دنيا رفت تو فرمانده منسوب پيغمبر بر من عمر بودي .
تهذيب الکمال مزي که از شخصيتهاي رجالي اهل سنت است ج 2 ص 344 تاريخ دمشق ج 8 ص 70 کنز العمال متقي هندي ج 13 ص 271 .
حلبي در سيرهاش ميگويد:حتى بعد أن ولي الخلافة إذا رأى أسامة رضي الله تعالى عنه قال السلام عليك أيها الأمير فيقول اسامة غفر الله لك يا أمير المؤمنين تقول لي هذا فيقول لا أزال أدعك ما عشت الأمير مات رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنت علي أمير
عمر حتي به خلافت هم رسيده بود وقتي اسامه را ميديد ميگفت سلام بر تو اي فرمانده و امير من و اسامه ميگفت غفر الله لک چنين و چنان تا آخر قضيه که باز عمر ميگفت پيغمبر از دنيا رفت تو بر من امير بودي .
سيره حلبي ج 3 ص 209 سيره نبوي زيني دهلان حاشيه سيره حلبي ج 2 ص 341
ندامت ابوبکر در اواخر به درک واصل شدن او ...
آيا درست است که در روايات اهل سنت وارد شده است که ابي بکر در هنگام احتضار و اواخر عمر خود ، از انجام چند کار احساس پشيماني و ندامت کرد و آرزو مي کرد که ايکاش اين کارها را انجام نميداد .
يکي از اين کارها ، حمله به خانه وحي بود.بنا به نقل طبري ( محمد بن جرير ) در تاريخ الامم و الملوک ( مشهور به تاريخ طبري ) ج2 ص 619 ( چاپ موسسه الاعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان – سنه 1403 ه ق ) :" قال أبو بکر رضي الله تعالي عنه أجل إني لا آسي علي شئ من الدنيا إلا علي ثلاث فعلتهن وددت أني ترکتهن وثلاث ترکتهن وددت أني فعلتهن وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله صلي الله عليه وسلم فأما الثلاث اللاتي وددت أني ترکتهن فوددت أني لم أکشف بيت فاطمة عن شئ وإن کانوا قد غلقوه علي الحرب ووددت إني لم أکن حرقت الفجاءة السلمي وأني کنت قتلته سريحا أو خليته نجيحا ووددت أني يوم سقيفة بني ساعدة کنت قذفت الامر في عنق أحد الرجلين عمر وأبا عبيدة فکان أحدهما أميرا وکنت وزيرا .... "
ابوبکر مي گويد که ايکاش 3 کار را ترک مي کردم و انجام نميدادم1- ايکاش به خانه فاطمه (سلام الله عليها ) کاري نداشتم و آن را نمي گشودم ، اگر چه با اعلان جنگ آن را بر من بسته بودند .2- ايکاش ( فجائه سلمي ) را مي کشتم و يا آزادش مي کردم ولي او را به آتش نميسوزاندم3- و ايکاش در روز سقيفه ، کار را بر عهده يکي از آن دو مرد ، عمر بن خطاب و ابوعبيده جراح ، مي گذاشتم تا او امير ميشد و من وزير مي شدم.
منابع زيادي از اهل سنت ، گواه بر صادر شدن اين جملات از ابي بکر مي باشند.منابع زير ( با اختلاف کمي در الفاظ ) بيانگر اين ندامت از قول ابوبکر مي باشند:
السقيفة وفدک - الجوهري - ص 43 و ص75/شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 46 - 47/
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 6 - ص 51/شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 20 – ص24/تاريخ مدينة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 418 – 419 – 420 – 421 – 422 - 423/ميزان الاعتدال - الذهبي - ج 3 - ص 108 – 109/لسان الميزان - ابن حجر - ج 4 - ص 188 – 189/العقد الفريد - ابن عبد ربه - ج 4 - ص250 يا ج4 - ص 90 ( چاپهاي ديگر )/الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الزيني - ج 1 - ص 24الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 36/تاريخ اليعقوبي - اليعقوبي - ج 2 - ص 137/تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 3 - ص 117 - 118/المعجم الکبير - الطبراني - ج 1 - ص 62/الأحاديث المختارة - ابي عبد الله الحنبلي - ج 1 - ص 87/( وي راجع به اين روايت مي گويد : و هذا حديث حسن عن ابي بکر ... يعني حديث فوق از قول ابي بکر درست است . )/کنز العمال - المتقي الهندي - ج 5 - ص 631 – 633/الاموال - ابو عبيد - ج1 - ص 304/مروج الذهب – المسعودي - ج2 - ص 301 – 302
میلاد با سعادت ریحانه خلقت و سرور تمام زنان عالم حضرت ام ابیها
فاطمه الزهرا بر تمام شیعیان عالم مبارک باد
ریحان یاس
داد مسرت کشید پیک خوش آسمان
مژده که ریحان یاس شکوفه زد در جهان
جلوه حق بر زمین کرده رخش را عیان
نور خدا آمده نغمه مستانه خوان
زمزم قرآن دمید از دل خشک زمان
آب حیات آمده سوره کوثر بخوان
منت حق سایه کرد بر سر ختم رسل
داده خدا گوهری از صدف خود به آن
رشته انوار حق گشته سرآغاز راه
یا که شده چشمه رود امامت روان
عالم اسرار غیب منشاء علم لدن
ستروعفاف ازتوکرد جلوه خود رانشان
سایه تو گر کند از در برزخ گذر
سرد و گلستان شود آتش دوزخ ز آن
آیه تطهیر جان گشته ز نورت وجود
کرده فلک راازاین عصمت کبری نشان
آمده در لوح دل نقش قضا با علی
در قدرت جلوه کرد سینه سوزانتان
خرده فروشی کند بر در بازار عشق
تا تو نظر افکنی جمله همه عاشقان
دست تهی آمدم بر سر کویت چنان
زارو اسیرت منم گو که نرو زا شیان
این دو روایت را حتما بخوانید و لذت ببرید...
شیخ عبدالرحمن صفوری در نزهۀ المجالس از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند
آدم و حوا در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل به نزدشان امد و آنان را همراه خود به قصری از طلا برد در آنجا تختی از یاقوت قرمز بود و در بالای آن تخت قبه ای بود نور افشان و در میان آن قبه چهره ای غرق در نور که تاجی بر سر نهاده و دو گوشواره از لولو درگوشش و گردنبندی از نور بر گردنش آویخته بود هر دو از نورانیت شگفت آور آن تمثال حیر ت زده شده بود به حدی که آدم زیبایی همسرش را فراموش کرد لذا رو به جبرئیل کردوپرسید : این صورت کیست ؟
جبرئیل گفت : این فاطمه است و آن تاجش احمد نما، گردنبندش حیدر نما و دو گوشواره اش حسن و حسین اوست و آنگاه حضرت آدم سر خویش را به سوی قبه نور بلند کرد و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید : من محمودم و این محمد است ومن اعلی هستم و این علی است ، من فاطرم و این فاطمه است ، من محسنم و این حسن و احسان از من است و این حسین است .
ابوهریره به نقل ازرسول خدا که فرمود :
هنگامی که خداوند حضرت آدم را آفرید و از روح خود در او بدمید ، آدم به جانب راست عرش نظر افکند ، آنجا پنج شبه غرق در نور به حالت رکوع و سجده مشاهده کرد .
عرض کرد خدایا قبل از آفریدن من کسی را از خاک خلق کردی ؟ خطاب آمد نه نیافریدم عرض کرداین پنج شبه که آنان را در صورت و هیبت خود می بینم چه کسانی هستند ؟
خدای تعالی فرمود این پنج تن از نسل تو هستند، اگر انان نبودند تو را خلق نمی کردم و نامهای اینان را از نام خود مشتق کردم اگر این پنج تن نبودند نه بهشت و دوزخ را می آفریدم و نه عرش کرسی را ، نه آسمان و زمین را خلق می کردم و نه فرشتگان و انس و جن را .
: من محمودم و این محمد است ومن عالی هستم و این علی است ، من فاطرم و این فاطمه است ، من احسانم و این حسن ومن محسنم و این حسین است .و به عزتم سوگند هر بشری اگر به مقدار ذره بسیار کوچکی کینه و دشمنی هر یک از آنان را در دل داشته باشد او را در آتش دوزخ می افکنم ....
یا آدم این پنج تن برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هر کسی وابسته به حب و بغضی است که نسبت به اینان دارد.
یا آدم هر وقت حاجتی داری به اینها توسل کن .
دین اسلام همانند دین مسیح 74 فرقه شد که همگی این 74 فرقه گمراه می باشند 74 ابجد صغیر ابوبکر عمر عثمان 74 میباشد 74والشجرتها الملعونه 74 این آیه قرآن 74 ابجد ابوبکر عمر عثمان74 ان من المجرمین منتقمون 74 قرآن می فرماید ما مجرمان را سخت عقوبت خواهیم کرد چند سوال از اهل سنت
از اهل سنت بدون حب و بغض میپرسیم جواب میخواهیم :
اگر به عقیده شما خلافت باید به شورا و اجماع گذارده شود پس چرا عمر را اجماع مسلمین خلیفه نکرد بلکه او به وصیت ابوبکر خلیفه شد ؟
شما میفرمایید پیغمبر خلیفه ای تعیین نکرده بود و ابوبکر را اجماع مسلمین خلیفه نمود . ما میپرسیم چرا ابوبکر از پیغمبر تبعیت نکرد و خلافت را پس از خود به شورا واگذار نکرد؟
ابوبکر در نامه های خود مینوشت از جانب ابوبکر خلیفه رسول خدا . پس اگر پیغمبر خلیفه معین نکرده بود ابوبکر چرا خلافت خود را منسوب به پیغمبر میدانست ؟
جریان انتخاب خلیفه پس از عمر به شکل تازه ای درآمد و خلافت را در شورای شش نفری محدود نمود و مخالفین و مخالفین از آنها را محکوم به قتل دانست . اگر خلافت با اجماع و شورا حاصل میشود باید همه مردم در آن شرکت کنند . تشکیل شورای شش نفری چه معنی داشت ؟ گذشته از این آراء اکثریت در هر شورایی معتبر و قابل اجراست . دیگر کشتن اقلیت و مخالفین یعنی چه؟
نبی الله در موقع شهادت کاغذ و دواتی میخواست تا چیزی بنویسد . عمر ضمن توهین به آن حضرت گفت احتیاجی به وصیت نیست کتاب خدا ما را کافی است . ما میپرسیم اگر وصیت لازم نبود و کتاب خدا کافی بود پس وصیت ابوبکر و عمر در موقع وفاتشان بر خلاف این قول بود و معنی قرآن و علم آنرا کسی بهتر از امیرالمومنین علی بن أبی طالب نمیدانست . زیرا قرآن بر پیغمبر نازل شده و آنحضرت فرمودند : انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیات الباب .
موضوعات مرتبط: عمر بن خطاب، ابوبکر بن ابی قحافه، صحابه، شبهات بی پاسخ مانده شیعیان
برچسبها: شبهات بی پاسخ مانده شیعیان, ابوبکر بن ابی قحافه, عمر بن خطاب, شبهات شیعه
برادران و خواهران گوشزد میکنم بلای آسمانی سونامی ایدز در راه است و گرفتار این مرض بی حیا نشوید زنا عمر را کوتا میکند ائمه ما درست میگویند زنا عمر را کوتاه میکند در خلافت ابوبکر دوسال نشده از دنیا رفت و عمر هم ده سال بد از دنیا رفت ایدز و لواط ابجد شیطان است هر کسی گرفتارش شود بیچاره میشود هوس را فراموش و حواستان را جمع کنید به عمر گفتند اگر آب نباشد برای وضوء فرموده نماز نخوانید اگر آب نبود ایشان تیمم هم بلد نبوده اند وقتی آیه شراب نازل شد فرمود گمان نکنم از پس این یکی بر بیایم عمر فرمود از گناهان زمان جاهلیت هیچ گناهی نبوده که مرتکب نشده باشم چگونه من پیرو خلیفه کونی باشم اگر در کتب صحیح مسلم و بخاری این احادیث نبود میگفتم دروغه 27 ابوبکر 27 سوره مورچه 27 مقصره 27 و به ابحد کبیر ظالم 971- 430 مقصر= 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 به ابجد کبیر عمر 310 منکر310 + ابوبکر 231 نفاق 231 = 541 ابحد ابوبکر و عمر مقصر 430+231 ابوبکر+310عمر = 971 ظالم به دست می اید عثمان 661+430= 971 ظالم به دست میپآید مقصر عمر 740+231 ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید... 27منافقون در گوگل سرچ کن راه حق 26 و یا لا اله الا الله 46 یعنی محمد 20+26 علی = 46 ببین نام محمد علیست عکس نام محمد علیست نام محمد شکسته بنویس عکس نام محمد علیست اگه زحمتی نیست کپی کرفته در وبلاگ زیبایت بنویس عکس نام محمد علیست در گوگل بنویس راه حق 26 تنها راه خدا راه علیست ابجد سه خلیفه 1202 منهای 1000 نام خدا و ابجد محمد مصظقا 92 میشه 1092 ابجد هزار نام خداو محمد مصطفا 1902 منهای ابجد سه خلیفه 1202 = 110 به هزار نام خدا قسم به ابجد محمد مصطفا قسم منهای ابجد سه خلیفه وهابی کن = 110 علی مولاء و مقتدای عالم است اولین ظالم و مقصر به ابجد قرآنی مقصر 430+231 ابوبکر +310 عمر = 971 ظالم به دست میآید به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 430 مقصر +310 عمر +231 ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید مقصر 430+ 541 ابجد عمروابوبکر =971 ظالم به دست میآیدظالم 971 منهای - 661 عثمان =310 عمر ظالم بوده عثمان 661-231 ابوبکر =430 مقصر به دست ميآيد عثمان 661- 430 مقصر= 231 ابوبکر به دست ميآيد ابجد ابوبکر و عمر 541 - 231 ابوبکر = 310 عمر و ابجد سه خليفه 1202 - 661 عثمان= 541 ابوبکر و عمر 541 +430 مقصر= 971 ظالم به دست میآید 1202- 231 ابوبکر = 971 ظالم به دست میآید عثمان 661 + 310 عمر 971 ظالم بدست ميآيدابوبکر 231- 1202 ابجد ابوبکر عمر و عثمان = 971 ظالم به دست می آید ظالمه 976 – 310 عمر =666 علامت شيطان پرستان ظالم 971-310 عمر =661 عثمان – 231 ابوبکر =430 مقصر اصلي دين ابوبکر عمر و عثمان ميباشند عثمان 661-231 ابوبکر =430 مقصر به دست ميآيد عثمان 661- مقصر430= 231 ابوبکر به دست ميآيد مفسديه 199 به ابجد199 مفسديه + ابوبکر 231= 430 مقصر430 -971 ظالم =541 ابوبکر و عمر ظالم 971- 231 ابوبکر =740 مقصر عمر 430 مقصر430 +عمر 310= 740- عمر 310= 430 مقصرو مقصر عمر به ابجد ميشه 740 مقصر عمر اهرمن به ابجد 296+365 روز سال = 661 عثمانسال هم میگوید اهرمن عصمان بوده است عصمان اهرمن ميباشد مقصر 430مقصر +310 عمر= مقصر عمر 740 مقصر عمر 740+231 ابوبکر =971 ظالم به دست ميآيد ۹۷۱ ظالم - ۷۴۰ مقصر عمر = ۲۳۱ ابوبکر ظالم و مقصر دین میباشند و 661عثمان + عمر 310=971ظالم + 231 ابوبکر =1202 ابجد سه خليفه 1202-971ظالم ظالم=231 ابوبکر بدست مي آيد 231 ابوبکر +عمر 310 = 541 عمر و ابوبکر +430 مقصر =971 ظالم به دست ميآيد چه ربطی داره به شقيقه ظالم به ابجد قرآني 971منهاي مقصر 430= 541 ابجد ابوبکر و عمردر ميآيد کلمه مقصر 430 + عمر 310 + ابوبکر 231=971 ظالم +231 = 1202 ابجد سه خليفه ابومکر عمر عثمان 1202به دست ميآيد430مقصر 430+ ابجد ابوبکر و عمر 541 =971 ظالم ميشود مقصر430+ 231ابوبکر =عثمان 661 + 310 عمر= 971ظالم به ابجد قرآنی ظالم 971+231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خليفه ابومکر عمر عثمان 1202به دست ميآيد مقصر 430+231 ابجد ابوبکر= 661 عثمان ابوبکر وعمر 541 +430 =971 ظالم ميشود مقصر430+ 231ابوبکر =عثمان 661 + 310 عمر= 971ظالم و بر عکس مثل نام ابوبکر رکب وبا هست اگر کلمه ظالم 971- مقصر 430 کني= 541 جمع ابجد ابوبکر و عمر 541+430 مقصر =971 ظالم به دست ميآيد 541- 310عمر کني = 231 ابوبکر رکب وبا ميباشد مقصر 430+ ابوبکر 231=661 عثمان در ميآيد مقصر 430 + 310 عمر =740 مقصر ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته نامت ز میان مردمان گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته ریشت ز عقب در آمده دم گشته آنکه در فتنه گری شهره و ضرب المثل است/ دشمن شیر خدا این ابابکر عمر است بانی جنگ جمل است زاده شیطان پلید طلحه زبیر کره خر است / ذره ای مهر وی اندر دل انسان نبود/ لعن بر عایشه بهر دل شیعه عسل است/ *** شیعه امشب صلواتی ز محبت بفرست/ هدیه ای بهر مریدان ولایت هنر است / شادی حضرت زهرا و شهنشاه نجف/ تا دم صبح تو بر عایشه لعنت بفرست/ سالروز به درک رفتن عایشه مبارک باد فرمود رضا بغض عمر راه کمال است زیرا که عمر دشمن حی متعال است تا مهر برائت نخورد برگ عبوری رفتن به بهشتی که خداگفته محال است یا علیی این معادله ریاضی پروردگار است دیشب نظرم باز هوای دگر افتاد دیشب نظرم باز هوای دگر افتاد چشم به ابابکر عمر کره خر افتاد با آل علی هر در افتاد ور افتاد صد لعن نمودم به هر کس در کفر سه تن غوطه ور افتاد کار غیر از لعن بر به قلب شیعه خنجر میزند اوست وهابی دروغی دم ز حیدر میزند کند از جا مرقد پاک ابولولو ولی با هر تپشی که در دل آگاه است صد لعن ابابکرو عمر عدو الله است حب علی و بغض عمر راه نجات هر کس که جز این ره برود گمراه است هر کس که جز این ره برود گمراه است هر کس که بگوید که تبری ضرر است او را نه ز دین و نه ز ایمان خبر است فرزند علی اگر تبری نکند ازنسل علی نیست زنسل عمر است ازنسل علی نیست زنسل عمر است تیغ مهدی ریشه این بی پدر را میزند تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابومکرو عمر عثمان بوود مارو عقربو عنکبوت سیاه کی بوود جانشینه رسول خدا کره خر باشند هم این سه تا با آن سه تا ابوبکر دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت حب ریاست را به گور برد خسر دنیا و الآخره تنها ابوبکرو عمره عثمان خره خر که عرعر میکند لعن نفرین بر ابابکرو عمرعثمان کند مگر نام محمد هم علی نیست ابابکر عمر عثمان خر کیست ابوبکر ۲۷ سوره مورچه۲۷لجاجتی ۲۷ خیانتی ۲۷دروغه ۲۷ حسدیه ۲۷کبری۲۷ حرصه۲۷ دوزخی۲۷ به جان مادرم و پدر این معادله ظالم و مقصر اگر مربوط به مولای من بود اگر حق هم بود از او روی بر میگرداندم به خداوندی خدا و به جان علی و محمد مصطفی قسم این حقیقت محض مولاء علیست چون جانشینه احمدی رفته به دوش آن نبی بتها شکسته این علی چون جانشینه احمدی بر جای اوهم خفته ای ای جانشینه مصطفی نامت بوود هم مرتضاء گفت پپیغمبر به کعبه اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین امیرالمومنین در کعبه دوشش کسی غیر از علی نیست در روز غدیر خم نور حق پیدا شد وز جهاز اشتران منبری بر پا شد بگرفت محمد چو علی را سر دست سوگند به ذات حق که حق پیدا شد با هر تپشی که در دله آگاه است یک نغمه لا اله الا الله است توحیدو نبوتو امامت هر سه در گفتن یک علی ولی الله است به ثنای اسم اعظم شده چون علی محمد بدرید کعبه از هم شده بت شکن به کعبه اسدالله اعظم علی در کعبه چون آمد به دنیا شکاف کعبه میگوید همین را بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید مهراب علیست سایه پبغمبرندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است مارو عقربو عنکبوت سیاه کی بوود جانشینه رسول خدا تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکر و عمر عثمان بوود به هزار نام خدا و ابجد محمد مصطفی قسم 1092 منهای ابجد سه خلیفه 1202 = 110 علی مولاء و مقتدای عالم است میخواهی ببینی طرفدار حقی یا باطلی عدد 1202 عدد حق و باطل است اگر با خدا و محمد و علی میباشی 1202 برحقی و اگر طرفدار ابوبکر و عمر و عثمان میباشی طرفدار باطلی 1202 خط و عدد حق و باطل 1202 میباشد مثل خط استوا 12 حق 12 قلب12 ماهای سال 12 ساعت 12 فشار خون 12 جانها 12 حق 12 امام شیعه فرزندان رسول خدا و کوثر قرآن میباشد پیامبر فرمود بعد از من دینه ا سلام 73 فرقه میشود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد قرآنی فرقه 385 شیعه هم 385 فقط و فقط شیعیان مهدی قائم آل محمدی منجی آخرالزمان اهل نجات میباشند به ابجد صغیر هم فرقه 25 شیعه 25 کعیه25 شیعیان بر حق میباشند آیه 22 سوره سجده ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد ان من الجرمین منتقمون 1202 ابجد ابوبکر و عمر و عثمانهم 1202 میباشد شیطان به ابجد ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته نامت ز میان مردمان گم گشته
ناخن همه جمع آمده و سم گشته ریشت ز عقب در آمده دم گشته 22 عمر 22 ابابکر 22 مقصر 22 دروغ 22 ملحد22هذیان 22 کید 22 تکبر 22نامردان22منافقان22مجرمان22 بنامردا22لواط22 ایدز22فاحشه22آلوده 22تباهی22دشمن اسلام22مقصر 22عمر22 ابابکر22جنگ طلب22خود خواه22عمر22گنده لات22شرور22نابکار22قلدر22اهل دشمن22 دشمن اسلام22خیانته 22ایدز22 لواط22 22آبروه 22 شیطان 22بردی 22 ٱبروه 22با فتنه22 الاغی22گورخر 22لاشخورا22 شیطان 22 عمر22خود خواه 22جنگ طلب 22 قلدر 22 ابابکر22 دوست دارم ناحق را بشناسید وهابی ها نادان از دنیا نروند به خدا وند بگویند نمیدانستیم و نشنیدیم ناحق
+ نوشته شده در دو شنبه 9 اسفند 1396برچسب:
,
ساعت 13:44 توسط امیر علی عرفانیان
| نظر بدهيد
علی قرآن=41+41اصل دین اسلام=82 امام82+114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14معصوم درخودش میشود 196دین اسلام196با دین الله فاطمه64 همسر لایق علی64به ابجد دین 64 دین 64 الله محمد علی64+64= 128کلید دین128حسین128 کلید دین128
به ابجد64دین64الله محمدعلی 64جانشین محمد علی64حقیقت دین الله64دست بیعت بارسول خدا وعلی کف دست راستت نوشته18 ذالحجه"غدیر خم18+64 دین=82 امام به ابجد امام82 انتخاب امام درغدیرخم امام82{82زاده محراب شهیدمحراب82 امام82 +114سوره قرآن=196دین اسلام196ضرب14 معصوم درخودش میشود196امام کل دین196دین اسلام196اسلامه مهدی196نماینده الله محمد66 الله 66+66 علی ولی الله=132 اسلام +64 دین = 196دین اسلام196محمد92+18ذالحجه"غدیرخم =110علی 110زاده محراب شهید محراب علیست پيامبر اکرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.
اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه ميدانم نميكنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص 397
ایام ولادت
سید جوانان اهل بهشت حضرت ابا عبدالله الحسین
وقمرمنیربنی هاشم اباالفضل العباس
و سید الساجدین امام زین العابدین علیهما السلام
بر تمام شیعیان مبارک باد
صلوات بر امام حسین علیه السلام
اللهم صل وسلم وزد وبارک علی السید الزاهد و الامام العابد الراکع الساجد ولی الملک الماجد و قتیل الجاحد الکافر زین المنابر والمساجد صاحب المحنة والکرب و البلاء المدفون بارض الکربلا سبط الرسول الثقلین و نورالعینین مولانا و مولی الکونین الامام بالحق
ابی عبدالله الحسین صلوات الله وسلامه علیه
مختصری درباره امام حسین علیه السلام
امام حسین درپنجشنبه سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه متولد شد و حضرت رسالت به امر حق تعالی او را حسین نام کرد و به نام پسر کوچک هارون که او شبیر نام داشت و در آن لغت شبیر به معنی حسین است و از القاب آن حضرت : رشید ، طیب ، وفی و سید و مبارک و سبط و شهید و سعید بود
ماجرای قبل از ولادت امام حسین علیه السلام وآیات نازله درباره ایشان
ابن بابویه به سند معتبر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که جبرئیل بر حضرت رسالت صل الله علیه وآله نازل شد پیش از ولادت امام حسین علیه السلام گفت از برای تو پسری متولد خواهد شد که امت تو بعد از تو او را شهید می کنند ، حضرت فرمود : مرا احتیاج به چنین فرزندی نیست بعد از آن که سه مرتبه این مخاطبه شد ، حضرت امیرالمومنین را طلبید و فرمود جبرئیل مرا خبر داده از جانب خداوند عالمیان که برای تو فرزندی متولد خواهد شد که امت من بعد از من او را شهید خواهند کرد ، حضرت امیر فرمود : مرا به چنین فرزندی احتیاجی نیست ، تا آنکه سه مرتبه این مخاطبه شد و در بار سوم فرمود : در او و فرزندان او امامت و وراثت آثار پیغمبران و خازن علوم اولین و آخرین خواهد بود .
پس به نزد حضرت فاطمه علیها السلام فرستاد که خدا بشارت می دهد تو را به فرزندی که امت من بعد از من او را شهید خواهند کرد فاطمه علیها السلام گفت : ای پدر مرا احتیاج به چنین فرزندی نیست تا آنکه سه مرتبه این مخاطبه واقع گردید و هر سه مرتبه فاطمه علیها السلام چنین پاسخ گفت . پس حضرت فرمود که او و فرزندان او پیشوایان دین و وارثان آثار من و خازنان علم من خواهند بود .فاطمه علیها السلام گفت : راضی شدم از خداوند عالمیان پس حامله شد به حضرت امام حسین علیه السلام . بعد از شش ماه آن حضرت متولد شد و فرزندی که شش ماهه متولد شود زنده نمانده مگر امام حسین علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام و به روایتی حضرت یحیی علیه السلام - پس ام سلمه محافظت آن فرزند را متکفل شد – رسول خدا هر روز می آمد و زبان مبارک خود را در دهان امام حسین می گذاشت و آن حضرت می مکید تا سیر می شد پس حق تعالی گوشت او را از گوشت رسول الله رویانید .از حضرت فاطمه و دیگری هرگز شیر نخورد ،
پس حق تعالی آیه (15) از سوره احقاف را در شآن او فرستاد .
{وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ }
یعنی : مدت حمل او و از شیر بازگرفتن او سی ماه بود تا آنکه چون به حد قوت بدن وعقل رسید و چهل سال از او عمر او گذشت ، گفت : پروردگارا الهام کن مرا و توفیق بده که شکر کنم تو را که انعام کرده ای بر من و بر پدر و مادر من و اصلاح کن ازبرای من بعضی از ذریه مرا .- حضرت صادق فرمود اگر می گفت همه ذریت مرا هرآینه همه فرزندان او امام می بودند و لیک مخصوص گردانید بعضی را .
علی ابن ابراهیم روایت کرده است در تفسیر آیه (15) از سوره احقاف
{ وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا }
یعنی ما وصیت کردیم انسان را به نیکی به والدین ، حامله شد به او مادر او به کراهت و وضع کرد او را به کراهت .
حضرت فرمود : مراد والدین حسن و حسین علیهما السلام اند و آن که حمل و وضع او از روی کراهت بود حسین علیه السلام است زیرا که حق تعالی بشارت داد رسول خدا را به ولادت حسین علیه السلام و به آنکه امامت در فرزندان او خواهد بود تا روز قیامت . پس خبر داد حضرت را به آنچه خواهد رسید به حضرت امام حسین علیه السلام و به فرزندان او ، و در عوض مقرر فرمود که امامت در فرزندان او باشد و خبر که حضرت امام حسین کشته خواهد شد و حق تعالی او را در رجعت به دنیا بر خواهد گردانید و یاری خواهد کرد او را تا دشمنان خود را بکشد و او پادشاه جمیع روی زمین گرداند چنانچه حق تعالی در
سوره قصص آیه (5) فرموده است که :
{وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ}
یعنی می خواهیم که منت گذاریم بر آنها که ضعیف گردانیده اند ایشان را در زمین وبگردانیم ایشان را امامان و وارثان زمین .
و باز ایشان در سوره انبیا آیه (105) فرموده است :
{وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ }
یعنی : به تحقیق که ما نوشتیم در زبور بعد از تورات آنکه زمین را به ارث خواهد برد بندگان شایسته من . پس حضرت فرمود : بشارت داد خدا پیغمبرش را که اهلبیت او پادشاه زمین خواهند شد و به دنیا رجعت خواهند کرد و دشمنان خود ر خواهند کشت
ماجرای ولادت امام حسین علیه السلام
و در روایات معتبره آمده که فاصله میان امام حسن و امام حسین شش ماه بوده . ابن بابویه روایت کرده است که صفیه دختر عبدالمطلب نقل کرده که من قابله امام حسین بودم چون ان حضرت به دنیا آمد حضرت رسول فرمود ای عمه بیاور فرزند مرا . گفتم یا رسول الله هنوز پاکیزه نکرده ام او را .
پیامبر فرمود تو او را پاکیزه می کنی ؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر گردانیده است.
چون به خدمت آن حضرت بردم او را در دامن گذاشت و زبان مبارک خود در دهان او داخل کرد و او
می مکید . چنان می دانم که شیر و عسل از زبان آن حضرت دردهان او جاری شد . پس میان دو دیده او را بوسید و به من داد و می گریست و می فرمود که خدا لعنت کند گروهی که تو را شهید می کنند ای فرزند ، و سه مرتبه این را فرمود گفتم پدر و مادرم فدای شما باد چه کسی او را خواهد کشت ؟ فرمود باقیمانده گروه ستم کننده ای از بنی امیه .
فرزند رسول خدا فدائي امام حسين علیه السلام
ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت کرده است که روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نشسته بود و بر ران چپ حضرت فرزندش ابراهيم نشسته بود و بر پاي ديگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حضرت سيدالشهداء امام حسين (عليه السلام) نشسته بود، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم يک بار اين را ميبوسيد و يک مرتبه او را؛ ناگاه جبرئيل نازل شد و چون جبرئيل رفت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: که جبرئيل از جانب پروردگار من آمد و گفت: اي محمد پروردگارت تو را سلام ميرساند و ميفرمايد: که اين دو تن که بر روي پاي تو هستند يکي از آنها براي تو نميماند، پس يکي را فداي ديگري کن و خود تو انتخاب کن که کداميک از آنها فوت نمايد.
رسول خدا به سوي ابراهيم نظر کرد و گريست بعد بسوي سيدالشهداء علي (عليه السلام) نگاهي کرد و گريست سپس فرمود: اگر ابراهيم بميرد بغير از من کسي محزون و ناراحت نميشود، ولي مادر حسين (عليه السلام) فاطمه عليه االسلام است و پدرش علي (عليه السلام) است که پسر عم من و به منزله خود من و گوشت و خون من است و چون او بميرد دخترم و پسر عمم هر دو اندوهناک و غصهدار ميشوند من نيز بر او محزون و ناراحت ميگردم، من انتخاب ميکنم غم خود بر ناراحتي ايشان، آنگاه فرمود: اي جبرئيل! ابراهيم را فداي حسين کردم و به مرگ فرزندم رضايت دادم!!! پس از سه روز ابراهيم از دنيا رفت.
بعد از فوت ابراهيم هر گاه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم امام حسين (عليه السلام) را ميديد او را به سينه خود ميچسبانيد و لبهاي او را مي مکيد و ميگفت:
(فداي تو شوم، اي کسي که ابراهيم را فداي تو کردم).
باید ازخویش بپرسیم که چراحجت حق خیمه راامن تر از خانه ما می داند
قال رسول الله :
انا سید النبیین و علی بن ابیطالب سید الوصیین و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر ، أولهم علیٍٍٍٍٍٍٍ بن ابیطالب و آخرهم المهدی .
پیامبر گرامی فرمود :
من سالار پیامبرانم و علی سالار جانشینان پیامبران و جانشینان من دوازده نفر می باشند نخستین آنان علی فرزند ابی طالب (علیه السلام )است و آخرینشان فرزندم مهدی (علیه السلام )
فراِِِِِئد السمطین - ج 2 , ص 213
قال رسول الله :
انّّ خلفائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر : أولهم علیّ و آخرهم وی لدیّ المهدی ، فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلی خلف المهدی و تشرق الارض بنور ربّها و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب
جانشینان من وحجتهای خدا بر بندگان پس از من دوازده نفرند . نخستین آن علی بن ابیطالب است و آخرینشان پسرم مهدی است (پس از ظهور او ) عیسی بن مریم از آسمانها فرود می اید و به امامت او نماز می خواند و زمین و زمان به نور پروردگارش روشن می گردد و حکومت مهر و عدل او جهان را از غرب تا شرق زیر پوشش خود قرار می دهد
ینابع الموده ، ص 447
پاسخ به شبهات و سئوالات پیرامون مهدویت
آيا رسول خدا از ولادت حضرت مهدي خبر داده است؟
آري، از 107 حديث شهادت به ولادت آن حضرت از ناحيه رسول خداصلي الله عليه وآله استفاده ميشود. ابن عباس از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «إنّ اللَّه تبارک وتعالي أطلع إلي الأرض أطلاعه فاختارني منها فجعلني نبيّاً، ثم أطلع الثانية فاختار منها عليّاً فجعله إماماً، ثم أمرني أن اتّخذه أخاً ووليّاً ووصيّاً وخليفةً ووزيراً، فعليّ منّي وأنا من عليّ وهو زوج ابنتي وأبو سبطي الحسن والحسين. ألا وأنّ اللَّه تبارک وتعالي جعلني وإيّاهم حججاً علي عباده وجعل من صلب الحسين أئمّة يقومون بأمري ويحفظون وصيّتي، التاسع منهم قآئم أهل بيتي ومهديّ أمّتي، أشبه الناس بي شمائله وأقواله وأفعاله، يظهر بعد غيبة طويلة وحيرة مضلّة...» ؛ [1] «خداوند تبارک و تعالي توجّهي بر زمين کرد و مرا انتخاب نمود و من را نبي قرار داد سپس بار دوم توجهي کرد و علي را از روي زمين انتخاب نمود و او را امام قرار داد و مرا امر نمود که او را برادر و وليّ و وصيّ و خليفه و وزير خود قرار دهم، پس علي از من و من از عليام، او شوهر دختر من و پدر دو نوهام حسن و حسين است. آگاه باشيد! که خداوند تبارک و تعالي من و آنان را حجتهايي بر بندگانش قرار داده است. و از صلب حسين اماماني قرار داد که به امر من قيام کرده و وصيت مرا حفظ خواهند نمود. نهمين از آنها قائم اهل بيت من و مهدي امّت من است. شبيهترين مردم به من در شمايل و اقوال و افعال است. بعد از غيبت طولاني و حيرت گمراه کننده ظهور ميکند...».
1- کمال الدین ص257
آيا امام علي به غيبت حضرت مهدي اشاره کرده است؟
آري، در بسياري از روايات به آن اشاره نموده است از جمله؛
صدوق در حديثي به سند خود از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل کرده که فرمود: «للقآئم منّا غيبة أمرها طويل کأنّي بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته يطلبون المرعي فلا يجدونه ألا فمن ثبت منهم علي دينه ولم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معي في درجتي يوم القيامة...» ؛ [1] «براي قائم از ما غيبتي است که زمان و مدّت آن طولاني خواهد بود. گويا شيعه را ميبينم که به مانند گوسفندان متحيّر و سرگردان به دنبال چراگاه ميگردد ولي آن را نمييابد. آگاه باشيد! هرکس که در آن زمان بر دين خود ثابت قدم باشد و قلبش به جهت طولاني شدن مدت غيبت سخت نشود، او با من و در مرتبه من در روز قيامت خواهد بود.»
کمال الدین ص303
وضعيت سياسي در عصر امام عسکري و ولادت حضرت مهدي چگونه بوده است؟
امام عسکريعليه السلام در ماه ربيع الاول سال 232 هجري متولد شد. او معاصر با حکومت سه نفر از حاکمان بني عباس؛ يعني معتز، مهتدي و معتمد بوده است. معتمد عباسي تعصّب و کينه خاصي نسبت به اهل بيتعليهم السلام داشت. از جمله کارهاي او اين بود که بعد از شهادت امام عسکريعليه السلام دستور داد خانه حضرت را تفتيش کرده، تا از وجود فرزند حضرت آگاه شود، و اين به جهت سعايتي بود که جعفر به دستگاه حاکم کرده بود.
داوود بن اسود ميگويد: امام عسکريعليه السلام عصايي به من داد و فرمود: اين را به عَمْري برسان. در بين راه عصا شکست، ناگهان مشاهده کردم که در ميان آن نامهاي است. خدمت امام که رسيدم جريان را بازگو کردم. حضرت فرمود: «... وإذا سمعت لنا شاتماً فامض لسبيلک الّتي أمرت بها وإيّاک أن تجاوب من يشتمنا أو تعرفه من أنت، فأنا ببلد سوء ومصر سوء وامض في طريقک فإنّ أخبارک وأحوالک ترد إلينا فاعلم ذلک» ؛ «هر گاه مشاهده کردي که کسي ما را دشنام ميدهد تو به دنبال مأموريتي که فرستاده شدي برو، و مبادا درصدد پاسخ او برآيي يا خودت را به او معرفي کني، زيرا ما در بد شهري قرار داريم، تو به راه خودت ادامه بده، زيرا اخبار و احوال تو به ما ميرسد، اين را به خوبي بدان.»
و حتي مشاهده ميکنيم که امام به اصحاب خود دستور ميدهد تا هيچ کس به او سلام نکند و با دست به او اشاره ننمايد؛ زيرا در غير اين صورت جانش در امان نخواهد بود.
حضرتعليه السلام براي ملاقات با شيعيان خود مکاني را معين ميکرد و ميفرمود: «صيروا إلي موضع کذا وکذا وإلي دار فلان بن فلان. العشاء والعتمة في ليلة کذا، فإنّکم تجدوني هناک...» ؛ «در فلان مکان و فلان خانه، شب هنگام مراجعه کنيد که مرا در آنجا خواهيد يافت.»
محمّد بن عبدالعزيز بلخي ميگويد: صبح هنگامي در خيابان گوسفند فروشان نشسته بودم که ناگهان مشاهده کردم امام عسکريعليه السلام از منزل خود خارج شده و به سوي خانه عمومي ميرود. در دلم گفتم: اگر فرياد زنم که اين مرد، حجت خداست، بر شما باد که او را بشناسيد مرا خواهند کشت؟ هنگامي که حضرت به من نزديک شد با انگشت سبّابه خود بر دهان خود اشاره فرمود که ساکت باش!. همان شب حضرت را ملاقات کردم، فرمود: «إنّه هو الکتمان أو القتل فاتّقِ اللَّه علي نفسک» ؛ «يا بايد کتمان کني و يا اينکه به قتل خواهي رسيد. بر خودت از خدا بترس.»
به همين جهت است که مرحوم مقدس اردبيلي ميفرمايد: «هرگاه حديثي از «رجل» نقل شد، مقصود امام حسن عسکريعليه السلام است».
اين قضايا وضعيت بس دشوار سياسي عصر امام عسکريعليه السلام و زمان ولادت امام زمانعليه السلام را ميرساند. و به همين جهت است که ولادت آن حضرت در اختفاي تام صورت پذيرفت.
در اين بين امام عسکريعليه السلام دو وظيفه را دنبال ميکرده است: يکي اينکه حضرت درصدد اثبات ولادت و وجود فرزندش بوده است و ديگر اينکه طوري بايد فرزندش را معرفي کند که جانش در خطر نيفتد.
آيا حضرت مهدي براي اثبات امامتش در کودکي اقدامي انجام داده است؟
حضرت مهدي عليه السلام در راستاي تثبيت امامت و رهبري خود نسبت به جامعه شيعي اقداماتي را انجام داد:
1 - اقامه معجزات و کرامات
در قضيه ابوالاديان - که قبلاً به آن اشاره شد - آمده است: «... کودک جلو آمد و بر حضرت عسکريعليه السلام نماز گزارد و بعد در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. کودک - حضرت مهديعليه السلام - به من فرمود: اي بصري! جواب نامههايي که با تو است نزد من آر. آنها را به حضرت تقديم نمودم. در دلم گفتم: اين دو نشانه از نشانههاي امامت است که در اين کودک مشاهده کردم. تنها باقي ميماند يک نشانه و آن اينکه از آنچه در هميان است خبر دهد....
ابوالاديان ميگويد: خادم خارج شد و فرمود: نزد شما نامههاي فلان شخص و فلان شخص است، و در خورجين او هزار و ده دينار وجود دارد که از آن جمله دينارهايي زرکوب است. آن جماعت نيز نامهها و مال را به او داده و گفتند: کسي که تو را براي گرفتن اينها فرستاده همان امام است...».
2 - جواب مسائل
يکي ديگر از راههاي اثبات امامت خود، پاسخ به سؤالهايي بود که توسط نوّاب اربعه به آن حضرت ارسال ميشد و حضرت نيز جواب آنها را به صورت توقيع مرقوم ميداشتند، همانند: جواب به مسائل احمد بن اسحاق اشعري، جواب به مسائل اسحاق بن يعقوب، جواب سؤالهاي حميري، جواب به مسائل محمّد بن ابراهيم مهزياري، جواب به مسائل ابي الحسين بن محمّد اسدي و ديگران.
غيبت حضرت مهدي به چه کيفيتي است؟
در رابطه با کيفيت غيبت حضرت دو نظريه است:
1 - نظريه خفاي شخص: يعني اينکه وجود حضرت از ديد مردم مخفي است. دليل اين نظريه رواياتي است که از طرق اهل بيتعليهم السلام رسيده است.
امام رضاعليه السلام فرمود: «لا يري جسمه...» ؛ «... جسم او ديده نميشود...».
امام صادقعليه السلام فرمود: «... الخامس من ولد السابع يغيب عنکم شخصه...» ؛ «...پنجمين از اولاد هفتمين، شخصش از شما غايب خواهد شد...».
2 - نظريه خفاي عنوان: به اين معنا که مردم او را ميبينند ولي هرگز به عنوان مهدي موعود به او آشنايي پيدا نميکنند. دليل بر اين نظريه نيز روايت محمّد بن عثمان عَمْري است که فرمود: «واللَّه إنّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم کلّ سنة فيري الناس ويعرفهم ويرونه ولا يعرفونه» ؛ «به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر در موسم حجّ هر سال حاضر ميشود، مردم را ميبيند و آنها را نيز ميشناسد، و نيز مردم او را ميبينند ولي نميشناسند.
مسجد سهله چه ارتباطي با حضرت مهدي دارد؟
مطابق برخي از روايات اين مسجد اقامتگاه شخصي حضرت بقية اللَّه - ارواحنا فداه - در دوران ظهور خواهد بود.
1 - روزي نزد امام صادقعليه السلام سخن از مسجد سهله به ميان آمد، حضرت فرمود: «اما انّه منزل صاحبنا اذا قام بأهله» ؛ «آگاه باشيد! همانا آن مکان اقامتگاه صاحب ما است، هنگامي که با اهلش قيام کند.»
2 - و نيز از حضرتعليه السلام نقل شده که خطاب به ابوبصير فرمود: «يا ابامحمّد! کأنّي اري نزول القائمعليه السلام في مسجد السهلة بأهله وعياله» ؛ «اي ابامحمّد! گويا فرود آمدن قائمعليه السلام را با اهل و عيالش در مسجد سهله با چشم خود ميبينم.»
آيه قتال چگونه بر ظهور حضرت مهدي دلالت دارد؟
خداوند متعال ميفرمايد: وَقاتِلُوهُمْ حَتّي لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَيَکُونَ الدِّينُ کُلُّهُ للَّهِِ...؛ [1] «با آنان پيکار کنيد تا فتنه برچيده شود و دين همهاش مخصوص خدا باشد.»
آيه فوق دلالت دارد بر اينکه بايد شرک و کفر ريشه کن شود و دين همهاش مخصوص خدا باشد و هيچ مشرکي در روي زمين نماند جز آنکه کشته شده يا داخل در دين اسلام شود. اين هدف هنوز تحقق نيافته است در حالي که بايد تحقق يابد و فتنه از روي زمين برچيده شود و دين خالصِ براي خدا گردد.
مطابق روايات، اين هدف در عصر ظهور حضرت مهديعليه السلام تحقق خواهد يافت. همان گونه که در آيه 33 از سوره توبه به آن اشاره شد.
آلوسي در ذيل آيه فوق ميگويد: «مقصود آن است که همه اديان باطل از بين برود، يعني يا اهل اديان از بين رفته و هلاک شوند و يا از ترس و جهات ديگر به دين اسلام بازگردند». [2] .
آن گاه ميگويد: «گفته شده که تأويل آيه تاکنون محقق نشده است، و در هنگام ظهور حضرت مهديعليه السلام تأويل آن خواهد آمد، و در آن عصر هيچ مشرکي بر روي زمين باقي نخواهد ماند». [3] .
از امام صادقعليه السلام در مورد آيه فوق سؤال شد، حضرت فرمود: «لم يجيء تأويل هذه الآية ولو قد قام قآئمنا بعد سيري من يدرکه ما يکون من تأويل هذه الآية وليبلغنّ دين محمّدصلي الله عليه وآله ما بلغ الليل حتي لا يکون مشرک علي ظهر الأرض...» ؛ [4] «هنوز تأويل آيه نيامده است. و اگر قائم ما قيام کند زود است کساني که او را درک ميکنند تأويل اين آيه را ببينند. البته دين محمّد به تمام نقاطي که شب پوشش آرامبخش خود را بر آن ميافکند خواهد رسيد تا اينکه در سراسر زمين، شرک و بتپرستي باقي نماند.
1- سوره انفال آیه 39
2- روح المعانی ج 9 ص 174
3- روح المعانی ج 9 ص 174
4- تفسیر صافی ج 2 ص 303
اول کسي که با حضرت مهدي بيعت ميکند چه کسي است؟
مطابق روايات، اول کسي که با حضرت مهديعليه السلام بيعت ميکند جبرئيل است.
ابان بن تغلب از امام صادقعليه السلام نقل کرده که فرمود: «همانا اول کسي که با قائمعليه السلام بيعت ميکند جبرئيل است...».
طبرسي از ابيعبداللَّهعليه السلام نقل کرده که در حديثي فرمود: «... پس خداوند عزّوجلّ جبرئيل را ميفرستد تا نزد او آمده و سؤال کند، به او ميگويد: به چه چيزي دعوت ميکني؟ قائم او را از ماهيت دعوت خبر ميدهد. جبرئيل ميگويد: پس من اوّل کسي هستم که با تو بيعت ميکنم. آن گاه ميگويد: کف دستت را بده، و آن را بر دست خود مسح ميکند...». [1] .
در اينکه بيعت جبرئيل به چه معنا است، دو احتمال وجود دارد:
1 - معناي رمزي: به اين معنا که مقصود از آن تأييد الهي براي حضرت است، زيرا جبرئيل بزرگترين نماينده الهي است. ولي اين معنا در صورتي صحيح است که حمل بر معناي صريح و ظاهر آن ممکن نباشد، در حالي که چنين نيست.
2 - معناي رايج: به اين معنا که مقصود به بيعت همان معناي رايج آن است که مردم با خليفه و ديگران انجام ميدهند. و فايده آن دو چيز است:
الف. توجه مردم به لزوم بيعت با حضرت.
ب. تأييد حرکت و قيام امام زمانعليه السلام.
1- احتجاج ص 431
اصحاب حضرت مهدي چگونه وارد مکه ميشوند؟
در مورد سؤال فوق چند احتمال وجود دارد:
1 - اينکه اين جماعت به طور اعجاز و با سرعت وارد مکه ميشوند. اين احتمال مطابق ظاهر برخي روايات و صريح برخي روايات ديگر است. در برخي روايات آمده که آنها در يک ساعت در جايي اجتماع ميکنند: «يجتمعون واللَّه فيساعة واحدة». [1] ولي در برخي روايات تصريح به اعجازي بودن آن شده است.
در روايت ابن صباغ آمده است: «فيصير إليه أنصاره من أطراف الأرض تطوي لهم طيّاً حتّي يبايعوه» ؛ «پس انصار او از اطراف زمين به خدمت او ميرسند در حالي که زمين براي آنها ميچرخد تا اينکه با او بيعت کنند.»
و در خبر طبرسي آمده است: «فتصير شيعته من أطراف الأرض تطوي لهم طيّاً حتّي يبايعوه» ؛ «پس شيعيان از اطراف زمين خدمت او ميرسند در حالي که زمين براي آنها ميچرخد، تا آنکه با او بيعت کنند.»
2 - احتمال ديگر اينکه مردم چند دسته شوند:
الف. برخي از راه طبيعي خدمت امامعليه السلام مشرّف ميشوند.
ب. برخي نيز شب هنگام که در رختخواب خود آرميدهاند ناگهان خود را در مکه مييابند.
ج. برخي نيز بر ابر سوار در روز به خدمت حضرت مشرف ميشوند.
3 - احتمال سوّم آن است که همگي با سفر عادي به خدمت حضرت مشرف ميشوند؛ زيرا همان گونه که در روايات اشاره شده به اسم مهديعليه السلام در ماه رمضان ندا داده ميشود، و ظهور حضرت نيز در دهم محرم است. در فاصله اين مدّت مخلصين، خود را به حضرت ميرسانند.
از ميان اين احتمالات، احتمال سوّم ترجيح دارد؛ زيرا گرچه مطابق زمان صدور اين روايات حرکت سريع به سوي مقصدي دور تنها با اعجاز متصور بوده، ولي در اين عصر بلکه عصر ظهور، حرکتها به حدّي سريع شده که اجتماع افرادي را از اطراف عالم در يک ساعت ممکن ساخته است. و لذا ممکن است که مقصود از سير در سحاب و ابرها سفر با هواپيما، و پيچيده شدن زمين، سفر با ماشين و قطار سريع السير باشد.
1- بحار الانوار ج 2 ص 288 باب 26
آيا در دولت حضرت مهدي جز مسلمان روي زمين باقي نميماند؟
از برخي روايات استفاده ميشود که در عصر دولت حضرت مهديعليه السلام جز مسلمان احدي روي زمين باقي نميماند.
ابن بکير ميگويد: از حضرت ابوالحسنعليه السلام تفسير آيه شريفه وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمواتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَکَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ را سؤال کردم، فرمود: «أنزلت في القآئمعليه السلام إذا خرج في اليهود والنصاري والصابئين والزنادقه وأهل الردّة والکفّار في شرق الأرض وغربها، فعرض عليهم الإسلام، فمن أسلم طوعاً أمره بالصلوة والزکوة وما يؤمر به المسلم ويجب للَّه عليه، ومن لم يسلم ضرب عنقه حتّي لا يبقي في المشارق والمغارب أحد إلّا وحّد اللَّه» ؛ [1] «آيه مذکور در شأن قائم نازل شده است، وقتي آن جناب ظاهر شود دين اسلام را بر يهود و نصارا و صابئين و کفار شرق و غرب عرضه ميدارد، پس هر کس با ميل و اختيار اسلام بياورد او را به نماز و زکات و ساير واجبات امر ميکند، و هر کس از قبول اسلام سرباز زند، گردنش را ميزند، تا آنکه در شرق و غرب زمين جز موحد و خداپرست کسي باقي نميماند...».
ولي با مراجعه به روايات ديگر پي خواهيم برد که يهود و نصارا تا روز قيامت باقي خواهند ماند:
ابوبصير ميگويد: به امام صادقعليه السلام عرض کردم که صاحبالامر با اهل ذمه، يهود و نصارا چه خواهد کرد؟ فرمود: «... يسالمهم کما سالمهم رسول اللَّهصلي الله عليه وآله، ويؤدّون الجزية عن يد وهم صاغرون...» ؛ [2] «مانند پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله با آنان مصالحه ميکند، آنها هم با کمال تواضع و خواري جزيه ميدهند.»
امام باقرعليه السلام فرمود: «صاحب امر، مهدي ناميده شده به جهت آنکه تورات و ساير کتابهاي آسماني را از غاري که در انطاکيه واقع شده خارج ميکند و بين اهل تورات به تورات و اهل انجيل به انجيل و اهل زبور به زبور و اهل قرآن به قرآن حکم خواهد کرد». [3] .
از آنجا که اين دسته روايات که دلالت بر بقاي يهود و نصارا تا روز قيامت دارد با ظاهر آيات قرآن مطابق است، لذا آن را بر طايفه اول از روايات مقدم ميداريم.
خداوند متعال ميفرمايد: وَمِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنّا نَصاري أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ العَداوَةَ وَالبَغْضآءَ إِلي يَوْمِ القِيامَةِ؛ [4] «و ما از کساني که ادعاي نصرانيت داشتند پيمان گرفتيم، پس قسمتي از پندهاي ما را فراموش نمودند، ما هم دشمني و کينه را تا قيامت در بينشان انداختيم.»
و نيز ميفرمايد: إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسي إِنِّي مُتَوَفِّيکَ وَرافِعُکَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا وَجاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِينَ کَفَرُوا إِلي يَوْمِ القِيامَةِ؛ [5] «يادآور زماني را که خداوند فرمود: اي عيسي! همانا من تو را گرفته و به سوي خويش برآرم و از کفّار دورت نمايم و پيروانت را تا قيامت بالادست و مسلط بر کفار گردانم.»
از اين آيات و آيات ديگر استفاده ميشود که يهود و نصارا تا روز قيامت باقي خواهند ماند، هر چند ممکن است در اقليت باشند و بدون آنکه صاحب اختيار و اقتدار گردند، در پناه دولت اسلامي جان و مال و آبرو و ناموس آنها محفوظ باشد.
در آيه اخير دو نکته قابل توجه است:
1- اينکه مقصود به «توفّي در آيه اخذ به قوت و تمام است نه مرگ آن گونه که علامه طباطباييرضي الله عنه از اهل لغت نقل کرده است.
2- مقصود از متابعين حضرت عيسيعليه السلام که بر کفار تفوق داده شدهاند کساني هستند که در زمان آن حضرت و بعد از ايشان در خط توحيد بوده و بعد از ظهور اسلام از پيامبر آن يعني حضرت محمدصلي الله عليه وآله پيروي کردهاند. 478
در عصر ظهور کدامين مذهب حاکم است؟
شکي نيست که اسلام آخرين دين بشر از جانب خداوند متعال است. لذا خداوند متعال پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله را به عنوان «خاتم النبيين» توصيف کرده، آن حضرت نيز تصريح به اين نموده که بعد از خود پيامبري ديگر نخواهد بود. لکن سؤال اين است که از بين مذاهب موجود کدامين مذهب از مذاهب اسلامي به اجرا در خواهد آمد؟
پاسخ: مطابق آيات و روايات فراوان دين حاکم در عصر ظهور دين اسلام است، [6] ولي با ضميمه کردن اين آيات به آيه اکمال پي ميبريم که مذهب رايج در عصر ظهور همان مذهب تشيع است.
خداوند متعال ميفرمايد: اَليَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِيناً؛ [7] «امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين [جاودان] شما پذيرفتم.»
در آن روز چه اتفاق افتاده است که خداوند به سبب آن دين خود را بر مردم کامل کرده و نعمت را بر آنان تمام نموده است، و اسلام را همراه با آن پذيرفته است؟ کليد فهم اين سؤالها بررسي شأن نزول آيه و روشن شدن مصداق کلمه «اليوم» در آيه شريفه است.
با مراجعه به روايات و بيان مفسّرين در ذيل آيه فوق پي ميبريم که شأن نزول آيه قضيهاي است که در غدير خم، روز هيجدهم ذي حجه اتفاق افتاده است. در آن روز پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله دست حضرت عليعليه السلام را بلند کرده و او را به عنوان امام و خليفه و جانشين بعد از خود معرّفي کرده است. پس دين مرضي خداوند در عصر ظهور که بر همه اديان غالب خواهد شد، همان ديني است که در مذهب تشيع يعني پيروي از امام عليعليه السلام و يازده امام معصوم از فرزندان او متبلور شده است.
لذا خداوند متعال در سوره نور ميفرمايد:... وَلَيُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ...؛ [8] «و ديني را که براي آنها پسنديده است پياده خواهد نمود.»
اين دين پسنديده همان ديني است که در روز غدير خم با خطّ ولايت مستدام است.
1- بحار الانوار ج 52 ص 340
2- بحار الانوار ج 52 ص 376و 381
3- الغیبه نعمانی ص 125
4- سوره مائده آیه 14
5- سوره آل عمران آیه 55
6- سوره توبه آیه 33
7- سوره مائده آیه3
8- سوره نور آیه 55
معترفين از علماي سني به ولادت حضرت مهدي از نسل فاطمه زهرا و امام حسين بن علي در نيمه شعبان 255 هجري
در اينجا توجه خوانندگان ارجمند را به يک موضوع مهم جلب مي نمائيم و آن اينکه:
اصل مسأله مهدويّت در اسلام مانند مسأله امامت يک مسأله اتفاقي بين همه مذاهب عقيدتي و فقهي اسلام است.
چيزي که در اين رابطه مورد اختلاف مي باشد موضوع ولادت حضرت مهدي است که گروهي انگشت شمار از اهل تسنّن منکر، و اکثريّت قريب به اتفاقْ موافق با شيعه، و در منابع عقيدتي، حديثي و تاريخي خود صريحاً بدان اعتراف کرده اند.
ناگفته پيداست که معتقدان به ولادت آن حضرت نيز در انتساب آن بزرگوار به امام عسکري، و ديگر ويژگيها و شؤون حياتي او از قبيل غيبتو... با شيعه هم عقيده اند.
با توجه به اينکه ما در اين کتاب در انطباق بخشي از فرازهاي سخنان امام در نهج البلاغه با مسأله مهدي منتظر، متکي به اعتراف ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه، شده ايم، و نامبرده در موضوع ولادت آن حضرت با شيعه مخالف، و آن را موکول به بعد نموده است، ما در اين مقدمه به اسامي بيش از يکصد نفر از دانشمندان و مورخان اهل تسنن که با شيعه همعقيده، و به ولادت حضرت مهدي در نيمه دوم قرن سوم هجري اعتراف کرده اند اشاره مي کنيم; و براي تفصيل بيشتر، علاقمندان آشنا به زبان عربي را به کتاب «الامام المهدي عند اهل السنة» و مقدمه آن ارجاع مي دهيم.
1 ــ ابوبکر محمد بن هارون روياني (در گذشته 307) در «مسند» مخطوط موجود در کتابخانه ظاهريه شام که بخش ويژه حضرت «مهدي» در جلد سوم «الامام المهدي عند اهل السنة» مندرج، تا به ياري خدا چاپ و منتشر گردد.
2 ــ ابن ابي ثلج، ابوبکر، محمّد بن احمد بن بغدادي (238 ـ 322) از بزرگان محدثان و مؤلف «تاريخ الأئمة» که به عنوان «مواليد الأئمة» به پيوست «الفصول العشرة في الغيبة ـ شيخ مفيد ـ» و «نوادر راوندي» به سال 1370 هجري در نجف به چاپ رسيده; و در اين کتاب انتساب حضرت مهدي(ع) به امام عسکري و ولادت آن بزرگوار را صريحاً اعتراف نموده است.
3 ــ ابوالعباس، احمد بن ابراهيم بن علي کندي، شاگرد ابن جرير طبري، استاد حافظ ابونعيم اصفهاني، مقيم مکه، و راوي کتاب «مواليد الأئمة».
4 ــ ابوعلي، احمد بن محمد بن علي عمادي نسوي، راوي کتاب «مواليد الأئمة» ابن ابي ثلج به سال 350 از کندي سابق الذکر.
5 ــ ابومسعود، احمد بن محمد بن عبدالعزيزبن شاذان بجلي، نويسنده و قاري رساله «مواليد الأئمة» بر ابومنصور شيرازي.
6 ــ ابومنصور، عبدالرحيم بن محمد بن احمد بن شرابي شيرازي که رساله مذبور را از ابي مسعود شنيده و نوشته است.
7 ــ ابومحمد، اسد بن احمد ثقفي که رساله «مواليد الأئمة» را از ابومنصور گرفته است.
8 ــ ابوماجد، محمد بن حامد بن عبدالمنعم بن عزيز بن واعظ که رساله فوق الذکر را به نقل از ثقفي نامبرده ضبط کرده است.
9 ــ ابوعبداللّه، محمد بن عبدالواحد بن فاخر قرشي که اين رساله را از ابوماجد شنيده و نقل کرده است.
10 ــ محب الدين، ابوعبداللّه، محمد بن محمود بن حسن نجار بغدادي(643) که شاگرد ابن جوزي، مدرس مدرسه «مستنصريه» بغداد، و مؤلف «ذيل تاريخ بغدادـ شامل40جلد ـ» بوده و محتواي رسـاله «مواليد الأئمة» را از مشايخ سـه گانه پيشين (ابومحمد ثقفي، ابوماجد، ابوعبداللّه فاخر قرشي) شنيده و ضبط نموده است.
11 ــ نسب شناس مشهور، ابونصر، سهل بن عبداللّه بخاري زيدي (بعد 341) در «سرُّ السلسة العلويَّـة» پيرامون نام امام حسن عسکري (ع) چاپ نجف.
12 ــ مورخ شهير علي بن حسين مسعودي(346) در «مروج الذهب» جلد 8،چاپ ليدنـ به ضميمه ترجمه فرانسوي ـص40.
13 ــ خوارزمي، محمد بن احمد بن يوسف کاتب(387) در «مفاتيح العلوم»، چاپ ليدن سنه 1895، ص32 ـ 33.
14 ــ حافظ ابوالفتح، محمد بن احمد بن ابي الفوارس بغدادي (388 ـ 412) در «اربعين» خود شماره 4 به نقل«کشف الاستار» محدّث نوري ص 29 چاپ اول.
15 ــ جعفر بن محمد بن المعتز مستغفري سمرقندي (432) در «دلائل النبوة و المعجزات» (بنــا به نقل شيخـاني در «الصراط السوي»).
16 ــ ابوبکر، احمد بن حسين بيهقي خسروجردي شافعي (458) در «شعب الايمان» چاپ دائرة المعارف هند.
17 ــ مؤلف «مجمل التواريخ و القصص» فارسي، (تأليف سال 520)، ص 458 چاپ تهران.
18 ــ احمد بن ابي الحسن نامقي جــامي(536) به نقل «ينابيع المودة» ضمن احوال امير مؤمنان، باب 87 ص 566.
19 ــ ابن خشاب، أبومحمد، عبداللّه بن احمد بغدادي (567) در «تاريخ مواليدالائمة و...» به نقل «کشف الأستار» و«أعيان الشيعه».
20 ــ اخطب خوارزم، موفق بن احمد حنفي(484 ـ 568) در «مقتل امام حسين» (که بعضي با مناقب اميرالمؤمنين از همان نويسنده اشتباه کرده اند) ج 1 ص 94، 96 ضمن دو روايت و به نقل «ينابيع المودة» ص 492 چاپ اسلامبول سنة 1301 و «کشف الاستار» علامه نوري.
21 ــ يحيي بن سلامت خصکفي شافعي (568) به نقل مؤلفان «تذکرة الخواص» ص 360 چاپ نجف و «ينابيع المودة» باب 87 ص569 بعنوان بعض شافعيه.
22 ــ ابن ازرق، عبداللّه بن محمد بن فارقي (590) در «تاريخ ميا فارقين» به نقل «وفيات الاعيان» (ج 3 ص316، شماره مسلسل534).
23 ــ خليفه عباسي، الناصرلدين اللّه، احمد بن مستضييء (622) روي درب مُنبَّت کاري صفه سرداب سامراء که به دستور او تهيه و نصب گرديده.
24 ــ شهاب الدين، ياقوت بن عبداللّه حموي رومي بغدادي (626) در «معجم البلدان» (ج 3 ص 173) پيرامون کلمه «سامراء».
25 ــ شيخ فريد الدين عطار، محمد بن ابراهيم نيشابوري همداني (627) در ديوانش به نام «مظهر الصفات» به نقل «ينابيع المودة» باب87.
26 ــ ابن اثير جزري، عزالدين علي بن محمد شيباني موصلي (555 ـ 630) در «الکامل» ذيل سنه 260.
27 ــ شيخ محي الدين محمد بن علي معروف به ابن عربي طائي اندلسي (638) به نقل شعراني ــ در «اليواقيت و الجواهر» مبحث 65 ــ از باب 366 «فتوحات مکيه» او که متأسفانه در چاپهاي متعدد مصر از روي خيانت اين مطلب ساقط شده.
نيز حمزاوي در «مشارق الانوار» و صبان در «اسعاف الراغبـين» اين مطلب را از محي الدين نقل کرده اند.
28 ــ شيخ سعد الدين، محمد بن مؤيد حمويه، معروف به سعد الدين حموي (650) در رساله «مهدي منتظر» به نقل جامي در «مرآة الاسرار».
29 ــ شيخ کمال الدين محمد بن طلحه شافعي نصيبي (582 ـ652) در «مطالب السئول في مناقب آل الرسول» باب 12 و نيز در «الدر المنظم» که بخشي از آن در باب 68 «ينابيع المودة» (ص 493 ـ 494) درج و به چاپ رسيده است.
30 ــ شمس الدين، يوسف بن قزاوغلي، سبط ابي الفرج بن جوزي (654) در «تذکرة خواص الامة ـ فصل ويژه حضرت مهدي ـ» که در تهران و نجف به چاپ رسيده است.
31 ــ حافظ ابوعبداللّه محمد بن يوسف گنجي شافعي(658) در «کفاية الطالب» ـ پيرو نام امام عسکري(ع) ـ و در «البيان في أخبار صاحب الزمان» ـ باب 25 ـ که مکرر در ايران و نجف و بيروت چاپ شده است.
32ــ جلال الدين بلخي رومي(672) در «مثنوي»، ضمن قصيده «اي سرور مردان علي مستان سلامت مي کنند».
[«ينابيع الموده»،باب 87]
33 ــ صدرالدين قونوي از بزرگان عرفا و فلاسفه(673) در قصيده «رائيه» خود به نقل «کشف الاستار» محدث نوري شماره مسلسل 31.
34 ــ ابن خلکان (681) در «وفيات الاعيان» ج 1 ص 571 چاپ بولاق مصر، و در چاپ ديگر ج 3 ص 316 شماره 534.
35 ــ عزيزالدين، عبدالعزيز بن محمد نسفي صوفي(686) در رساله خود به نقل «ينابيع المودة» پايان باب 87.
و او غير از عزيزالدين عمر بن محمد بن احمد نسفي مؤلف «عقايد النسفيه» و در گذشته 538 است که مؤلفان «کشف الاستار» و «منتخب الاثر» با يکديگر اشتباه نموده اند، و مؤلف «دانشمندان عامه و مهدي موعود» تاريخ فوتش را 616 نگاشته است.
36 ــ حکيم اديب، عامر بن بصري نزيل سواين روم (696) در «تائيه» خود که ـ به نقل «معجم المؤلفين» 5/54 ـ بنام «ذات الانوار» با مقدمه عبدالقادر مغربي و به اعانت ماسينيون به چاپ رسيده، و علامه نوري در صفحه 55 «کشف الاستار» اين بخش از اشعار او را ذکر نموده است.
37 ــ مورخ نامي، حمداللّه بن ابي بکر مستوفي قزويني (730) در «تاريخ گزيده فارسي» ص 206 ـ 207 چاپ 1339 تهران.
38 ــ شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد بن مؤيد جويني حموئي شافعي (644 ـ 732) در «فرائد السمطين» ج 2 ص 337 چاپ بيروت.
39 ــ مورخ شهير، ابوالفداء، عمادالدين اسماعيل بن علي، حاکم حماة از بلاد سوريه(732) در «المختصر في اخبار البشر» ذيل سنه 254 ج 2 ص45.
40 ــ کمال الدين عبدالرزاق بن احمد کاشاني صوفي (730 يا 735) در «تحفة الاخوان في خصايص الفتيان» به نقل سعيد نفيسي در «سر چشمه تصوف در ايران» ص216.
41 ــ عارف شهير علاءالدوله سمناني، احمد بن محمد شافعي (659 ـ 736) به نقل خواجه پارسا در «فصل الخطاب پيرامون ذکر ابدال و اقطاب» که مورد عقيده متصوفه اهل سنت است.
42 ــ مورخ شهير، شمس الدين محمد ذهبي (673 ـ 748) که اصلش ترکماني و در دمشق اقامت گزيده، در تاريخ «دول الاسلام» ج 1 ص 158 ذيل سنه 260; نيز در «العبر في خبر من غبر» ج 2 ص 20 ذيل حوادث سنه 260.
43 ــ ابنوردي، زين الدين عمر بن مظفر بن ابي الفوارس (691 ـ 749) در «تتمة المختصر» معروف به تاريخ ابنوردي، چاپ مصر ج 1 ص 318 ذيل حوادث سنه 254 پيرامون وفات امام هادي(ع).
44 ــ شيخ شمس الدين محمد بن يوسف زرندي حنفي انصاري (693 ـ 747 يا 748 يا 750) در «معراج الوصـول الي معرفة فضيلة آل الرسول» که عکس نسخه خطي آن از کتابخانه ناصريه لکهنو در مکتبه اينجانب موجود است.
45 ــ صلاح الدين صفدي خليل بن ايبک (764) مؤلف «الوافي بالوفيات» و «شرح لامية العجم» و «شرح الدائرة» به نقل «ينابيع المودة» باب 86.
46 ــ حافظ محدث، عبداللّه بن محمد مطيري مدني شافعي نقشبندي (765) در «الرياض الزاهرة في فضل آل بيت النبي و عترته الطاهره» به نقل «کشف الاستار» علامه نوري، ص 93 و 215 ـ 216 چاپ قديم.
47 ــ مورخ شهير، عبداللّه بن علي يافعي يمني شافعي (700ــ768) در «مرآة الجنان» ج 2 ص172 ذيل حوادث سنه 260.
48 ــ سيد علي بن شهاب بن محمد همداني مقيم هند (714 ـ 786) در «مودة القربي» و «اهـل العباء» که نسخه عکسـي آن از کتابخانه ناصريه هند نزد اينجانب موجود است، و متن کامل آن ضمن باب 56 «ينابيع المودّة» ص 288 ـ 317 چاپ نجف مندرج است.
49 ــ ابووليد، محب الدين، محمّد بن شحنه حلبي حنفي (749 ـ 815) در «روضة المناظر في اخبار الاوائل و الاواخر» ـ که مختصر «تاريخ ابوالفداء» است و در حاشيه «مروج الذهب» به سال 1303 در مصر به چاپ رسيده است ـ ج 1 ص 294.
50 ــ عارف شهير و مورخ نامي، محمد بن محمد بن محمود بخاري معروف به خواجه پارسا حنفي نقشبندي (822) در «فصل الخطاب» که نسخه اش در کتابخانه مجلس و فتوکپي آن نزد اينجانب موجود مي باشد; و گويا در هند به چاپ رسيده است; و بخش ويژه ائمه اثناعشر آن مندرج در باب 65 «ينابيع المودة» مي باشد.
51 ــ مورخ شهير، احمد بن جلال الدين محمد فصيح خوافي (777 ـ 845) در «مجمل فصيحي» چاپ مشهد سنه 1341، ج 1 ص 231، ضمن رويدادهاي 255.
52 ــ شهاب الدين بن شمس الدين بن عمر هندي، معروف به ملک العلماء زاولي دولت آبادي (849) در «هداية السعداء في مناقب السادات» به نقل «کشف الاستار» علامه نوري ص 73 و «البرهان» علامه سيد محسن عاملي شامي چاپ دمشق.
53 ــ خواجه أفضل الدين بن صدرالدين ترکه خجندي اصفهاني(850) در «تنقيح الادلة و العلل» ترجمه «مللو نحل» شهرستاني، ص 18 و 183 و 187.
54 ــ ابن صباغ، نورالدين، علي بن محمد مالکي (734ـ855) در «الفصول المهمة في معرفة الائمه» ضمن فصل ويژه حضرت مهدي(ع)، ص 274 چاپ غري.
55 ــ شيخ عبدالرحمن بسطامي (858) در «درة المعارف» به نقل «ينابيع المودة» باب 84.
56 ــ ابوالمعالي، سراج الدين، محمد بن عبداللّه حسيني رفاعي مخزومي بغدادي (793 ـ 885) در «صحاح الاخبار في نسب السادة الفاطمية الاخيار» ص 143، چاپ 1306 مصر.
57 ــ نورالدين، عبدالرحمن بن احمد بن قوام الدين دشتي جامي حنفي شاعر(898) صاحب «شرح کافيه» در «شواهد النبوة» که در لکهنو و بمبئي در 44 صفحه بچاپ رسيده است و فتوکپي نسخه خطي مجلس شوراي اسلامي نزد اينجانب موجود است.
58 ــ محمد بن داود نسيمي منزلاوي صوفي (901) به نقل قندوزي در «ينابيع المودة» باب 86 ص 566 چاپ نجف.
59 ــ مورخ نامي، ميرخواند، محمد بن خاوند شاه (903) در «روضة الصفا» ج 3 ص 59 ـ 62 فصل ويژه حضرت مهدي(ع)، که در کتابخانه مسجد اعظم قم موجود مي باشد.
60 ــ قاضي فضل بن روزبهان خنجي شيرازي (درگذشته بعد 909) که از سرسخت ترين مخالفان شيعه بوده، در قصيده خود که شامل سلام بر يک يک انوار مقدسه چهارده معصوم است و در مسأله پنجم از بخش سوم «ابطال الباطل» آنرا ذکر نموده، و نگارنده عين آن را در مقدمه «الامام المهدي عند اهل السنة» بخش مخطوطات آورده است.
61 ــ ملاحسين بن علي کاشفي بيهقي سبزواري هروي(910) در «روضة الشهداء» فصل هشتم چاپهاي دهلي و غيره.
62 ــ قاضي حسين بن معين الدين ميبدي يزدي حکيم (911) ـ از شاگردان ملا جلال الدين دواني ـ در شرح ديوان منسوب به اميرمؤمنان علي(ع) ص 123 و ص 371 چاپ تهران.
63 ــ فيلسوف شهير جلال الدين محمد بن اسعد صديقي دواني شافعي (907 يا 918 يا 928) در «نور الهداية في اثبات الولاية» که بار اول ضميمه «خصايص» ابن بطريق بسال 1211 قمري، و بعداً به سال 1375 در تهران بچاپ رسيده است.
64 ــ ابوالحسن، علي بن محمد شاذلي (857ـ939) بنا به نقل شعراني در «اليواقيت و الجواهر» باب 56.
65 ــ مورخ نامي، خواند مير (942)، سبط ميرخواند مؤلف «روضة الصفا» در تاريخ «حبيب السّير» ج 2 ص 100 ـ 113.
66 ــ شمس الدين محمد بن طولون دمشقي حنفي (953) در «الأئمة إثني عشر» ص 117 چاپ دارالصادر بيروت.
67 ــ شيخ حسن عراقي (بعد 958) مدفون بالاي کوم الريش در مصر، به نقل شعراني در «اليواقيت و الجواهر» مبحث 60 و در «لواقح الانوار» چاپ 1374 مصر ج 2 ص 139، ملاقات و اجتماع او را با حضرت مهدي(ع) ذکر نموده است.
68 ــ شيخ علي خواص، استاد عارف شهير شيخ عبدالوهاب شعراني (بعد 958) به نقل شاگردش «لواقح الانوار» ج 2 ص150 و «اليواقيت و الجواهر» مبحث 65.
69 ــ تقي الدين ابن ابي منصور (تاريخ فوت او بدست نيامد) شعراني در «اليواقيت و الجواهر» آغاز باب 65 از کتاب «عقيده» او نقل کرده است.
70 ــ مورخ شهير، قاضي حسين بن محمد ديار بکري (966) در «تاريخ الخميس» ج 2 ص 343 پيرامون حوادث 260 و رويدادهايـ ايام معتمد عباسي.
71 ــ عارف شهير، شيخ عبدالوهاب بن احمد شعراني شافعي (898 ـ 973) در «اليواقيت و الجواهر» مبحث 65.
72 ــ شهاب الدين، شيخ الاسلام، احمد بن حجر هيثمي شافعي (909 ـ 974) در «صواعق المحرقة» ص 100 و 124 چاپ 1313 هجري مصر،
73 ــ سيد جمال الدين، عطاء اللّه بن سيد غياث الدين فضل اللّه شيرازي نيشابوري (1000) در «روضة الاحباب» فارسي، چاپ 1297 لکهنو و 1310 هند، در فصل ويژه حضرت مهدي(ع).
74 ــ محدث شهير، ملاعلي بن سلطان هروي قاري (1014) در «المرقاة في شرح المشکاة» که بخش ويژه حضرت مهدي(ع) از آن در جلد دوم «الامام المهدي عند اهل السنة» به چاپ رسيده است.
75 ــ مورخ شهير و فاضل، ابي العباس، احمد بن يوسف بن احمد دمشقي قرماني (939 ـ 1019) در تاريخ «اخبار الدول و آثار الاول» ص 117، ضمن باب ويژه خلفاء و ائمه.
76 ــ امام رباني، احمد بن عبدالاحد فاروقي سرهندي نقشبندي حنفي (971 ـ 1031)، که از بزرگان صوفيه هند بوده، و از وي به مجدِّد هزاره دوم تعبير کرده اند، در «مکتوبات» ج 3 مکتوب آخر.
77 ــ عارف شهير، عبدالرحمن چشتي بن عبدالرسول بن قاسم بن عباسي علوي صوفي (بعد 1045) در «مرآة الاسرار»، فارسي، شامل شرح حال مشايخ صوفيه (که نسخه آن در کتابخانه آصفيه لکهنو به شماره 167 و کتاب 1309 موجود است، و نسخه ديگري از آن در کتابخانه مجلس تهران موجود مي باشد) و شاه ولي اللّه دهلوي نيز در کتاب «الانتباه في سلاسل اولياء اللّه و اساتيد و ارثي رسول اللّه» از آن نقل کرده است.
78 ــ عارف شهير، بديع الزمان قطب مدار، کسي که عبد الرحمن صوفي کتاب «مرآة الاسرار» را به خاطر او نوشت و او معاصر وي بود، و از اعلام نيمه اول سده يازدهم به شمار مي رود; و به نقل «کشف الاستار» علامه نوري، ص 51 تحت شماره 27، عبدالرحمن داستان ديدار او را با آن حضرت در کتاب نامبرده آورده است.
79 ــ ابوالمجد، عبدالحق بن سيف الدين دهلوي بخاري حنفي (959 ـ 1052) در رساله ويژه مناقب ائمه و احوال آنها به نقل «کشف الاستار» تحت شماره 12.
80 ــ مورخ شهير، عبدالحي بن احمد، معروف به ابن عماد دمشقي حنبلي (1032 ـ 1089) در «شذرات الذهب» ضمن حوادث 260 هجري، ص142، چاپ 1350.
81 ــ شيخ محمود بن محمد شيخاني قادري (بعد 1094) در «الصراط السوي في مناقب آل النبي(ص)».
82 ــ عبدالملک بن حسين بن عبدالملک بن عصامي مکي (1049 ـ 1111) در کتاب «سمط النجوم العوالي» ج 4 ص 137 ـ پيرامون نام حضرت امام حسن عسکري(ع) ـ و ص 138.
83 ــ ميرزا محمد خان بن رستم بدخشي (1122) در «مفتاح النجا في مناقب آل العبا» ص 181، مخطوط کتابخانه آيت اللّه مرعشي قم. [ملحقات احقاق الحق 13/95]
84 ــ سيد عباس بن علي مکي (بعد 1148) در «نزهة الجليس» ج 2 ص 128، چاپ قاهره.
85 ــ شيخ عبداللّه بن محمد شبراوي شافعي مصري (1172)، شيخ جامع ازهر، در «الاتحاف بحب الاشراف» ص 68 ـ 69، چاپ قاهره.
86 ــ احمد بن علي بن عمر، شهاب الدين، ابوالنجاح منيني حنفي دمشقي (1089 ـ 1173) در کتاب «فتح المنان» در شرح منظومه «الفوز و الامان» شيخ بهائي، ص 3، چاپ قاهره;
متن اين کتاب در «الامام المهدي عند اهل السنة» عيناً به چاپ رسيده است.
87 ــ شاه ولي اللّه، احمد بن عبدالرحيم فاروقي دهلوي حنفي (1110 ـ 1176) در «المسلسلات» معروف به «الفضل المبين» قضيه ملاقات بلاذري با آن حضرت را آورده، و با سکوت موجب رضا از اظهار نظر خودداري کرده است.
نيز (به نقل «کشف الاستار» شماره 26) در «الانتباه في سلاسل اولياء اللّه» در اين زمينه شرح مفصّلي از جامي آورده است.
88 ــ شيخ سراج الدين، عثمان دده عثماني (1200) در «تاريخ الاسلام و الرجال» ص 370، نسخه مخطوط کتابخانه آيت اللّه مرعشي. [ملحقات احقاق الحق 13/92]
89 ــ شيخ محمد بن علي صبان مصري شافعي (1206) در «اسعاف الراغبين في سيرة المصطفيوفضائل اهل بيته الطاهرين» ذکر نموده است.
90 ــ مولوي علي اکبر بن اسداللّه مودودي (1210) از مشاهير علماي هند و متعصبين سر سخت عليه شيعه در «مکاشفات» ـ که حواشي بر «نفحات الانس» جامي است ـ (ج 7، ص327) پيرامون شرح حال علي بن سهل اصفهاني و بحث از عصمت انبياء و امام مهدي موعود.
91 ــ مولوي محمد مبين هندي لکهنوي (1220) در «وسيلة النجاة» چاپ گلشن فيض، ص 316.
92 ــ شيخ عبدالعزيز بن شاه ولي اللّه دهلوي (1159 ـ 1239)، مؤلف «تحفة اثناعشرية» بنا به نقل «استقصاء الافهام» ص 119 در «النزهة» روايت ابن عقله، مربوط به ملاقات بلاذري را از «فضل المبين» پدر خود نقل کرده، و اين خود گواه بر عقيده او به حيات حضرت مهدي(ع) مي باشد.
93 ــ خالد بن احمد بن حسين، ابوالبهاء، ضياءالدين نقشبندي شهرزوري (1190 ـ 1242) از بزرگان صوفيه، در «ديوان فارسي» خود به نقل «مجمع الفصحاء» رضا قلي هدايت، ج 2، ص 11، چاپ 1329.
94 ــ رشيدالدين دهلوي هندي (1243) در «ايضاح لطافة المقال» بنقل «الامام الثاني عشر» علامه عبقاني، ص 47، چاپ نجف.
95 ــ نسب شناس شهير، ابوالفوز، محمد امين سويدي بغدادي (1246) در «سبائک الذهب في معرفة قبائل العرب» ص 87 در خط عسکري ذکر نموده است.
96 ــ قاضي جواد بن ابراهيم بن محمد ساباط هجري بصري حنفي (12501188)، که نخست مسيحي بود و از آن پس گرايش به اسلام پيدا کرد، در «البراهين الساباطيه فيما يستقيم به دعائم الملة المحمدية» چاپ عراق، به نقل «کشف الاستار».
97 ــ شيخ عبدالکريم يماني (قبل 1291) ضمن اشعاريکه پيرامون حضرت مهدي(ع) سروده و در «ينابيع المودة» عيناً آنها را آورده است.
98 ــ محدث عاليقدر، سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي معروف به خواجه کلان (1220 ـ 1294) در «ينابيع المودة» آخر باب 56 و آخر باب 79، که بارها در ترکيه، هند، عراق، ايران، و در هفتمين بار به سال 1384 در نجف به چاپ رسيده است.
99 ــ شيخ حسن عـدوي حمزاوي شافعي مصري (1303) در «مشارق الانوار في فوز اهل الاعتبار» ص 153، چاپ مصر.
100 ــ عبدالهادي بن رضوان بن محمد بن الابياري (1305) در «جالية الکدر» ـ شرح منظومه سبزواري ـ ص 207 چاپ مصر.
101 ــ مؤلف «تشييد المباني» (1306) به نقل علامه محقق ميرحامد حسين نيشابوري هندي در «استقصاء الافهام» ص 103، چاپ لکه نو.
102 ــ سيد مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجي مصري (1252 ـ بعد1308) در فصل ويژه حضرت مهدي(ع) در «نور الابصار» ص 150، چاپ 1322 مصر.
103 ــ عبدالرحمن بن محمد بن باعلوي حضرمي (1320)، مفتي حضرم يمن، در «بغية المسترشدين» ص 296، چاپ مصر، به نقل از جلال الدين سيوطي.
104 ــ محمود بـن وهيب قراغـولي بغدادي حنفي در کتاب «جوهرة الکلام» مطبوع، ص 157، در فصلي که تحت عنوان «المجلس الثلاثون في فضائل محمد المهدي رضي اللّه عنه» ويژه حضرت مهدي(ع) گشوده، به ولادت و غيبت آن بزرگوار اعتراف کرده است.
105 ــ عماد الدين حنفي، به نقل علامه نوري از بعضي اصحاب خود در «کشف الأستار» ص 60، اعتراف به ولادت حضرت مهدي(ع) نموده، ولي علامه نوري از نصّ کلام او اظهار بي اطلاعي کرده است.
106 ــ فاضل محقق قاضي بهلول بهجت افندي قندوزي زنگنه زوري (1350) در «محاکمه در تاريخ آل محمّد[ص]» که از ترکي آذربايجاني به فارسي ترجمه، و بالغ بر ده مرتبه در ايران به چاپ رسيده، و نمايشگر عالي ترين و محققانه ترين بحث در باره امامت است.
107 ــ شيخ عبيداللّه امرتسري حنفي، معاصر، در کتاب «ارجح المطالب في عدّ مناقب اسداللّه الغالب اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب[ع]» که به زبان اردو نگارش و در لاهور به چاپ رسيده است، ص 377.
108 ــ سيد عبدالرزاق بن شاکر بدري شافعي، معاصر، در کتاب خود «سيرة الامام العاشر علي الهادي[ع]» ص 131.
109 ــ محمد شفيق غربال(1311 ـ 1381)، مورخ شهير و عضو مجمع لغوي در قاهره، در «دائرة المعارف» که به قلم گروهي از متخصصين در 2000 صفحه نگارش يافته، و به سال 1965 در قاهره به چاپ رسيده، زيرعنوان «الأئمة الإثني عشرية» نوشته است که حضرت مهدي(ع) در سنه 873 ميلادي (که همزمان با 260 هجري، آغاز غيبت صغري مي باشد)غايب گرديده.
110 ــ خيرالدين بن محمود بن محمد زرکلي دمشقي (1310 ـ 1396) در «الأعلام» ج 6 ص 80 چاپ سوم، ضمن فصلي که به نام «محمد بن الحسن العسکري» باز نموده، اعتراف به ولادت آن حضرت کرده است.
111 ــ يونس احمد سامرائي در کتاب «سامراء في ادب القرن الثالث الهجري» که با همکاري دانشگاه بغداد به سال 1968 ميلادي به چاپ رسيده، در ص 46 پيرامون واژه «عسکري» مي گويد:
«گروهي از شخصيّت ها حامل نسبت اين کلمه اند، از جمله ابوالحسن علي بن محمد الجواد العسکري و فرزندش حسن بن علي و ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکري، و او مهدي منتظر است.» یعنی سه خلیفه قاصب باد هوا
و در پـاورقي همين صفحه تصريح به قبّـه و سـرداب غيبت نموده و مي گويد:
«همانجاست که پندارند مهدي منتظر در آن غيبت نموده.»
آنگاه مي نويسد:
«اين سرداب را کثيري از مسلمين در دوره سال زيارت مي کنند.»
بدين ترتيب گرچه نامبرده تصريح به تاريخ ولادت آن حضرت نکرده است لکن همانرا که ديگران درباره حضرت مهدي(ع) نوشته اند صريحاً و بدون هيچگونه ترديدي نوشته و ولادت آن حضرت را امر مسلّمي دانسته است.
112 ــ مستشار عبدالحليم جندي مصري، معاصر، در کتاب «الامام جعفر الصادق» ص 238 چاپ مجلس اعلاي شؤون اسلامي مصر، 1397.
آري، اين شخصيت هاي بزرگ از اهل تسنن بر ولادت حضرت مهدي(ع) تصريح کرده اند; و از اينجا مي توان گفت که مسأله تولد امام مهدي(ع) از مسلمات گروه عظيمي از علماء اهل تسنن مي باشد; و کسانيکه قائل به تولد او نيستند و مي گويند در آينده متولد خواهد شد در اقليت مي باشند
اعتراف صريح يا ضمني بيش از يکصد و بيست نفر از علماي سني به فرزند امام حسن عسکري بودن حضرت مهدي و لوازم آن
همچنانکه در بحث وبررسي پيرامون حسيني بودن حضرت مهدي منتظر خاطرنشان گرديد که از طرف محمد بن عبدالله معروف به نفس زکيه (اولين مدعي دروغين مهدويت در اسلام) يا از طرف محمد بن عبدالله منصور دوانيقي (خليفه عباسي و دومين مدعي دروغين مهدويت) فراز «واسم ابيه اسم ابي» به حديث پيامبر اکرم (صلي الله عليه وآله) که فرمود: «المهدي اسمه اسمه» اضافه شد و تنها در سنن ابي داود و سنن ابن ماجه مندرج گرديد، تا مهدي موعود «محمد بن عبداللّه» تلقي شود و مهدويت کسي که خود هم نام باپيامبر است و پدرش همنام با پدر پيامبر، جا اندازي و قابل قبول گردد ومهدويت «محمد بن الحسن العسکري» از اعقاب و فرزندان حسين بن علي به دست فراموشي سپرده شود.
اين موضوع در عين حالي که طبق نظر علماي حديث شناس سني ساخته گي بودن آن ثابت و مسلم و شرحش به نظر رسيد، تا هم اکنون بين ببعض نويسندگان سني و بخصوص سني هاي وهابي مطرح است که مي گويند: «مهدي، محمد بن عبدالله است»!
اکنون با توجه به تعداد يکصد و دوازده نفر از علما و مورخين نامبرده سني که هريک اعتراف کتبي به ولادت حضرت مهدي در سنه 255 هجري نموده و همه آنها آن حضرت را بدون شک وترديد بلکه بطور مسلم و قاطعانه فرزند امام حسن عسکري(عليه السلام) (امام يازدهم شيعه) معرفي و اعلام کرده اند.
و اضافه بر اين عده تعداد چهارده نفر ديگر از اعلام تاريخي سني در کتاب ارزشمند و پرمايه «دفاع عن الکافي» تأليف آقاي سيد ثامر هاشم حبيب عميدي، معرفي شده اند که مجموعا 126 نفر اعتراف به ولادت آن حضرت نموده اند، ديگر جاي هيچ گونه حرف و نقلي براي مهدي فرزند امام حسن عسکري بودن، و ساختگي بودن فراز «واسم ابيه اسم ابي» بر جاي نمانده که متاسفانه بعد از اين همه بحث و گفتگو و نقليات حديثي و اعترافي پيرامون فرزند امام عسکري بودنِ مهدي منتظر، يک سني متجدد مآب و غرب زده با انکار صاحب فرزند بودن امام حسن عسکري، مشت خيانت خود راباز کند و آبروي خود را به باد دهد.
آري دکتر عبداللّه غفاري در نوشته هاي گزارشي خود به عنوان «پروتوکلات آيات قم» ــ ص 11 چاپ 1411 هجري، 1991 م، ــ وانمود کرده که تاريخ مي گويد امام حسن عسکري درگذشت و فرزندي برجاي نگذارد و امام مهدي منتظر متولد نشده!.
+ نوشته شده در دو شنبه 9 اسفند 1396برچسب:
,
ساعت 13:38 توسط امیر علی عرفانیان
| نظر بدهيد