مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست تقدیم به روی ماه عالم مهدی موعود منجی تمام عالم هر که منجیست خدا یارو نگهدارش باد هم که عیسی و موسی محمد باشد طراح و نوسینده حجت اله عرفانیان مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صدحدیث آئینه روی محمد علیست دره علم خدا غیر از علی نیست جانشینه مصطفا این مرتضی مولاء علیست به ابجد خانواده محترم پیامبر583 پادشاه اصلی عالم 583محمد علی فاطمه حسن حسین 583 عاشوراه 583 شبکه نور 583پادشاه اصلی عالم 583به قرارداد الله 583 اهل بیت فاطمه 583 امت اسلامی583اهل دین قرآن اسلام 583به ابجداهل دین 100+351 قرآن +132 اسلام=583 583شبکه نور 583 شبکه نور583 اهل بیت فاطمه 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت محمد علی فاطمه حسن حسین 583 میشود 385 شیعه 385 74 فرقه گمراه دین اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدبه ابجد 245 دینه بحق الله 245 افق دین اسلامه حق245اسلامه حق245 فاطمه +علی =245 علی110+135فاطمه=245 یا اسلام محمد 245 با اسلام علی 245دین الهی فاطمه 245با اسلام علی 245 با اسلام بحق بدینه حق اللهی 245 با دین انسان 245 اهل منطقی 245بسیجیان علی 245 مقام جانباز 245دعا کنید مهدی بیاید 245 انقلابیان 245 بسم الله الرحمن الرحیم 786- 541 عمر ابوبکر =245 اسلامه حق 245حکم الهی دین الله245 فاطمه 135+110 علی=245 اسلامه حق 245 سلطان سریرولایت علی قل انماولی یکم الله علی245مدار245مراد245 ما شیعیان فقط اهل بیت پیامبر را دوست میداریم و از کفار قریش بیزاریم به ابجد با قاصبان اهل بیت 786-245 اسلامه حق 245 علی فاطمه =541 عمر ابوبکر 231 باقاصبه دین الله231 ابوبکر231 راه دزدی231 فلسفه دین الله 385شیعه 385 حرفهای حسابی 385راز اهل عالم 385فرق نمیکند که سنی بر حق باشد یا شیعه وحدت اسلام برایم مهم است و پذیرش بحق به ابجد وحدت کل اسلام 600 منهای 541 ابوبکر و عمر = 59 مهدی 59 بزودی خواهد آمد و همه ادیان را به وحدت فرا میخواند ما باید کمکش کنیم صحابه حضرت مهدی بودن زحمت داردو 202دین الهی محمد 202 یعنی علی 110+92 محمد=202 بلغ اولا بکمالهی کشف دوجا به جمالهی حسنت جمیعو خصالحی صلو علیه و آلهی حاتفی گفت دیدم من آن کتف نبی دوره خاتم تا به شانه بود علیا"علیا"یا علی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است بوود نام مولاء الهی بحق که وصی مصطفی مرتضایی بت شکنی دوش نبی حیدر است وارث پیغمبر است اسلام نجاتبخش 1488 - 1202 عمر ابوبکرو عثمان = 286 یعنی 286 عید محمد علی 286 به ابجد 12منتخب12 اسلام 12 حق 12اخلاق12 نجاتبخش 12 اسلام 12 نجاتبخش 12 قلب 12هوا 12 ساعت 12 ماها 12 قلب 12جانها 12حم 12 گل گل12 دلی که نیست حب علی سنگ است چرا که نور وی و نور حق هماهنگ است مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست وصی بحق محمد سلام سَلاَمٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر جمال حیدر کرار اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش که به تلبیسو حیل دیو مسلمان نشود فتنه های دین 615-541 = 74 فرقه نه 74 ابجد سه خلیفه ابوبکر27+22 عمر+25 عثمان =74باعث 74 فرقه شدن دین شدند74والشجرتها الملعونه 74 ابجد ابوبکر 27+22 عمر +25 عثمان = 74 ان من المجرمین منتقمون 74 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن 1202- منهای 1092 = 110مولا و مقتدای عالم علیست افتخار دین 1346- 1202= 144 ضرب 12 امام در خودش 144 ابجد آیه وعتصمو بحبل الله جمیعا" و لا تفرقو 144 گمراه دین 310 عمر 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق 310بفریبی ها310مکرن310 کفری 310گمراه دین310عمر 310منکر310 نیرنگ310عمر310با قاصب کل دین 310 بناحق پلید اهله دینه310 بیداد گرانه ابله 310 احمقان اهل دینی 310 یا وهابیه منافقه 310احمقان اهل دینی 310 فاسدان پلید دین ها 310 بمار زنگی 310کفری 310 عمر 310 310کلب کلب هار310 ابله منافقا 310نمرودی310 ناحق عالمی 310 عمر 310بمار زنگی 310منکر 310جاهل منافق 310 ابله منافقا 310 اباجهل در دین 310 ابالهبا در دین 310 اباجهل در دین 310 بیداد گران ابله 310 قاصبان بدین 310نامردیه 310 کفری 310 عمر 310 گمراه دین 310یا بلاء دین اسلام 310نیرنگ310نمرودی310 سامری310 گمراه دین310 مکرن310حرامیان 310بی ایمان دین اسلام310 عمر 310 گمراه دین 310 منکر 310 کفری 310 نامردیه 310دلیل نفاق310 عمر 310 جاهل منافق310 ابله منافقا 310 با اهل منافق 310 310اباجهل در دین 310 کفری310 احمقهای فاسد 310 منکر 310 حرامزاده پلید 310وهابی کودن دین اسلامی310 قاصبان بدین 310 رمززناه 310 گمراه دین310 کوره دینیه 310جهل عرب 310 اباجهل در دین310یا بلاء دین اسلام 310منکر 310نامردیه 310با وهابیه نادان دین حق 310 دلیله نفاق310کفری310 نیرنگ310نمرودی 310 کلب کلب هار 310 عمر 310سگ هار پلید 310 دلیل نفاقه 310 جهل عرب 310سامری310 310دائش وهابی نادان 310 اباجهل در دین 310گمراه دین 310 جاهل منافق 310 ابله منافقا310 کفری 310حرامیان 310 نامردیه 310دزدانه فدک فاطمه 310بمار زنگی 310کفری منکر 310جاهل منافق 310 نامردیه 310عمر 310یا بلاء دین اسلام 310 سگ مردها310 نیرنگ 310نمرودی 310سامری310 گمراه دین310یا بلاء دین اسلام 310 نیرنگ 310 منکر 310 کفری 310 مکرن310 خباثتی1512-1202 سه خلیفه = 310 عمر 310نامردیه 310 منکر310 کفری310نیرنگ 310 عمر310ناهنجار 310پلیدی بقاصبانی 310بوگند مردابا 310سگ مرد ها 310 کبر پلید دین 310بقلدره دینه 310احمق بی دین ها 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 گراز ناهلی 310 دزده دین اسلامی 310 نار جهیما310بدعت شیطانه 851-541= 310عمر 310 با اهل منافق 310 حرامیان 310 بمزاحم های دین اسلام 310 رزل بدینی 310 با اهل منافق 310 اهل دین دین عدوالله 310عمرفاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310 مفسدین به جهان310 310فاسق دینه310دلیل نفاقه310 اهل نابکار310 مانع های سده دین 310مفسدین به جهان310با ارازل دینی310پلید نادان بجهانی310310مفسدین به جهان310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310 310منکر310نامردیه 310 گنه بزرگانه 310مکرن 310 کفری 310 نیرنگ310 عمر310 ابله منافقا 310جاهل منافق310عمر 310حرامیان 310گمراه دین310 فاسقین 310مکاره پلید310به کاذبه منافق310جاهل منافق310بفریبیها310 مکرن310 کفری310گمراه دین310عمر 310قاصبه دین الله310 فریب کاران اهل عالمی 715 -541 فتنه ها عمر ابوبکر = 310 عمر 310 گمراه دین 310خاک عالم بر سرت کنم عمر عرعر خر هم بوود لعن عمر این نام 310چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکندتف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکروعمر عثمان بوود عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 اهل بی مغز بدین 231ابوبکر 231با قاصبه دین الله 231 لانه جاسوسیه 231 قاصب ابله 231231محکومان بدین 231ادیانی جعلی باطل 231 دو رویه 231 یا ابوسفیانی 231 نفاق231 فاسق231 اهل بقاصب231یا اهل مفسد 231 اهل نامرد 231 محکومان بدین231جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند به ابجد اشراردینها772-541= 231 ابوبکر231راه دزدی 231 نفاق 231 با جاهلا نادان ملحد 231 عصیان231فاسق231 قفان231. قفان در قول عمر: انی استعمل الرجل فاجر 231 یه فاجریا 231دزده دینه اسلامی 231 راه دزدی231 دزده دینه اسلامی231به دقل باز کودن 231فقان 231احمق ملحد231با ناحق دینه 231 یا ابوسفیانی 231لانه جاسوسیه231 ادیانی جعلی باطل 231 دورویه 231 با دزد گربها 231 بابی عقلیها 231عصیانی231ابوبکر231 با دینه ناحق 231راه دزدی231عصیان 231 دزده دینه اسلامی231 ابوبکر نابحق دینها 231 بااحمقی بدینه231 عمر ابوبکر 231نفاق دورویه 231 فقان 231 چاه عمیقه231 ابوبکر و عمر 541قاتلی 541 ابوبکر و عمر 541در غدیر خم دین کامل شد اکملتو لکم دینکم بعد از وفات پیامبر دشمنان دین خدا گمراه دین 310مکرن 310کفری310 ناحق عالمی310 عمر310نیرنگ 310گمراه دین 310 مکرن310کفری دزدان فدکه فاطمه310بمارزنگی310 کفری310 اهل نابکار 310بعالم بی عملی 310 پرمدعاه 310با نادان کل عالمی 310 ابله بکل عالم 310 فاسق دینه 310 پلید فاسدان دین 310 احمق ها نادان پلید 310 پلیدها احمق نادان 310منکر 310جاهل منافق منافق ابلها 310نامردیه310 کفری310عمر310نیرنگ 310 نمرودی310 حرامزاده پلید310 سامری310 گمراه دین310مکرن 310 بکج راه 231 ابوبکر231 دزده دینه اسلامی 231ابله بکل عالم 231دزدا فدک نگونه 231ابوبکر 231رکب وبا 231 احمق ملحد 231 اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 بکودن احمق 231 دین حرام الهی 231 نفاق 231 عصیان 231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231 ابوبکر =430 مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم میباشد 971-661 عثمان = 310 عمر310 با قاصب دین الهی 310 عمر 310 منکر 310 حرامیان 310 کفری 310 عمر ابوبکر231+ 310عمر 310ناحق عالمی = 541فتنه عالم 676-135 فاطمه = 541 عمر وابوبکر فتنه عالم بودند شرم گینان 651-110 علی = 541 عمر ابوبکر رکب وبا 541 عدواهل بیت بوده اند به ابجد صغیر شیطان 22 مقصر 22 هذیان 22 عمر22شیطان 22 ابابکر22دشمن اسلام22 مجرمان 22 منافقان 22 بدبختی 22 بدیها 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 مکارا 22 روباه 22 ابوبکر رکب وبا من از خار سر دیوار دانستم بناحقی دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت عمر به او سم ری سامری قوم محمد او را به درک اسفل سافلین فرستاد در طبقه سوزان جهنم که به آنجا اسفله سافین میگویند فقط شیطان نمرود شداد حامان فرعون عمر ابابکر شمر یزید معاویه و بت پرستان و قاصبان ولایت را عذاب میکنند قرار دارندهفت طبقه زیرداخل جهنم سوزان ترین جای جهنم را درک اسفله سافلین میگویند علمی فراتر از کهکشان ریاضی در قرآن به ابجد ظالم 971-430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر عمر 541 مقصر 430+231 ابوبکر= 661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541گمراه دین بناحق دینها 541 ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541جهل عرب ابله به کل عالم 541 اباجهل در دین عقیده باطل 541کفری دین حرام الهی 541دلیل نفاق به لعین دین 541 به دقل باز کودن با قاصب کل دین541 پلید ناکسان حرامیان 541ابله منافقا بناحق دین ها 541 بی دینها احمق جاهل منافق 541جهل عرب عقیده باطل541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی 541دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا 541آفت کلی 541 با قاصب کل دین نفاق541 کافر پلید دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام با دشمن ابله نادان 541 به نامرده ابله دین 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541آفت کلی 541انحرافه دین اسلام یا حقه بازان پلید اسلامی به نامرده ابله دین 541 عقیده باطلی نامردی 541 با منافقان ابله ملحد نادان 541دشمنه اسلامی 541کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541انحرافه دین اسلام 541
قالب وبلاگ 1
داستانهای زندگی 1
ابزار وبلاگ 1
خرید لایسنس نود32 1
بزرگترین سامانه تبادل لینک 1
بهترین ریمل - ریمل حجم دهنده و بلند کننده 1
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اسلامه حق 245 علی 110 + 135فاطمه = 245 و آدرس aaaali110.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 58
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 2307
بازدید کل : 92148
تعداد مطالب : 437
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



به ابجدظالم 971- 430 مقصر = 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541توهین دین ها 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 مجرمین بدین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 آل سعود 171+370 شیطان = 541 عمر ابوبکر541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپا خیزند به ابجد فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مرگ کافر 541 آفتین 541 عداوتین 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541 آل سعود 171 +370 شیطان = 541 قاتلی 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541 اولین قاصب دینه 541 مجرمین بدین اسلام 541 بنامردان قاصب 541 انحراف دین اسلام 541 فاجران دین اسلامی 541منافقان پلیده دین 541 با ناکس های اهله قرآن 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541بنامردان قاصب 541 مردان گمراه541 فاجران دین اسلامی 541 مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 مردان گمراه 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مقصرا دین الهی 541 بنامردان قاصب 541 مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 نامردان اصلی دین 541 به اولین قاصبان احمق پلید 541 نامردان اصلی دین 541 به ابجد آفتین 541 کافر پلید دین اسلام 541آفتین 541فتنه ها 541 عمر ابوبکر 541 میباشند 541احمقان فاسد دین اسلام 541 کافر پلید دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 کفار پلید دین اسلام 541 با ناکسهای اهل قرآن 541 مقصرا دین الهی 541 فاسد ترین نامرد اهل دین 541 مجرمین بدین اسلام 541مردان گمراه 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام 541 احمقان فاسد دین اسلام 541مجرمین بدین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541 ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر


بسم رب الحیدر دین اسلام 74 فرقه شد ابجد سه خلیفه میباشد  (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان =74                74  والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541 عمر ابوبکر=74 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74فلسفه دین اسلام محمد علی 651 -541 عمر و ابوبکر = 110 علی علی اشرار دینها 772 خائنان 772-110علی = 661 عثمان فلسفه دین اسلام محمد علی 651 -541 عمر و ابوبکر = 110 علی علی

نام حیدریا علی مولاء یکیست آئینه روی محمد علیست عشق یعنی قدرت پروردگارنام آوری خیبر کنی بت شکنی دوش نبی هم ثاقی کوثر علی این نام محمد است علی میبینی آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمدعلیست شهادت میدهم والله به قرآن وصی این پیامبر یاور آن در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست 


قال رسوالله = کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = فرقه 385شیعه385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 مکتبه حق قرآن 926 -541 عمر ابوبکر=385 شیعه 385 فقط یک فرقه اهل نجات است فرقه 385 شیعه 385 قال رسو الله هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند علی و فاطمه باشدوالله بیشتر شبیح به معجزه میباشد اعتقاد ناب شیعه وپرتوی از انوار ولایت اهل البیت علیهم السلام میباشد که نصیب هر کسی نمیشود این راه صد مرحله دارد که نمیتوانم واجازه گفتن مراحل آن را ندارم شرط اول نخوردن لغمه حرام است شرط دوم تحمت و غیبت است کسانی که به راحتی تحمت و غیبت میکنند نمیتوانند به این مراحل الحام برسند شرط سوم بسته شدن نطفه در ساعت و روز خاص و کامل بدنیا آمدن و پاک و کامل بودن و اصل چهارم عشق به نماز و روزه است و عمل کردن به فروع دین و قلبی سرشار از عشق مولاء مهدی صاحب الزمان میباشد  اسلام علیک یا بقیه "الله اعظم  پیامبر به عمر سفارش کرد ایران را به دین اسلام دعوت کن لا اکراه فی الدین ایشان هم آمد و 145 هزار ایرانی بدون سلاح را کشت و کور کرد بخدا اگر این معادلات مربوط به ما و دین شیعه بود والله به ذات پروردگار من قبول می کردم اگر یک وهابی بدتر از سنی توانست یک مقاله به علم ابجد قرآن بیاورد آیه قرآن که نگفتم فارسی 351 قرآن 351 بیاورد من نامردم وهابی نشوم و شما هم اگر نتوانستید نامردید  شیعه قائم آل محمد مهدی منتظر نشوید جانم فدای مهدی (عج)

به ابجد ظالم 971- 430 مقصر = 541 ابجد ابوبکر و عمر 541 -231  ابوبکر= 310 عمر  خائنان 772-541 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند


http://www.aaaali110.lxb.ir/

 

آیات تبری از اولی و دومی در قرآن کریم (قسمت اول)

قبل از ورود به بحث توجه شما را به روایتی زیبا جلب می نماییم:

اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمودند: قرآن در چهار بخش نازل شده است, یک چهارم در رابطه با ماست, یک چهارم در رابطه با دشمنان ما. یک چهارم در رابطه با حلال و حرام و یک چهارم دیگر در واجبات و احکام. (1)

1) "مغضوب علیهم" و "ضالین" چه کسانی هستند ؟

غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّین‏ (فاتحه/7) ابن ابی عمیر از ابن اذینه از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در مورد آیه شریفه فرمودند: "المغضوب علیهم" ناصبیان و "ضالین" شک کنندگانی هستند که معرفت به امام علیه السلام ندارند (و در گمراهی و ضلالت افتاده اند) (2)

2) اهل خدعه و نیرنگ با خداوند چه کسانی هستند ؟

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون‏ (بقره/8 و 9)

یعنی: در میان مردم کسانى هستند که مى‏گویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‏ایم در حالى که ایمان ندارند. مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولى) جز خودشان را فریب نمى‏دهند (اما) نمى‏فهمند.

الف) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرموده اند:

روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خداوند امیرالمومنین علیه السلام را به خلافت نصب نموده به دومی (عمر) گفتند با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کن. فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) و هفت تن دیگر از منافقین و روسای مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند. دومی (عمر) گفت: یا علی! خلافت و ولایت بر تو مبارک باد, صبح کردم در حالیکه می بینم مولای من و مولای تمام مومنین می باشی, و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله این بیعت و عهد را بر آنان محکم گردانید. سپس آنها مخفیانه با رفقای خود بنا گذاشتند که بعد از پیغمبر نگذارند امیرالمومنین علیه السلام بر منصب خلافت باقی بماند و حق او را غصب کنند.

ولی همین که به حضور پیامبر می رسیدند می گفتند: ای رسول خدا ص محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خداوند را بر ما ولایت و خلافت بخشیدی. علی علیه السلام برای دفع ستمکاران از لحاظ سیاست و دین از ما شایسته تر و مردی لایق مقام خلافت می باشد.

و خداوند می دانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان می آورند و بر دشمنی خود با امیرالمومنین علیه السلام باقی هستند, از این رو خداوند از عقاید باطنی آنها پیامبرش را با خبر ساخت و فرمود: ای رسول ما! بعضی از مردم میگویند ما به امر خداوند درباره نصب امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ایمان داریم اما آنها دروغ می گویند و ایمان ندارند و بر هلاکت شما و هلاکت علی علیه السلام با هم متحد شده اند و اشخاص متمردی هستند و طغیان و فساد زیادی خواهند نمود.

سپس حضرت فرمودند: پس از آن که خداوند پیامبر را از نفاق و توطئه منافقین با خبر ساخت آنها حضور پیامبر ص شرفیاب شده و قسم دروغ خوردند, و پیامبر ص آنها را سرزنش و ملامت نمود.

اولی (ابوبکر) گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هیچ چیز در نظرم لذت بخش تر و بهتر از بیعت با علی علیه السلام نبوده و امیدوارم بر اثر این بیعت خداوند درهای بهشت را به رویم بازکند و مرا از ساکنین بهشت گرداند.

دومی (عمر) گفت: ای رسول خدا ص! من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی علیه السلام به خدا قسم هرگز خیال نکرده و خوش ندارم که نقض بیعت نمایم. و اگر جواهراتی به اندازه ما بین زمین و آسمان به من بدهند که این بیعت را بشکنم قبول نخواهم کرد.

سومی (عثمان) گفت: ای رسول خدا ص ! من از بیعت به حدی مسرور و خوشحالم که تصور آن نشود. و یقین دارم اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند به سبب این بیعت تمام گناهان مرا آمرزیده است. و رفقای دیگر آنها هم مانند این سخنان راگفتند وقسم خوردند. و اینجا بود که خداوند این آیه (بقره/9) را نازل فرمود: یُخادِعُونَ اللَّهَ... (3)

ب) ابن بابویه در کتاب توحید صدوق به سند خود از سعد بن صدقة بن زیاد روایت کرده: از امام صادق علیه السلام سئوال نمودم که در روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟ فرمودند: خدعه نکردن با خدا. زیرا هرکه با خداوند خدعه کند, خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او ببرد و چنین کسی در حقیقت با خویش خدعه نموده است.

راوی گوید: به محضر امام علیه السلام عرض کردم: غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟

فرمودند: در ظاهر اوامر خدا را قبول نموده ولی در باطن معتقد نبوده و ایمان نداشته باشد و یا آن که به ظاهر اوامر را اجرا نموده ولکن برای غیر خدا باشد. از ریا کردن بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن برای خداست. در روز قیامت شخص ریاکار را به چهار نام می خوانند و صدا می زنند: ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! و ای زیانکار! اعمال و عباداتت از بین رفت. پاداش خود را از کسی که برایش عبادت نموده ای بخواه. (4)

3) "فی قلوبهم مرض" چه کسانی هستند ؟

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُون‏

یعنی: در دلهاى آنها یک نوع بیمارى و مرض است، خداوند بر بیمارى آنها مى‏افزاید و عذاب دردناکى به خاطر دروغهایى که مى‏گویند در انتظار آنهاست. (بقره/10)

حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: منافقین بر اثر معجزاتِ مشاده کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و اله نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر مرض دلهای مریضشان افزوده شد, و بواسطه نقض عهد خداوند و شکستن بیعت با امیرالمومنین علیه السلام به امراض قلبیشان افزوده شد و درباره ولایت امیرالمومنین علیه السلام به حیرت افتادند و به خاطر تکذیب امر خداوند و آنکه به دروغ مدعی بودند که ما بر بیعت خود استوار و پایدار هستیم بر کیفر شدید و عذابی سخت دچار خواهند شد. (5)

4) "مفسدین فی الارض" چه کسانی هستند ؟

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ * وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ * وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ * اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ * أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى‏ فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ

یعنی: و هنگامى که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید مى‏گویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم. آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولى نمى‏فهمند. و هنگامى که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید مى‏گویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولى نمى‏دانند. و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى‏کنند مى‏گویند ما ایمان آورده‏ایم، (ولى) هنگامى که با شیاطین خود خلوت مى‏کنند مى‏گویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره مى‏کنیم. خداوند آنها را استهزاء مى‏کند، و آنها را در طغیانشان نگه مى‏دارد تا سرگردان شوند. آنها کسانى هستند که هدایت را با گمراهى معاوضه کرده‏اند و (این) تجارت براى آنها سودى نداده، و هدایت نیافته‏اند. (بقره/11تا16)

الف) در تفسیر برهان از حضرت امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمودند: این آیات در حقفلانی و فلانی و فلانی (ابابکر و عمر و عثمان) نازل شده که در ظاهر ایمان داشته و تسلیم ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده و چون در خلوت به دشمنان آن حضرت می رسیدند می گفتند: با شما همراه و هم مسلک هستیم و علی بن ابیطالب علیه السلام را استهزاء می کنیم. پس خداوند فرمود ما کیفر و سزای این عمل منافقین و استهزاء به امیرالمومنین علیه السلام را در عالم آخرت خواهیم داد.

ب) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: وقتی به منافقین گفته می شد روی زمین فساد نکنید و با اظهار نقض بیعت خود به اشخاص ضعیف و سست عقیده رخنه در دین آنها نکنید جواب می دادند ما از اصلاح طلبان هستیم زیرا به دین و مذهب اعتقاد نداریم و در دین متحیریم و به دین محمد صلی الله علیه و اله و اسلام در ظاهر راضی هستیم و در باطن بر طبق دلخواه خود عمل کرده و از بندگی و فرمانبرداری, خود را رهانده ایم. آنگاه خداوند فرمود: ای منافقین! بدانید و آگاه باشید که شما در حقیقت از مفسدین روی زمین هستید و خداوند شما را به پیامبرش معرفی کرده و به خوبی شناسانده و به مسلمانان حقیقی (شیعیان مرتضی علی ع) امر فرموده که بر شما لعنت نمایند.

و نیز امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: هر وقت به منافقین بگویند شما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار که در نصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام و اطاعت از اوامر خدا و رسول, ایمان آورده اند ایمان بیاورید به هم مسلکان خود بگویند: آیا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار سفیهانه ایمان بیاوریم؟ چرا که منافقین از دریچه چشم دل تسلیم شدن مومنین را به اوامر خدا و رسول مشاهده ننموده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و دوستی ذریه گرامی آن حضرت, تن نداده و آن حضرت را ترک نموده و محبت یهود و نصاری را در دل خود جای دادند که دشمن خدا و رسول بودند و در ظاهر از آنها تبری جسته و در باطن به یهود و نصاری پیوسته اند.

همچنین امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اما مسخره نمودن آنها در دنیا همین است که آنها در دنیا به صورت ظاهری اسلام را پذیرفته اند تا احکام اسلام درباره آنها اجرا شود, اما در مقابل مسخره نمودن خداوند نسبت به آنها در دنیا امر به لعنت کردن آنها است تا تفاوت مسلمانیِ منافق گونه با مسلمانانِ حقیقی و خالص مشخص گردد و استهزاء در آخرت آنها از سوی خداوند به این است که جایگاه مومنین در بهشت به آنها نشان داده شود و جایگاه این گروه نیز به مومنین در بهشت نشان داده می شود. (6)

5) آنان که غیر خدا را به خدایی گیرند

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ

یعنی: بعضى از مردم معبودهایى غیر از خداوند، براى خود انتخاب مى‏کنند، و آنها را همچون خدا دوست مى‏دارند. (بقره/165)

جابر می گوید: از امام صادق علیه السلام در رابطه با تفسیر این آیه شریفه سوال نمودم حضرت فرمودند: آن گروه, محبین فلان و فلان و فلان (ابابکر و عمر و عثمان) هستند که آنان را پیشوای خود قرار داده اند بدون آنکه پیشوای خود را کسی قرار دهند که خدای متعال او را به عنوان امام برای مردم قرار داده است. (7)

6) سختی و آسانی (عُسر و یُسر) چیست ؟

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْر

یعنی: خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما حرج و سختی را اراده نمی کند. (بقره/185)

امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: الیسر امیرالمومنین علیه السلام و العسر فلان و فلان. یعنی: آسانی امیرالمومنین علیه السلام است وحرج و سختی فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند. (8)

7) گامهای شیطان در ولایت عمر و ابابکر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطان‏

یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همگى در صلح و آشتى در آیید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید. (بقره/208)

ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند: آیا می دانی "سلم" چیست؟ عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: ولایة علی و الائمة الاوصیاء من بعده. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام و امامان جانشین بعد از اوست. سپس فرمودند: و خطوات الشیطان و الله ولایة فلان و فلان. یعنی و گامهای شیطان به خدا قسم ولایت فلانی و فلانی (عمر وابابکر) را قبول کردن است. (9)

8) خروج از نور به سوی ظلمت و از ظلمت به سوی نور

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‏ ِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏

یعنی: خداوند، ولى و سرپرست کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مى‏برد. (اما) کسانى که کافر شدند، اولیاى آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوى ظلمتها بیرون مى‏برند. آنها اهل آتش‏اند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/257)

الف) عبدالله بن ابی یعفور گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردمانی همنشینی دارم که جای شگفتی و تعجب است که با وجود آن که موالی و پیرو شما نیستند و پیرو فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) هستند اما مردمانی امانتدار و صادق و باوفا هستند و بالعکس (بعضا) اقوامی که پیرو شما هستند دارای امانتداری و صداقت و وفا نیستند.

ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام مستقیم نشستند و همانند فرد غضبناک به من روی نموده و فرمودند: کسی که معتقد باشد به ولایت امام جائر و ظالمی که از سوی خدا نیست, دین ندارد و بر کسی که به امامت عادلی که از سوی خداست ایمان آورده ملامتی نیست.

ابن ابی یعفور گوید: (با تعجب) عرض کردم آنها (مخالفان) دارای دین نیستند و بر اینها (شیعیان) و موالیان هیچ ملامت و شدتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله آنها دینی ندارند و بر اینها (شیعیان) ملامتی نیست.

سپس فرمودند: آیا سخن خداوند را نشنیده ای: "خداوند یار کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از تاریکی ها به سوی روشنایی سوق دهد" ؟ در حقیقت آنها را از تاریکی گناهان بیرون آورده و به سوی نورِ توبه و آمرزش هدایت می کند و این بخاطر ولایت شما نسبت به هر یک از امام عادلی است که از سوی خداوند برگزیده شده اند و خداوند فرموده است: "اما کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت می باشد که آنها را از نور به سوی ظلمتها می برند."

ابن ابی یعفور می گوید: گفتم: مگر این نیست که خداوند از این آیه کفار را اراده کرده است آنجا که فرموده است: والذین کفروا..؟

گوید امام علیه السلام فرمودند: چه نوری برای کافر است؟ هنگامی که کفر ورزیده تا اینکه از نور بیرون برده شود به سوی تاریکی ها, و همانا خدای متعال در این آیه کسانی را اراده فرموده که در نور اسلام بوده اند, پس وقتی که پیرو و موالی هر امام جائر و ظالمی شدند که از سوی خدا نبود, به واسطه این ولایت (نسبت به ائمه جور) از نور اسلام به سوی تاریکی های کفر خارج شدند و خدای تبارک و تعالی برای آنها آتش جهنم را همراه با کفار واجب گردانید و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُون‏ یعنی آنها اهل آتش‏اند و همیشه در آن خواهند ماند. (10)

ب) این نکته از آیه مبارکه:

أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض‏. یعنی: یا همچون ظلماتى است در یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگرى است، و بر فراز آن ابرى تاریک، ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر. (نور/40)

استفاده می شود که در مقدمه تفسیر برهان از صالح بن سهل همدانی روایت شده است کهامام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: ظلمات, فلانی و فلانی (عمر و ابابکر)است. و " فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ, یک دریاى پهناور، که موج آن را پوشانیده" یعنی سومی (عثمان) و " مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ, بر فراز آن موج دیگرى است" یعنی طلحه و زبیر و " ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض, ظلمتهایى است یکى بر فراز دیگر." یعنی معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه.

ج) در تفسیر آیه " یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ, آنها را از ظلمتها، به سوى نور بیرون مى‏برد" در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: نور, آل محمد صلی الله علیه و اله است. و ظلمات, دشمنان آنان می باشند.

د) در کتاب المناقب از ابن عباس در تفسیر آیه " وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّور, نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند.و نه ظلمتها و روشنایى!" (فاطر/19) نقل کرده اند که ظلمات, اولی (ابوبکر) است و نور, امیرالمومنین علیه السلام است.

ه) در مقدمه تفسیر برهان ص315 از تفسیر قمی درباره آیه " ِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِه‏, و براى شما نورى قرار دهد که با آن راه بروید." (حدید/28) و آیه " وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور , و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست!" (نور/40) از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده: پس نیست برای او امامی در روز قیامت که حرکت کند و از نور آن امام روشنی گیرد.

و) و درباره آیه " ِ یَسْعى‏ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِم‏ ْ وَ بِأَیْمانِهِم‏, نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت مى‏کند"(حدید/12) فرموده اند: در روز قیامت نور, ائمه معصومین علیهم السلام هستند که نور ایشان پیش روی و سمت راست ایشان بتابد تا اینکه آنها را داخل بهشت کنند.

ز) و در تفسیر عیاشی درباره آیه " ْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِینا, و نور واضحى بسوى شما فرستادیم." (نساء/174) امام صادق علیه السلام فرمودند: نور مبین, نورِ امیرالمومنین علی علیه السلام است.

9) جبت و طاغوت چه کسانی هستند ؟

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوت‏

یعنی: آیا ندیدى کسانى را که بهره‏اى از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان مى‏آورند. (نساء/52)

در تفسیر عیاشی ج1 ص246 از امام باقر علیه السلام نقل می کند که منظور از جبت و طاغوت,فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) است.

10) خداوند می داند آنها چه در دل داشتند

أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغا
یعنی: آنها کسانى هستند که خدا آنچه را در دل دارند مى‏داند. پس (ای رسول) از ایشان روی گردان و آنها را موعظه کن و با گفته ای رسا سیرتشان را گوشزدشان کن.(نساء/63)

عبدالله نحّاس گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که در مورد این آیه شریفه فرمودند: به خدا قسم مقصود فلانی و فلانی (ابابکر و عمر) هستند. (11)


اسناد:

(1) شواهد التنزیل 1/45

(2) تفسیر برهان 1/52 ح37

(3) انساب النواصب ص39

(4) انساب النواصب ص40

(5) انساب النواصب ص43

(6) انساب النواصب ص45

(7) تفسیر عیاشی 1/72 ح142, بحار الانوار 8/363 ح41, اصول کافی 1/374 رقم11

(8) تفسیر برهان 2/84

(9) تفسیر عیاشی 1/102 ح294, بحارالانوار 24/159 ح1

(10) اصول کافی 1/375 ح3, بحارالانوار 23/322 ح39

(11) فرحة الزهراء ص40 به نقل از اللوامع النورانیة

 

 اللهم العن الجبت و الطاغوت

با تشکر عبدالحیدر



+ نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 1:7 توسط امیر علی عرفانیان |

.مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46 نور واحد بودند خدا این نور را به دو قسمت نمود 124 هزار پیامبرآیه124 بقره خداپیامبرو امام را انتخاب مینماید آیه 124 هزار پیامبر و جانشینانشان را انتخاب میکند نه مردم بت پرست و نادان جاهل منافق 310عمر310منکر310 

 

 

 

 همین بسکه نام محمدعلیست همه شیعه گردندبه زودی عزیزسلام خدا بر امیر غدیرهرکه باشدنوکر تو زود آقا میشود خود بخود با یک نگاه تو مسیحا میشود

 منظور از شیعه چیست ؟ شین شهید  شیداء  یا علی  مولا به علم ابجد ریاضی قرآن  به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 علی +17 نماز +14 معصوم = 385 شیعه 385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385  اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 قال رسول الله 1587 کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385 شیعه385 عترت پیامبر میباشد این عدد مقدس 385 را از راست بخوان 583 ابجد 5 تن آل عباء علیه سلام میباشد 583 را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهلبیت پیامبرند به ابجد رضایت دین الهی الله1587 -1202 منهای سه خلیفه ابوبکر عمر عثمان =385 برترین دین 926-541 عمر ابوبکر=385 شیعه 385 به ابجد قرآن 351 فارسی 351 دین اسلام ناب محمدی 351 باگنجینه نابه دین اسلام 351 +14 معصوم خانواده پیامبر = 365 روز سال 5+6+3 = 14 معصوم  365 + محمد20= 385 شیعه 385 راز اهل عالم 385 راز اهل عالم 385  این عدد را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت پیامبرند 583 ابجد 5 تن آل عباء را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت پیامبرند پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد یا علی انت و شیعتک هم الفائزون  پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 با عقل کل اسلام 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385 راز اهل عالم 385  اسلام پیامبر 385 شیعه به ابجد بهترین دین الله اسلام شیعها 1447 - 1202 عمر ابوبکر عثمان = 245 علی 110+135 فاطمه = 245 اسلامه حق 245 منظور علی +فاطمه = 245 اسلامه حق 245 میباشد با بهشتی الله 786-541 = 245 اسلامه حق 245 فاطمه 135+110 علی = 245کسانی که دم از 17 اینجا 17مظهر 17 اسلام ناب 17 واجبه 17 اینجا 17 اسلام ناب17 باید17 بانماز 17 واجبه 17 +14 معصوم = 31 نور قرآن 31با نور حق 31امم برحق 31 اسلامه بحق 31 بحق اسلامه 31 باطن قبله 31 اسلام ناب 31 بهار قرآن 31نور قرآن 31کلام حق 31 قرآن ناطق 31 باطن قبله 31یعنی 5 تن +12 امام +14 معصوم = 31 به ابجد انسانیت 572 - 541 عمر ابوبکر = 31قرآن ناطق 31 کلام حق 31 نور قرآن 31 قرآن ناطق31 اصول حق31 بمدار حق 31 یعنی 5 تن +12 امام +14 معصوم = 31 بمدار حق 31 به هزار نام خدا قسم 1000به ابجد محمد مصطفا 92 قسم = 1092 منهای ابجد سه خلیفه کن- 1202- منهای 1092 = 110 علی 110 نگین110 دین الهی 110مولا و مقتدای عالم علیست به ابجد اسلام 12 حق 12 نجاتبخش 12 هوا 12 ساعت 12 ماها 12 اخلاق 12 واجب 12حم 12 گل گل12 جانها 12 ماه ها 12 رگهای عصب مغزانسان 12کره زمین به 12 ستون نامرئی بنا نهاده شده 12برادران یوسف 12 نفرند خلفای بنی اسرائیل نفرند کعبه 12 ضلع دارد 12بخداه 12ماه سال است 12 روزساعت است 12در12 هر دینی که در ندارد دین نیست در دین خدا غیراز علی نیست آئینه روی محمد علیست کلام حق در کتب پیامبران الهی منظور خانواده محترم رسول خداست یعنی خانواده پیامبر12 در 12 اهل12 اسلام 12حق 12 امام 12+5 تن = 17 رکعت نماز در 5 وقت بنام 5 تن آل عباء به ابجد اسلام 12 حق12 جانها 12 بماها 12 آیا 12 حق12 اسلام 12 ساعت 12 ماه های سال 12 سال تحصیلی 12 به ابجد حق 12 اسلام 12 حق 12 ساعت 12 ماهای سال 12 واجب 12 حم 12 قلب 12 هوا 12 نجاتبخش 12 رگهای عصب مغز انسان 12 رگ میباشد12 جانها 12 اسلام 12 حق 12 دوازدهیمن سوره قرآن یوسف زهراء پادشاه عالمین میباشد سال تحصیلی 12 سال میباشد خداوند کره زمین را به 12 ستون نامرعی بنا نهاده است برادران یوسف 12 نفرند پیامبر فرمود خلفای بعد از من 12 نفرند و همگی فرزندان فاطمه دخترم میباشند یکی از علمای اهل سنت که بتازگی شیعه شده فرمود ما به هر دری زدیم تا این 12 نفر را طبق حدیث پیامبر یه طوری جورش کنیم ولی نتوانستیم به هر کی رسیدیم قاتل از آب درآمد اکنون به شگفتی آيه تطهير دقت کنیم: این آیه قرآن 47 حروف دارد 47 شجره مطهره 47 اکنون به آیه تطهیر دقت کنید این آیه نورانی در باره اهل بیت پیامبر فرزندانش میباشد که جمع حروف اسمشان 47 کلمه به اندازه  47 کلمه آیه تطهیر میباشد 47(إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا)47این آیه دارای 47حرف میباشد. پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد ابجد 5 تن 583 شبکه نور 583 این عدد نورانی را از راست بخوان براستی شیعیان فرزندان اهل بیت پیامبرند پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 مرد عالم 385 جمال رو الهی مهدی 385 والله اگر حق با دیگر ادیان الهی بود برای هیچ فرقی نمیکرد حق را میگفتم اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشیدپیامبر فرمود جانشینان من 12 نفرنداز اهل بیت اینم آیه قرآن47 کلمه به اندازه حروف 12 امام شیعه میباشد 47 انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا 47 شجره مطهره 47 نام 12 امام هم بدون تکرار در قرآن 47 کلمه میباشد در قرآن ثبع المثانی من القرآن العظیم مراد نام ائمه شیعه بدون تکرار در قرآن 7 بار آمده هفت دوره کعبه هفت سنگ به سه شیطان در مکه تا صدایش تا آسمان هفتم برسدشجره مطهره 47 و 12 امام هم حروف اسمشان 47 میباشد 47(إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا)47این آیه دارای 47حرف میباشد. 47 شجره مطهره 47 شجره مطهره 47 وارثان دین 47 با نور دین اسلام 47 سفیر دینه 47 بنور هدایت 47   اخلاق 12و 12 امام هم حروف اسمشان 47 اسلام ناب محمدی 47و 12 امام با مادرشان کوثر قرآن هم حروف اسمشان 47بزمین مقدسی 47 شجره مطهره 47 با نور دین اسلام 47 وارثان دین 47 و این است اسامی زیر :فاطمة 5 علي 3 حسن 3 حسين 4 علي 3 محمد 4 جعفر 4 موسى4 علي3 محمد 4 علي 3 حسن 3 محمد 4 در مجموع 47 حرف.در قرآن ثبع المثانی من القرآن العظیم مراد نام ائمه شیعه بدون تکرار در قرآن 7 بار آمده چهار علی چهار محمد دو حسن جعفر موسی47 اسلام ناب محمدی47 شجره مطهره شجره مطهره 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 مونه بدینی 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47 شجره مطهره 47 و 12 امام هم حروف اسمشان 47 میباشد 47(إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيرا)47این آیه دارای 47حرف میباشد. تعداد حرفهای اسامی فرزندان دختر پیامبر که یک سوره بنامش آمده اسامی 12 امام 47 شجره مطهره 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 مونه بدینی 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 47 منظور خانواده پیامبر مباشد ابجد 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 با مومن دین اسلام47 مومنان دین اسلام 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 47منظور خانواده رسول خدا 12 امام فرزندان دختر رسول خدا میباشند 47 حروف میباشد شجره مطهره 47 محمدا علی 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 مونه بدینی 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 مونه بدینی 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 47 منظور خانواده پیامبر مباشد ابجد 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 با مومن دین اسلام47 مومنان دین اسلام 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 با مومن دین اسلام47 مومنان دین اسلام 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 47شجره مطهره 47 شجره مطهره 47 منظور خانواده پیامبر مباشد ابجد 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 با مومن دین اسلام47 مومنان دین اسلام 47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 4747محمدا علی 47 اسلام ناب محمدی 47 روح قرآنی 47 اصل دین ها اسلام 47 جان ها قرآن محمد 47 به اصله اسلامی 47 اسلام ناب محمدی 47 مونه بدینی  47 شجره مطهره 47 شجره مطهره 47 وارثان دین 47 با نور دین اسلام 47 سفیر دینه 47 بنور هدایت  47 آیاته دینی 47به اصله اسلامی 47 دانش قرآنی 47 اسلام ناب محمدی 47شجره مطهره 47 و 12 امام هم حروف اسمشان 47 اسلام ناب محمدی 47 شجره مطهره 47 حرف آیه تطیر و حروف 12 امام هم 74 مطابق با آیه قرآن آیه تطیر اهل بیت پیامبر است والله راست میگویم قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی   پیامبر فرود جانشینان بعد از من 12 نفر از اهل بیت من میباشنداز قریش فرزندان دخترم فاطمه پیامبر فرمود هیچ کسی شیعه نخواهد شد مگر فرزند دخترم فاطمه باشد پیامبر فقط یک دختر داشت و آن هم یک سوره در قرآن بنامش آمده سوره کوثر در زمان پیامبر در عرب رسم بود هر کسی شهید میشد و یک نفر سر پرستی آن فرزندان شهید را به عهد میگرفت به او پدر می گفتند پیامبر هم دو دختر شهید دیگر را بزرگ کرد و جا افتاد که دختر پیامبر است در هر برهه پیامبر یک خدیجه و یک فاطمه و یک معصومه و یک کوثر داشته است   در کتب عمریه هم موجود میباشدتعداد حرفهای اسامی فرزندان دختر پیامبر که یک سوره بنامش آمده ولی دیگر دختر رسول خدا هیچ سوره ای بنامش نیامده از بین فرزندان عبدالمطلب فقط یک نفر پیامبر و یک نفر در کعبه به دنیا آمد و برای شکستن بت های کعبه مقامش بلند ترین مقام که توانست پای خود روی دوش خاتم الانبیاء حضرت محمدمصطفی (ص) بگذارد و بت های کعبه را در هم بشکند و لغب زاده محراب  بت شکن و شهید محراب کسی که جانشین پیامبر است و پیامبر او رادر بستر خود جای خود می خواباند تا به مردم بگوید جانشین خود را جای خود خابانیده و ایشان حیدر کرار کننده دره خیبر حاضر است جانش را فدای پیامبر کند    1000الله1 قرآن2 محمد3 علی4 فاطمه5 حسن6 حسین7 = 1000 ابجد اینها میشود هزار  به هزار نام خدا قسم یاران آیات مباهله چند کلمه میباشد 7 کلمه 7 دوره کعبه 7سنگ به سه شیطان در مکه میزنیم  سوره توحید چند آیه دارد7 و آیه ثبع المثانی من القرآن العظیم مراد نام ائمه شیعه در قرآن بدون تکرار 7 میباشد

به ابجد فارسی 351 قرآن 351  شما برای اثبات مذهب خود چند آیه میتوانید بیاورید و مستقیما" و واضع و روشن در باره امام و نام خلیفه شما باشد به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +17 نماز = 351 قرآن 351 فارسی 351 +14 معصوم = 365 روز سالاینجا کفر 73 فرقه را اعلام مینمایم 

خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار داد ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 5 تن در خودش ضرب12 امام در خودش و ضرب 14 معصوم در خودش جمع سه ضرب میشود 365 روز سال به ابجد اسلام132+ 92محمد +110 علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +17 نماز = 351 قرآن 351 فارسی 351 +14 معصوم = 365 روز سال 5+6+3 = معصوم14 اگر دین ندارید لا اقل آزاد مرد باشید به ابجد 12 حق 12 اسلام 12 ساعت 12 ماهای سال 12 امام +5 تن = 17نماز 17 رکعت در 5 وقت بنام 5 تن خانواده محترم رسول خدابه ابجد کبیر و صغیر الله86+110 دین الهی = 196 ضرب 14 معصوم در خودش میشود 196 +144 ضرب 12 امام در خودش +25 ضرب 5 تن = 365 روز سال 

 

 اینجانب از طرف مولایم مهدی شما را به حق دعوت مینمایم ای کسانی که دم از17 اسلام ناب 17 بانماز 17 قبله۱۷ واجبه 17 +14 معصوم = 31باطن قبله ۳۱ نور قرآن 31با نور حق 31امم برحق 31 اسلامه بحق 31 بحق اسلامه 31 باطن قبله 31 اسلام ناب 31 بهار قرآن 31نور قرآن 31کلام حق 31 قرآن ناطق 31 باطن قبله 31یعنی 5 تن +12 امام +14 معصوم = 31باطن قبله 31 کلام حق۳۱ در کتب پیامبران الهی کلام حق ۳۱منظور خانواده محترم رسول خداست کسانی که دم از17 اسلام ناب 17 بانماز 17 قبله۱۷ واجبه 17 +14 معصوم =آرم الله 31 نور قرآن 31با نور حق 31امم برحق 31 اسلامه بحق 31 بحق اسلامه 31 باطن قبله 31 بحق اسلام ناب 31 بهار قرآن 31نور قرآن 31کلام حق 31 قرآن ناطق 31 باطن قبله 31یعنی 5 تن +12 امام +14 معصوم = 31 کلام حق در کتب پیامبران الهی منظور خانواده محترم رسول خداست یعنی خانواده پیامبر 12 اهل12 اسلام 12حق 12 امام 12+5 تن = 17 رکعت نماز در 5 وقت بنام 5 تن آل عباء ۵+۱۲ = ۱۷ اسلام ناب 17 با نماز17 +14 معصوم = 31 آرم الله 31 بحق اسلام ناب 31 بهار قرآن 31باطن قبله 31 نور قرآن 31کلام حق 31 باطن قبله 31یعنی 5 تن +12 امام +14 معصوم = 31 باطن عشقه 31 باطن قبله 31 شما هم علمی به علم ابجد ریاضی قرآن ثابت کنید باطن قبله رهبران شما 31 بحق اسلام ناب 31 نور قرآن 31 بباطن قرآن 31 باطن قبله 31 بحق اسلام ناب۳۱ میباشید یعنی خانواده پیامبر 12 اهل12 اسلام 12حق 12 امام 12+5 تن = 17 رکعت نماز در 5 وقت بنام 5 تن آل عباء 5+12 امام +14 معصوم = 31 باطن قبله۳۱ جان کعبه 31 یعنی 5تن +12 امام +14 معصوم = 31 باطن قبله31 جان کعبه 31 قلب اسلامه31هر جا که هست نور هدایت بدان در سایه محمدو قائم آل محمد است

پیامبر فرمود هر کسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا میرود امام زمان امام 12 دوازدهم میباشد  حضرت عیسی 12 حواریون داشت حضرت محمد هم فرمود جانشینان من اثنی عشر 12 نفر از فرزندان فاطمه و نوادگان حسین کربلاست در کتب اهل سنت میباشد چراماه های سال 12 ماه چرا 12 ماه میباشد چرا ساعت12 چرا 12 اسلام 12نجاتبخش12 حق 12 قلب 12 هیچ فکر کرده اید در آیه 12 سوره یاسین و کل شی احصیناه فی امام مبین این آیه23 حروف دارد مهدی هم به ابحد 23 میباشد امام به ابجد کبیر و صغیر82 مهدی هم 82 میباشد امام واقعی مهدی میباشدو محمد و علی یک نور واحد بوده اند  ماه به ابجد 46از وسط به دو نیم شد ماه 46یعنی محمد 20+26 علی=46 لا اله الا الله 46ماه 46 محمد +علی= 46 به ابجد شیعه علی 495-541 عمر ابوبکر= 46 شیعه علی 46 هم اکنون همه خود را مار زنگی میدانند عمر 310 مارزنگی310+661عثمان = 971 ظالم 971 -430مقصر= 541 عمر و ابوبکر541-231 ابوبکر= 310 عمر 310کفری310 منکر310 نیرنگ 310لدروغ  310 جاهل منافق 310دلیل نفاقه 310 گمراه دین 310 کفری 310 منکر 310 عمر 310 برای بزرگ شدن صفحه وبلاگ کنترل را بگیریدو قلتک موس را به جلو بچرخانید بزرگ نمایی میشود به ابجد ظالم 971-430 مقصر=541 عمر و ابوبکر 541 + 430 مقصر= 971 ظالم -310 عمر=661عثمان این معادله ظالم و مقصر سی مرحله میباشد خودتان حساب کنید=365 بیداریه جهانی دین 365  به ابجد اسلامه حق 245 منظور علی 110+135 فاطمه = 245 اسلامه حق 245 - 786 سر درد شدید =541 عمر و ابوبکر ویروس دین اسلام468-541= 73 فرقه بیمار  میباشندخدایی 73 فرقه در مقابل تشیع خجالت نمیکشید بدون دلیل و برهان خود را بحق میدانید بحق  110 علی میباشد بیچاره بدبخت خدا شما و پدران گمراهتان را ببخشد ان شاء الله  به ابجد امام الهی 128 حسین= دین خدا 669-541= 128 حسین 128 برای نماز شهید شد علی برای نماز شهید شد 128حسین 128 یعنی 8ضربدر2+1= 17 رکعت نماز در 5 وقت بنام 5 تن آل عباءاهل سنت که سر از خط علی میتابند عنده شیطان به خدا گمراهند این نام عمر چیست که عرعر میکند اهل سنت را همه خر میکند توف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفدار ابوبکرو عمر عثمان بوود ابحدشیطان صفت به ابجدشیطان22عمر22ابابکر22هذیان22دروغ22 بدبختی22 مجرمان 22 منافقان 22 دروغ 22 نیرنگ 22 خدعه22 کلک22 کید 22   

 

 وَ وَهَبْنَا لَهْم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً (سوره مریم : آية 50 ) ابوبصیر از امام صادق علی زبان صدق و راستی غدیر میباشد خجالت بکشید بیش از 500 آیه در شان مولای دو عالم علی نازل شده کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست ...مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46 شیعه علی 495-541=46

آيه ۵۹ نور در باره خلفا؟!

سوال :نزول آية، «وعد الله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض كما . . . »[1]در مورد خلافت خلفاي راشدين نیست . و ربطي ابومکر و عمر و عثمان ندارد مربوط به امام دوازدهم شيعيان میباشد  شیعیان میگویند تمام آیات ابجد مهدی 59 میباشد آیه 59 یعنی 5+9 = 14 معصوم میباشد خلفای اسلام جانشینان پیامبر میباشد نه سه خلیفه قاصب 

جواب اجمالي:

 خداوند متعال در آية شريفة مذكور، فراگيري حكومت صالحان مؤمن، و استقرار دين مرضي خدا و امنيّت در زمين را وعده داده است، كه برخي از مفسّران اهل سنت آيه را در مورد خلفاي راشدين مي‌دانند امّا به دلايلي اين ادعا صحيح نيست و اين وعدة الهي هنوز محقّق نشده است و بايد منتظر آن باشيم، كه طبق روايات شيعه و اهل سنت چنين وعده‌اي در حكومت جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقّق مي‌يابد.

جواب تفصيلي:

 خداوند متعال در اين آيه شريفه، با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده است كه سر‌انجام حكومت روي زمين را در دست خواهند گرفت و دين اسلام فراگير خواهد شد و ناامني‌ها و وحشت‌ها به آرامش و امنيت مبدّل مي‌گردد، شرك از سراسر جهان برچيده مي‌شود و بندگان خدا با آزادي به پرستش خداي يگانه ادامه مي‌دهند و نسبت به همگان اتمام حجّت مي‌شود، به گونه‌اي كه اگر كسي بعد از آن بخواهد راه كفر را بپويد مقصر و فاسق خواهد بود.[2] برخي از مفسّران عامّه مانند: زمخشري، بيضاوي، قرطبي، و فخر رازي، مي‌پندارند اين آيه در مورد خلفاي راشدين است كه مؤمن بودند و اعمال صالح انجام دادند و اين وعدة الهي در زمان آنها محقّق گرديد.[3]

 
نقد مدّعاي اهل سنت: گرچه در آن زمان ترس و وحشتي را كه قبلاً مسلمانان از ناحية دشمنان خارجي احساس مي‌كردند و مجبور بودند همراه خود اسلحه حمل كنند فرو ريخت؛ و دين اسلام كه ابتدا مخفي و محدود بود ظاهر و فراگير شد؛ امّا هرگز نمي‌توان مدّعي شد كه در زمان خلفاء اين وعدة الهي به طور كامل محقّق شده است؛ چنان‌كه «آلوسي» از مفسّران بزرگ عامّه نيز معتقد است كه: به هيچ وجه نمي‌توان به اين آيه بر صحت امر خلفاء استدلال كرد.[4] و دلايلي نيز مدّعاي مطرح شده را رد مي‌كند:

 
1. خود آيه دلالت مي‌كند كه خلافت و امامت يك منصب الهي است ، زيرا ضمير فاعلي در كلمه «ليستخلفنهم» به «الله» باز مي‌گردد بنابر اين‌كسي كه اين وعده به دست او انجام مي‌گيرد بايد از طرف خدا منصوب شده باشد؛در آیه 124 بقره میفرماید خدا 124 هزار پیامبرو امام را انتخاب میکند  علاوه بر اين، آية مورد بحث، خبر از استقرار ديني مي‌دهد كه مورد رضايت خدا باشد: «و ليمكنّن لهم دينهم الذي ارتضي لهم» و چنين ديني طبق آية «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دنياً»،[5] ديني است كه امام وظيفة آن از جانب خداوند منصوب گردد، زيرا طبق روايات متعدّدي كه شيعه و عامه آن‌ها را نقل كرده‌اند، اين آيه در مورد نصب امام علي ـ عليه السّلام ـ به امامت، توسط پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در غدير خم نازل شده است.[6] يعني: با نصب امام، خدا راضي گرديده كه اسلام دين ما باشد؛ و چون اهل سنّت هيچ يك از خلفا را منصوب از طرف خداوند نمي‌دانند، نمي‌توانند تحقق اين وعدة خدا را در زمان آنان بدانند.

2. كلمة «الارض» مطلق است و ظهور در تمام كرة زمين دارد. بنا‌براين آيه خبر از تحقق يك حكومت جهاني بسان حكومت حضرت سليمان و داود ـ عليهما السّلام ـ مي‌دهد؛ كه اين امر در زمان خلفاء تا كنون محقق نشده است.

3. آيه خبر از تبديل خوف مسلمانان به آرامش و امنيت مي‌دهد، «وليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً». كه آن زمان چنين مسأله‌اي اتفاق نيفتاد و عدّه‌اي از صحابة بزرگ مانند ابوذر، عبد الله بن مسعود، عمار ياسر و . . . امنيت نداشتند و مورد بي مهري قرار گرفتند؛[7] بلكه حتي يگانه دختر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ از امنيت برخوردار نبود و طبق نقل ابن ابي الحديد به خانه‌اش حمله شد و تهديد به آتش زدن خانه‌اش شد[8] و . . . كه در اثر آن فاطمه (س) به نقل بخاري، از ابو بكر قهر كرد و با او تا هنگام مرگ سخن نگفت[9] و وصيت كرد ابوبكر و عمر بر او نماز نخوانند.[10]
4. آيه خبر از رخت بر بستن شرك و بسط توحيدي مي‌دهد: «يعبدونني لا يشركون بي شيئاً»، در حالي كه در كتاب رقاق صحيح بخاري هفت روايت ذكر شده كه همه دلالت بر ارتداد گروهي از مسلمانان بعد از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌كنند؛[11] و امام علي ـ عليه السّلام ـ نيز آن زمان را چنين ترسيم مي‌كند: «فان هذا الدّين قد كان اسيراً في ايدي الاشرار، يعمل فيه بالهوي و تطلب به الدنيا». يعني: «همانا اين دين در دست بدكاران اسير گشته بود، كه با نام دين به هوا پرستي پرداخته، و دنياي خود را به‌دست مي‌آوردند.»[12]

5. فضل، به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض مي‌كند: «ناصبي‌ها مي‌پندارند اين آيه[13] در مورد ابوبكر، عمر، عثمان و امام علي ـ عليه السّلام ـ نازل شده است»، امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «خدا قلب ناصبي‌ها را هدايت نمي‌كند (نكند)، در زمان يكي از آن‌ها و در زمان امام علي ـ عليه السّلام ـ با وجود ارتداد مسلمانان و فتنه‌هايي كه در زمان آن‌ها بر مي‌خواست، و جنگ‌هايي كه بين آن‌ها و كفار به وقوع مي‌پيوست ]چگونه[ ديني كه مورد رضايت خدا و پيامبرش مي‌باشد در بين امّت پياده شد؟، ترس از قلب امّت رفت و شك از سينه اش برخاست؟![14] بنابر آن‌چه گذشت اين وعدة الهي كه در آية موردبحث مطرح شده در زمان خلفاء به طور كامل تحقق نيافته است، بلكه چنان‌كه مفسّران بزرگ شيعه معتقدند آيه در مورد حكومت جهاني حضرت مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌باشد؛[15] چرا كه از اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ روايت شده كه اين آيه در مورد حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌باشد،[16] چنان‌كه حافظ قندوزي حنفي از امام سجّاد، امام باقر، و امام صادق ـ عليهم السّلام ـ نقل مي‌كند كه فرموده‌اند: «اين آيه در مورد حضرت مهدي قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نازل شده است».[17] و در روايات فراواني آمده است كه آن حضرت وقتي ظهور كند، زمين پر از جور و ستم را، پر از عدل و داد خواهد كرد؛ كه آيت الله صافي در اين ارتباط، 123 روايت را از كتب شيعه و سنّي نقل كرده است،[18] كه به عنوان نمونه و رعايت اختصار، فقط سه روايت از سخن ابي داود ذكر مي‌شود:
1. ابو سعيد خدري مي‌گويد: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «المهدي منّي اجلي الجبهه اقني الانفة يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً». يعني: «مهدي (عج) از من است، ]با[ پيشاني كشيده ]و[ بيني بر آمده، زمين را پر از عدل و داد مي‌كند، همان‌گونه كه پر از ظلم و ستم شده است.[19]

2. ابوطفيل از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل مي‌كند: كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند: «لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملؤها عدلا كما ملئت جوراً» يعني: «اگر از روزگار جز يك روز هم باقي نماند حتماً خدا مردي از اهل‌ بيت من بر مي‌انگيزد كه آن‌را پر از عدل مي‌كند چنان‌كه پر از ستم شده است.»[20]

3. زرّ از عبد الله و او از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل مي‌كند كه حضرت فرمود: «لو لم يبق من الدنيا الايوم لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث ]الله[ فيه رجلا مني (من اهل بيتي) يواطعيء اسمه اسمي يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً»، «اگر از دنيا فقط يك روز هم باقي بماند خدا آن روز را طولاني مي‌كند تا در آن بر انگيزد مردي از اهل بيت من كه هم‌ نام من است كه زمين را پر از عدل و داد كند هم‌چنان كه پر از ظلم و ستم شده است (باشد) ».[21]

 پی نوشت:
[1] . سورة نور، آية 55.

[2] . آيت الله، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، (قم: هدف، چاپ اول، 1373)، ج 9، ص 432.

[3] . رك: محمود بن عمر، زمخشري، الكشاف عن غوامض التنزيل، (بيروت: دار الكتب العربي، بي نوبت چاپ، 1406 ه‍ ق)، ج3، ص 252، عبد الله بن عمر، بيضاوي، تفسير البيضاوي، (بيروت: مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اوّل، 1410 ه‍ ‌ق)، ج 3، ص 208، محمد بن احمد، انصاري قرطبي، الجامع الاحكام القرآن، (بيروت: دار احياء التراث العربي، 1405 ه ق)، ج 12، ص 297، فخر رازي، التفسير الكبير، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، بي تا)، ج 24، ص 25.
[4] . سيد محمود، آلوسي بغدادي، روح المعاني، (بيروت: دار احياء‌ التراث العربي، چاپ چهارم، 1405 ه ق)، ج 18، ص 202.

[5] . مائده / 3.

[6] . ر ك: فضل بن حسن، طبرسي، مجمع البيان، (بيروت: دار العرفة، بي نوبت چاپ، بي تا)، ج 3-4، ص 246، علّامه سيد محمّد حسين، طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، (قم: اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371)، ج 5، ص 201- 193، عبيد الله بن عبد الله، حاكم حمكاني حنفي، شواهد التنزيل، تحقيق محمد باقر محمودي (تهران: مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، چاپ اول، 1411 ه‍ ق)، ج 1، ص 201- 208، ح 210- 215.

[7] . رك: آيت الله، جعفر سبحاني، فروغ ولايت، (بي جا؛ صحيفه، چاپ اول، 1368)، ص 316- 325.

[8] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه به تحقيق محمد ابوالفضل، ابراهيم، (بي جا؛ دار الاحياء كتب العربيه، چاپ دوم، 1386 ه‍ ق)، ج 2، ص 56، ج 6، ص48

[9] . محمد بن اسمائيل، بخاري، صحيح البخاري، (بيروت: دار الاحياء التراث العربي، بي نوبت چاپ، بي تا)، ج 5، ص 177.

[10] . شرح نهج البلاغه، همان، ج 6، ص50.

[11] . رك: صحيح البخاري، همان، ج 8، ص 148- 152.

[12] . نهج البلاغه، ترجمة محمد دشتي، (قم: پارسايان، چاپ دوم، 1379)، نامة 53، بند 70، ص 576.

[13] . نور / 55.

[14] . شيخ عبد علي بن جمعه، عروسي حويزي، نور الثقلين، (قم: اسماعيليان، چاپ چهارم، 1412 ه‍ ق)،‌ج 3، ص 618- 619، ح 219.

[15] . رك: مجمع البيان، پيشين، ج 7- 8، ص 239- 240، الميزان، پيشين،‌ج 15، ص 156، آيت الله ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، (تهران: دار الكتب الاسلاميه، بي نوبت چاپ، 1362).ج 14، ص 531، آيت الله ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيام قرآن، پيشين، ص 432.

[16] . مجمع البيان، پيشين، ج 7-8،ص 239، الميزان، پيشين، ج 15، ص 158.

[17] . سليمان ‌بن ‌ابراهيم، قندوزي ‌حنفي، ينابيع‌ المودة، ) كاظميه: دار الكتاب العراقيه، قم: مكتبة المحمدي، بي نوبت چاپ، بي‌تا)، ص 426.

[18] . رك: آيت الله،لطف الله، صافي گلپايگاني، منتخب الاشرفي الامام الثاني عشر ـ عليه السّلام ـ، (تهران: مكتبة الصدر،بي نوبت چاپ،بي تا)، فصل 2، باب 25، ص 247 به بعد.

[19] . حافظ، ابو داود،سليمان بن اشعث، سجستاني، سنن ابي داود، (بيروت: دارالجنان للطباعة و النشر و التوزيع، موسسة الكتب الثقافيه، چاپ اول، 1409، ه‍ ق)، ج 2،ص 509 ـ 510، ح 4285.

[20] . همان، ص 509، ح 4283.

[21] . همان، ح 4282.

  74 فرقه ابجد سه خلیفه میباشد  (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان = 74=74والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74فلسفه دین اسلام محمد علی 651 -541 عمر و ابوبکر = 110 علی علی اشرار دینها 772 خائنان 772-110علی = 661 عثمان فلسفه دین اسلام محمد علی 651 -541 عمر و ابوبکر = 110 علی علی

 

به ابجد بسم الله الرحمان رحیم 92+18 ذالحجه" غدیر خم = 110 علی به ابجد سرکشای خائن 1317-110 علی = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 ابجدشان میباشدبه ابجد قولو لا اله الا الله تفلهوا 98 +12 حق = 110 علی 110 منادیه 110 دین الهی 110 علی 110 منادیه دین الهیبسم رب الشهداء و الصدیقین92  +18 ذالحجه = 110 منادیه 110دین الهی110علی 110 یمین 110 نگین 110پلیس 110 در آیه 124 بقره میفرماید 124 هزار پیامبر و جانشینانشان همه از جانب الله تعالی انتخاب شده اند نه توسط مردم نادان بیشعورو بت پرست در این آیه میفرماید مقام امامت بالا تر از نبوت است ای نبی خدا شما به مقام امامت رسیدی و این آیه که در غدیر خم نازل شده این آیه در باره امام علی که 13 رجب در کعبه متولد شد به ابجد کعبه 97+13 رجب تولد مولاء در کعبه بدنیا آمده و این آیه هم 13 کلمه دارد اکملت لکم دینکم13 و ابجد کعبه 97 میباشد اکملت لکم دینکم ابجدکعبه 97+13 رجب تولد مولاء در کعبه اکملت لکم دینکم 13کلمه 13+97کعبه = 110 علی 110 به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202 بدترین دشمن اسلامی1202عمر ابوبکر عثمان 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202بدترین دشمن اسلامی 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661 - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541 به ابجد541 مقصرادین الهی541 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی541

 



+ نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 1:1 توسط امیر علی عرفانیان |

در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی بوود نام تو چون مولاء الهی بحق هم که وصی مصطفایی مرتضایی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست یک رئیس جهور مرد در این کشورهای کفر پیدا نمیشه لبیک بگه 

خداوندچه قدرت نمایی نموده در آیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا"

به ابجد شیطان 22 مقصر 22 لامذهب 22احمقه22گمرهه22 منکر22 عمر 22 ابابکر22شیطان 22بدیها 22 بدبختی 22دشمن اسلام 22 سست ایمان 22 ناخلفه 22 بناحقه22 درآتشه 22 دوزخه 22 ابابکر 22 شیطان 22 عمر 22کج فهم22نکبتها22بدزده 22اسلامی 22 22مکارا22روباه 22باخدعه22نیرنگ22  بدبختی22 هذیان 22 مقصر22 احمقه 22ناخلفه 22 عمر 22 شیطان22 بناحقه22 منافقان 22فاجرن 22عمر22 مجرمان 22عمر22 ابابکر22رکب وبا عمرابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان 1202ابجد این آیه قرآن است هر کسی یک آیه قرآن بیاورد که نام ابوبکر و عثمان و عمر در آن باشد من وهابی خواهم شد 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان در این آیه قرآن سوره سجده آیه 22 ابجد سه خلیفه قاصب دین = 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202 ما مجرمان را انتقام سخت خواهیم گرفت و معجزه معادله ظالم و مقصر به ابجدظالم 971+231 ابوبکر=1202به ابجدظالم971-430مقصر =541عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی541 اهله شر541 فتنه ها 541مرگ کافر541 ابوبکر عمر541اهله شر 541بامقصرپلیددین541 رو سیاهان عالمین 541مردان گمراه 541دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541بنامردانه قاصب 541 راه دزدی گمراه دین 541راه دزدی دزدان فدکه فاطمه 541رم کافر541با منافقینه گبر541کافر پلیددین اسلام 541بنامردانه قاصب 541 اهله شر541فتنه ها541 قاتلی 541 مرگ کافر 541به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202بدترین دشمن اسلامی 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 با ملحده خبیث 1202 بخبیث ملحدها 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان میباشد1202 ارتش کفار 1202به خائنای منافقانه اسلام 1202 1202بخبیث ملحدها 541 با فاسد ترین دشمن 541 احمقان فاسد دین اسلامی 1202به نادانترین اهل دشمن 1202 با فاسد ترین دشمن1202 بدبخت اهله عالمی 541 بکافران محض 1202 تفرقه در ادیانه اسلامی 1202 با خبیث ناهل1202 به نامرده ملحد شروز نادان 1202نااهله شر تری 1202 سران فتنه اهل حرامیانی 1202 با خبیث نا اهل 1202به بدبختیه اهل عالم 1202 اختلافهای دینی 1202بدبخت اهل عالمی 1202 بدبختان به عالم 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661 - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541 به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی

به ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541ملحد ها یا منافق آل سعود 541شیطان آل سعود541 آفت کلی541 به نااهله منافقه آل سعود 541بانامرده اهل دین اسلامی دشمنا دین های اسلامی 541 منافق کوردلی541 ابله بشرا آفت کلی541

 

ظالم 971-430 مقصر=541 ابوبکر عمر 541عمر ابوبکر 541 مردان گمراه 541عداوتین541بدشمن فاسد 541  مجرمین بدین اسلام 541مقصرا دین الهی 541 نامردان اصلی دین 541 فاجران دین اسلامی541انحرافه دین اسلام 541باعقرب افعیه 541  کافر پلید دین اسلام 541بدشمن فاسد 541 بنامردان قاصب 541 کافر پلید دین اسلام کینه توزه ابله 541 حقه بازان پلید اسلامی ناحقیا541 مجرمین بدین اسلام 541 انحراف دین اسلامه 541با انحراف بدین اسلام 541 ناکسین قرن 541ومجرمانه دین اسلام541  اهله شر541 عداوتین 541 قاتلی 541 عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی541مردان گمراه541آفت کلی 541شیطان آل سعود 541 مردان گمراه541با منافقان ابله ملحد نادان541دشمنا دین های الله541شیطان نابحقی541بنااهله منافق آل سعود 541بانامرداهل دین اسلامی 541با نامرده اهل دین اسلامی541بدشمن فاسد541ملحد های منافقا آلسعود 541آفتین541قاتلی541مرگ کافر541 541مجرمین بدین اسلام541 فتنه ها 541 عمر ابوبکر541 اهله شر541به ابجد آل سعود 171+370 شیطان = 541 مردان گمراه 541 آفت کلی 541 با دشمن ابله نادان 541 پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها 541 بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541 ابوبکر و عمر 541 بجای تشحیح وغسل و کفن رسول خدا ایشان را رها کرده وبا بی شرمی تمام  به سقیفه برای قصب خلافت رفته بودند541 مردان گمراه541 ابله  بشرا541 بدشمن فاسد 541بامنافقان ابله ملحد نادان 541بادشمناابله نادان 541 541دشمنادین های الله 541دشمنه اسلامی541 آفت کلی541مرگ کافر 541 آفتین541بدشمن فاسد541 541دشمنه اسلامی541آفت کلی541 مردان گمراه541 541آفتین541شمرا541 عقیده باطل نامردیه 541 راه دزدی جهل عرب 541 احمقان فاسد دین اسلامی541

به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال یک مرد میخواهم دینشو پیامبرشو اماماشو اگه نداره دختر عمشو خالشو بنویسه شمارشو تلفنوشو بده به من تا دینشو کامل کنم منم دینشو قبول میکنم هههههههه عمر همین خنده کار دستش داد وقتی به ریش همه میخندید از خنده دولاء میشد که تا دولاء شد حضرت ابولولوء با خنجر لواط گاه عمر را پاره کرد و عمر از کون شهید شد ابو لولوء چندین نفر وهابی پلید دیگر را هم با خنجرش که نجس بود پاره کرد پیش سلمان فارسی آمد با لحجه کاشونی فرمود آقابرار خون چه رنگیه سلمان خندید گفت قرمزه گفت پس چرا خنجروم زرده گفت بخاطر پاره کردن کون عمر زرد شده این جوک از آن موقع رسم شد آقا خون چه رنگیه آقا قرمزه خائنینه 786- 245 اسلامه حق = 541 عمرابوبکر 541 کودتا 431+110= 541 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 به قلدر دین اسلام 541 فتنه ها 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر=971 ظالم 971+ 231 ابوبکر = 1202 به ابجد گرگهای کفتار صفت اهل دین 1587-385 شیعه = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202اگر شما یک آیه قرآن آوردی که نام ابوبکر و عمر و عثمان باشد من وهابی پلید خواهم شد 1202

خداوند از کدام دین راضی میباشد { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 به ابجد رضایت دین الهی الله 1587-1202ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 سربازانه مهدی 385 این عدد را جلو آئینه بگیر میشه 583 ابجد 5 تنه آل عباء و فرزندانشان 385 شیعه 385 به ابجد برترین دین 926-541 عمر ابوبکر= 385 این عدد نورانی را جلوی آئینه بگیر ابجد 5 تن آل عباء میشود583رمز بقای دینهای اسلامی 583این عدد را از راست بخوانی میشود 385 شیعیان فرزندان اهل بیت میباشندپیامبر میفرماید فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385

 

ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟

حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد  و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها  سني ها سريال حصرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.

سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)

پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

اعتراض به فرمانده جوان

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد

به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3)

شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»

 این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند.»

بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.

هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

 

اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه

1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوق‌العاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطه‌ای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل می‌شد.

 2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی می‌‌دانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا می‌شدند.

3  ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطه‌ای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی می‌دهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل می‌کردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن می‌گویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمی‌کردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم می‌داشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرف‌الدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور می‌دهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی می‌‌بینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانه‌های پوچی پیش می‌کشند و از حرکت، خودداری می‌کنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پاره‌ای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند.

4  ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خرده‌گیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمی‌گوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بی‌شک می‌فهمیدند که این اعتراض و خرده‌گیری، ناروا است.

5  ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه می‌دانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنه‌ها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمی‌ماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم می‌خورد. از مجموع این نکات می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمی‌کاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمی‌تواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل می‌دانستند، مبارزه نمود. بی‌شک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خرده‌گیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانه‌ای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار می‌دادند، بی‌اساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن می‌گردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بی‌نظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان

ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود .

 لعن و نفرين بر غاصبان ولايت

پی نوشت:

1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.

2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.

4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.

5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت.

 خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار دادضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 5 تن در خودش ضرب 12 امام در خودش ضرب 14 معصوم ضربدر خودش جمع سه ضرب میشود 365 روز سال = 196+144+25= 365 روز سال معجزه قال رسول الله(ص) بعد ازمن فتنه ها 541 بپاخیزند عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 قاتلی 541 دزده دینه اسلامی541به باتلاق541 دشمنا ملحد دین 541به دشمن اسلام حق541 ابوبکر231+310عمر 541 دزدان فدکه فاطمه310+231  ابوبکر= 541  عمر 310+231 ابوبکر= 541قاتلی 541 { قال رسوالله} کتابی الله وعترتی1587-1202 عمر ابوبکرعثمان =فرقه 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه  اهل نجات استپیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه ۳۸۵ شیعه ۳۸۵مرد عالم 385 شهید بدین 385 با منجی علم اسلامی385 با اسلام ناب محمد علی 385 مذهب اسلام محمدی 385 اسلامنا محمد علی 385بطریق دین 385 شهید بدین 385 معجزه دینه اسلامه 385 با روزنه امید جهان 385 با راه دین حق 385 با بیداریه اسلامیه 385 یعنی ۵ضربدر ۸ ضربدر ۳= ۱۲۰ علیی ۱۲۰ابجد خائنان 772-541 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 با فاجعه جهانی 231 به لعین دین 231 ابوبکر231لعین بدین231 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم - 310 عمر =661 عثمان -231  ابوبکر =430  مقصر به ابجد (ریاست کفر )971 ظالم971 میباشد ظالم 971-661 عثمان = 310 عمر  ریاست کفر971 + 231 ابوبکر=1202 سه خلیفه 1202  ان من المجرمین منتقمون 1202 -971= ریاست کفر231  ابوبکر  این آیه قرآن هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر سه خلیفه میباشد 

خداوندچه قدرت نمایی نموده در آیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا"

ابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان1202ابجد این آیه قرآن است1202 بکافران محض 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202 ما مجرمان را انتقام سخت خواهیم گرفت و معجزه معادله ظالم و مقصر  به ابجد ظالم 971+231 ابوبکر= 1202 به ابجدظالم971-430 مقصر=541عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 ابوبکر عمر 541 ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد  فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661  - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر  ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541    به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر 541 541دشمنه اسلامی541بدشمن فاسد541با فاسد ترین دشمن541بکافرانه دینه حق541منافق مکری541راه دزدی دزدان فدکه فاطمه 541 کافران پلید ملحده بی دین 541 نادانترین ابله 541دشمنا فاسد 541کافر پلید دین اسلام 541با قلدره دین اسلام 541فاجرانه دین اسلامی 541احمقان فاسد دین اسلام541مجرمین بدین اسلام541مقصرا دین الهی 541بی دینها منافقانه اسلام 541بمنافقین ادیان اسلامی 541با فاسد ترین دشمن 541 فاجرانه دین اسلامی541 دشمنه اسلامی541عمر ابوبکر541

 

به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال یک مرد میخواهم دینشو پیامبرشو اماماشو اگه نداره دختر عمشو خالشو بنویسه شمارشو تلفنوشو بده به من تا دینشو کامل کنم منم دینشو قبول میکنم هههههههه ایدز هم نداشته باشه

اعتقادناب شیعه وپرتوی از انوار ولایت اهل البیت علیهم السلام میباشد خداوندچه قدرت نمایی نموده درآیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا

به ابجدظالم971-430 مقصر=541عمر ابوبکر541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 ابوبکر عمر 541 ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد  فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661  - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر  ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541    به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی 541

 

 

 

 

 



+ نوشته شده در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 1:0 توسط امیر علی عرفانیان |

احتجاج مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مجلس ابوبكر و عمر(1) مراحل احتجاج درباره‏ى فدك كه با هدف اثبات اصل ح انجام شد- اگر چه فدك را بازنگرداند- بصورت بسيار حساب شده‏اى صورت گرفت كه دشمن نتواند بى‏خبر از معركه بگريزد و نقاط ابهام باقى گذارد

در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست اسم اعظم نام خاتم شاه مردان قائم آل محمد هم علیست

مجلس خاص ابوبكر و عمر ابتدا حضرت زهرا عليهاالسلام به امر اميرالمؤمنين عليه‏السلام به مجلسى كه ابوبكر و عمر به همراه عده‏اى بطور خصوصى در آن بودند آمد و رسما اعتراض خود را آغاز كرد، و در سخنان مفصلى كه صورت مخاصمه و محاكمه داشت دلائل خود را براى اثبات حقانيت خود در تصرف فدك و غاصب بودن خصم بيان فرمود، كه ذيلاً صورت آن مجلس عيناً ذكر مى‏شود. فدك ارث نيست حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: چرا نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟

 

آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى‏دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى‏دهند. من درباره‏ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى‏آورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمى‏كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره‏ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى‏خواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد! حضرت در حالى كه مردم هم مى‏شنيدند فرمود: آيا مى‏خواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و درباره‏ى ما حكمى كنيد كه درباره‏ى ساير مسلمانان نمى‏كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى‏شوند؟

اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مى‏خواهيد يا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مى‏كند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد. عصمت فاطمه عليهاالسلام دليل كامل حضرت فرمود: همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مى‏دهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيده‏ى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيده‏ى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى‏نمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مى‏كند؟ چه مى‏گوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مى‏كنيد؟ ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مى‏كنيم!

حضرت فرمود: دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيده‏ى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدى‏ها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده» شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، درباره‏ى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عده‏اى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى! آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيه‏اى درباره‏ى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدى‏ها را از آنان دور نموده است. هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است.

ابوبكر گفت: اى عمر ترا قسم مى‏دهم كه ساكت باشى! فدك بخشوده‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به استناد قرآن سپس ابوبكر گفت: (درباره‏ى فدك) دليل بياور. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيه‏اى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مى‏فرمايد: «فَ‏آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوديم و آن حضرت فدك را به من بخشيد. وقتى جبرئيل دنباله‏ى آيه را خواند: «وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (2) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كرد: حق مسكين و ابن‏سبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (3) و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» (4) مصرف حق ذوى‏القربى سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏شود و آنچه براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است براى ذوى‏القربى مى‏شود و ذوى القربى ما هستيم. خداوند مى‏فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (5)

ابوبكر نگاهى به عمر كرد و گفت: تو چه مى‏گوئى؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساكين و ابناء السبيل كيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از كسانى باشند كه به خدا و پيامبر و ذوى‏القربى ايمان داشته باشند. مساكين هم كسانى باشند كه در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد. عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگى براى شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدك را خداوند براى من و فرزندانم قرار داده و براى دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولى خمس را براى ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور كه در كتاب خداوند آورده است. عمر گفت: پس براى مهاجرين و انصار و تابعين چه مى‏ماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زكات و صدقاتى كه خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آن را بيان فرموده به آنان تعلق مى‏گيرد. خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقابِ...» (6) خدا راضى است اگر چه مردم راضى نباشند عمر گفت: فدك مخصوص تو باشد و غنيمت براى شما و دوستانتان؟ گمان نمى‏كنم اصحاب محمد به اين راضى باشند!! حضرت فرمود: ولى خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضى هستند.

اين اموال را خدا به شرط دوستى و پيروى از او قرار داده نه به شرط دشمنى و مخالفت! و هركس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هركس با ما مخالفت كند با خداوند مخالفت كرده است، و هركس با خدا مخالفت كند از جانب حق تعالى مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است. چرا فقط از فاطمه عليهاالسلام دليل مى‏خواهند؟ عمر گفت: اى دختر محمد! بر ادعاى خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنكه از آنان دليل بخواهيد قبول كرديد (7) در حالى كه دليل من در كتاب خدا است؟ عمر گفت: جابر و جرير چيز كم‏ارزشى را مى‏خواستند ولى تو مسئله‏ى عظيمى را ادعا مى‏كنى كه مهاجر و انصار با آن مرتد مى‏شوند!! حضرت فرمود: مهاجرين به كمك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل‏بيتش به دين خدا هجرت كردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذوى‏القربى احسان كردند. بنابراين اگر هجرتى بوده بسوى ما بوده و اگر نصرتى بوده به ما يارى كرده‏اند و تابعين هم بوسيله ما تابع شده‏اند.

هركس هم از دين مرتد مى‏شود به سوى جاهليت بازگشته است. عمر گفت: اين سخنان باطل را كنار بگذار، شاهدانى را حاضر كن كه به اين سخن تو (درباره‏ى فدك) شهادت دهند! شاهدان فاطمه عليهاالسلام بر ملكيت فدك حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و ام‏ايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همه‏ى آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند. از جمله ام‏ايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود: «فاطمه سيده‏ى زنان اهل بهشت است». آيا كسى كه سيده‏ى زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مى‏كند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشنيده باشم شهادت نمى‏دهم. گفت: اى ام‏ايمن، اين قصه‏ها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى‏دهى؟ ام‏ايمن گفت: اى ابوبكر شهادت نخواهم داد تا درباره‏ى آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم.

تو را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «ام‏ايمن زنى از اهل بهشت است»؟ ابوبكر گفت: بلى. ام‏ايمن گفت: اكنون شهادت مى‏دهم كه جبرئيل نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالى مى‏فرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، «به كسى كه با تو قرابت دارد حقش را عطا كن». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: منظور از «ذوالقربى» كيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوىالقربى فاطمه عليهاالسلام است.

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آن را تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى ام‏ايمن و اى على، شاهد باشيد. سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و اسماء هم نظير سخن ام‏ايمن درباره‏ى ملكيت فدك شهادت دادند. جواب عمر درباره‏ى شاهدان عمر گفت: «على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. ام‏ايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنى‏هاشم شهادت خواهد داد. همه‏ى اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى‏دهند»!! و درباره‏ى ام‏ايمن اضافه كرد كه «او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى‏تواند شهادت بدهد»!!

دفاع اميرالمؤمنين عليه‏السلام از شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پاره‏ى تن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و هركس او را اذيت كند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را اذيت كرده و هركس او را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دو آقاى جوانان اهل بهشتند و هركس آنان را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، چرا كه اهل بهشت راست گويند. و من آن كسى هستم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «تو از منى و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر منى.

هر كه تو را رد كند مرا رد كرده، و هركس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هركس از تو سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است». و ام‏ايمن كسى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى او به بهشت شهادت داده است و براى اسماء بنت عميس و نسل او دعا كرده است. اقرار عمر و قبول نكردن شاهدان عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى‏دهد قبول نمى‏شود. جواب نهائى اميرالمؤمنين عليه‏السلام درباره‏ى شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: اكنون كه ما آنطور هستيم كه خودتان مى‏شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون!

ما وقتى براى خود ادعائى داريم از ما دليل مى‏خواهيد؟ آيا كسى نيست ما را يارى كند؟ شما بر حكومت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حمله آورده‏ايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آن را از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خاندان ديگرى برده‏ايد. به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا بازمى‏گردند. نتيجه‏ى محاكمه‏ى اول فدك سپس اميرالمؤمنين عليه‏السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكم‏كنندگان است. حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.

پی نوشت

 

1. بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.

 2ـ سوره روم: آيه 38.

3ـ سوره‏ى انفال: آيه‏ى 41.

4ـ سوره‏ى حشر: آيه‏ى 7..

5ـ سوره‏ى شورى: آيه‏ى 23..

6ـ سوره توبه: آيه 60.

7ـ اشاره به ماجراى اموالى است كه از بحرين آمده بود و جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه درباره‏ى آنها ادعاى «صفوه» نمودند يعنى منتخبى از آن مال را به وصيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبكر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول كردند و اموال درخواستى را به آنان دادند. به كتاب التعجب كراجكى و بحارالانوار: ج 29 ص 194، عوالم‏العلوم: ج 11 ص 777 مراجعه شود.

چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟

ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد  و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها  سني ها سريال حضرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.

سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)

پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

اعتراض به فرمانده جوان

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد

به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3)

شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

 

خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»

 این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند.»

بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.

هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه

1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوق‌العاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطه‌ای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل می‌شد.

 2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی می‌‌دانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا می‌شدند.

3  ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطه‌ای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی می‌دهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل می‌کردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن می‌گویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمی‌کردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم می‌داشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرف‌الدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور می‌دهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی می‌‌بینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانه‌های پوچی پیش می‌کشند و از حرکت، خودداری می‌کنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پاره‌ای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند.

4  ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خرده‌گیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمی‌گوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بی‌شک می‌فهمیدند که این اعتراض و خرده‌گیری، ناروا است.

5  ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه می‌دانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنه‌ها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمی‌ماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم می‌خورد. از مجموع این نکات می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمی‌کاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمی‌تواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل می‌دانستند، مبارزه نمود. بی‌شک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خرده‌گیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانه‌ای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار می‌دادند، بی‌اساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن می‌گردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بی‌نظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان

ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود .

 لعن و نفرين بر غاصبان ولايت

پی نوشت:

1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.

2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.

4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.

5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت

 

.قال رسول الله بعد ازمن فتنه ها 541 بپاخیزند541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 قاتلی 541اهله شر 541 فتنه ها 541حادثه ها بدیها 541 مرگ کافر 541 دشمنه اسلامی 541با منافقین دینهای اسلام  54 کافر پلید دین اسلام 541 دشمنه اسلامی 541با منافقین دینهای اسلام  54 کافر پلید دین اسلام 541قاتلی 541اهله شر 541 فتنه ها 541ستم ما 541 فتنه ها 541 احمقان فاسد دین اسلام  541کافرپلیددین اسلام 541 541با دزدان منافق دین اسلامه 541 کافر پلید دین اسلام541با دزدان منافق دین اسلامه 541 عمر ابوبکر 541 عمر ابوبکر 541فاسق گبر پلید دین 541فاسق حرامیان 541احمق نامردیه 541فاسق جاهل منافق 541فاسق کفری 541فاسق حرامیان 541اهل شر 541مجرمین بدین اسلام 541 لعن نفرینا 541 مرگ کافر 541 دشمنه اسلامی 541بدشمنا دین الهی 541 قاتلی541اهله شر541 فتنه ها 541کافرپلیددین اسلام 541 541با دزدان منافق دین اسلامه 541کافرپلیددین اسلام 541 541با دزدان منافق دین اسلامه 541 کافر پلید دین اسلام541با دزدان منافق دین اسلامه 541 عمر ابوبکر 541 عمر ابوبکر 541فاسق گبر پلید دین 541فاسق حرامیان 541احمق نامردیه 541فاسق جاهل منافق 541فاسق کفری 541فاسق حرامیان 541اهل شر 541کافر پلید دین اسلام541با دزدان منافق دین اسلامه 541 عمر ابوبکر 541 عمر ابوبکر 541فاسق گبر پلید دین 541فاسق حرامیان 541احمق نامردیه 541فاسق جاهل منافق 541فاسق کفری 541فاسق حرامیان 541اهل شر 541 دشمن ملحد پلیدیها 541 مقصر اهل دنیای 541 مقصرا اهل دینی 541 فتنه ها 541 خناسانه گمراه دینی 541 شیطان لعینا 541 عداوتین 541 احمقان فاسد دین اسلام 541 مجرمین بدین اسلام 541 لعن نفرینا 541 مرگ کافر 541 دشمنه اسلامی541 دشمن ملحد پلیدیها 541 مقصر اهل نیای 541 مقصرا اهل دینی 541 فتنه ها 541541 بدشمنا دین الهی 541 قاتلی541اهله شر541 فتنه ها 541کافرپلیددین اسلام 541 541با دزدان منافق دین اسلامه 541 کافر پلید دین اسلام541با دزدان منافق دین اسلامه 541 عمر ابوبکر 541 عمر ابوبکر 541 با پرده جهالت 651-110= 541 سرطان ننگ روی زمین 541 لجن کشیدنه دینی سرطان ننگ روی زمین 743-202  محمد علی = 541 لجن ترین 743-202 = 541 بدوزخیان پلیدیها ملحددین 541 و قاصبان پلیده اسلام 541 بگبرها پلید ملحده دین اسلامی 541 نامرده اصلی اهل دینی 541 بگبرهای پلید ملحده دین اسلام 541

اسلام علیک یا امیر المومنین یا قائم آل محمد مولای من کوفیان اگر نامه نوشتند مواظب باش  20 درصد جوانان هر شهری کوفی صفتندبه ابجد صغیر قرآن = شیطان 22 عمر 22 ابابکر 22 مقصر 22 هذیان 22 ملحد 22 لعنت 22 دروغ 22 نیرنگ 22 کلک 22 کید 22 بدیها 22گمرهه 22 نکبتها 22مکارا 22 بدزده 22 دینها 22اسلامی 22  پایمال 22بدبختی 22 مفصد 22 نکبتها 22 تباهی 22 بناحقه 22 خیانته 22 مفصد 22 قصبی 22عمر22ابابکر22شیطان 22باابلیس 22 سرکشها 22 ک س .. 22 به ابجد کبیر ظالم 971-430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها 541 عداوتین 541 اهل شر 541 شرما 541 مرگ کافر 541 قاتلی 541 ابوبکر دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین خداوند برای امتحان امت اسلام 74 فرقه باطل را آزمایش نمود و همه در این امتحان الهی شکست خوردند و راه ظلالت را در پیش گرفتند

 

نفرته 735-661 عثمان = 74 ابجد سه خلیفه 74 میباشد74 ان من المجرمین منتقمون74 سوره سجده آیه 22 ما از مجرمان انتقام میگیریم این آیه ابجد ابوبکر عمر عثمان میباشد 74 والشجرتها ملعونه 74 ان من المجرمین منتقمون74شیطان گمره 615- 541 عمر و ابوبکر= 74 ابجد سه خلیفه کفر74 میباشد نمیشه که دین اسلام 74 فرقه باشه همه هم گمراه قرآن فرموده لا اکراه فی الدین پیامبر فرمود کسی که بگوید خدا یکیست و جز او خدایی نیست لا اله الا الله بگوید او مسلمان است و ریختن خونش حرام است

74 والشجرتها الملعونه 74فرقه شدن دین اسلام با مردان رجس پلیدی615-541عمر ابوبکر=74 ابجد صغیر سه خلیفه 74 میباشد  اینم آیه قرآن 74ان من المجرمین منتقمون74 فتنه های دین 615-541 عمر ابوبکر =74 فرقه ابجدصغیرسه خلیفه 74 میباشد دین اسلام 74 فرقه شد 74 فرقه ابجد سه خلیفه میباشد74 (ان من المجرمین منتقمون 74) فرقه شدن دین اسلام توسط عمر22+27 ابوبکر+25 عثمان = 74=74والشجرتها الملعونه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74 74منافق دین اسلام 467-541= 74عمرابوبکر عثمان74والشجرتها الملعونه74 دزدان نامرده دینه اسلام 467-541عمر وابوبکر = 74 ابجد صغیر سه خلیفه 74منافق دین اسلام 467- 541 ابوبکر عمر= 74عمرابوبکر عثمان74دزدان نامرده دینه اسلام 467- عمر و ابوبکر 541= 74اسراف کاران 614- 541 عمر و ابوبکر رکب وبا = 73 بافرقه باطل در دین74والشجرتها الملعونه74ان من المجرمین منتقمون74 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385

 

 



+ نوشته شده در سه شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:59 توسط امیر علی عرفانیان |

در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیست

خداوندچه قدرت نمایی نموده در آیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا"

به ابجد شیطان 22 مقصر 22 لامذهب 22احمقه22گمرهه22 منکر22 عمر 22 ابابکر22شیطان 22بدیها 22 بدبختی 22دشمن اسلام 22 سست ایمان 22 ناخلفه 22 بناحقه22 درآتشه 22 دوزخه 22 ابابکر 22 شیطان 22 عمر 22کج فهم22نکبتها22بدزده 22اسلامی22مکارا22روباه 22باخدعه22نیرنگ22  بدبختی22 هذیان 22 مقصر22 احمقه 22ناخلفه 22 عمر 22 شیطان22 بناحقه22 منافقان 22فاجرن 22عمر22 مجرمان 22عمر22 ابابکر22رکب وبا عمرابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان 1202ابجد این آیه قرآن است هر کسی یک آیه قرآن بیاورد که نام ابوبکر و عثمان و عمر در آن باشد من وهابی خواهم شد 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان در این آیه قرآن سوره سجده آیه 22 ابجد سه خلیفه قاصب دین = 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202 ما مجرمان را انتقام سخت خواهیم گرفت و معجزه معادله ظالم و مقصر به ابجدظالم 971+231 ابوبکر=1202به ابجدظالم971-430مقصر =541عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی541 اهله شر541 فتنه ها 541مرگ کافر541 ابوبکر عمر541اهله شر 541بامقصرپلیددین541 رو سیاهان عالمین 541مردان گمراه 541دشمنه اسلامی 541541 کافر پلید دین اسلام 541بنامردانه قاصب 541 راه دزدی گمراه دین 541راه دزدی دزدان فدکه فاطمه 541رم کافر541با منافقینه گبر541کافر پلیددین اسلام 541بنامردانه قاصب 541 اهله شر541فتنه ها541 قاتلی 541 مرگ کافر 541به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661 - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541 به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی 541

به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال یک مرد میخواهم دینشو پیامبرشو اماماشو اگه نداره دختر عمشو خالشو بنویسه شمارشو تلفنوشو بده به من تا دینشو کامل کنم منم دینشو قبول میکنم هههههههه عمر همین خنده کار دستش داد وقتی به ریش همه میخندید از خنده دولاء میشد که تا دولاء شد حضرت ابولولوء با خنجر لواط گاه عمر را پاره کرد و عمر از کون شهید شد ابو لولوء چندین نفر وهابی پلید دیگر را هم با خنجرش که نجس بود پاره کرد پیش سلمان فارسی آمد با لحجه کاشونی فرمود آقابرار خون چه رنگیه سلمان خندید گفت قرمزه گفت پس چرا خنجروم زرده گفت بخاطر پاره کردن کون عمر زرد شده این جوک از آن موقع رسم شد آقا خون چه رنگیه آقا قرمزه خائنینه 786- 245 اسلامه حق = 541 عمرابوبکر 541 کودتا 431+110= 541 فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 به قلدر دین اسلام 541 فتنه ها 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر=971 ظالم 971+ 231 ابوبکر = 1202 به ابجد گرگهای کفتار صفت اهل دین 1587-385 شیعه = 1202 عمر ابوبکر عثمان 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202اگر شما یک آیه قرآن آوردی که نام ابوبکر و عمر و عثمان باشد من وهابی پلید خواهم شد 1202

خداوند از کدام دین راضی میباشد { قال رسوالله} کتابی الله و عترتی 1587-1202 عمر ابوبکرعثمان = 385شیعه385 پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 به ابجد رضایت دین الهی الله 1587-1202ابوبکرعمرعثمان = 385 شیعه 385 قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 سربازانه مهدی 385 این عدد را جلو آئینه بگیر میشه 583 ابجد 5 تنه آل عباء و فرزندانشان 385 شیعه 385 به ابجد برترین دین 926-541 عمر ابوبکر= 385 این عدد نورانی را جلوی آئینه بگیر ابجد 5 تن آل عباء میشود583رمز بقای دینهای اسلامی 583این عدد را از راست بخوانی میشود 385 شیعیان فرزندان اهل بیت میباشندپیامبر میفرماید فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه385

 

امام جواد علیه السلام و فضیلتهای عمر و ابوبکر

امام جواد علیه السلام

پس از آن که مأمون دخترش را به امام جواد تزویج کرد در مجلسی که مأمون و امام و یحیی بن اکثم و گروه بسیاری از وهابیان در آن حضور داشتند، یحیی عرض کرد: ای پسر رسول خدا! نظر شما درباره روایتی که (در مدارک اهل سنت) نقل شده است: که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام می رساند و می گوید: من از ابوبکر راضی هستم، از او بپرس که آیا او هم از من راضی است؟. نظر شما درباره این حدیث چیست؟1

امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسی که این خبر را نقل می کند باید خبر دیگری را نیز که پیامبر اسلام در حجة الوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبر فرمود: کسانی که بر من دروغ می بندند، بسیار شده اند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هر کس بعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه را که با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.

امام جواد علیه السلام افزود: این روایت (درباره ابوبکر) با کتاب خدا سازگار نیست، زیرا خداوند فرموده است: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ 2 ما انسان را آفریدیم و می دانیم در دلش چه چیز می گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم.

آیا خشنودی و ناخشنودی ابوبکر بر خدا پوشیده بوده است تا آن را از پیامبر بپرسد؟! این عقلاً محال است.

یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبکر و عمر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند.

حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابوبکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی گفت: همچنین روایت شده است که: ابو بکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند درباره این حدیث چه می گویید؟3

حضرت فرمود: این روایت نیز محال است که درست باشد، زیرا بهشتیان همگی جوانند و پیری در میان آنان یافت نمی شود (تا ابو بکر و عمر سرور آنان باشند!) این روایت را بنی امیه، در مقابل حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره امام حسن و حسین علیهما السلام نقل شده است که حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند ، جعل کرده اند.

یحیی گفت: روایت شده است که: ابوبـکر و عمـر در زمین، مانند جبرئیل در آسمان هستند. حضرت فرمود: درباره این حدیث نیز باید دقت شود، زیرا جبـرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّب درگاه الهی اند و هرگز گناهـی از آن دو سر نزده است و لحظه ای از دایره اطاعت خدا خارج نشده اند، ولی ابـوبـکر و عمر قبل از اسلام مشرک بوده اند، و هر چند پس از ظهور اسلام مسلمان شده اند، امّا اکثر دوران عمرشان را در شرک و بت پرستی سپری کرده اند، بنابراین محال است که خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.

یحیی گفت: روایت شده است که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.

حضرت فرمود: این نیز محال است؛ زیرا در بهشت، فرشتگان مقرّب خدا، آدم، محمد صلی الله علیه و آله و همه انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمی شود، ولی با نور عمر روشن می گردد؟!

 

یحیی اظهار داشت: روایت شده است که سکینه به زبان عمر سخن می گوید (عمر هر چه گوید، از جانب ملک و فرشته می گوید).

ولادت امام جواد علیه السلام

حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم؛ ولی ابوبکر، با آن که از عمر افضل است، بالای منبر می گفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف می کند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه درست باز آورید.

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمی شدم، حتما عمر مبعوث می شد.4

امام فرمود: کتاب خدا (قرآن) از این حدیث راست تر است، خدا در کتابش فرموده است: وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ... 5 به خاطر بیاور هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح... .

از این آیه صریحا برمی آید که خداوند از پیامبران پیمان گرفته است، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را تبدیل کند؟ هیچ یک از پیامبران به قدر چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیده اند، چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث می کند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرده است؟! و نیز پیامبر فرمود: در حالی که آدم بین روح و جسد بود (هنوز آفریده نشده بود) من پیامبر شدم.

باز یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر فرمود: هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آن که گمان بردم که به خاندان خطاب (پدر عمر) نازل شده است، یعنی نبوّت از من به آنها منتقل شده است.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا امکان ندارد که پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند می فرماید: اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 6 خداوند از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی برمی گزیند. (بنابراین، با گزینش الهی، دیگر جای شکی برای پیامبر در باب پیامبری خویش وجود ندارد).

یحیی گفت: روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر عذاب نازل می شد، کسی جز عمر از آن نجات نمی یافت.

حضرت فرمود: این نیز محال است، زیرا خداوند به پیامبر اسلام فرموده است: وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ 7 و مادام که تو در میان آنان هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند و نیز مادام که استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.

می بینید که برای نزول عذاب دو مانع ذکر شده است و لا غیر؛

الف) وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله در بین مردم.

ب) توبه و استغفار مردم.

بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نمی کند.

البته ناگفته نماند که امام (ع) با حفظ تقیه، این مناظره را انجام داده است.احتجاج مفصل حضرت زهرا عليهاالسلام در مجلس ابوبكر و عمر(1) مراحل احتجاج درباره‏ى فدك كه با هدف اثبات اصل ح انجام شد- اگر چه فدك را بازنگرداند- بصورت بسيار حساب شده‏اى صورت گرفت كه دشمن نتواند بى‏خبر از معركه بگريزد و نقاط ابهام باقى گذارد.

مجلس خاص ابوبكر و عمر ابتدا حضرت زهرا عليهاالسلام به امر اميرالمؤمنين عليه‏السلام به مجلسى كه ابوبكر و عمر به همراه عده‏اى بطور خصوصى در آن بودند آمد و رسماً اعتراض خود را آغاز كرد، و در سخنان مفصلى كه صورت مخاصمه و محاكمه داشت دلائل خود را براى اثبات حقانيت خود در تصرف فدك و غاصب بودن خصم بيان فرمود، كه ذيلاً صورت آن مجلس عيناً ذكر مى‏شود. فدك ارث نيست حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: چرا نماينده‏ى مرا از فدك اخراج نمودى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به امر خداوند آن را براى من قرار داد. آيا مى‏خواهى زمينى را از من بگيرى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از بين غنائمى كه مسلمانان در راه آن جنگ نكرده‏اند به من بخشيد؟

 

آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نفرموده است: «فرزندان هركس بايد بعد رحلت او مورد توجه باشند»؟ تو خوب مى‏دانى كه تنها يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى فرزندانش همين است؟ شهادت ناحق عايشه ابوبكر گفت: عايشه و عمر شهادت مى‏دهند كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «النبى لايورث» يعنى «پيامبر ارث نمى‏گذارد». حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اين اولين شهادت ناحقى است كه به آن شهادت مى‏دهند. من درباره‏ى فدك در اسلام شاهدانى دارم. فدك را پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من بخشيده است و من شاهد مى‏آورم. ابوبكر گفت: دليل خود را بياور. شاهد در ملك مورد تصرف باطل است حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: آيا در زمان حيات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك تحت تصرف من نبود و من محصول آن را مصرف نمى‏كردم؟ گفت: آرى. فرمود: پس چرا درباره‏ى چيزى كه در دست من است از من شاهد مى‏خواهى؟ ابوبكر گفت: چون غنيمت مسلمانان است، اگر دليل نياورى امضا نخواهم كرد! حضرت در حالى كه مردم هم مى‏شنيدند فرمود: آيا مى‏خواهيد دستور و كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را رد كنيد و درباره‏ى ما حكمى كنيد كه درباره‏ى ساير مسلمانان نمى‏كنيد؟ اى حاضرين بشنويد كه مرتكب چه عملى مى‏شوند؟

 

اى ابوبكر و عمر، اگر من اموال مسلمانان را كه در دستشان و تحت تصرفشان است ادعا كنم از من دليل مى‏خواهيد يا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفت: اين غنيمت مسلمانان و زمين آنان است كه در دست فاطمه است و محصول آن را مصرف مى‏كند. اگر بر ادعاى خود دليل آورد كه پيامبر از بين مسلمانان فدك را فقط به او بخشيده است- در حالى كه غنيمت و حق مسلمانان بوده!!- در اين باره نظر خواهيم داد. عصمت فاطمه عليهاالسلام دليل كامل حضرت فرمود: همين مرا بس است! اى مردم شما را قسم مى‏دهم كه آيا از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديد كه فرمود: «دخترم سيده‏ى زنان اهل بهشت است»؟ گفتند: آرى بخدا قسم، اين را از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم. فرمود: آيا سيده‏ى زنان اهل بهشت ادعاى باطل مى‏نمايد و آنچه مالكش نيست تصرف مى‏كند؟ چه مى‏گوئيد اگر چهار نفر بر عليه من به كار زشتى شهادت دهند يا دو نفر نسبت سرقت به من دهند؟ آيا سخن آنان را تصديق مى‏كنيد؟ ابوبكر در اينجا سكوت كرد ولى عمر گفت: آرى وحد بر تو جارى مى‏كنيم!

حضرت فرمود: دروغ گفتى و پستى خود را ثابت كردى مگر آنكه اقرار كنى بر دين محمد صلى اللَّه عليه و آله نيستى. كسى كه بر عليه سيده‏ى زنان اهل بهشت شهادتى را بپذيرد يا حدى بر او جارى كند ملعون است و به آنچه خداوند بر محمد صلى اللَّه عليه و آله نازل كرده كافر شده است، زيرا آنانكه «خداوند پليدى‏ها را از آنان برده و آنان را پاكيزه گردانيده» شهادتى بر عليه شان جايز نيست، چرا كه معصومند و از هر زشتى و بدى پاكند. اى عمر، درباره‏ى اهل اين آيه (تطهير) به من خبر بده كه اگر عده‏اى بر عليه آنان يا يكى از آنان به شرك يا كفر يا كار زشتى شهادت دهند آيا مسلمانان بايد از آنان بيزارى بجويند و آنان را حد بزنند؟ عمر گفت: آرى، آنان با ساير مردم يكسانند!! حضرت فرمود: دروغ گفتى و كافر شدى! آنان با ساير مردم مساوى نيستند چرا كه خداوند آنان را معصوم قرار داده و آيه‏اى درباره‏ى عصمت و طهارت آنان نازل كرده و پليدى‏ها را از آنان دور نموده است. هركس بر عليه آنان سخنى را بپذيرد در واقع خدا و رسول را تكذيب كرده است.

 

ابوبكر گفت: اى عمر ترا قسم مى‏دهم كه ساكت باشى! فدك بخشوده‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به استناد قرآن سپس ابوبكر گفت: (درباره‏ى فدك) دليل بياور. حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: اما فدك، خداوند عزوجل آيه‏اى از قرآن نازل كرد كه در آن به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دستور داده بود حق من و فرزندانم را بدهد، آنجا كه مى‏فرمايد: «فَ‏آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، و من و فرزندانم نزديكترين خلايق به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بوديم و آن حضرت فدك را به من بخشيد. وقتى جبرئيل دنباله‏ى آيه را خواند: «وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (2) پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سؤال كرد: حق مسكين و ابن‏سبيل چيست؟ خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْئٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ» (3) و خمس را به پنج قسمت تقسيم كرد و فرمود: «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَىْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ» (4) مصرف حق ذوى‏القربى سپس حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: آنچه براى خدا است براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏شود و آنچه براى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است براى ذوى‏القربى مى‏شود و ذوى القربى ما هستيم. خداوند مى‏فرمايد: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (5)

 

ابوبكر نگاهى به عمر كرد و گفت: تو چه مى‏گوئى؟! عمر گفت: پس يتيمان و مساكين و ابناء السبيل كيانند؟ حضرت فرمود: يتيمان بايد از كسانى باشند كه به خدا و پيامبر و ذوى‏القربى ايمان داشته باشند. مساكين هم كسانى باشند كه در دنيا و آخرت با آنان باشند. ابن السبيل هم بايد راه آنان را بپيمايد. عمر گفت: بنابراين خمس و غنيمت همگى براى شما و دوستان و شيعيان شما است؟ حضرت فرمود: فدك را خداوند براى من و فرزندانم قرار داده و براى دوستان و شيعيان ما قرار نداده است، ولى خمس را براى ما و دوستان و شيعيانمان قسمت نموده همانطور كه در كتاب خداوند آورده است. عمر گفت: پس براى مهاجرين و انصار و تابعين چه مى‏ماند؟ فرمود: اگر آنان هم از دوستان و شيعيان ما بودند زكات و صدقاتى كه خداوند در قرآن واجب نموده و تقسيم آن را بيان فرموده به آنان تعلق مى‏گيرد. خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَالْمَساكينِ وَالْعامِلينَ عَلَيْها وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِى الرِّقابِ...» (6) خدا راضى است اگر چه مردم راضى نباشند عمر گفت: فدك مخصوص تو باشد و غنيمت براى شما و دوستانتان؟ گمان نمى‏كنم اصحاب محمد به اين راضى باشند!! حضرت فرمود: ولى خداوند عزوجل و پيامبرش بدان راضى هستند.

 

اين اموال را خدا به شرط دوستى و پيروى از او قرار داده نه به شرط دشمنى و مخالفت! و هركس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده، و هركس با ما مخالفت كند با خداوند مخالفت كرده است، و هركس با خدا مخالفت كند از جانب حق تعالى مستوجب عذاب اليم و عقاب شديد در دنيا و آخرت است. چرا فقط از فاطمه عليهاالسلام دليل مى‏خواهند؟ عمر گفت: اى دختر محمد! بر ادعاى خود دليل بياور! حضرت فرمود: چطور سخن جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه را بدون آنكه از آنان دليل بخواهيد قبول كرديد (7) در حالى كه دليل من در كتاب خدا است؟ عمر گفت: جابر و جرير چيز كم‏ارزشى را مى‏خواستند ولى تو مسئله‏ى عظيمى را ادعا مى‏كنى كه مهاجر و انصار با آن مرتد مى‏شوند!! حضرت فرمود: مهاجرين به كمك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و اهل‏بيتش به دين خدا هجرت كردند و انصار هم با ايمان به خدا و رسول و ذوى‏القربى احسان كردند. بنابراين اگر هجرتى بوده بسوى ما بوده و اگر نصرتى بوده به ما يارى كرده‏اند و تابعين هم بوسيله ما تابع شده‏اند.

 

هركس هم از دين مرتد مى‏شود به سوى جاهليت بازگشته است. عمر گفت: اين سخنان باطل را كنار بگذار، شاهدانى را حاضر كن كه به اين سخن تو (درباره‏ى فدك) شهادت دهند! شاهدان فاطمه عليهاالسلام بر ملكيت فدك حضرت زهرا عليهاالسلام در همان مجلس ماند و كسى را فرستاد تا اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و ام‏ايمن و اسماء بنت عميس (كه همسر ابوبكر بود) آمدند و به همه‏ى آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام فرموده بود شهادت دادند. از جمله ام‏ايمن چنين گفت: از پيامبر شنيدم كه مى‏فرمود: «فاطمه سيده‏ى زنان اهل بهشت است». آيا كسى كه سيده‏ى زنان بهشت است چيزى را كه مالك نباشد ادعا مى‏كند؟ من نيز زنى از اهل بهشتم و من هم به آنچه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشنيده باشم شهادت نمى‏دهم. گفت: اى ام‏ايمن، اين قصه‏ها را كنار بگذار، به چه چيزى شهادت مى‏دهى؟ ام‏ايمن گفت: اى ابوبكر شهادت نخواهم داد تا درباره‏ى آنچه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده از تو اقرار بگيرم.

 

تو را بخدا قسم مى‏دهم، آيا مى‏دانى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرموده است: «ام‏ايمن زنى از اهل بهشت است»؟ ابوبكر گفت: بلى. ام‏ايمن گفت: اكنون شهادت مى‏دهم كه جبرئيل نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آمد و گفت: خداوند تعالى مى‏فرمايد: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»، «به كسى كه با تو قرابت دارد حقش را عطا كن». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: منظور از «ذوالقربى» كيست؟ جبرئيل، از پروردگار سؤال كن كه اينان كيستند؟ عرض كرد: ذوىالقربى فاطمه عليهاالسلام است.

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فدك را به امر پروردگار به فاطمه عليهاالسلام داد، و او آن را تحويل گرفت و قبول كرد. سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى ام‏ايمن و اى على، شاهد باشيد. سپس اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و اسماء هم نظير سخن ام‏ايمن درباره‏ى ملكيت فدك شهادت دادند. جواب عمر درباره‏ى شاهدان عمر گفت: «على همسر اوست، حسن و حسين هم پسران او هستند. ام‏ايمن هم خدمتكار اوست. اسماء بنت عميس هم قبلاً همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده و خدمتگزار فاطمه عليهاالسلام هم بوده و به نفع بنى‏هاشم شهادت خواهد داد. همه‏ى اين شاهدان براى منفعت خود شهادت مى‏دهند»!! و درباره‏ى ام‏ايمن اضافه كرد كه «او زنى غير عرب است و با فصاحت نمى‏تواند شهادت بدهد»!!

دفاع اميرالمؤمنين عليه‏السلام از شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام پاره‏ى تن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و هركس او را اذيت كند پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را اذيت كرده و هركس او را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است. حسن و حسين هم دو پسران پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و دو آقاى جوانان اهل بهشتند و هركس آنان را تكذيب كند پيامبر را تكذيب كرده است، چرا كه اهل بهشت راست گويند. و من آن كسى هستم كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «تو از منى و من از توام، و تو در دنيا و آخرت برادر منى.

هر كه تو را رد كند مرا رد كرده، و هركس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده، و هركس از تو سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است». و ام‏ايمن كسى است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى او به بهشت شهادت داده است و براى اسماء بنت عميس و نسل او دعا كرده است. اقرار عمر و قبول نكردن شاهدان عمر گفت: شما همانگونه هستيد كه توصيف نموديد ولى شهادت كسى كه به نفع خود شهادت مى‏دهد قبول نمى‏شود. جواب نهائى اميرالمؤمنين عليه‏السلام درباره‏ى شاهدان اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: اكنون كه ما آنطور هستيم كه خودتان مى‏شناسيد و منكر نيستيد و در عين حال شهادت ما بنفع خودمان پذيرفته نيست و شهادت پيامبر هم قبول نيست پس انا للَّه و انا اليه راجعون!

ما وقتى براى خود ادعائى داريم از ما دليل مى‏خواهيد؟ آيا كسى نيست ما را يارى كند؟ شما بر حكومت خدا و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله حمله آورده‏ايد و بدون هيچ دليلى و حجتى آن را از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به خاندان ديگرى برده‏ايد. به زودى ظالمان خواهند دانست كه به كجا بازمى‏گردند. نتيجه‏ى محاكمه‏ى اول فدك سپس اميرالمؤمنين عليه‏السلام به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: بازگرد تا خداوند بين ما حكم كند و هم او بهترين حكم‏كنندگان است. حضرت زهرا عليهاالسلام به حال غضب برخاست و فرمود: خدايا! اين دو به حق دختر پيامبرت ظلم كردند. خدايا به شدت اينان را مأخوذ فرما. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام محزون و گريان از نزد آنان بيرون آمد.

پی نوشت

 

1. بحارالانوار: ج 29 ص 134، 189، 194- 199. كتاب سليم: ج 2 ص 868.

 2ـ سوره روم: آيه 38.

3ـ سوره‏ى انفال: آيه‏ى 41.

4ـ سوره‏ى حشر: آيه‏ى 7..

5ـ سوره‏ى شورى: آيه‏ى 23..

6ـ سوره توبه: آيه 60.

7ـ اشاره به ماجراى اموالى است كه از بحرين آمده بود و جابر بن عبداللَّه و جرير بن عبداللَّه درباره‏ى آنها ادعاى «صفوه» نمودند يعنى منتخبى از آن مال را به وصيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متعلق بخود دانستند. ابوبكر و عمر هم بدون طلب شاهد سخن آنها را قبول كردند و اموال درخواستى را به آنان دادند. به كتاب التعجب كراجكى و بحارالانوار: ج 29 ص 194، عوالم‏العلوم: ج 11 ص 777 مراجعه شود.

چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟ چرا عمر و ابوبكر مورد لعن و نفرين حضرت محمد ص قرار گرفتند؟

ماجرای سرپیچی از لشکر أسامه

 

حقيقت طلبان بزرگوار اين مطلب را بخوبي بخوانيد تا به شما به سادگي ثابت شود كه ابوبكر و عمر و عثمان غاصبان ولايت بودند و چگونه از فرمان و دستور پيامبر ص سرپيچي كردند و پيامبر آنان را مورد لعن و نفرين قرار داد  و اين سه تن در سقيفه چه بلايي بر سر اسلام ناب محمدي آورند . اين روزها  سني ها سريال حضرت عمر را در تلوزيون هايشان با هزاران هزار تبليغ نشان مي دهند . چطور ميتوان به كساني كه پيامبر آنها را لعن كرده اميرالمومنين لقب داد ؟؟؟ جاي بسي سوال است

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.

سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند.(1)

پیامبر اسامه‏ بن زید را كه جوانی 20 ساله بود فرمانده این لشكر كرد و بزرگان صحابه همچون ابوبكر، عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابى وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهى ‏زید جوان راهى شوند.(2)

 

اعتراض به فرمانده جوان

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد

 

به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد.(3)

شیخ مفید در ارشاد می گوید: « پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به منزل خود رفت و گروهی از مسلمانان را، که ابوبکر و عمربن خطاب هم در میان آنان بودند، فراخواند و پرسید: آیا به شما دستور ندادم که هرچه زودتر همراه سپاه اسامه حرکت کنید؟ چرا از دستور من سرپیچی کرده اید؟ (4)

همه تاریخ‌نویسان ومحدثین اهل سنت گفته‌اند رسول خدا صلی الله علیه و آله به تمام سران مهاجر و انصار امر کرد به فرماندهی أسامة بن زید به جنگ روم بروند. پیامبر پیوسته فرمان حرکت و خروج از مدینه را به لشکر اسامه می‏فرمود و در مورد تخلف از لشگر اسامه نهی مؤکد صادر نمود و فرمود:«جهّزوا جیش أسامة، لعن اللهُ من تخلّف عنه «؛سپاه اسامه را با ساز و برگ روانه کنید، لعنت خدا بر کسی که از همراهی با سپاه سرباز زند.(5)

از کتاب‌های حدیثی و تاریخی معتبر روشن می‌شود هیچ کس حق ترک لشگر را نداشت و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر متخلفان به صراحت نفرین و لعن کرده است. اما در حالی که پیامبر، ابوبکر را نیز به شرکت در سپاه اسامه فرمان داده بود و اسامه هم، غلام ابوبکر را فرمانده او ساخته بود، او از همراهی با سپاه اسامه خودداری کرد. تخلف ابوبکر و صحنه‌گردانان سقیفه از لشگر اسامه مخالف نصّ آیات قرآن کریم است و هر چه در مقابل نص قرآن ساخته و آورده شود، اجتهاد در مقابل نص می‌باشد و بالاتفاق باطل است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟

 

خدای تعالی می‌فرماید: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَ أَنتُمْ تَسْمَعُونَ (انفال/20)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا و رسول او اطاعت کنید و در حالی که فرمان او را می‌شنوید روی برنگردانید.»

 این آیه کریمه بدون استثناء همه مؤمنان را الزام می‌کند به اطاعت کامل از خدا و از رسول خدا صلی الله علیه و آله. و باز برای تاکید در آیه‌ بعد می‌فرماید: «وَ لَا تَكُونُواْ کاَلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ هُمْ لَا یَسْمَعُونَ(انفال/21)؛ همانند کسانی نباشید که می‌گفتند شنیدیم ولی در حقیقت گوش نمی‌کردند.»

بنابر این، این دو آیه راه را برای سرپیچی از امر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه‌ جوئیهای واهی می‌بندد.

هم چنین خدای تعالی می‌فرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُواْ أَعْمَالَکمُ ‏ْ(محمد:33).مخاطب این آیه مؤمنین است و لحن آیه نشان می‏دهد مؤمنان هوشیار باشند که در میان آنها کسانی پیدا می‌شود از اطاعت خدا و رسول او سرپیچی و نافرمانی کند. حکم این آیه‌ کریمه فراگیر است. خدای تعالی در این آیه به آن‌ها اخطار می‏کند از این اسلوب منکر پرهیز کنند و تخلف ابوبکر و هم‌پیمان‌ هایش از لشگر اسامه مصداق روشن آیه کریمه است. بنابر این، روشن می‌شود آنان بدون دلیل وحیانی، تنها با عذرهای نفسانی، از بطلان اعمال خودشان واهمه نکردند و از دستور پیامبر نافرمانی کردند.

 

اهداف اصلي پيامبر بزرگوار اسلام از تعيين اسامه 20 ساله به عنوان فرمانده بزرگترين ارتش اسلام و دستور دادن ايشان به ابوبكر و عمر و سعد و ... به فرمانبرداري از اسامه

1ـ در بسیج این سپاه، فرماندهی بزرگترین سپاه اسلامی آن روز، در آن شرایط حساس و بحرانی، و هنگام بیماری و رنجوری پیامبر (ص) به عهده جوان نورسی که حداکثر بیش از بیست سال نداشت واگذار شده بود، در صورتی که او یک فرمانده فوق‌العاده ورزیده و با تجربه نبود، به ویژه آنکه این سپاه برای مبارزه با نیرومندترین دشمن، و به منظور حمله به نقطه‌ای بسیار دور از پایتخت اسلام گسیل می‌شد.

 2 ـ در این سپاه، رجال و پیرمردانی تحت فرماندهی این جوان نوخاسته قرار داده شده بودند که بعضی از آنان از فرماندهان جنگها و رؤسای قبایل، و از یاران مشهور پیامبر (ص) بودند، و خود را دارای مقام و منزلت ارجمندی می‌‌دانستند و برای احراز منصبی بسیار بالاتر از منصب فرمانده نوخاسته خود مهیا می‌شدند.

3  ـ با وجود اصرار و تأکید پیامبر (ص) برای شرکت در این سپاه و توبیخ و سرزنش متخلفان و لعن و نفرین به متمردان، جمعی از مسلمانان در اجرای فرمان پیامبر (ص) کندی و سرپیچی کردند. پیامبر (ص) یک روز پیش از احساس بیماری، فرمان بسیج سپاه اسامه را صادر فرمود و با آنکه بیماری آن حضرت چهارده روز طول کشید V}(تاریخ یعقوبی /2/103){V این گروه تا آخرین روز حیات پیامبر (ص)، فرمان آن حضرت را اجرا نکردند در صورتی که اسامه از همان نخستین روز مأموریت خود، سرزمین «جرف» (نقطه‌ای است در سه میلی مدینه) را اردوگاه قرار داده در انتظار گرد آمدن سپاه بود. اینجا نقطه حساس تاریخ است، اجتهاد و اقدام خود سرانه این گروه گواهی می‌دهد که اصحاب پیامبر و سران قوم، در صورتی به دستور پیامبر (ص) عمل می‌کردند که با مصالح شخصی و افکار آنان سازگار بود، در غیر این صورت، آراء و نظریات خود را بر دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند. گاهی برخی از نویسندگان اهل تسنن می‌گویند: اگر پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برای خلافت منصوب نموده بود، هرگز دلیل نداشت که صحابه پاکدل از دستور پیامبر سرپیچی نمایند، ولی از این نکته غافلندکه بزرگان مهاجر و انصار، موبه مو به سخنان رهبر اسلام عمل نمی‌کردند آنان درموارد فراوانی در مسائل سیاسی رأی خود را بر اصرار و دستور صریح پیامبر (ص) مقدم می‌داشتند دهها گواه براین مطلب در صفحات تاریخ اسلام موجود است و استاد فقید علامه عالقدر سید شرف‌الدین عاملی آنها را در کتاب ارزنده « النص و الاجتهاد» گرد آورده است که یکی از آنها همین ماجرای سپاه اسامه است. رهبر بزرگ اسلام دستور می‌دهد: «سپاه را به سرعت پیش ران تا اخبار دشمن را زودتر به دست آوری ... » ولی کسانی که بعدها بخلافت رسیدند و افرادی نظیر آنان، وقتی می‌‌بینند پیامبر (ص) در حال احتضار است، روی مقاصدی که داشتند، بهانه‌های پوچی پیش می‌کشند و از حرکت، خودداری می‌کنند! و این خود گواه محکمی است که صحابه در پاره‌ای از موارد، اجتهاد خود را برنص و دستور صریح پیامبر مقدم می‌داشتند.

4  ـ گروهی از متخلفان، درباره فرماندهی اسامه، خرده‌گیری نموده در مورد جوانی او به پیامبر (ص) اعتراض کردند و خشم او را از این اعتراض به هیچ نشمردند، در صورتی که اگر براستی تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و به این حقیقت ایمان داشتند که پیامبر (ص) هرگز از روی هوی و هوس سخنی نمی‌گوید، و هیچ شخص مسلمان در برابر امر خدا و پیامبر (ص) حق اظهار نظر ندارد، بی‌شک می‌فهمیدند که این اعتراض و خرده‌گیری، ناروا است.

5  ـ پیامبر اسلام (ص) با آنکه می‌دانست پایان زندگانیش نزدیک شده، و ابرهای تاریک فتنه‌ها و حوادث سهمگین، بر امت اسلامی سایه افکنده، با وجود این، سپاه و نیروی مدافع جامعه اسلامی را از پایتخت و مرکز حکومت، به سرزمین دور دستی اعزام فرمود و ترتیبی داد که در آن موقع حساس، مدینه از وجود بزرگان مهاجر و انصار و رجال بزرگ خالی بماند. با توجه به تدبیر و دور اندیشی و سیاست الهی پیامبر (ص)، تردیدی باقی نمی‌ماند که اقدام به چنین امر مهم و خطیری ناگزیر برای هدف مهمی انجام گرفته که تحمل این دشواریها و خطرات، در برابر آن، سهل و آسان بوده است. اینها نکات و موضوعات قابل توجهی است که دراین جریان به چشم می‌خورد. از مجموع این نکات می‌توان چنین نتیجه گیری کرد که: اولا هدف پیامبر (ص) از تعیین اسامه به فرماندهی سپاه، این بود که مسلمانان را عملا متوجه این حقیقت سازد که آنچه در مسئله ریاست و رهبری و زمامداری مهم است، شایستگی و لیاقت رهبر است، و کمی سن و جوانی از لیاقت و شایستگی کسی نمی‌کاهد، همچنانکه سن زیاد نیز دلیل شایستگی و لیاقت کسی نمی‌تواند باشد. بهمین جهت پیامبر اسلام (ص) در پاسخ اعتراض کنندگان فرمود: « ... زید شایسته فرماندهی بود، پسرش نیز بعد از او شایسته این منصب است ... ». پیشوای بزرگ اسلام با این بیان محکم و قاطع، لیاقت اسامه را خاطر نشان ساخت و با افکار باطل گروهیکه مسئله سن را در احراز چنین مقامی دخیل می‌دانستند، مبارزه نمود. بی‌شک منظور حضرت از این تأکید و پافشاری در فرماندهی اسامه، این بود که به این وسیله عملا زمینه را برای خلافت علی (ع) آماده سازد و خرده‌گیری گروهی را که روی مقاصد شخصی، جوانی را بهانه‌ای برای عدم صلاحیت علی (ع) در احراز خلافت قرار می‌دادند، بی‌اساس اعلام نماید. ثانیا منظور پیامبر (ص) این بود که هنگام وفات او، کسانی که در خلافت طمع داشتند از مدینه دور باشند تا مبادا خلافت را از محور اصلی خود منحرف سازند به همین جهت بود که همه افرادی را که در مظان طمع در خلافت و مخالفت با علی (ع) بودند مأمور ساخت که با سپاه اسامه از مدینه بیرون بروند تا به این وسیله مخالفان و رقیبان علی (ع) را از مدینه دور سازد و در غیاب آنان علی (ع) زمام امور را در دست گیرد و مخالفان در برابر عمل انجام شده قرار گیرندV}(کامل ابن اثیر/2/215){V از مجموع این بحث روشن می‌گردد گه چرا با وجود آن همه اصرار و تأکید پیامبر (ص) بعضی از رجال سیاسی و بزرگان مهاجر جوانی اسامه را دستاویز قرار داده از یک سو از حرکت به سوی دشمن و شرکت در مأموریت اسامه تعلل ورزیدند و از سوی دیگر، با اشاعه خبر وفات پیامبر (ص) اضطراب و بی‌نظمی و آشفتگی در سپاه اسلام برانگیختند؟V}(تلخیص از کتاب تاریخ اسلام بقلم آقای سید صدرالدین بلاغی /15 ـ 18){V آیه الله جعفر سبحانی،شخصیتهای اسلامی شیعه ج 1 ـ 2 به نقل از سایت تبیان

ابوبکر و عمر هر دو از کسانى هستند که در جیش اسامه و تحت حکومت او مأمور بودند مدینه را ترک نمایند و با تأکیداتى که رسول خدا(ص) فرموده بود و متخلفین از آن جیش را مورد لعنت قرار داده و لعن الله من تخلف عنه فرموده بود مخالفت کرده و از آن تخلف نمودند براى آگاهی بیشتر به طبقات ابن سعد، تهذیب، تاریخ ابن عساکر و کنز العمال و کامل ابن اثیر و اسد الغابه مراجعه بکنید.اعزام سپاه اسامه در سال یازدهم هجرت بود .

 لعن و نفرين بر غاصبان ولايت

پی نوشت:

1) سیره ابن هشام، ج 2، ص 642.

2) الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص‏317-321؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص‏159.

3) سیره ابن اسحاق، ج 4، صص 299-301؛ مغازی واقدی، ج 3، ص 117-120؛ تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 113.

4) ارشاد مفید، ج 2، ص 183.

5) الملل والنحل، ج1، ص23؛ شرح نهج البلاغة ابن الحدید، ج6، ص52؛ به نقل ار کتاب سقیفه ابوبکر جوهری که مسندا از عبدالله بن عبد الرحمن روایت می‌کند و غیر این‌ها از کتاب‌های معتبر اهل سنت.



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:57 توسط امیر علی عرفانیان |

در عرش نوشته با خط جلی وارث خاتم بوود مولاء علی قسم به ذات کبریاء که جانشینه مصطفی بوود علی مرتضی تقدیم به روی ماهت یا قائم آل محمدی 

 

 مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد علیستان الله یحب المتقین 72 یاران مهدی 313+72 یاران امام حسین = 385 شیعه به ابجد اسلام 132 بدین 66+66 الله = 132 +64 دین = 196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196 کلید بدین الله 196دین اسلام 196قلب اسلام196اسلامه مهدی 196 ضرب 14 معصوم196 دین اسلام196 میباشدکلیدبدین الله196+189 دین با حق =385 شیعه

میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟        چاپ        فرستادن به ایمیل

میانگین امتیار کاربران: / 3

ضعیف عالی

جناب ابوبکر            - دلایل عزیزان اهل سنت برخلافت ابوبکر و پاسخ آنها

میگویند یکی از ادله خلافت ابوبکر ،نزول آیه 33سوره زمر در شان او است.آیا این صحیح است؟

وَ الَّذي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُون‏ . الزمر / 33 .

كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند ، آنان پرهيزگارانند ! .

خلاصه جواب :

اولاً : طبق روايت صحيح بخاري  از قول عائشه كه  هيچ آيه‌اي در قرآن كريم در حق ما نازل نشده است ؛  مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ . صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .

ثانياً : روايتي كه اين مطلب را براي ابوبكر ثابت مي‌كند ، از ديدگاه خود اهل سنت و به اعتراف بزرگان آن‌ها ، جعلي و دروغ است .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 . فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 .

ثالثاً : نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت آن دو نفر را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار مي‌داند  (كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا) . صحيح مسلم ج 5 ص 157 كتاب الجهاد باب حكم الفئ به علم ابجد ظالم 971+430 مقصر = 541 عمر ابوبکر541 فتنه ها541

پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها 541 بپا خیزند به علم ریاضی قرآن فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی 541 مکافات 541 آفت کلی 541 دشمنه اسلامی 541 کافر پلید دین اسلام 541

رابعاً : روايات بسياري در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد كه اثبات مي‌كند اين آيه از قرآن كريم در شأن امير المؤمنين علی (ع) عليه السلام نازل شده است . (الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه ). تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 . الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 .

تفصيل مطلب :

برخي از علما و مفسرين اهل تسنن ؛ همانند فخررازي و ... تلاش مي‌كنند كه ثابت كنند اين روايت در شأن ابوبكر نازل شده است و مراد از «صدق به» ابوبكر است ؛ اما با مراجعه به مصادر و منابع اهل تسنن ، در مي‌يابيم كه اين مطلب صحت ندارد ؛ بلكه اين ‌آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است .

ما براي اثابت اين مطلب به چند دليل از منابع و مصادر اهل سنت ، اكتفاء مي كنيم .

هيچ آيه‌اي در حق خاندان ابوبكر نازل نشده است :

محمد بن اسماعلي بخاري به نقل از عايشه دختر ابوبكر مي‌نويسد :

مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِينَا شَيْئًا مِنَ الْقُرْآنِ .

صحيح البخاري ، البخاري ، ج 6 ، ص 42 .

هيچ آيه‌اي از قرآن كريم در باره ما خاندان نازل نشده است .

طبق اين روايت كه در صحيح ترين كتاب‌ اهل سنت بعد از قرآن آمده است ، تمامي روايات ديگري كه در كتاب‌هاي اهل سنت ، مبني بر نزول آياتي از قرآن كريم در حق ابوبكر ، جعلي و در تعارض با اين روايت است .

ضعف سند روايت نزول آيه در حق أبي بكر :

خود علماي اهل سنت اين روايت را تضعيف كرده‌اند .

هيثمي ، عالم مشهور اهل سنت بعد از نقل روايت طولاني به نقل از امير المؤمنين عليه السلام در فضائل ابوبكر ، مي گويد :

وعن أسيد بن صفوان صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لما توفى أبو بكر سجى بثوب فارتجت المدينة بالبكاء ودهش كيوم قبض رسول الله صلى الله عليه وسلم وجاء علي بن أبي طالب مسترجعا مسرعا وهو يقول اليوم انقطعت خلافة النبوة ... فسماك الله في كتابه صديقا فقال والذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم وصدق به أبو بكر ... رواه البزار وفيه عمر ابن إبراهيم وهو كذاب .

مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 47 – 48 .

هنگامي كه ابوبكر از دنيا رفت ، او را با پارچه‌اي پوشاندند ، مدينه از گريه مردمان به لرزش افتاد ‌؛ همانند روزي كه پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) از دنيا رفته بود . علي بن أبي طالب (عليه السلام) در حالي كه «انا لله وإنا اليه راجعون» را بر زبان داشت ، با سرعت آمد و فرمود : امروز خلافت پيامبر قطع شد ... خداوند تو را در كتابش صديق ناميد و فرمود‌: مراد از «جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «صدق به» ابوبكر است .

اين روايت را بزاز نقل كرده است و در سند آن عمر بن ابراهيم است كه او بسيار دروغگو است .

و ابن حجر عسقلاني در اين باره مي گويد :

ومن طريق لين إلى علي بن أبي طالب الذي جاء بالصدق محمد صلى الله عليه وسلم والذي صدق به أبو بكر .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 13 ، ص 413 .

از طريق علي بن أبي طالب (عليه السلام) با سندي كه قابل احتجاج نيست ، نقل شده است كه مراد از « الذي جاء بالصدق» رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) و مراد از «الذي صدق به» ابوبكر است .

امام علي عليه السلام ،‌ ابوبكر را كاذب و غادر مي‌داند :

نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام در باره ابوبكر و عمر همان است كه در صحيح مسلم آمده است ؛ آن‌جا كه به نقل از خليفه دوم مي‌نويسد :

قَالَ فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ ،صلى الله عليه وسلم، وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .

صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 157 ، كتاب الجهاد ، باب حكم الفئ .

پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .

ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفي كرديد ...

 

پس از مرگ ابوبكر ،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد .

با اين حال چگونه مي‌شود كه امير المؤمنين عليه السلام در هنگام مرگ خليفه اول آمده باشد و آن سخنان را گفته باشد ؟

آيه در شأن امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است :

از طرف ديگر ، روايات فراواني در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد كه اين آيه از قرآن كريم در حق امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است . از آن جايي كه در اين باره روايات بسياري وجود دارد ، ما به جهت اختصار به چند روايت بسنده مي‌كنيم .

آلوسي ، مفسر مشهور اهل سنت در تفسيرش مي‌نويسد :

وقال أبو الأسود . ومجاهد في رواية . وجماعة من أهل البيت . وغيرهم : الذي صدق به هو علي كرم الله تعالى وجهه .

تفسير الآلوسي ، الآلوسي ، ج 24 ، ص 3 .

ابو اسود و مجاهد در روايتي ، جماعتي از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آن‌ها گفته‌اند : مراد از «الذي صدق به» علي (عليه السلام) است .

و سيوطي در الدر المنثور مي‌نويسد :

وأخرج ابن مردويه عن أبي هريرة والذي جاء بالصدق قال رسول الله صلى الله عليه وسلم وصدق به قال علي بن أبي طالب رضي الله عنه .

الدر المنثور ، جلال الدين السيوطي ، ج 5 ، ص 328 .

و حاكم حسكاني در شواهد التنزيل شش روايت در اين باره نقل مي كند كه ما به سه تاي از آن‌ها اكتفا مي‌كنيم :

810 ، حدثنا السيد أبو منصور ظفر بن محمد الحسيني رحمه الله حدثنا أبو الحسين علي بن عبد الرحمان بن عيسى بن مأتي بالكوفة ، حدثنا الحبري حدثنا الحسن بن الحسين العرني حدثنا علي بن القاسم ، عن عبد الوهاب بن مجاهد ، عن أبيه في قول الله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( الذي ) جاء بالصدق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، و ( الذي ) صدق به علي .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 178 .

813 ، في ( التفسير ) العتيق : وسعيد بن أبي سعيد التغلبي عن أبيه ، عن مقاتل بن سليمان ، عن الضحاك : عن ابن عباس ( في تفسير قوله تعالى : ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) ) قال : هو النبي جاء بالصدق ، و ( الذي ) صدق به علي بن أبي طالب .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 180 .

812 ، أخبرناه أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد القاضي ب الريوند ) أخبرنا أبو محمد الحسن بن محمد بن أحمد بن أيوب الزوري بالري أخبرنا أبو بكر الجعابي حدثنا الحسين بن علي السلولي بالكوفة ( أخبرنا ) محمد بن الحسن السلولي حدثنا عمر بن سعد ( الأسدي ) البصري عن ليث : عن مجاهد ( في قوله تعالى ) ( والذي جاء بالصدق وصدق به ) قال : ( جاء بالصدق ) رسول الله . و ( صدق به ) علي بن أبي طالب . ( رواه أيضا ) أبو بكر السبيعي عن الحسين به .

شواهد التنزيل ، الحاكم الحسكاني ، ج 2 ، ص 179 – 180 .

و ابن مردويه اصفهاني در مناقبش اين سه روايت را نقل مي‌كند : 

عن أبي هريرة : ( والذي جآء بالصدق ) قال : رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) ، ( وصدق به ) قال : علي بن أبي طالب ( رضي الله عنه ) .

عن مجاهد في الآية قال : ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

عن أبي جعفر ( عليه السلام ) : ( الذي جآء بالصدق ) محمد ( صلى الله عليه وآله ) . والذي ( وصدق به ) علي بن أبي طالب .

مناقب علي بن أبي طالب (ع) وما نزل من القرآن في علي (ع) ، أبي بكر أحمد بن موسى ابن مردويه الأصفهاني ، ص 314 – 315 .

و ابن عساكر نيز روايات فراواني را نقل مي‌كند كه ما فقط يكي از آن‌ها را ذكر مي‌كنيم :

عن ابن مجاهد عن أبيه في قوله عز وجل " والذي جاء بالصدق وصدق به " قال الذي جاء بالصدق رسول الله ( صلى الله عليه وسلم ) وصدق به علي بن أبي طالب .

تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 42 ، ص 360 .

 

فضائل ابوبكر در قرآن؟!!

 

در قرآن در آيه 40، سورة توبه مي‌خوانيم:

 

الاّ تَنْصُروُهُ فَقَدْ نَصَرهُ اللّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذينَ كَفَروُا ثانِيَ اثْنَيْنِ اْذْ هُما في الْغارِ اِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ اَيَّدَهُ بِجُنُود لَمْ تَرَوْها ...:

 

اگر پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ را ياري نكنيد، خداوند او را ياري خواهد كرد (همان گونه كه در سخت‌ترين ساعات، او را تنها نگذارد) آن هنگام كه (در جريان هجرت) كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالي كه دوّمين نفر بود (و يك نفر همراه او بيش نبود) درآن هنگام كه آن دو، در غار بودند، و او به همسفر خود مي‌گفت: غم مخور، خدا با ما است، در اين موقع خداوند آرامش خود را بر او (پيامبر) فرستاد، و با لشگرهائي كه آن‌ها را نمي‌ديدند او را تقويت نمود.

 

علماي اهل تسنّن،‌اين آيه را كه از دلائل معروف فضائل ابوبكر مي‌دانند،‌و ابوبكر را به عنوان يار غار خوانده، و براي تأييد خلافت او به آن تكيه مي‌نمايند،‌ و شعراي آن‌ها با يادآوري همين عنوان، او را مي‌ستايند، مثلاً سعدي مي‌گويد:

 

اي يار غار سيّد و صدّيق و راه‌بر

 

مجموعة فضائل و گنجينة صفا

 

مردان قدم به صحبت ياران نهاده‌اند

 

ليكن نه هم‌چنان كه تو در كام اژدها[1]

 

اكنون با توجّه به مطلب فوق به مناظرة زير كه از شيخ مفيد (ره) نقل شده توجّه كنيد:

 

علّامة طبرسي در كتاب احتجاج و كراجكي در كنزالفوائد، از شيخ ابوعلي‌ حسن‌بن‌محمّدرِقّي،نقل مي‌كنند كه شيخ مفيد (ره) فرمود: شبي در خواب ديدم گويا به راهي مي‌روم، ناگاه چشمم به جمعيّتي افتاد كه به گرد مردي حلقه زده بودند، و آن مرد براي آن‌ها قصّه مي‌گفت، پرسيدم آن مرد كيست؟، گفتند: عمربن خطّاب است.

 

من نزد عمر رفتم ديدم مردي با او سخن مي‌گويد، ولي من سخن آن‌ها را نمي‌فهميدم، سخنانش را قطع كرده و به عمر گفتم: بگو دليل بر برتري ابوبكر، در آية غار (ثاني اثنين اذهما في الغار ...) چيست؟

 

عمر گفت: شش نكته‌اي كه در اين آيه وجود دارد بيانگر فضيلت ابوبكر است.

 

آنگاه آن شش نكته را چنين برشمرد:

 

1ـ خداوند در قرآن (آيه 40 توبه) از پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ ياد كرده، و ابوبكر را دوّمين نفر قرار داده است (ثانِيَ اثْنَيْن(

 

2ـ خداوند در آية فوق، آن دو (پيامبر و ابوبكر) را در كنار هم، در يك مكان ياد كرده‌،‌ و اين بيانگر پيوند آن دو است (اِذْ هُما فِي الْغارِ(

 

3ـ خداوند در آية مذكور، ابوبكر را به عنوان صاحب (رفيق) پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ ياد نموده كه حاكي از درجه بالاي ابوبكر است (اِذْ يقول لِصاحِبِهِ(

 

4ـ خداوند از مهرباني پيامبر ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده، آن‌جا كه طبق آيه مذكور،‌ پيامبر به ابوبكر مي‌گويد وَ لا تَحْزَنْ: غمگين نباش.

 

5ـ پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به ابوبكر خبر داده كه خداوند ياور هر دو ما به طور مساوي،‌ و مدافع ما است (اِنَّ اللّهَ مَعَنا (

 

6ـ خداوند در اين آيه از نازل شدن سكينه و آرامش به ابوبكر خبر داده‌است، زيرا پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ هميشه داراي آرامش بود و نيازي به فرود آمدن آرامش نداشت (فَاَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ(

 

اين شش نكته از آية مذكور، بيانگر برتري ابوبكر است، كه براي تو و ديگران قدرت بر ردّ آن نيست.

 

شيخ مفيد (ره) مي‌گويد: من به او گفتم: براستي حقّ رفاقت با ابوبكر را ادا كردي،‌ ولي من به ياري خدا به همة آن شش نكته پاسخ مي‌دهم، مانند باد تندي كه در روز طوفاني، خاكستري را مي‌پراكند، و آن اين است:

 

1ـ‌‌‌‌‌‌‌ دومّين نفر قراردادن ابوبكر دليل فضيلت او نيست زيرا مؤمن با مؤمن، و همچنين مؤمن با كافر، در يك‌جا قرار مي‌گيرند، وقتي كه انسان بخواهد يكي از آن‌ها را ذكر كند مي‌‌گويد دوّمين آن دو (ثاني اثنين)

 

2ـ ذكر پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ و ابوبكر در كنار هم، نيز دلالتي بر فضيلت ابوبكر ندارد، زيراـ چنان‌كه در دليل نخست گفتيم ـ در يك‌جا جمع شدن، دليل بر خوبي نيست، چه بسا مؤمن و كافر در يك‌جا‌ جمع مي‌شوند، چنان‌كه در مسجد پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ كه شرافتش از غار ثور بيشتر است، مؤمن و منافق و ...مي‌آمدند و در آن‌جا كنار هم اجتماع مي‌كردند، از اين رو در قرآن (آيه 36 و 37 معارج) مي‌خوانيم:

 

فَمالِ الَّذِينَّ كَفَروُا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ـ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِينَ:

 

اين كافران را چه مي‌شود كه با سرعت نزد تو مي‌آيند، ‌از راست و چپ، گروه گروه.

 

و هم‌چنين در كشتي نوح‌ـ عليه السّلام ـ،‌ هم پيغمبر بود و هم شيطان و حيوانات، پس اجتماع در يك مكان،‌ دليل فضيلت نيست.

 

3ـ امّا در مورد مصاحبت، اين نيز دليل فضيلت نيست، زيرا مصاحب به معني همراه است، و چه بسا كافر با مؤمني همراه باشد، چنان‌كه خداوند در قرآن مي‌فرمايد:

 

قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ اَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ...:

 

دوست (باايمان) او (ثروتمند مغرور و بي‌ايمان) كه با او به گفتگو پرداخته بود، گفت: آيا به خدائي كه تو را از خاك آفريده كافر شدي (كهف ـ 37(

 

4ـ امّا اين‌‌كه پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرمود: لاتَحْزَنْ (محزون مباش) اين دليل خطاي ابوبكر است نه دليل فضيلت او،‌ زيرا حزن ابوبكر، يا اطاعت بود يا گناه، اگر اطاعت بود، پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ از آن نهي نمي‌كرد، پس گناه، بود كه پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرمود: اِنَّ اللّه مَعَنا (خدا با ماست) دليل آن نيست كه منظور هر دو باشند، بلكه منظور شخص پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ به تنهائي مي‌باشد، و پيامبر از خودش تعبير به جمع مي‌كند،‌ چنان‌كه خداوند در قرآن از خود با لفظ جمع ياد كرده و مي‌فرمايد:

 

اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ: ما ذكر (قرآن) را فروفرستاديم، و ما قطعاً آن را نگهبانيم (حجرـ9)

 

6ـ امّا اين‌كه گفتي سكينه و آرامش بر ابوبكر نازل شده، با ظاهر سياق آيه،‌ مخالف است، زيرا سكينه بر آن كس نازل شد كه طبق قسمت آخر آيه، لشكر نامرئي خدا به ياري او شتافت، كه پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ باشد، اگر بخواهي بگوئي هر دو (سكينه و ياري لشكر نامرئي) براي ابوبكر بود، بايد پيامبر‌ـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ را در اين‌جا از نبوّت خارج سازي، پس سكينه بر پيامبرـ صلّي‌ اللّه عليه وآله ـ فرود آمد، زيرا او در اين مورد (در غار) تنها كسي بود كه شايستگي آرامش داشت، ولي در قرآن در مورد ديگر كه هر دو آمده است،‌چنان‌كه در قرآن (آيه 26 فتح) مي‌خوانيم:

 

فَاَنْزَل اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَ عَلَي الْمُؤمِنِينَ: خداوند آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنان فرو فرستاد. بنابراين اگر به اين جمله (آية غار) براي رفيقت استدلال نكني بهتر است.

 

شيخ مفيد گويد: او (عمر) ديگر نتوانست، پاسخ مرا بدهد، و مردم از دورش پراكنده شدند، و من از خواب بيدار شدم.[2]

 

________________________________________

 

[1]. بوستان سعدي، آغاز قصائد فارسي.

 

[2]. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 326 تا 329

 



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:55 توسط امیر علی عرفانیان |

وَ وَهَبْنَا لَهْم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً (سوره مریم : آية 50 ) ابوبصیر از امام صادق علی زبان صدق و راستی غدیر میباشد خجالت بکشید بیش از 500 آیه در شان مولای دو عالم علی نازل شده کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست ...مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46

 

هرکه باشدنوکر تو زود آقا میشود خود بخود با یک نگاه تو مسیحا میشود

همین بس که نام محمد علیست وصی نبی ولی قائم آل محمدی ست پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385 شیعه 385 نام شیعه چندین بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامدهنام شیعه 5 بار در قرآن آمده و 7 بار با ترکیباتش 7+5= 12 بار نام شیعه در قرآن آمده  ولی نام فرقه های باطل دین یک بار هم در قرآن نیامده نام امام 12 بار در قرآن آمده مرد باشید و حرف حق را بپذیرید اینقدر بدبخت و نامرد نباشید اینها دارنداز مظلومیت شیعه سوء استفاده میکنند یکی ازوهابی ها دائشی گفت خجالت بکش نام ما هم در قرآن آمده پرسیدم بفرما ما قبول میکنیم فرمود ما پیروان شیطان میباشیم و نام شیطان 22 میباشد به ابجد شیطان 22 عمر هم 22 ابابکر 22 شیطان 22 مقصر 22 دشمن اسلام 22 هذیان 22 دروغ 22نیرنگ 22 کلک 22کید 22مکارا 22روباه 22بدبختی 22 بدیها22بانامرد 22 ۲۲کلک۲۲نیرنگ 22 بظلمت ۲۲ دوزخه22 نیرنگ۲۲ لامذهب۲۲نفرت ۲2انزجار22 ناخلفه 22نابحقه22 پررو۲۲خائن هست ۲۲عمر22 مقصر22بمنافقا ۲۲شرابیا ۲۲ عمر ۲۲ ابابکر۲۲ شیطان ۲۲ نام ما بیشتر از نام شماست گفتم درست میفرمائید جمالتو عشق است شما خود شیطان میباشی فرمود نه من الاغ شیطانم گفتم تا شیطان الاغهایی مثل شما دارد هیچ غمی ندارد  بنى‌‏اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‏‌روایى براى آنان از جانب خدا تعیین کند مثل قضییه غدیر خم یاران اصلی درخواست معرفی جانشین رسول خدا را نمودند از جانب خدا علی معرفی شد بنى‌‏اسرائیل، از پیامبر خود خواستند فرمان‏‌روایى براى آنان از جانب خدا تعیین کند تا تحت امر او به جهاد بپردازند و زمین‏‌هاى غصب‏‌شده خود را بازستانند و اسیران خود را آزاد سازند. آنجا که گفتند:
«إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ». (سوره بقره، آیه 246) بنی اسرائیل 600 پیامبر خود را سر بریدند و نفرین شده پروردگار عالم میباشند
(آنان به یکى از پیامبران خود گفتند: براى ما فرمان‏‌روایى معین کن تا به جنگ در راه خدا بپردازیم ...)
پیامبر آنان به امر الهى فرمان‌‏روا را به نام معرفى کرده، گفت: «إِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا ...» (سوره بقره، آیه 247) (به راستى که خدا طالوت را به فرمان‌‏روایى شما برگزیده است.) به ابجد ریاضی قرآن 26 طالوت 26 راه حق 26 طالوت 26علی 26 آیاتی 26بیعت 26 وصیت 26 غدیر 26 انتخاب درست 26 جان رسول 26 امام دین 26جان محمد 26 راه حق 26حدید 26بت شکنی 26بدوش نبی 26علی 26خیلی 26مردی26 طالوت 26 علی 26 امام بکل 26 امام دین26علی26 جانه قرآن 26بارهبر 26دینی 26 عالمه 26 عشق اسلام 26 جان محمد 26 بت شکنی 26 بدوش نبی 26راه حق 26 بدین الهی 26 نجات دین 26 شیعها 26باجانشینه 26جانه دین 26 جان دینه 26 اسلام بحق26 با روح 26 جان محمد26 ارباباسلام 26 تاج سری 26 با ریاست 26 کل اسلام  26یدالله 26 دست الله 26 امام دین 26 با رهبر 26امام بکل 26 دینی 26 غدیر26 عسلی 26 علی 26 جانه قرآن 26 بت شکنی 26 بدوش نبی 26جان ائمه 26نجات دین 26 با ریاست 26جان محمد 26 امام بکل 26آیاتی26 دینی2626با ریاست 26 کل اسلام 26 ارباب اسلام 26 تاج سری 26 دوش نبی 26 بت شکنی 26 الحمدو الله رب العالمین  دین الهی   پیامبر در غدیر خم دست علی را بالای سر برد و ایشان را به امر خدا خلیفه بعد از خود معرفی نمود و چشم دشمنان اسلام کور شد  هم اکنون مولاء مهدی با دلایل قرآنی و علم ریاضی علمی حقیقی امام بکل 26 میباشد چرا نامردان بی همه چیز خود را به خرییت میزند
قوم بنی اسرائیل از پیامبر خود تقاضای جانشین و رهبری قوی نمودند و خداوند نام فرمانروا طالوت را معرفی نمود
با وجودى که نام فرمان‌‏روا به صراحت گفته شد، آنان زیر بار نرفتند و به اشکال تراشى پرداختند و گفتند: «أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ ...» (همان)

(از کجا مى‏‌تواند فرمان‌‏رواى ما باشد، حال آنکه ما به فرمان‌‏روایى از او شایسته‏‌تریم، و او توانمندى مالى ندارد؟ ...)

این امر، دلالت بر آن دارد که ذکر نام براى رفع اختلاف کافى نیست،صد بار نقشه ترور پیامبر و علی را کشیدند  بلکه باید شرایط جامعه، آماده پذیرایى نماینده پروردگار  باشد. چه بسا ذکر اسامى پیشوایان دوازده‏‌گانه، سبب مى‌‏شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‏ کشى گسترده بپردازند تا از تولد آن امامان جلوگیرى کنند، چنانکه این مسئله درباره حضرت موسى (ع) رخ داد و به قول معروف:

صد هزاران طفل سر ببریده شد/ تا کلیم‌‏الله موسى زنده شدهنگامی که رسول خدا(ص) علی(ع) را در روز" غدیر خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه" هر کس من مولی و ولی او هستم، علی مولی و ولی او است" چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد" حرث بن نعمان فهری" خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی تا به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه این ها را پذیرفتیم، اما با این ها راضی نشدی، تا اینکه این جوان(اشاره به علی ع است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر ص فرمود:" قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است".
" نعمان" روی بر گرداند در حالی که می گفت اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ:" خداوندا! اگر این سخن حق است، از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما به باران"! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه «سَأَلَ سائِلٌ بعذاب واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ» نازل گشت".

بقرآن اگر یهودی ها میدانستند شیعه هزار برابر بالاتر و شریف تر از دین یهود ماقبل تاریخ خجالت بکشید یهودی ها 600 پیامبر خود را سر بریدند یعنی احمق تر از امت یهود در تاریخ نخواهد آمد آدم اینقدر کودن بیشعور باشه که بجای پرستش خدا مجسمه و گوساله بپرستد دروغ میگویند حضرت موسی را هم قبول ندارند مسیح را نپذیرد و محمد(ص) قائم آل محمد (عج) را نشناسد رهبر من پور ابیطالب است پیرو هر بی پدری نیستم
لعن به روح پدر دومی شکر خدا من عمری نیستم...
لعن چیست؟
لعن ما باشد جواب لعن ها پاسخ زخم زبان و طعن ها
لعن اعلان برائت از عدوست بغض تاریخ است که، اندر گلوست
لعن شد مولای ما هشتاد سال حال می گوئید ای شیعه منال
لعنتی که بر لبان شیعه است جلوۀ رنج نهان شیعه است
لعن یعنی آتشی در سینه ها دفتر ابراز بغض و کینه ها
لعن شرح اعتراض ما بود چون شعار مرگ بر اعدا بود
لعن یعنی مرگ بر کفر و نفاق آن که در امت فکند این انشقاق
لعن یعنی یک عبادت یک دعا بر علیه دشمن دین خدا
لعن رسمی عاطفی دینی بود کاشف از نوعی جهان بینی بود
لعن یک اصل است نزد شیعیان می کند اصل تبری را بیان
لعن یعنی فاطمی هستیم ما با علی عهد وفا بستیم ما
لعن یعنی ما سپاه حیدریم گوش بر فرمان چو مالک اشتریم

جهل عمر به سنت

ابن المبارک نقل کرد: روزی به عمر رسید که زنی از قریش را مردیاز بنی ثقیف در عده اش گرفته پس فرستاد بسوی آنهاو بین آنها جدائی انداخت و آنها را هم عقوبت کرد(شلاق زد) و گفت: هرگز با او ازدواج نکند

و صداق را گرفت و در بیت المال قرار داد و این قضاوت در میان مردم شایع شد و بگوش(مولا امیرالمومنین) علی (علیه السلام‏)  فرمودند:  ... صداق چه کار دارد با بیت المال، آن مرد و زن نمیدانستند که

نکاح در عده جایز نیست پس  سزاوار است که آن دو را برگرداند بسنت  بعضی گفتند: پس شما چه میگوئید درباره آنزن فرمود: صداق و مهریهمال آن زنست بسبب آنچه که آمیزش با اورا حلال دانسته و بین آنها هم جدائی انداخت و شلاقی هم بر آنها نیست و نباید آنها را زدو عقوبت نمود عده اولی را تکمیل کند سپس عده دومی را تکمیل نماید سپس او را خطبه نماید پس ‏چون این قضاوت بگوش عمر رسید گفت: ای مردم برگردانید نادانی ها را بسنت.

احکام القرآن جصاص ج 1 ص 504 آتش زدن قرآن‎ها توسط عمر آيا واقعيت دارد؟ آيا ابوبكر منافق بود و آيات سوره برائت قرآن در شأن او نازل شده است؟

آن چه در مورد آتش زدن قرآن‎ها آنچه در تاريخ مشهور است و بحثي جنجال برانگيز با عنوان «حراق المصاحف» در اوراق نخستين كتب علوم قرآني و تاريخ قرآن برجاي گذاشته؛ در مورد عثمان مي‎باشد که در اينجا بر اين واقعه نظري مي‎افكنيم:

پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ عده اي از صحابيان به جمع آوري و مرتب ساختن سوره‎هاي قرآن اقدام كردند و هر يك جداگانه مصحفي براي خود تهيه نمودند. بدين ترتيب اختلاف قرائت‎ها و تعداد مصحف‎ها رو به فزوني گذاشت. حذيفة بن يمان درجريان بازگشت از جنگ ارمنستان و آذربايجان و مشاهدة اختلاف مسلمانان در قرائت قرآن موضوع را با سعيدبن عاص در ميان گذاشت كه مردم حمص قرائت خود را بهتر مي‎دانستند. همان گونه كه مردم دمشق و كوفه و بصره نيز در مورد قرائت خود بر همين عقيده بودند.[1] وي اين موضوع را با مردم كوفه كه اصحاب وطرفداران ابن مسعود بودند در ميان گذاشت كه بين او و ابن مسعود درگيري لفظي بوجود آمد. حذيفه تصميم گرفت موضوع را با عثمان در ميان بگذارد و در ملاقات با عثمان از وي خواست كه به اين امر رسيدگي كند تا امت اسلامي در كتاب خود به بلاي خانمان سوز اختلاف گرفتار نشوند. پس ازهشدار حذيفه، عثمان با مشورت و به دست آوردن نظر صحابيان براي به انجام رساندن اين امر انجمن تشكيل داد. اين انجمن به جمع‎آوري مصاحف از مناطق گوناگون و مقابلة آنها با يكديگر و سرانجام نگارش مصحفي واحد پرداخت كه نسخه‎هايي از آن تكثير و به شهرهاي مكه، يمن، بحرين، بصره، شام و كوفه فرستاده شد و يك نسخه به عنوان نسخة امام درمدينه نزد عثمان نگهداري مي‎شد. سپس عثمان دستور سوزاندن ديگر مصحف‎ها را داد و مردم را ملزم به قرائت بر طبق اين مصحف‎هاي خاص كرد.[2] از آنجا كه اين كار عثمان مورد انتقاد قرار گرفت و حتي پس از مرگ وي نيز ادامه يافت. عالمان اهل سنت بر آن شدند تا به توجيه اين كار وي بپردازند كه او با مشورت صحابيان دست به اين كار زده است. و امام علي ـ عليه السّلام ـ نيز با تدوين و جمع آوري قرآن و يکي کردن مصاحف موافق بود.[3]

آنچه در منابع روايي شيعه در اين زمينه نقل شده حكايت از آن دارد كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ گر چه اصل يكسان سازي مصحف‎ها را مورد تأييد قرار داده باشد، امّا سوزاندن مصحف‎ها نه تنها مورد تأييد آن حضرت قرار نگرفته، بلكه انتقاد و اعتراض شديد آن حضرت را به دنبال داشته است، به اين صورت كه در آن روز حضرت خطاب به ابوذر مي‎فرمايد: «امروز در عالم اسلام حادثه‎اي بزرگ به وقوع پيوسته و كتاب خدا اين گونه سوزانده شده و چنين رواست كه خداوند متعال آتش را بر كساني كه با كتاب او چنين برخورد كرده‎اند، مسلط سازد.»[4]

اگر مراد شما از «شأن» اين باشد كه آيا اين آيات در فضيلت ابوبكر نازل شده، بايد از آية چهلم سورة برائت بحث نمود، كه در مورد اين آيه مي‎توان گفت: نقل قطعي دلالت بر اين دارد كه مراد از (صاحبه) در اين آيه ابوبكر مي‎باشد[5]. و امّا داستان يار غار و ماجراي مصاحبت ابوبكر با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين سفر و اشارات سربسته‎اي كه در آية فوق به اين موضوع شده در ميان مفسران شيعه و اهل تسنن بحث‎هاي مختلفي برانگيخته است. بعضي راه افراط را پيموده و بعضي راه تفريط را رفته اند. فخررازي در تفسير خود[6] با تعصب خاصي كوشيده كه دوازده فضيلت براي ابوبكر از آية فوق استنباط كند.

بعضي ديگر نيز اصرار دارند كه مذمت‎هاي متعددي از اين آيه براي ابوبكر استفاده مي‎شود، امّا نخست بايد ديد كه آيا كلمة صاحب دليل بر فضيلت است؟ ظاهراً چنين نيست؛ زيرا از نظر لغت صاحب به معني همنشين و همسفر به طور مطلق اعم از اين که بد يا خوب باشد است؛ چنان كه در آيه 37 از سورة كهف در داستان آن دو نفر كه يكي با ايمان و خداپرست و ديگري مشرك و بي‎ايمان بود مي‎خوانيم (قالَ لَهُ صاحِبُهُ)[7]. البته اگر مصاحبت جسمي با رسول الله يك افتخار هم باشد افتخار اجتماعي است، ولي قرآن به صراحت براي فضيلت و شرافتمندي ملاك خاص تقوي را مطرح مي‎كند كه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ».[8]

عمده استفاده اهل سنت از اين آيه براي فضيلت ابوبكر از جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ)است كه مي‎گويند مرجع ضمير (عليه) ابوبكر است يعني خداوند سكينت و آرامش خود را بر او نازل كرد چون لفظ (لصاحبه) به ضمير (عليه) نزديك‎تر است و ضمير با نزديك‎ترين مرجع بر مي‎گردد همچنين پيامبر كه ترس و اضطرابي نداشته كه خداوند سكينتش را بر او نازل كند.

بطلان اين قول روشن است چون اولاً در آية 26 سورة برائت و فتح خداوند مي‎فرمايد: أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ. كه در اين دو مورد مي‎بينيم هر چند در مورد وقايع اين دو آيه ترس و دلهره در مورد پيامبر معنا ندارد ولي مي‎فرمايد به او و مؤمنين آرامش داده. از طرفي جملة (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ) تفريع بر جملة (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ) مي‎باشد نه بر جملة (يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ) كه نزول سكينت متفرع بر وجود ترس باشد.

ثانياً همه ضمير‎هايي كه قبل و بعد از اين ضمير (عليه) است مانند (إِلاَّ تَنْصُرُوهُ، نَصَرَهُ، أَخْرَجَهُ، لِصاحِبِهِ، أَيَّدَهُ) همه به پيامبر بر مي‎گردد با اين حال معنا ندارد كه ميان اين همه ضمائر تنها ضمير (عليه) به ابوبكر برگردد.[9]

پايان سخن اشارتي كوتاه بر بخشي از اعمال ابوبكر تا شما خواننده گرامي با دقت نظر در اين اعمال از ناحق بودن ابوبكر با خبر شويد چون امام رضا ـ عليه السّلام ـ به نقل از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‎فرمايد: ايمان اعتقاد قلبي اقرار به زبان و عمل به اركان است.[10]

1. در ماجراي روز سقيفه: ابوبكر دست خود را گشود تا حاضران با وي بيعت كنند در حالي كه مي‎دانست پيامبر در زمان حياتش جانشيني را به امام علي ـ عليه السّلام ـ تفويض كرد.

2. جانشيني عمر: ابوبكر هنگام وفات وصيت كرد كه بعد از او عمر خليفه باشد. امام علي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايد: در حالي كه او در زمان حياتش خلافت را اقاله مي‎كرد (به زبان خود را از خلافت كنار مي‎كشيد و مي‎گفت مرا رها كنيد كه با وجود علي من كسي نيستم) پس از مرگش اين منصب را براي ديگري (عمر) تهيه مي‎ديد و آن را مانند دو پستان شتر ميان خود تقسيم نمودند.[11]

3.پیامبر به عمر و ابوبکر دستور داد زیر دست اسامه سرباز باشند  تخلف از پيوستن به سپاه اسامه با همه نصوص صريحي كه از پيامبر مبني بر وجود تسريع در رفتن به مقصد شنيدند و ترتيب اثري ندادند.

4. غصب فدك كه پيامبر آنرا به فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بخشيده بود.

5. آزردن يادگار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با وجود كه پيامبر فرمود: ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك. يعني اي فاطمه خداوند خشم مي‎كند به خشم تو و خشنود مي‎شود به خشنودي تو.[12]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. ترجمه الميزان (محمد تقي مصباح يزدي)، ج 9، ذيل آيه 40 برائت، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي.

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 7، ذيل آيه 40 برائت، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهاردهم.

3. شرف الدين عبدالحسين، اجتهاد در مقابل نص، دفتر انتشارات اسلامي.

[1] . ابن اثير عزالدين؛ الكامل في التاريخ، بيروت، داربيروت لطباعة و النشر، 1385 ق، ‌جلد 3، ص 111.

[2] . الحافظ ابي الخير محمد بن محمد الدمشقي (ابن جوزي)؛ النشر في القرائات العشر، بيروت، دارالكتاب عربي، بي‎تا، ج 1، ص 7.

[3] . حجتي، سيد محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1372.

[4] . طوسي محمد بن الحسن؛ اختيار معرفة الرجال، مشهد، دانشكده الهيات و معارف، 1348، ص 25.

[5] . طباطبايي محمد حسين؛ الميزان: ترجمه مصباح يزدي، ج 9، ص 433، بنياد علمي و فكري علامه، 1363.

[6] . فخر رازي؛ تفسير الكبير، چاپ سوم، بي‎تا، بي‎جا، ج 16، ص 63.

[7] . همان.

[8]. حجرات/23.

[9] . مكارم شيرازي ناصر؛ تفسير نمونه، قم، دارالكتب اسلاميه، چاپ چهاردهم، ج 7، ص 421.

[10] . طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه مصباح يزدي، بنياد علمي و فكري علامه، 1363، ج 9، ص 433.

[11] . صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 177.

[12] . نقي، سيد علي، ترجمه و شرح نهج البلاغه، بي‎جا، بي‎تا، ص 47، خطبه 3.

از عمر كلمات مشهورى نقل شده كه نشان مى‏دهد او تا چه حد نيازمند به علم امير المؤمنين بوده است و در اينجا برخى از آنها را ذكر مى‏كنيم:

1- «اگر على نبود عمر هلاك ميشد» اين جمله را بارها بر زبان آورده.

لو لا علىّ لهلك عمر

اين حديث را احمد و عقيلى و ابن السمان نقل كرده ‏اند، در استيعاب 3 ر 39، رياض 2 ر 194، تفسير نيشابورى در سوره احقاف، مناقب خوارزمى 48، شرح جامع صغير شيخ محمد حنفى 417 در حاشيه سراج المنير، تذكره سبط 87. مطالب السؤل 13 فيض القدير 4 ر 357.

2- «خدايا مرا در مشكلى كه براى گشودنش پسر ابى طالب نباشد قرار مده

اللهمَّ لا تبقني لمعضلة ليس لها ابن أبي طالب

تذكره سبط 87، مناقب خوارزمى 58، مقتل خوارزمى 1 ر 45.

3- «سرزمينى كه تو اى ابو الحسن نباشى، خدا مرا باقى نگذارد»

لا أبقاني اللَّه بأرض لستَ فيها أبا الحسن

ارشاد سارى 3 ر 195.

4- «اى على! خدا مرا بعد از تو باقى نگذارد»لا أبقاني اللَّه بعدك يا عليُّ

رياض النضرة 2 ر 197، مناقب خوارزمى 60، تذكره سبط 88، فيض القدير 4 ر 357

روایات بسیاری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد علم حضرت علی علیه

السلام نقل شده است که مشهورترین آنها حدیثی است که در آن پیامبر اکرم (ص) فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها.

به اتفاق تمام صحابی علی علیه السلام اعلم اصحاب بود. و همه آنها یقین داشتند که علم کسی

در میان صحابی به پای علم علی علیه السلام نمیرسد. حتی کسانی که با علی علیه السلام

وارد جنگ شدند به این مطلب اقرار نموده اند.

عایشه می گوید: علی علیه السلام اعلم مردم به سنت پیامبر است.

معاویه می گوید: هر گاه عمر با مسأله مشکلی بر خورد می کرد از علی علیه السلام سؤال می

نمود.

و خود عمر در موراد متعدد و مکرر این عبارت و عبارات مشابه آن را می گفت:

لا ابقانی الله لمعضله لیس لها ابو الحسن... و از خدا می خواست که: خدایا مرا در هیچ مشکلی

قرار مده که علی بن ابیطالب علیه السلام نباشد.

در مقابل این منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام ٬ احادیثی مجعول در برخی کتب اهل سنت درج

شده است که جالب توجه هستند. به عنوان نمونه ابن حجر مکی (عالم متعصب سنی) در کتاب «

صواعق المحرقة » آورده است که پیامبر (ص) فرمود:انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر

حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها.یعنی من شهر علم هستم و ابوبکر اساس آن٬ عمر دیوار آن٬

عثمان سقف آن و علی (ع) در آن است!

در برخی کتب هم علمای اعلام به آن اضافه کرده اند که:و معاویة حلقتها !!!(و معاویه حلقه در

آن است).در حدیث دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: اگر علم عمر در یک کفه ترازو قرار گیرد و علم

تمامی مردم روی زمین در کفه دیگر٬ علم عمر سنگین تر خواهد بود.بطور کلی جعل حدیث در

اعلمیت عمر یا ابابکر چیزی جز توجیه غصب خلافت نمی باشد٬ چرا که عقلآ مقدم داشتن مفضول

بر فاضل قبیح است و در افکار عمومی معقول نیست که پیامبری که وجهه او بر اساس علم

الهی و قدرت الهی بوده است خلیفه و جانشینش اعلم مردم به علم پیامبر نباشد. و جاعلین

حدیث خودشان هم می دانند که جاهل نمی تواند برای عالمترین مردم خلیفه قرار بگیرد. اما این

حادثه عجیب و وقیح در واقع در تاریخ اسلام رخ داد و عده ای هم دانسته ، آنرا تأییــــد کردند. و

افرادی مثل ابن حــــــزم و ابن تیمیـــــه هم نوشتــند که: « علمی که عمر بن خطاب داشت چند

برابر علم علی علیه السلام بود و گفتار آنانکه علی را اعلم می دانند باطل است و کسی که در

این مسأله با ما مخالفت کند یا جاهل است و یا بی حیا که دروغگویی و جهلش آشکار می باشد

».موسی جار الله هم نوشت که:« عمر افقه اصحاب به قرآن و سنت نبوی است ».گویا این افراد

به هنگام ایراد چنین حرفهای نامربوطی خبر از احادیث صحیح نداشتند. برای بطلان احادیث و یا

ادعاهایی از این دست ، و معلوم شدن نهایت دروغگویی این افراد سیری در کتب سنیان کافی

است. مرحوم علامه امینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف «الغدیر» صد مورد از بی اطلاعی

عمر بر قرآن و سنت نبوی را با مصادر آن از کتب اهل سنت نقل می کند که تعدادي از آنها را

ميتوانيد اينجا ببينيد تا معلوم شود که نه تنها عمر « افقه صحابه » و « دیوار شهر نبی »! نبوده

بلکه غالب اصحاب پیامبر٬ حتی زنان پرده نشین حق استادی بر عمر دارندخلیفه مسلمین تیمم بلد نیست

مسلم در صحیح خود در باب تیمم٬از چهار طریق از عبد الرحمن نقل می کند که:

مردی نزد عمر آمد و گفت: من گاهی جنب می شوم و آب برای غسل پیدا نمی کنم تکلیف من

چیست...چگونه نماز بخوانم؟ خلیفه گفت: نماز نخوان!!! در بعضی نقلها هست که گفت: اگر من

جای تو بودم نماز نمی خواندم تا آب پیدا کنم!!! عمار یاسر حاضر بود گفت: ای خلیفه یادت هست

که من و تو در جنگی بودیم جنب شدیم٬ آب برای غسل پیدا نکردیم تو نماز نخواندی اما من در

خاک غلطیدم و نماز خواندم؟ بعد وقتی خدمت پیامبر آمدیم٬ پیامبر ( کار من را تایید کرد و کار تو را

مردود دانست و ) نحوه تیمم را یاد داد که دستان خود را به خاک زده٬ صورت و دستهایتان را با

آن مسح کنید؟ عمر خطاب به عمار گفت: از خدا بترس! عمار در جواب گفت: ای خلیفه اگر تو

بخواهی حرف نمی زنم!!

آیا خلیفه آیه تیمم را در قرآن نخوانده بود؟!

آنجا که می فرماید:...وان کنتم جنبا فاطهروا وان

کنتم مرضى او على سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا

صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم...(مائده ـ ۶)چگونه خلیفه بر ترک فریضه برای شخص

جنب حکم می کند؟؟!!جانشین رسول اللهی که نبوتش به عبادت و حکم خداست چطور حکم یک

مسأله جزئی را نمی داند؟ و این چه « افقه اصحابی » بر قرآن و سنت رسول خداست؟

اما علماء اهل سنت برای حفظ آبروی خلیفه هر کدام به وسیله ای تمسک جسته اند:

بخاری در صحیح خود٬ این حدیث را نقل می کند اما جواب عمر را از آخر روایت که می گوید « نماز

نخوان » حذف می کند. ولی سخن عمار را می آورد. غافل از اینکه در اینصورت سخن عمار

مربوط به چیزی نخواهد بودبعضی دیگر به جای «نماز نخوان» نوشته اند که خلیفه ندانست در جواب مسأله چه بگوید.و

بعضی هم نوشته اند که : خلیفه اجتهاد کرد و آیه تیمم را مخصوص حدث اصغر دانست و

اجتهادش او را واداشت که جنب تیمم نکند و این را از فتاوای مشهور عمر حساب می کنند!! لابد

اجتهاد در برابر نص قرآن هم از باب اجتهاد خلیفه بوده است! با ملحده خبیث 1202 بخبیث ملحدها 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان میباشد1202 ارتش کفار 1202به خائنای منافقانه اسلام 1202

ابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان  عمر ابوبکرعثمان1202مشرکن کافرن فاسق 1202مردان نفاق مقصر فاسده دین اسلام 1202دشمنه اسلامی 541 541+430 مقصر=971 = ظالم971 + 231 نفاق= 1202 1202ابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان 1202بکافران محض 1202اینم آیه قرآن به ابجد سه خلیفه عمر ابوبکر عثمان1202 ان من المجرمین منتقمون 1202بکافران محض 1202با فاسد ترین دشمن1202 عثمان1202بدترین دشمن اسلام 1202 بمنافق های اشرار دینه اسلامی 1202 نفهم ترین مردان بدینها 1202 حاکمان ظالمه اهل دین ها 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان 1202 با کافرانه پلیده ملحدی ستمگر 1202اینم آیه قرآن 1202ان من المجرمین منتقمون1202 با فاسد ترین دشمن 1202  احمقان فاسد دین اسلامی 1202به نادانترین اهل دشمن 1202 با فاسد ترین دشمن1202 بدبخت اهله عالمی 1202مشرکن کافرن فاسق 1202مرگ به خائن نااهله اسلامی 1202 به ابجد ابوبکر عمر عثمان 1202تفرقه در ادیانه اسلامی 1202نگین ترین مردانه ملحد1202بکافران محض1202با فاسدترین دشمن 1202 ابجد ابوبکر عمر عثمان 1202 با کافرانه پلیده ملحدی ستمگر1202خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم1202با ظالمانه نادان ادیان1202تفرقه درادیانه اسلامی 1202سرکشای خائن 1202تفرقه در ادیانه اسلامی 1202 با ظالمانه نادان ادیان 1202 مشرکن کافرن فاسدن 1202مردانه فاسده دینه اسلام 651-110 علی=541 ان من المجرمین منتقمون 1202 با فاسدترین دشمن 1202

 

1202بخبیث ملحدها 1202 با فاسد ترین دشمن 1202 احمقان فاسد دین اسلامی 1202به نادانترین اهل دشمن 1202 با فاسد ترین دشمن1202 بدبخت اهله عالمی 541 بکافران محض 1202 تفرقه در ادیانه اسلامی 1202 با خبیث نا اهل1202 به نامرده ملحد شروز نادان 1202نااهله شر تری 1202 سران فتنه اهل حرامیانی 1202 با خبیث نا اهل 1202به بدبختیه اهل عالم 1202 اختلافهای دینی 1202بدبخت اهل عالمی 1202 بدبختان به عالم 1202

 

 



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:53 توسط امیر علی عرفانیان |

و به ابجد صغیر ابجد 49عمر ابوبکر 49 شجره ملعونه 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بناحق عالمی 49اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر 49 ناحقه امت محمد 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 اهل کفار اسلام 49 ناحقه امت محمد 49 قصب خلافت الله 49 اهل کفار اسلام 49 به ابجد صغیر ابجد 49عمر ابوبکر 49 شجره ملعونه 49 عمر ابوبکر 49 آل سعود جنگ طلب 49نیرنگ آل سعود 49 بنامردان کافر 49 اهل کفار اسلام 49 بناحقه عالمی 49آل سعود دشمن اسلام 49بکفار قریش 49 بملعونترین 49آل سعود جنگ طلب 49 دینه گمراهی 49 با اشرار دین اسلام 49 با اصل گمراهی 49 دینه گمراهی 49کشجره خبیثه 49 کلما خبیثه 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر49 ناحقه امت محمد 49 بناحقه عالمی 49 بشیطانه خبیثه 49 با منافقان فاسقان 49 باطا فرقه ها 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 بدترین خلق امت 49 اهل کفار اسلام 49 قصب خلافت الله 49 گمراه دینه 49 با احمق نادان امت 49 اهل کفار اسلام 49 با اشرار دین اسلام 49 بناحق عالمی 49اهل کفار اسلام 49 شجره ملعونه 49 بنامردان کافر 49 ناحقه امت محمد 49 بدترین خلق امت 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 بناحق عالمی 49 کلمها خبیثه 49 کشجره خبیثه 49شجره ملعونه 49مجرم بدین اسلام 49 به مجرمان خبیث 49 منافق بدین اسلام 49 بی دین امت اسلام 49 اهل کفار اسلام 49 ناحقه امت محمد 49 قصب خلافت الله 49 اهل کفار اسلام 49 میباشد یهودیان به عمر بن خطاب لقب فاروق دادن

یهودیان به عمر بن خطاب

لقب فاروق دادن

طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که دو لقب

صدیق و فاروق از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛

اما  اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای دو خلیفه غاصب خود نقل کنند.

که ما اینجا به دو روایت اکتفا می کنیم

جهل عمر به سنت

ابن المبارک نقل کرد: روزی به عمر رسید که زنی از قریش را مردی

از بنی ثقیف در عده اش گرفته پس فرستاد بسوی آنهاو بین آنها جدائی

انداخت و آنها را هم عقوبت کرد(شلاق زد) و گفت: هرگز با او ازدواج نکند

و صداق را گرفت و در بیت المال قرار داد و این قضاوت در میان مردم

شایع شد و بگوش(مولا امیرالمومنین) علی (علیه السلام‏)  فرمودند:

  ... صداق چه کار دارد با بیت المال، آن مرد و زن نمیدانستند که

نکاح در عده جایز نیست پس  سزاوار است که آن دو را برگرداند بسنت

  بعضی گفتند: پس شما چه میگوئید درباره آنزن فرمود: صداق و مهریه

مال آن زنست بسبب آنچه که آمیزش با اورا حلال دانسته و بین آنها هم

جدائی انداخت و شلاقی هم بر آنها نیست و نباید آنها را زد

و عقوبت نمود عده اولی را تکمیل کند سپس عده دومی را تکمیل

نماید سپس او را خطبه نماید پس‏چون این قضاوت بگوش عمر رسید

گفت: ای مردم برگردانید نادانی ها را بسنت.

احکام القرآن جصاص ج 1 ص 504

برگرفته از http://omar-obe.blogsky.com

گرایش فوق العاده عمر وحفضه به تورات

گرایش فوق العاده عمر وحفضه به تورات

روزی عمر بن خطاب از کنار مردی عبور می کرد و آن مرد مشغول خواندن

کتابی بود . عمر ایستاد و گوش داد و آن کتاب(تورات) را از آن مرد گرفت و

نسخه ای از آن کتاب را برای خود نوشت . بعد از چند روز ...

ادامه مطلب...

لعن الله عمر ...

اعتراف عمر لعنت الله

از عمر كلمات مشهورى نقل شده كه نشان مى‏دهد او تا چه حد نيازمند به علم امير المؤمنين بوده است و در اينجا برخى از آنها را ذكر مى‏كنيم:

1- «اگر على نبود عمر هلاك ميشد» اين جمله را بارها بر زبان آورده.

لو لا علىّ لهلك عمر

اين حديث را احمد و عقيلى و ابن السمان نقل كرده‏اند، در استيعاب 3 ر 39، رياض 2 ر 194، تفسير نيشابورى در سوره احقاف، مناقب خوارزمى 48، شرح جامع صغير شيخ محمد حنفى 417 در حاشيه سراج المنير، تذكره سبط 87. مطالب السؤل 13 فيض القدير 4 ر 357.

2- «خدايا مرا در مشكلى كه براى گشودنش پسر ابى طالب نباشد قرار مده

اللهمَّ لا تبقني لمعضلة ليس لها ابن أبي طالب

تذكره سبط 87، مناقب خوارزمى 58، مقتل خوارزمى 1 ر 45.

3- «سرزمينى كه تو اى ابو الحسن نباشى، خدا مرا باقى نگذارد»

لا أبقاني اللَّه بأرض لستَ فيها أبا الحسن

ارشاد سارى 3 ر 195.

4- «اى على! خدا مرا بعد از تو باقى نگذارد»

لا أبقاني اللَّه بعدك يا عليُّ

رياض النضرة 2 ر 197، مناقب خوارزمى 60، تذكره سبط 88، فيض القدير 4 ر 357

برگرفته از سایت مادحین

انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها !!!

روایات بسیاری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد علم حضرت علی علیه

السلام نقل شده است که مشهورترین آنها حدیثی است که در آن پیامبر اکرم (ص) فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها.

به اتفاق تمام صحابی علی علیه السلام اعلم اصحاب بود. و همه آنها یقین داشتند که علم کسی

در میان صحابی به پای علم علی علیه السلام نمیرسد. حتی کسانی که با علی علیه السلام

وارد جنگ شدند به این مطلب اقرار نموده اند.

عایشه می گوید: علی علیه السلام اعلم مردم به سنت پیامبر است.

معاویه می گوید: هر گاه عمر با مسأله مشکلی بر خورد می کرد از علی علیه السلام سؤال می

نمود.

و خود عمر در موراد متعدد و مکرر این عبارت و عبارات مشابه آن را می گفت:

لا ابقانی الله لمعضله لیس لها ابو الحسن... و از خدا می خواست که: خدایا مرا در هیچ مشکلی

قرار مده که علی بن ابیطالب علیه السلام نباشد.

در مقابل این منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام ٬ احادیثی مجعول در برخی کتب اهل سنت درج

شده است که جالب توجه هستند. به عنوان نمونه ابن حجر مکی (عالم متعصب سنی) در کتاب «

صواعق المحرقة » آورده است که پیامبر (ص) فرمود:انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر

حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها.یعنی من شهر علم هستم و ابوبکر اساس آن٬ عمر دیوار آن٬

عثمان سقف آن و علی (ع) در آن است!

در برخی کتب هم علمای اعلام به آن اضافه کرده اند که:و معاویة حلقتها !!!(و معاویه حلقه در

آن است).

در حدیث دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: اگر علم عمر در یک کفه ترازو قرار گیرد و علم

تمامی مردم روی زمین در کفه دیگر٬ علم عمر سنگین تر خواهد بود.بطور کلی جعل حدیث در

اعلمیت عمر یا ابابکر چیزی جز توجیه غصب خلافت نمی باشد٬ چرا که عقلآ مقدم داشتن مفضول

بر فاضل قبیح است و در افکار عمومی معقول نیست که پیامبری که وجهه او بر اساس علم

الهی و قدرت الهی بوده است خلیفه و جانشینش اعلم مردم به علم پیامبر نباشد. و جاعلین

حدیث خودشان هم می دانند که جاهل نمی تواند برای عالمترین مردم خلیفه قرار بگیرد. اما این

حادثه عجیب و وقیح در واقع در تاریخ اسلام رخ داد و عده ای هم دانسته ، آنرا تأییــــد کردند. و

افرادی مثل ابن حــــــزم و ابن تیمیـــــه هم نوشتــند که: « علمی که عمر بن خطاب داشت چند

برابر علم علی علیه السلام بود و گفتار آنانکه علی را اعلم می دانند باطل است و کسی که در

این مسأله با ما مخالفت کند یا جاهل است و یا بی حیا که دروغگویی و جهلش آشکار می باشد

».موسی جار الله هم نوشت که:« عمر افقه اصحاب به قرآن و سنت نبوی است ».گویا این افراد

به هنگام ایراد چنین حرفهای نامربوطی خبر از احادیث صحیح نداشتند. برای بطلان احادیث و یا

ادعاهایی از این دست ، و معلوم شدن نهایت دروغگویی این افراد سیری در کتب سنیان کافی

است. مرحوم علامه امینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف «الغدیر» صد مورد از بی اطلاعی

عمر بر قرآن و سنت نبوی را با مصادر آن از کتب اهل سنت نقل می کند که تعدادي از آنها را

ميتوانيد اينجا ببينيد تا معلوم شود که نه تنها عمر « افقه صحابه » و « دیوار شهر نبی »! نبوده

بلکه غالب اصحاب پیامبر٬ حتی زنان پرده نشین حق استادی بر عمر دارند.

خلیفه مسلمین تیمم بلد نیست

مسلم در صحیح خود در باب تیمم٬

از چهار طریق از عبد الرحمن نقل می کند که:

مردی نزد عمر آمد و گفت: من گاهی جنب می شوم و آب برای غسل پیدا نمی کنم تکلیف من

چیست...چگونه نماز بخوانم؟ خلیفه گفت: نماز نخوان!!! در بعضی نقلها هست که گفت: اگر من

جای تو بودم نماز نمی خواندم تا آب پیدا کنم!!! عمار یاسر حاضر بود گفت: ای خلیفه یادت هست

که من و تو در جنگی بودیم جنب شدیم٬ آب برای غسل پیدا نکردیم تو نماز نخواندی اما من در

خاک غلطیدم و نماز خواندم؟ بعد وقتی خدمت پیامبر آمدیم٬ پیامبر ( کار من را تایید کرد و کار تو را

مردود دانست و ) نحوه تیمم را یاد داد که دستان خود را به خاک زده٬ صورت و دستهایتان را با

آن مسح کنید؟ عمر خطاب به عمار گفت: از خدا بترس! عمار در جواب گفت: ای خلیفه اگر تو

بخواهی حرف نمی زنم!!

آیا خلیفه آیه تیمم را در قرآن نخوانده بود؟!

آنجا که می فرماید:...وان کنتم جنبا فاطهروا وان

کنتم مرضى او على سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا

صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم...(مائده ـ ۶)چگونه خلیفه بر ترک فریضه برای شخص

جنب حکم می کند؟؟!!جانشین رسول اللهی که نبوتش به عبادت و حکم خداست چطور حکم یک

مسأله جزئی را نمی داند؟ و این چه « افقه اصحابی » بر قرآن و سنت رسول خداست؟

 

اما علماء اهل سنت برای حفظ آبروی خلیفه هر کدام به وسیله ای تمسک جسته اند:

بخاری در صحیح خود٬ این حدیث را نقل می کند اما جواب عمر را از آخر روایت که می گوید « نماز

نخوان » حذف می کند. ولی سخن عمار را می آورد. غافل از اینکه در اینصورت سخن عمار

مربوط به چیزی نخواهد بود.!

بعضی دیگر به جای «نماز نخوان» نوشته اند که خلیفه ندانست در جواب مسأله چه بگوید.و

بعضی هم نوشته اند که : خلیفه اجتهاد کرد و آیه تیمم را مخصوص حدث اصغر دانست و

اجتهادش او را واداشت که جنب تیمم نکند و این را از فتاوای مشهور عمر حساب می کنند!! لابد

نماز خلیفه دوم و صحبت پیامبر

ملک العلماء در بدایع الصنایع می گوید: عمر قرائت حمد و سوره را در یکی از دو رکعت اول نماز

مغرب ترک کرد. و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و همچنین عثمان در یکی از دو

رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک کرد و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائ

ت کرد !و در جای دیگر می نویسد: عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک

کرد. و قضای آن را در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد! (۱)

این شیوه نماز خواندن مورد قبول هیچ یک از مذاهب نمی باشد و به طور قطع نوعی بدعت در

نماز می باشد. در رابطه با روش صحیح نماز خواندن درکتب شیعه و سنی روایات فراونی وجود

دارد. در اینجا به یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم:عباده پسر صامت نقل کرده است

که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش

درست نیست. (۲)

پي نوشت:

(1) بدایع الصنایع ملک العلماء ۱/۱۱۱ و ۱۷۲, الغدیر ج ۸ / ۱۷۳

(2) صحیح بخاری ۱/۳۰۲, صحیح مسلم ۱/۱۵۵, صحیح ابوداود ۱/۱۳۱, سنن ترمذی ۱/۳۴و ۴۱, سنن بیهقی ۲/۳۸ و ۶۱, سنن نسائی ۲/۱۳۷, سنن دارمی ۱/۲۸۳, سنن ابن ماجه ۱/۲۷۶, مسند احمد ۵/۳۱۴, کتاب الام ۱/۹۳, المحلی ابن حزم ۳/۲۳۶, المصابیح بغوی ۱/۵۷, المدونة الکبری ۱/۷۰ و

شوراى شش نفرى عمر

فيالله و للشورى،متى اعترض الريب فى مع الاول منهم حتى صرت اقرن الى هذه النظائر،لكنى اسففت اذ اسفوا و طرت اذ طاروا.

(خطبه شقشقيه)

 

ابوبكر پس از دو سال و چند ماه خلافت رنجور و بيمار شد و بپاس زحماتى كه عمر در مورد تثبيت خلافت او متحمل شده بود او نيز زمينه را براى خلافت عمر بعد از خود آماده كرد و مخالفين را نيز قانع نمود،جمعى از صحابه را بحضور طلبيد و عمر را در حضور آنها بجانشينى خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبكر عمر بمسند خلافت نشست (سال 13 هجرى) و پس از دفن ابوبكر عمر بمسجد رفت و مردم را از خلافت خود آگاه ساخته و از آنها بيعت گرفت و بغير از على عليه السلام كه از بيعت او خودارى كرده بود بقيه مسلمين خواه ناخواه با او بيعت نمودند.

خلافت عمر ده سال و شش ماه طول كشيد و در اينمدت دائما با دو كشور بزرگ ايران و روم در حال جنگ بود.

چون مدت عمرش سپرى شد و بدست ابولؤلؤ نامى نامداراز پشت دریده وزخمی شقید شد براى انتخاب خليفه بعد از خود شش نفر را بحضور طلبيد و موضوع خلافت را بصورت شورى ميان آنها محدود نمود.

اين شش نفر عبارت بودند از على عليه السلام،طلحه،زبير،عبد الرحمن‏ ابن عوف،عثمان،سعد وقاص.آنگاه ابوطلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود كه پشت در خانه ‏اى كه در آنجا اعضاى شورا بحث و گفتگو ميكنند ايستاده و منتظر اقدامات آنها باشد،اگر پس از خاتمه سه روز پنج نفر بانتخاب يكى از آن شش تن موافق شدند و يكى مخالفت كرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها بيك نفر رأى موافق دهند و دو نفر مخالفت كنند سر آن دو نفر را با شمشير برگيرند و اگر براى انتخاب يكى از آنان هر دو طرف (موافق و مخالف) مساوى شدند نظر آن سه نفر كه عبد الرحمن بن عوف جزو آنهاست صائب بوده و سه نفر ديگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از خاتمه سه روز رأى آنها بچيزى تعلق نگرفت و همه با يكديگر مخالفت كردند هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمين براى خود خليفه ‏اى انتخاب نمايند!!!

عمر علت انتخاب شش تن اعضاء شورا را چنين اظهار نمود كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله موقع رحلت از اين شش نفر راضى بود من هم خلافت را ميان آنها بصورت شورا قرار ميدهم كه يكى را از ميان خود براى اين كار انتخاب كنند و موقعيكه آن شش نفر در نزد عمر حاضر شدند خواست نقاط ضعف آنها را (بحساب خود) يادآور شود بزبير گفت تو بدخلق و مفسدى اگر خرسند باشى ايمان خواهى داشت و اگر ناراضى باشى كافرى بنابر اين گاهى انسانى و گاهى شيطان.و اما تو اى طلحه رسول خدا را آزرده نموده ‏اى و آنحضرت موقع رحلت از تو افسرده خاطر بود بعلت آن حرفى كه در روز نزول آيه حجاب گفتى (1) .

و اما تو اى عثمان و الله كه سرگين از تو بهتر است. سگین الاغ چموش ریده باشد

و اما تو اى سعد مرد متكبر و متعصبى وهابی مثل خودم سگ و پاچه گیری  و بكار خلافت نميائى و اگر رياست دهى با تو باشد از اداره آن درمانده شوى.و اما تو اى عبد الرحمن ضعيف القلب و ناتوانى.سپس رو بعلى عليه السلام كرد و گفت اگر تو مزاح نميكردى براى خلافت خوب بودى و الله كه اگر ايمان ترا با ايمان تمام اهل زمين بسنجند بر همه زيادتى كند (2) .

پيش از شرح جريان شورى بحث مختصرى درباره وصيت عمر كه پر از اشكال و تناقض است لازم بنظر ميرسد:

اولا طبق قرارداد محرمانه‏اى كه قبلا ميان ابوبكر و عمر و ابو عبيده برگزار شده بود اين سه نفر به ترتيب خود را نامزد مقام خلافت ميدانستند و بهمين جهت روز رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله باتفاق هم فورا خود را بسقيفه رسانيده بودند.

البته ابوبكر و عمر بمقصود خود نائل شدند و حالا نوبت ابو عبيده بود ولى چون در موقع قتل عمر ابو عبيده در حال حيات نبود لذا عمر خلافت را ميان شش تن محصور نمود و اظهار كرد كه اگر ابو عبيده و يا سالم (غلام حذيفه) زنده بودند براى خلافت از اين شش تن شايسته ‏تر بودند!!

موقعيكه على عليه السلام را اجبارا براى بيعت ابوبكر بمسجد آورده بودند ابو عبيده بآنحضرت گفت كه اگر ما ميدانستيم تو راغب امر خلافت هستى بجاى ابوبكر با تو بيعت ميكرديم ولى حالا كار گذشته و مردم با ابوبكر بيعت كرده ‏اند.

بنابر اين خود ابو عبيده كه بابوبكر بيعت كرده بود على عليه السلام را شايسته‏تر از او ميدانست و فقط عدم اطلاع خود را نسبت بتمايل آنحضرت بخلافت بهانه كرده بود حالا عمر چگونه بمرده ابو عبيده تأسف نموده و او را شايسته‏تر از على عليه السلام بامر خلافت ميدانست در حاليكه ابو عبيده و سالم هر دو جزو منافقين بودند و در حادثه ليله عقبه (براى رماندن شتر پيغمبر) شركت داشتند و از كسانى بودند كه از پيوستن باردوى اسامه تخلف نموده بودند.

 

ثانيا عمر بى انصافى را بجائى رسانيده بود كه حتى يك غلام را از على عليه السلام براى خلافت سزاوارتر ميدانست و بمرگ او هم حسرت ميخورد و از طرفى در موقع جدال و مناقشه با انصار در سقيفه حديثى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره‏ائمه اثنى عشر فرموده بود كه همه آنها از قريش‏اند ابوبكر از آن حديث بنفع خود استفاده كرده و بانصار گفت ائمه بايد از قريش باشند حالا عمر براى چه سالم غلام حذيفه را كه از انصار بود داخل شورا كرده بود او كه از قريش نبود؟

ثالثا عمر (بعقيده خود) براى هر شش نفر نقاط ضعفى شمرد و بهر يك نيز تصريحا يا تلويحا گفت كه بكار خلافت نميخورى در اينصورت بايد پرسيد براى چه اشخاصى را كه بقول خودت هر كدام داراى معايبى بوده و هيچيك نيز بامر خلافت شايسته نبود براى انتخاب خليفه از ميان خودشان بشورى دعوت كردى؟

رابعا عمر علت انتخاب اين شش نفر را رضايت پيغمبر از آنها دانست و آنگاه بطلحه گفت كه پيغمبر را آزرده نمودى و آنحضرت موقع رحلت از تو افسرده خاطر بود آيا اين سخن عمر تناقض نيست؟

خامسا در ميان اين شش تن عبد الرحمن بن عوف چه فضيلت و خصوصياتى نسبت بديگران داشت كه باو امتيازى داده بود كه در صورت تساوى موافقين و مخالفين رأى آن سه نفر كه عبد الرحمن جزو آنها باشد قابل پذيرش است و در واقع او را صاحب دو رأى كرده بود اين نقشه‏اى بود كه عمر براى خلافت عثمان و كشته شدن على عليه السلام طرح كرده بود زيرا كسانى را براى شورا انتخاب نموده بود كه با على عليه السلام مخالف بودند.

در ميان اين شش نفر هماى خلافت فقط بالاى سر على عليه السلام و عثمان سايه افكنده بود،عمر با توجه بدين امر عبد الرحمن بن عوف را كه با عثمان عقد اخوت بسته و هم داماد او بود امتياز بخشيد و آن سه نفرى را كه عبد الرحمن جزو آنها باشد نسبت بسه نفر ديگر ارجحيت داد تا از عثمان حمايت نمايد.

يكى ديگر از اعضاى اين شورا طلحه بود كه با بنى‏هاشم چندان موافق نبود و ضمنا با عبد الرحمن دوست صميمى بود،در اينصورت مسلم بود كه از عثمان حمايت خواهد كرد،سعد وقاص هم علاوه بر اينكه از دستور عبد الرحمن سرپيچى نميكرد با طلحه نيز موافقت كامل داشت،در اين ميان فقط تنها كسى كه اميد ميرفت با على عليه السلام موافقت كند زبير بود كه عمر نيز از او چندان دلخوش نبود و در نتيجه‏هم زبير و هم على عليه السلام چون در اقليت بودند بقتل ميرسيدند.

اين بود تجزيه و تحليل ماهيت اين شورا كه بتدبير عمر طرح شده بود و اما جريان آن بشرح زير بوده است:

پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عايشه جمع شده و به شور و بحث پرداختند،ابتداء عبد الرحمن رشته سخن را بدست گرفته و گفت:براى اينكه ميان مسلمين تفرقه نيفتد لازم است ما شش نفر هم با موافقت يكديگر يكى را از بين خود براى خلافت انتخاب كنيم حالا هر كسى كه رأى خود را بديگرى دهد دامنه اختلاف را كم خواهد نمود.

طلحه حق خود را بعثمان واگذار كرد زبير نيز رأى خود را بعلى عليه السلام داد سعد وقاص هم چون چنين ديد حق خود را بعبد الرحمن واگذار نمود و بدين ترتيب شش نفر شورى بسه نفر كه هر يك دو رأى داشتند تبديل گرديد ولى براى على عليه السلام مسلم بود كه اين كار بنفع عثمان خاتمه پيدا ميكند زيرا عبد الرحمن شخصا داوطلب خلافت نبود و اگر هم در سر خود چنين خيالى را مينمود عملا عرضه اظهار آنرا نداشت و قبلا نيز در اينمورد با عثمان مذاكره نموده و وعده كمك و حمايت باو داده بود.

عبد الرحمن مجددا صحبت كرده و آنها را از مخالفت بر حذر نمود زيرا مخالفت در آن شوراى ساختگى مساوى با كشته شدن بشمشير پنجاه نفر مراقبين پشت در بود.

عثمان كه از مقصود عبد الرحمن آگاه بود بعلى عليه السلام پيشنهاد نمود كه خوبست ما هر دو نفر هم بعبد الرحمن وكالت دهيم تا او هر چه مقرون بصلاح باشد اقدام كند،عبد الرحمن نيز از پيشنهاد عثمان استقبال كرد و سوگند ياد نمود كه خود طمع خلافت ندارد و اين كار را جز در ميان آندو بديگرى واگذار نخواهد كرد.

على عليه السلام كه در صحبت آندو تن مطالعه ميكرد تمام قضايا را همانگونه كه از اول هم براى او روشن بود بار ديگر از مد نظر گذراند و در پاسخ آنان تأنى نمود.عثمان گفت :يا على مخالفت جائز نيست و برابر وصيت عمر هر كس مخالفت كند جز كشته شدن راه ديگرى ندارد تو هم عبد الرحمن را بحكميت برگزين.

على عليه السلام فرمود حال كه روزگار بكام تو ميگردد چرا عجله نموده و مرا بقتل تهديد ميكنى؟براى من روشن است كه عبد الرحمن جانب ترا رعايت خواهد كرد و بر خلاف حق و مصلحت سخن خواهد گفت ولى چون چاره‏اى نيست من نيز بشرط اينكه او خويشاوندى خود را با تو ناديده گرفته و رضاى خدا و مصلحت امت را در نظر بگيرد او را بحكميت مى‏پذيرم،عبد الرحمن نيز سوگند ياد كرد كه چنين كند.

عبد الرحمن مردم را در مسجد پيغمبر جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأى خود را اعلام كند آنگاه براى اينكه تظاهر به بيطرفى و بى نظرى خود نمايد اول بطرف على عليه السلام رفت و گفت يا على من هم مصلحت در آن مى‏بينم كه امروز همه مسلمين با تو بيعت كنند ولى شما هم بشرط اينكه طبق دستور خدا و سنت پيغمبر و روش شيخين حكومت كنيد!

عبد الرحمن ميدانست كه نه تنها خلافت اسلامى بلكه تمام ملك و ملكوت را در اختيار على عليه السلام بگذارند كلمه‏اى بر خلاف حق و حقيقت نميگويد و كوچكترين عملى را كه با رضاى خدا منافات داشته باشد انجام نميدهد و چون روش شيخين بر خلاف حق بود پس على عليه السلام چنين شرطى را نخواهد پذيرفت بدينجهت ميخواست در پيش مردم از آنحضرت اتخاذ سند كند!

على عليه السلام فرمود:من بدستور الهى و سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله و روش خودم كه همان رضاى خدا و سنت پيغمبر است رفتار ميكنم نه بروش ديگران.

البته عبد الرحمن و عثمان و ساير مردم نيز انتظار شنيدن همين سخن را داشتند و ميدانستند كه آنحضرت سخن بكذب نگويد و از راه حق منحرف نشود.

از طرفى على عليه السلام خلافت ابوبكر و عمر را غاصبانه ميدانست و از تضييع حق خود شكايت داشت اكنون چگونه ممكن است كه روش آندو را تصديق كند؟عبد الرحمن سپس بطرف عثمان رفت و همان جمله‏اى را كه براى على عليه السلام گفته بود بعثمان نيز پيشنهاد كرد ولى براى عثمان كه از فرط ذوق و شوق سر از پا نمى‏شناخت پاسخ مثبت بر اين جمله خيلى آسان و حتى كمال آرزو بود او حاضر بود كه چنين قولى را با خون خود بنويسد و امضاء كند.

بانگ زد:سوگند ميخورم كه جز طريق شيخين براهى نروم و از روش آنها منحرف نشوم (3) .

عبد الرحمن دست بيعت بدست عثمان داد و او را بخلافت تبريك گفت و بلافاصله بنى‏اميه كه منتظر چنين فرصتى بودند هجوم آورده و دسته دسته بيعت نمودند ولى بنى‏هاشم و جمعى از صحابه كبار مانند عمار ياسر و مقداد و ساير بزرگان از بيعت خوددارى نمودند و بدين ترتيب عبد الرحمن بن عوف نقش خود را با كمال مهارت بازى كرد و با تردستى عجيب خلافت را از عمر بعثمان منتقل نموده و مقصود عمر را جامه عمل پوشانيد و على عليه السلام در اثر حقيقت خواهى براى بار سوم از حق مشروع خود محروم گرديد.

تمام اين مقدمات و صحنه‏سازى‏ها كه بتدبير عمر بوجود آمده بود براى رسيدن عثمان بخلافت و احيانا بمنظور قتل على عليه السلام در صورت مخالفت بود بهمين جهت آنحضرت درباره تشكيل اين شورى و نيرنگهاى عبد الرحمن فرمود:خدعة و اى خدعة (حيله است و چه حيله‏اى) ؟!حقيقت امر هم همين بود زيرا بطوريكه شرح و توضيح داده شد اين شورا حيله و نيرنگى بيش نبود .

بنا بنقل امين الاسلام طبرسى على عليه السلام در جلسه شوراى شش نفرى فضايل و مناقب خود را بصورت احتجاج مانند احتجاجى كه با ابوبكر كرده بود بسمع اعضاء شورى رسانيد و آنان نيز بالاتفاق بيانات آنحضرت را تصديق كردند آنگاه على عليه السلام فرمود از خداى يگانه بترسيد و مخالفت فرمان او نكنيد و حق‏را باهلش برگردانيد و از سنت پيغمبرتان پيروى كنيد كه اگر شما با آن مخالفت كنيد خدا را مخالفت كرده‏ايد بنابر اين امر خلافت را باهل آن واگذاريد.آنان بهم نگاه كرده و گفتند فضل او را شناختيم،و دانستيم كه وى بامر خلافت از همه سزاوارتر است اما او مردى است كه (در تقسيم بيت المال و ساير امور) هيچكس را بديگرى ترجيح نميدهد و مساوات كامل را (ميان مردم) برقرار ميسازد بنابر اين اگر او را بخلافت انتخاب كنيد شما را با مردم ديگر يكسان قرار ميدهد ولى اگر عثمان را بخلافت برگزينيد او نفع و تمايل شما را در نظر ميگيرد. (و بهمين سبب امر خلافت را بعثمان واگذار كردند) (پى‏نوشتها:

(1) ابن ابى الحديد ميگويد كه چون آيه حجاب نازل شد طلحه گفت چه فايده دارد كه امروز زنان پيغمبر در حجاب باشند چون از دنيا برود ما زنان او را بعقد و نكاح خود در ميآوريم آيه شريفه نازل شد كه:و ما كان لكم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا.(سوره احزاب آيه 53)

(2) منتخب التواريخ ص 172ـتاريخ طبرىـشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 1

(3) على عليه السلام روش شيخين را بعلت اينكه با سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله مغايرت داشت قبول نميكرد و كاش عثمان نيز بروش آنها رفتار ميكرد او در خلافت خويش بقدرى افتضاح و رسوائى بار آورد كه نتيجه‏اش موجب قتل و هلاكت وى گرديد.

(4) براى آگاهى بيشتر از احتجاج على عليه السلام با اصحاب شورى بكتاب احتجاج طبرسى جلد 1 ص 192ـ210 مراجعه شود.

غوغاى سقيفه

فان كنت بالشورى ملكت امورهم فكيف بهذا و المشيرون غيب و ان كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك اولى بالنبى و اقرب.

در حينى كه على عليه السلام و چند تن از بنى‏هاشم مشغول غسل و دفن جسد مطهر پيغمبر بودند تنى چند از مسلمين انصار و مهاجر در يكى از محله‏هاى مدينه در سايبان باغى كه متعلق بخانواده بنى ساعده بود اجتماع كردند،شايد اين محل كه از آنروز مسير تاريخ جامعه مسلمين را عوض نمود تا آن موقع چندان اهميتى نداشته است.

ثابت بن قيس كه از خطباى انصار بود سعد بن عباده و چند نفر از اشراف دو قبيله اوس و خزرج را برداشته و باتفاق آنها رو بسوى سقيفه بنى ساعده نهاد و در آنجا ميان دو طائفه مزبور در موضوع انتخاب خليفه اختلاف افتاد و اين اختلاف بنفع مهاجرين تمام گرديد.

از طرف ديگر يكى از مهاجرين اجتماع انصار را بعمر خبر داد و عمر هم فورا خود را بابوبكر رسانيد و او را از اين موضوع آگاه نمود،ابوبكر نيز چند نفر را پيش ابو عبيده فرستاد تا او را نيز از اين جريان باخبر سازند و بالاخره اين سه تن با عده ديگرى از مهاجرين به سقيفه شتافته و در حاليكه گروه انصار سعد بن‏عباده را برسم جاهليت مى‏ستودند بر آنها وارد شدند. (1)

خوبست جريان اجتماع سقيفه را كه دستاويز اصلى اهل سنت است شرح و توضيح دهيم تا باصل مطلب برسيم.

از رجال مشهور و سرشناس كه در اين اجتماع حضور داشتند ميتوان اشخاص زير را نامبرد.

ابوبكر،عمر،ابو عبيده،عبد الرحمن بن عوف،سعد بن عباده،ثابت بن قيس،عثمان بن عفان،حارث بن هشام،حسان بن ثابت،بشر بن سعد،حباب بن منذر،مغيرة بن شعبه،اسيد بن خضير.پس از حضور اين عده ثابت بن قيس بپا خاست و گروه مهاجرين را مخاطب ساخته و گفت:

اكنون پيغمبر ما كه بهترين پيغمبران و رحمت خدا بود از ميان ما رفته است و البته براى ماست كه خليفه‏اى براى خود انتخاب كنيم و اين خليفه هم بايد از انصار باشد زيرا انصار از جهت خدمتگزارى پيغمبر صلى الله عليه و آله مقدم بر مهاجرين ميباشند چنانكه آنحضرت ابتداء در مكه بوده و شما مهاجرين با اينكه معجزات و كرامات او را ديديد در صدد ايذاء و آزار او بر آمديد تا آن بزرگوار مجبور گرديد كه مهاجرت نمايد و به محض ورود بمدينه،ما گروه انصار از او حمايت نموده و مقدمش را گرامى شمرديم و در اينكه شهر و خانه خودمان را در اختيار مهاجرين گذاشتيم قرآن مجيد ناطق ميباشد،اگر شما در مقابل اين استدلال ما حجتى داريد باز گوئيد و الا بر اين فضائل و فداكارى‏هاى ما سر فرود آوريد و حاضر نشويد كه رشته اتحاد و وحدت ما گسيخته شود.

عمر كه از شنيدن اين سخنان سخت بر آشفته بود بپا خاست تا جواب او را بدهد ولى ابوبكر مانع شد و خود بجوابگوئى خطب انصار پرداخت و چنين گفت:

اى پسر قيس خدا ترا رحمت كند هر چه كه گفتى عين حقيقت است و ما نيز اظهارات شما را قبول داريم ولى اندكى نيز بر فضائل مهاجرين گوش داريد و سخنانى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره ما گفته است بياد آريد،اگر شما ما را پناه داديد ما نيز بخاطر پيغمبر و دين خدا از خانه و زندگى خود دست كشيده و بشهرشما مهاجرت نموديم،خداوند در كتاب خود ما را سر بلند ساخته و اين آيه هم درباره ما نازل شده است:

للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون.

يعنى اين مسكينان مهاجر كه از مكان و مال خود بخاطر بدست آوردن فضل و رضاى خدا اخراج شده و خدا و رسولش را كمك كردند ايشان راستگويانند،بنابر اين خداوند نيز چنين مقدر فرموده است كه شما هم تابع ما باشيد و گذشته از اين عرب هم بغير از قريش بكس ديگرى گردن نمى‏نهد و خود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز همه را باطاعت قريش امر كرده و فرموده است :الائمة من قريش (2) و من در حاليكه شما را باطاعت از قريش دعوت ميكنم مقصود و غرضى ندارم و خلافت را براى خود نمى‏خواهم بلكه بمصلحت كلى مسلمين صحبت ميكنم و اينك عمرو ابوعبيدة حاضرند و شما با يكى از اين دو تن بيعت كنيد.

ثابت بن قيس چون اين سخنان بشنيد براى بار دوم مهاجرين را مخاطب ساخته و گفت:آيا با نظر ابوبكر درباره بيعت بآن دو نفر (عمرو ابو عبيده) موافقيد يا فقط خود ابوبكر را براى خلافت انتخاب ميكنيد؟

مهاجرين يكصدا گفتند هر چه ابوبكر صديق بگويد و هر نظرى داشته باشد ما قبول داريم.

ثابت بن قيس از اين گفتار آنان استفاده كرده و گفت:شما ميگوئيد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را براى مسلمين خليفه كرده و او را در روزهاى بيمارى خود جهت اداى نماز بمسجد فرستاده است در اينصورت ابوبكر بچه مجوز شرعى سر از دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيچيده و مسند خلافت را بعمرو ابو عبيده واگذار ميكند؟و اگر پيغمبر خليفه‏اى تعيين نكرده است چرا نسبت دروغ بدانحضرت روا ميداريد؟ثابت بن قيس با اين چند كلمه پاسخ دندان شكنى بابوبكر داد و زير بار حرف مهاجرين نرفت و انصار نيز از سخنان او بيش از بيش بهيجان آمده و در مورد عقيده خود اصرار و پافشارى كردند.

در اينحال حباب بن منذر كه از طايفه انصار بود بپا خاست و گفت:خدمات انصار براى همه روشن است و احتياج بتوصيف و توضيح ندارد و اگر مهاجرين ما را قبول ندارند ما نيز پيروى از آنان نكنيم در اينصورت منا امير و منكم امير (اميرى از ما و اميرى از شما باشد) سعد بن عباده (رئيس طايفه خزرج) بانگ زد كه وجود دو امير در يك دين و يك حكومت نا معقول و بى منطق است و از اينجا اختلاف دو قبيله انصار (اوس و خزرج) ظاهر شد و قبيله اوس مخصوصا بشربن سعد براى اينكه امارت سعد بن عباده عملى نشود با مهاجرين موافقت كردند ولى طايفه خزرج هم بزودى تسليم نشدند در نتيجه سر و صدا بالا گرفت و دستها بسوى قبضه شمشير دراز شد و چيزى نمانده بود كه فتنه بزرگى بر پا شود اسيد بن خضير هم كه رئيس طايفه اوس بود با خزرج قطع رابطه نمود.

عمر از اين اختلاف انصار استفاده كرد و آنها را مخاطب ساخته و گفت همانگونه كه بشر بن سعد و اسيد بن خضير موافقت كردند امر خلافت بايد فقط در قريش باشد تا قبائل مختلفه عرب امتثال كنند و سخن حباب بن منذر نيز در مورد انتخاب دو امير اصلا صحيح نيست و جز فتنه و فساد نتيجه‏اى نخواهد داشت پس خوبست همه شما اطاعت از مهاجرين كنيد تا فتنه و آشوب ايجاد نشده و مسلمين هم راه وحدت و اتحاد را بپيمايند.

با اينكه سخنان عمر و اختلاف دو قبيله اوس و خزرج تا اندازه‏اى روحيه انصار را متزلزل ساخته و كفه ترازوى مهاجرين را سنگين‏تر كرده بود مع الوصف عده‏اى از انصار بپا خاستند و انصار را اندرز دادند كه تحت تأثير سخنان عمر واقع نشوند.

عمر مجددا از فضيلت مهاجرين سخن گفت انصار را بين الخوف و الرجاء مخاطب ساخته و نصيحت كرد و دست ابوبكر را گرفته و گفت اى مردم اينست يار غار و صاحب اسرار رسول خدا براى بيعت باين شخص سبقت بگيريد و رضاى خدا ورسول را بدست آوريد!! (3) .

 

عده‏اى از انصار نيز با عمر همعقيده شده و بقوم خود گفتند عمر از روى انصاف سخن گفت و مخالفت با گفتار او شايسته نيست.در اينحال انصار يقين كردند كه طاير اقبال از بالاى سر آنها پرواز كرده و بر فرق مهاجرين سايه افكنده است زيرا بيشتر قوم با مهاجرين در امر بيعت هماهنگ گشته بودند.

پايان كار:

بالاخره عمر درنگ را جائز نديد و بپا خاست و دست ابوبكر را گرفت و گفت حالا كه مسلمانان بخلافت تو راضى هستند دست خود را بمن بده تا بيعت كنم،ابوبكر هم تعارفى بعمر كرد ولى عمر پيشدستى نمود و با ابوبكر بيعت كرد قبيله اوس هم عليرغم طايفه خزرج با عمر همكارى كرده و با ابوبكر بيعت نمودند و بدين ترتيب قضيه بنفع ابوبكر خاتمه يافت (4) .

بنا بر اين آن اجماع امت كه پيروان تسنن بر آن تكيه كرده و خلافت ابوبكر را نتيجه شورا و سير تاريخ ميدانند بدين ترتيب تشكيل يافت يعنى شورائى كه در مدينه طايفه خزرج و بنى هاشم و عده‏اى از اصحاب پيغمبر مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف و ابو ايوب انصارى و ديگران در آن دخالت نداشتند و مسلمين ساير نقاط نيز مانند مكه و يمن و نجران و باديه‏هاى عربستان بكلى از آن بى خبر بودند.

عمر دمى آرام نميگرفت و مردم را براى بيعت با ابوبكر دعوت ميكرد و پس از خروج از سقيفه نيز همچنان در كوچه و بازار مردم را بمسجد ميفرستاد تا با ابوبكربيعت نمايند مردم بى خبر هم دسته دسته رو بسوى ابوبكر نهاده و با او بيعت ميكردند.

ابوبكر در مسجد بمنبر رفت و گفت:اى مردم خلافت من بر شما دليل فضيلت من بر شما نيست بلكه من مهتر شما هستم نه بهتر شما در هر كارى از شما مشورت و كمك ميخواهم و طبق سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله رفتار ميكنم اگر ملاحظه كرديد كه من از طريق انصاف منحرف گشتم شما ميتوانيد از من كناره گرفته و با ديگرى بيعت كنيد و اگر هم بعدالت و انصاف رفتار كردم پشتيبان من باشيد.

بنا بقاعده ثابت عليت هر علتى معلولى را بوجود ميآورد و شباهت و سنخيت نيز بين علت و معلول برقرار ميباشد و هرگز از چيدن مقدمات غلط نتيجه صحيح بدست نميآيد زيرا:

خشت اول چون نهد معمار كج‏

تا ثريا ميرود ديوار كج

بهمين جهت بلواى سقيفه نيز ضربتى بر پيكر اسلام وارد آورد كه ميتوان بجرأت اتفاقات و حوادث بعدى مانند گرفتاريهائى كه براى على عليه السلام روى داده و منجر بشهادت او گرديد و قضيه كربلا و اسارت اهل بيت و ساير حوادث نظير آنرا مولود و معلول همان ضربت سقيفه دانست.حجة الاسلام نيز گويد:

آنكه طرح بيعت شورا فكند

خود همانجا طرح عاشورا فكند

باز در جاى ديگر فرمايد:

دانى چه روز دختر زهرا اسير شد

روزى كه طرح بيعت منا امير شد.

پى‏نوشتها:

(1) ـبشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 1 ص 142 مراجعه شود.

 

(2) حديث در مورد امامت دوازده امام است ربطى بخلافت ابوبكر ندارد.

(3) چنانكه در جريان غدير خم گذشت پيغمبر صلى الله عليه و آله رضاى خدا را در ولايت على عليه السلام فرموده بود نه در خلافت ابوبكر آنجا كه فرمود:الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و ولاية على بن ابيطالب بعدى و فاصله زمانى روز غدير تا روز سقيفه بيش از هفتاد روز نبود اما اصحاب سقيفه چه زود فراموش كردند!

(4) تاريخ طبرى و غير آن.

 منبع :

 

/www.emamali.net

+ نوشته شده در   پنجشنبه سی ام تیر 1390;ساعت  8:17 بعد از ظهر;  توسط  زینب;  |  215 منتظر ظهور

چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب

چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب

چند وقت پیش این مطلب در یکی از کانالهای ماهواره ای شیعه برای اولین بار نقل شد که باعث استقبال زیادی قرار گرفت که ما در آخراین پست  قسمتهای از این برنامه را قراردادیم که پیشنهاد می کنم حتما دانلود بفرمایید واگر سرعت پایینی دارید حداقل قسمت پنجم آن رادانلود بفرمایید

عمر گفته: من دوست ندارم وحاضر نیستم شتران مو قرمز(گران قیمت) به من بدهند ولی مارمولک(چلپاسه) را از بگیرند(1)

وهمچنین  گفته: من خوردن مارمولک(چلپاسه)رااز مرغ بیشتر دوست دارم (2)

این درحالی است که پسر او عبدا...بن عمر میگوید: خدمت رسول خدا بودیم شخصی مارمولک(چلپاسه) خورد رسول اکرم. نهی کردن وفرمودند:ناپاک است(3)

درکتاب المغني الشرح الکبيرجلد۱۱صفحه۸۱ وکنزالعمال جز۱۵ صفحه۱۹۰ وبه گفته عمر:بيشتر اهل سنت گفتندحلال است ولي ابوحنيفه حرام دانسته است. مالکي شافعي وحنبلي حلال دانسته.موضوع اختلاف بين عمر و ابوحنيفه است.حال حنفي ها چکار ميکنند؟به سنت عمر عمل ميکنند يا فتوي ابوحنيفه؟؟

 



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:51 توسط امیر علی عرفانیان |

 

نام شیعه 5 بار مستقیم و 7 بار با ترکیباتش 12 بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل مثل شما یک بار هم نیامده ولی نام فرشته خدا شیطان آمده پستر از شیطان نیامده پست تر از شیطان سگ بی نماز است اسم سگ و خوک آمده ولی اسم فرقه شما نیامده اسم یهود و مسیحیان آمده ولی اسم شما نیامده خداوند از آنها انتظار ندارد ولی از شما که اسم اسلام را به یدک میکشید ولی ولایت ندارید و به فرموده رسول خدا محمد (ص) هر کسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا میرود ولایت علی و قائم آل محمد (عج) نداشته باشی از سگ کمتری سگی که صاحبش را نشناسد وهابی بهایی عمریست انگار مسلمان باشی ولی نماز نخوانی مسلمان باشی ولی جهاد نروی مسلمان باشی ولی خدا را نشناسی مسلمان باشی ولی آدم نباشی مسلمان باشی حق دیگران را ضایع کنی مسلمان دزد باشی کسانی که ولایت ندارند بیچاره عالمند خفاش صفتند نمیتوانند خورشید را درک کنند چشمشان کور دندشان نرم اهل دوزخند 

به ابجد اسلام 132+92 محمد +110 دین الهی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال

خداوند سال را بخاطر 5 تن و 12 امام و 14 معصوم سال را 365 روز قرار داد ضرب عالم امکان محمد استو جمال محمد علیست ضرب 5 تن در خودش ضرب 12 امام در خودش ضرب 14 معصوم در خودش جمع سه ضرب میشود365 روز سال5+6+3= 14 معصوم نام شیعه چندین بار در قرآن آمده ولی نام فرقه های باطل یک بار هم در قرآن نیامده است خجالت بکشید تکلیف خودتان را روشن کنید ما فرزندان آدم و حواء یک پدر و مادر داریم و دینمان خدایمان هم باید یکی باشد با مولایتان مهدی(عج) عهد ببندید تا رستگار شوید چرا خداوند حیوانات درنده را آفرید وقتی پیامبر رحلت نمود گرگهای پلید نادان به گله اسلام حمله ور شدند کفتارها آمدند گروه شیرها که معروف به شیداء و شیعه میباشند پیامبر را بخاک سپردند و کفتارهای سقیفه بنی ضاعده از بین خود ابومکر یا ابوبکر رکب وبا   روباه را انتخاب نمودند من از خار سر دیوار دانستم که ناحقی تمام ناحقها دوسال نشده به درک میروند ابوبکر رکب وبا دوسال خلافت نکرده از دنیا رفت چون310ناحق عالمی310 کمکش کرد عمر 310 گمراه دین 310 جهل عرب 310 اباجهل در دین 310 ابله منافقا310عمر 310مکاره پلید310 بی ایمان دین اسلام 310فاسق دینه 310 جاهل منافق 310 نیرنگ 310 منکر310 کفری 310 گمراه دین 310 عمر310 حرامیان310مکارپلیده310ناحق عالمی 310قاصبان بدین310 نمرودی310بی ایمان دین اسلام 310 310جهل عرب 310 اباجهل در دین 310گمراه دین310عمر 310حرامیان310حرامزاده پلید310اباجهل در دین310مکارپلید310نمرودی 310سم ری 310سامری310دزدانه فدک فاطمه نامردیه 310عمر 310اباجهل دردین310جهل عرب310 درصحیح مسلم و بخاری گفته اگر آب نبود نماز نخوان تیمم بلد نبود چلپاسه خور وهابی عمر گفته در زمان جاهلیت هیچ گناهی نبوده که مرتکب نشده باشم کسی که به خواهر مادرش رحم نمیکند میخواهد به خلافت رحم کند آیه شراب که نازل شد عمر گفت گمان نکنم از پس این یکی بر بیایم و تا آخر عمر شراب را ترک نکرد غلامانش را با شلاق  حد میزند نه به خاطر خدا بلکه ای پدر سوخته چرا شراب مرا خورده ای از گوزه من چرا می نوشی و شراب مرا تمام میکنید تا یکی از غلامان مس میکرد میگفت بخدا از کوزه شما خوردم عمر میگفت غلط کردی باید حد بخوری و یک بار هم بدهی تا دیگراز شراب من نخوری عمر میگفت باکی ندارم کسی با من لواط و یا من باکسی لواط کنم والله این حدیث در کتب عمری موجود میباشدنام شیعه 5 بار در قرآن آمده و 7 بار با ترکیباتش 7+5= 12 بار نام شیعه در قرآن آمده  ولی نام فرقه های باطل دین یک بار هم در قرآن نیامده مرد باشید و حرف حق را بپذیرید اینقدر بدبخت و نامرد نباشید اینها دارنداز مظلومیت شیعه سوء استفاده میکنند یکی از دائشی ها گفت خجالت بکش نام ما هم در قرآن آمده پرسیدم بفرما ما قبول میکنیم فرمود ما پیروان شیطان میباشیم و نام شیطان 22 میباشد به ابجد شیطان 22 عمر هم 22 ابابکر 22 شیطان 22 مقصر 22 نام ما بیشتر از نام شماست گفتم درست میفرمائید جمالتو عشق است شما خود شیطان میباشی فرمود نه من الاغ شیطانم گفتم تا شیطان الاغهایی مثل شما دارد هیچ غمی ندارد  آقا وقتی قرآن چاپ میکنید روی جلد آن به علم ریاضی قرآن علم ابجد بنویسید قرآن شیعها 737-541 عمر ابوبکر = 196 ضرب 14 معصوم 196 به ابجد دین اسلام 196اصوله دین196 کلید اسلام196 دین اسلام 196اصوله دین 196 کلید اسلام 196 قلب دین 196 جهانه اسلام196 کلید بدین الله196 اساس دینی196 دلیل انسانی 196 باندای اسلام 196 معجزه ادیانه 196 دین اسلام196 کلید اسلام 196 کلید بدین الله 196 امام کل دین 196امام زمانی ها 196 امام کل دین 196 اسلامه مهدی 196 باندای اسلام 196 معجزه ادیانه 196اساس دین 196 دین اسلام 196 ضرب 14 معصوم میباشد دین اسلام 196 گذشته از 700 آیه برای امام علی(ع) طبق روایت اهل سنت درباره امام مهدی 255 آیه میباشد مهدی به ابجد کبیر مهدی 59 میباشد این آیه هم 59 حرف دارد بشمار59 و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمهٔ و نجعلهم الوارثین59 مهدی 59 حامی 59 زمین 59 ازآن 59 مهدی 59 مهدی امام 12 دوازدهم شیعیان میباشدامام خامنه ای حفظه الله تعالی: "مشروعیت من و شما وابسته به مبارزه با فساد، تبعیض ونیز عدالتخواهی است، این پایه مشروعیت ماست.شیعه یعنی قول هو الله احد  در دله هر زره باشد نور حق شیعه یعنی یا علی حیدر مدد شیعه یعنی جان الله صمد  شیعه یعنی یا علی حیدر مدد شیعه یعنی لم یلد یولد خدا  جانشینه مصطفا این مرتضا   این بوود فرموده یزدان پاک شیعه یعنی شهد زنبور عسل شیعه یعنی شینو یایو عینو هه  در نبرد هرگز ندارد واهمه  ...مگر نام محمد هم علی نیست آئینه روی محمد علیست همین بس که نام محمد علیست وصی خداوند به دوش نبی ست عکس نام محمدعلیست صد کتابو صد حدیث آئینه روی محمد (ص)علیست لا اله الا الله 46 محمد20+26 علی = 46 نور واحد بودند خدا این نور را به دو قسمت نمود 124 هزار پیامبرآیه124 بقره خداپیامبرو امام را انتخاب مینماید آیه 124 هزار پیامبر و جانشینانشان را انتخاب میکند نه مردم بت پرست و نادان منافق عمر  شیعه یعنی شاهکار بندگی همچو جانم این محمد با علی شیعه یعنی معجزه همچو مولایم علی با فاطمه 

 

شیعه یعنی جانشین مصطفی این مرتضای  شیعه یعنی شاهکار عالمی بارها گوید محمد اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین شیعه یعنی نور واحد با علی نور احمد جانشینش حیدری شیعه یعنی کلام مصطفی زنده بادا فرقه شیر خدا   گفت رسول حق تنها در بهشت فرقه حق شیعه با شد او نوشت فرقه با شیعه بوود ابجد یکی شاه عالم گفت پیغمبر علی 

 یا علی نام همین قائم بوود مظهر عشو صفای دین بوود عشق تو در هر دلی باشد علی شاه مردان دین او کامل بوود یابن طه یابن یاسین یابن حیدر یابن نور کی شود روزی که از کعبه بنمایی ظهور یاورانت اشگ میریزند چه جور دائمن دست دعا دارند برایت کوه نورصاحب کل نورا" علی فوق کل نور یاوراسلامو قرآن بنمایی ظهورنام حیدریا علی مولاء یکیست آئینه روی محمد علیست عشق یعنی قدرت پروردگارنام آوری خیبر کنی بت شکنی دوش نبی هم ثاقی کوثر علی

.شیعه یعنی شاهکار عالمی شیعه یعنی نور حق درآسمان از بهشت تا عرش میگویند سلام  بارها گوید محمد اینچنین نیست جز حیدر امیرالمومنین شیعه یعنی نور واحد با علی عشق گوثر داماد نبی 

 وَ وَهَبْنَا لَهْم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً 40 کلمه اسلامه حق245 علی 110+135 فاطمه = 245 یعنی 5ضربدر4ضربدر2=40 بر اساس 500 آیه در قرآن در مدح مولاء علی بحق جانشین پیامبر در غدیر دین کامل شد بعد از وفات پیامبر منافقان شورش کرده و خلافت علی را قصب نمودند 

 ابوبصیر از امام صادق علی زبان صدق و راستی غدیر میباشد خجالت بکشید بیش از 500 آیه در شان مولای دو عالم علی نازل شده کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست شیعه  385 دین ناب الله محمد علی 385 شیعه 385 اهل محمدی با اصحاب اسلامی385 اسلام واقعی الله 385فلسفه دین الله 385 شیعه 385 با آل قرآن 385دین ناب الله محمد علی385 بدین واقعی اسلام 385 با قانون الهی دین الله 385 فقط دین اسلام 385 علم ابجد قرآن ریاضی قرآن تقدیم میکند به ابجد اهل دین نابقه جهان اسلامی حجت الله926-541 عمر ابوبکر= 385 شیعه 385 به ابجد برترین دین 926-541عمر ابوبکر= 385 شیعه 385قال رسوالله فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه385فقط دین اسلام385 فقط دین اسلام385شیعه 385اسلام پیامبر385با رهبر های شیعه ها 817-1202 سه خلیفه = 385 قولو لا اله الالله تفلهو آیه رستگاری به ابجد صغیر و کبیر926-541 عمر ابوبکر = 385 شیعه رستگاران عالمند قال رسول الله یا علی انت و شیعتک هم الفائزون 385 پیامبر فرمود یا علی تو و شیعیان تو رستگار عا لمید 385 اسلام پیامبر 385 حکم الهی دین الله 385 بیداریهای اسلامی 385با وصی دین محمد علی385موسی به هارون385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 اسلام پیامبر 385سربازانه مهدی 385فلسفه دین الله 385 با قانون الهی دین الله 385 با جان دین های محمد علی 385 باروح اهل اسلام 385 دین ناب الله محمد علی 385 شیعه 385 اهل محمدی با اصحاب اسلامی 385 385با اسلام ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با جان دین های محمد علی 385باروح اهل اسلام 385صاحب دین ها بحق محمد علی385با آل قرآن385بدین واقعی اسلام 385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی385 اسلام پیامبرگوهر بحق دین 385 براه دین حق 385 با عقل کل اسلام 385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385 موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385میباشد به ابجد دین بحق پروردگار عالم926-541 عمر ابوبکر= 385پیامبر فرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجد فرقه 385شیعه 385 اسلام پیامبر 385 فقط دین اسلام 385385 دین الله ناب محمد علی 385 شیعه 385 اهل محمدی با اصحاب اسلامی 385 385با اسلام ناب محمد علی 385دین ناب الله محمد علی 385 با جان دین های محمد علی 385 باروح اهل اسلام 385صاحب دین ها بحق محمد علی 385 با آل قرآن 385 بدین واقعی اسلام385 دینه حق اسلامی 385 اهل دین اسلام ناب محمد علی385گوهر بحق دین385براه دین حق385باعقل کل اسلام385 فقط دین اسلام 385 بدین واقعی اسلام 385با وصی دین محمد علی 385موسی به هارون 385فلسفه دین الله385 اسلام واقعی الله385بدین واقعی اسلام 385با آل قرآن385 معجزه دین اسلامی 385میباشد به ابجد دین بحق پروردگار عالم 926-541 عمرابوبکر= 385

شیعه یعنی شرح منظوم طلب     از حجاز و کوفه تا شام وطلبشیعه یعنی  شیعه یعنی دل سپردن بر خدا کشته را ه علی راه خدا 

            شیعه یعنی یک بیابان بی کسی      غربت صد ساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جستجو     شیعه یعنی هجرت از من تا به او

                       شیعه یعنی دست بیعت با غدیر                   بارش ابر کرامت بر کویر

شیعه یعنی عدل و احسان و وقار     شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

از عدالت گر تو می خواهی دلیل     یاد کن از آتش و دست عقیل

جان مولا حرف حق را گوش کن     شمع بیت المال را خاموش کن

این تجمل ها که بر خوان شماست     زنگ مرگ و قاتل جان شماست 

می سزد کز خشم حق پروا کنیم     در مسیر چشم حق پروا کنیم

این دو روز عمر مولایی شویم     مرغ اما مرغ دریایی شویم

مرغ دریای به دریا می رود     موج بر خیزد به بالا می رود

آسمان را نور باران می کند     خاک را غرق بهاران می کند

لیک مرغ خانگی در خانه است     روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند آب و دانه اید     غافل از قصاب صاحب خانه اید

شیعه یعنی وعده ای با نان جو     کشت صد آیینه تا فصل درو

چیست حاصل زین همه سیر و سلوک     تاب و تاول چهره و چین وچروک

سالها صورت ز صورت با ختیم     تا ز صورت ها کدورت یافتیم

یک نظر بر قامتی رعنا نبود     یک رسوخ از لفظ بر معنا نبود

گر چه قرآن را مرتب خوانده ایم     از قلم نقش مرکب خوانده ایم

سوره ها خواندیم بی وقف و سکون     کس نشد واقف به سر یسرون

سر حق مستور مانده در کتاب     عالمان علم صورت در حجاب

ای برادر عالمان بی عمل     همچو زنبورند لاکن بی عسل

علمها مصروف هیچ و پوچ شد     جان من برخیز وقت کوچ شد

از نفوذ نفس خود امداد گیر     سیر معنا را ز مجنون یاد گیر

ای خوش آن جهلی که لیلایی شویم     هر نفس لا گوی الایی شویم

تا به کی در لفظ مانی همچو من     سیر معنا کن چو هفتاد و دو تن

همچو یحیا گر نهی سر در طبس     می شود عریان به چشمت سر حق

شیعه یعنی عشق بازی با خدا     یک نیستان تک نوازی با خدا

شیعه یعنی هفت خطی در جنون     شیعه طوفان می کند در کا کنون

شیعه یعنی تندر آتش فروز     شیعه یعنی زاهد شب شیر روز

شیعه یعنی شیر یعنی شیرمرد     شیعه یعنی تیغ عریان در نبرد

شیعه یعنی تیغ تیغ مو شکاف     شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

شیعه یعنی سابققون السابقون     شیعه یعنی یک تپش عصیان و خون

شیعه باید آب ها را گل کند     خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولیاست     کربلا بارز ترین منظور ماست

شیعه یعنی بازتاب آسمان     بر سر نی جلوه رنگین کمان

از لب نی بشنوم صوت تو را     صوت انی لا اری الموت تو را

یا حسین ، پرچم زلفت رها در باد شد     واز شمیمش کربلا ایجاد شد

آنچه شرح حال خویشان تو بود     تاب گیسوی پریشان تو بود

می سزد نی نکته پردازی کند     در نیستان آتش اندازی کند

صبر کن نی از نفس افتاده است     ناله بر دوش جرس افتاده است

کاروان بی میر و بی پشت و پناه     در غل و زنجیر می افتد به راه

می رود منزل به منزل در کویر     تا بگوید سر بیعت با غدیر

شیعه یعنی امتزاج نار و نور     شیعه یعنی رأس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اظطراب     شیعه یعنی تشنگی در شط آب

شیعه یعنی دعبل چشم انتظار     می کشد بر دوش خود چهل سال دار

شیعه باید همچو اشعار کمیل     سر نهد برخاک پای اهل بیت

یا پرستش وار در پیش هشام     ترک جان گوید به تصدیق امام

مادر موسی که خود اهل ولاست     جرعه نوش از باده جام بلاست

در تب پژواک بانگ الرحیل     می نهد فرزند بر دامان نیل

نیل هم خود شیعه ی مولای ماست     اکبر اوییم و او لیلای ماست

شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام     این سخن کوتاه کردم والسلام

 

شیعه یعنی قسمت یک کاسه شیر      بین نان خشک خود با یک اسیر

 شیعه یعنی شرح منظوم طلب  از حجاز و کوفه تا شام و حلب

شیعه یعنی یک بیابان بی‌کسی  غربت صدساله بی دلواپسی

شیعه یعنی صد بیابان جست‌وجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او

شیعه یعنی وعده‌ای با نان جو   کشت صد آیینه تا فصل درو

شعیه یعنی عدل و احسان و وقار  شیعه یعنی انحنای ذوالفقار

شیعه یعنی تندر آتش‌فروز شیعه یعنی زاهد شب، شیر روز

شیعه یعنی تیغ تیغ موشکاف  شیعه یعنی ذوالفقار بی‌غلاف

شیعه یعنی عشق‌بازی باخدا  یک نیستان تک‌نوازی با خدا

شیعه یعنی سابقون السابقون  شیعه یعنی یک‌تپش عصیان و خون

شیعه باید آب‌ها را گل کند  خط سوم را به خون کامل کند

خط سوم، خط سرخ اولیاست  کربلا بارزترین منظور ماست

شیعه یعنی هفت‌خطی در جنون  شعیه طوفان می‌کند در کاف و نون

شیعه یعنی تشنة جام بلا  شیعگی یعنی قیام کربلا

شیعه یعنی شوق، یعنی انتظار  در مدار قائمی با افتخار 

 

 همین بسکه نام محمدعلیست همه شیعه گردندبه زودی عزیزسلام خدا بر امیر غدیرهرکه باشدنوکر تو زود آقا میشود خود بخود با یک نگاه تو مسیحا میشود شیعه یعنی دست بیعت با علی شیعه یعنی هم محمد هم علی فرق دارد نام یزدانی چنین شیعه یعنی در مدار حق چنین حق ببینی تو محمد با علی شیعه یعنی کربلایو تشنگی شیعه یعنی اکبرو عباس ابن علی شیعه یعنی قاسم نوجوان گرگها او را دریدن بی امان شیعه مظلوم است همچون همچون علی  کودک شش ماهه را تیرش زنی  دست به این چلپاسه خور ها  هم ندی 

به ابجد  خلیفه خدا 1330-1202 = 128 حسین= 8ضربدر 2+1= 17 شهید نماز 128 =8+2+1= 11  امام شهید میشوند خلیفه خداوند 1390-1202= 198 علیست8+9+1= 18 ذالحجه علی از جانب خداوند انتخاب گردیداسلام 132-541 عمر ابوبکر= 71- تبری ٦١٢ = ٥٤١ ابوبکر و عمر = ١٣٢ اسلام بدون تبری میشود ٥٤١ ابوبکرعمر فلاکتی 541فتنه ها 541

 

خائنینه 786- 245 اسلامه حق = 541 عمرابوبکر 541 کودتا 431+110= 541  فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر 541+430 مقصر = 971 ظالم تف به روی هر کسی نادان بوود هم طرفداراین یابو بوود به مال خر گفته زکی عرعر خر هم بوود لعن عمر به ابجد خر 800 -430شیطان=370مقصر منهای 60پلیدیها = 310 عمر از شیطان خرتر بوده است 

 به ابجد دروغگو 1216 -14معصوم = 1202 سه خلیفه به ابجد دروغگو کل اسلام 1398-196 ضرب 14 معصوم = 1202 سهخلیفه قاصب دین اسلام 392- 82 ملحد= 310 عمر  به ابجد بدین دروغ 1276- 74 فرقه پلید = 1202 سه خلیفه عمر ابوبکر عثمان 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 آفت کل دین اسلام 737-196 ضرب 14 معصوم = 541 عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541 فتنه ها541 اهله شر 541عمر ابوبکر541

 این وبلاگ باید توسط استادان یک دانشگاه نوشته میشد نه توسط یک جانباز بسیجی خدایی طرح مقدس اسم اعظم الهی محمد علی به تنهای یک مدرک دکترا ندارد تنها تابلوی اسم که از هر طرف محمد علی خوانده میشود  معادله ظالم و مقصر که سی مرحله دارد خود یک مدرک دکترا دارد اینجانب مدرک گرا نیستم و انتظار مدرک از کسانی که نتوانند مثل چنین وبی داشته باشند را هم ندارم این عنایت خداست که شامل حال اینجانب شد و میلیونها نفر شیعه قائم آل محمد گردیده اند انشاء الله تا چند ماه دیگر به میلیارد خواهد رسید ان شاء الله وقتی قلب امام زمان خشنود میگردد شیعیانش هم خندان روی میگردند آقا ما فقط می خواهیم شما شاد و سر حال باشی و ما شما را زیارت کنیم آقا یه وقت عنایت بفرمائید یا جمگران یا حرم امام رضا  مولاء منتظریم آخه پس کی آقا دیگه به خابمان هم نمیآیی 

 وَ وَهَبْنَا لَهْم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً 40 کلمه اسلامه حق245 علی 110+135 فاطمه = 245 یعنی 5ضربدر4ضربدر2=40 



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 23:46 توسط امیر علی عرفانیان |

 

خداوندچه قدرت نمایی نموده در آیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا"

 

ابجدسه خلیفه ابوبکرعمر عثمان1202ابجد این آیه قرآن است1202 بکافران محض 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 این آیه قرآن هم به ابجد صغیر هم به ابجد کبیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان میباشد 1202 ما مجرمان را انتقام سخت خواهیم گرفت و معجزه معادله ظالم و مقصر  به ابجد ظالم 971+231 ابوبکر= 1202 به ابجدظالم971-430 مقصر=541عمر ابوبکر 541 دشمنه اسلامی 541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 ابوبکر عمر 541 ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد  فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661  - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر  ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541    به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر 541 541دشمنه اسلامی541بدشمن فاسد541با فاسد ترین دشمن541بکافرانه دینه حق541منافق مکری541راه دزدی دزدان فدکه فاطمه 541 کافران پلید ملحده بی دین 541 نادانترین ابله 541دشمنا فاسد 541کافر پلید دین اسلام 541با قلدره دین اسلام 541فاجرانه دین اسلامی 541احمقان فاسد دین اسلام541مجرمین بدین اسلام541مقصرا دین الهی 541بی دینها منافقانه اسلام 541بمنافقین ادیان اسلامی 541با فاسد ترین دشمن 541 فاجرانه دین اسلامی541 دشمنه اسلامی541عمر ابوبکر541

 

به ابجد اسلام 132+92 محمد +110علی +5 تن +12 امام +14 معصوم = 365 روز سال یک مرد میخواهم دینشو پیامبرشو اماماشو اگه نداره دختر عمشو خالشو بنویسه شمارشو تلفنوشو بده به من تا دینشو کامل کنم منم دینشو قبول میکنم هههههههه ایدز هم نداشته باشه

اعتقادناب شیعه وپرتوی از انوار ولایت اهل البیت علیهم السلام میباشد خداوندچه قدرت نمایی نموده درآیات قرآن و معادله ظالم و مقصر مخصوصا"

به ابجدظالم971-430 مقصر=541عمر ابوبکر541مقصر430+231 ابوبکر=661 عثمان 661+310 عمر = 971 ظالم971-430 مقصر= 541 عمر ابوبکر541 دشمنه اسلامی 541 اهله شر 541 مرگ کافر 541 ابوبکر عمر 541 ابوبکر دو سال خلافت نکرده از دنیا رفت به درک اسفل سافلین شخصی به امام صادق فرمود میتوانی یک آیه هم به ابجد کبیر هم به ابجد صغیر ابجد ابوبکر و عمر و عثمان فقط در یک آیه به دو ابجدبیاوری امامتت را قبول میکنم ایشان فرمود این ایه1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 خداوند میفرماید ما مجرمان را سخت انتقام میگیریم 1202ابجد سه خلیفه کفر 1202 میباشد 1202 با کافران پلیده ملحده ستمگری 1202به ابجد ظالم 971 -430 مقصر = 541 عمر ابوبکر 541 به ابجد  فتنه گران 786- 245 اسلامه حق = 541 ابوبکر عمر541 فتنه ها 541+430 مقصر = 971 ظالم + 231 ابوبکر = 1202 ابجد سه خلیفه کفر 1202 اینم آیه قرآن 1202 ان من المجرمین منتقمون 1202 ظالم 971 - 310 عمر =661 عثمان 661  - 231 ابوبکر = 430 مقصر430 +231 ابوبکر = 661 عثمان661-231 ابوبکر= 430 مقصر  ابوبکر و عمر طبق معادله ظالم و مقصر از شیطان پست تر بوده اند به ابجد منافقان قرآن 673-132 اسلام = 541 عمر ابوبکر 541 فتنه ها 541 اهله شر 541 دشمنه اسلامی541 اولین قاصب اهل بیتی 541 دروغگوهای پلید عالمند 541    به ابجد541 مقصرادین الهی 541دشمنه اسلامی 541 عمر ابوبکر541فتنه ها 541پیامبر فرمود بعد از من فتنه ها بپاخیزند به ابجد فتنه ها 541اهله شر541عمر ابوبکر541دشمنه اسلامی 541

با خباثتها 1512-1202 سه خلیفه = 310عمر ابجد خائنان 772-451 عمر و ابوبکر = 231 ابوبکر جزو خائنان به رسول خدا بوده الله اکبر کلمات هم غوغا نموده اند  به ابجد اشراردینها772-541 عمر و ابوبکر= 231 ابوبکر یهودیان به عمر بن خطاب لقب فاروق دادن

یهودیان به عمر بن خطاب

لقب فاروق دادن

طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که دو لقب

صدیق و فاروق از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛

اما  اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای دو خلیفه غاصب خود نقل کنند.

که ما اینجا به دو روایت اکتفا می کنیم

جهل عمر به سنت

ابن المبارک نقل کرد: روزی به عمر رسید که زنی از قریش را مردی

از بنی ثقیف در عده اش گرفته پس فرستاد بسوی آنهاو بین آنها جدائی

انداخت و آنها را هم عقوبت کرد(شلاق زد) و گفت: هرگز با او ازدواج نکند

و صداق را گرفت و در بیت المال قرار داد و این قضاوت در میان مردم

شایع شد و بگوش(مولا امیرالمومنین) علی (علیه السلام‏)  فرمودند:

  ... صداق چه کار دارد با بیت المال، آن مرد و زن نمیدانستند که

نکاح در عده جایز نیست پس  سزاوار است که آن دو را برگرداند بسنت

  بعضی گفتند: پس شما چه میگوئید درباره آنزن فرمود: صداق و مهریه

مال آن زنست بسبب آنچه که آمیزش با اورا حلال دانسته و بین آنها هم

جدائی انداخت و شلاقی هم بر آنها نیست و نباید آنها را زد

و عقوبت نمود عده اولی را تکمیل کند سپس عده دومی را تکمیل

نماید سپس او را خطبه نماید پس‏چون این قضاوت بگوش عمر رسید

گفت: ای مردم برگردانید نادانی ها را بسنت.

احکام القرآن جصاص ج 1 ص 504

برگرفته از http://omar-obe.blogsky.com

گرایش فوق العاده عمر وحفضه به تورات

گرایش فوق العاده عمر وحفضه به تورات

روزی عمر بن خطاب از کنار مردی عبور می کرد و آن مرد مشغول خواندن

کتابی بود . عمر ایستاد و گوش داد و آن کتاب(تورات) را از آن مرد گرفت و

نسخه ای از آن کتاب را برای خود نوشت . بعد از چند روز ...

ادامه مطلب...

لعن الله عمر ...

اعتراف عمر لعنت الله

از عمر كلمات مشهورى نقل شده كه نشان مى‏دهد او تا چه حد نيازمند به علم امير المؤمنين بوده است و در اينجا برخى از آنها را ذكر مى‏كنيم:

1- «اگر على نبود عمر هلاك ميشد» اين جمله را بارها بر زبان آورده.

لو لا علىّ لهلك عمر

اين حديث را احمد و عقيلى و ابن السمان نقل كرده‏اند، در استيعاب 3 ر 39، رياض 2 ر 194، تفسير نيشابورى در سوره احقاف، مناقب خوارزمى 48، شرح جامع صغير شيخ محمد حنفى 417 در حاشيه سراج المنير، تذكره سبط 87. مطالب السؤل 13 فيض القدير 4 ر 357.

2- «خدايا مرا در مشكلى كه براى گشودنش پسر ابى طالب نباشد قرار مده

اللهمَّ لا تبقني لمعضلة ليس لها ابن أبي طالب

تذكره سبط 87، مناقب خوارزمى 58، مقتل خوارزمى 1 ر 45.

3- «سرزمينى كه تو اى ابو الحسن نباشى، خدا مرا باقى نگذارد»

لا أبقاني اللَّه بأرض لستَ فيها أبا الحسن

ارشاد سارى 3 ر 195.

4- «اى على! خدا مرا بعد از تو باقى نگذارد»

لا أبقاني اللَّه بعدك يا عليُّ

رياض النضرة 2 ر 197، مناقب خوارزمى 60، تذكره سبط 88، فيض القدير 4 ر 357

برگرفته از سایت مادحین

انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها !!!

روایات بسیاری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد علم حضرت علی علیه

السلام نقل شده است که مشهورترین آنها حدیثی است که در آن پیامبر اکرم (ص) فرمود:

انا مدینة العلم و علی بابها.

به اتفاق تمام صحابی علی علیه السلام اعلم اصحاب بود. و همه آنها یقین داشتند که علم کسی

در میان صحابی به پای علم علی علیه السلام نمیرسد. حتی کسانی که با علی علیه السلام

وارد جنگ شدند به این مطلب اقرار نموده اند.

عایشه می گوید: علی علیه السلام اعلم مردم به سنت پیامبر است.

معاویه می گوید: هر گاه عمر با مسأله مشکلی بر خورد می کرد از علی علیه السلام سؤال می

نمود.

و خود عمر در موراد متعدد و مکرر این عبارت و عبارات مشابه آن را می گفت:

لا ابقانی الله لمعضله لیس لها ابو الحسن... و از خدا می خواست که: خدایا مرا در هیچ مشکلی

قرار مده که علی بن ابیطالب علیه السلام نباشد.

در مقابل این منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام ٬ احادیثی مجعول در برخی کتب اهل سنت درج

شده است که جالب توجه هستند. به عنوان نمونه ابن حجر مکی (عالم متعصب سنی) در کتاب «

صواعق المحرقة » آورده است که پیامبر (ص) فرمود:انا مدینة العلم و ابوبکر اساسها و عمر

حیطانها و عثمان سقفها و علی بابها.یعنی من شهر علم هستم و ابوبکر اساس آن٬ عمر دیوار آن٬

عثمان سقف آن و علی (ع) در آن است!

در برخی کتب هم علمای اعلام به آن اضافه کرده اند که:و معاویة حلقتها !!!(و معاویه حلقه در

آن است).

در حدیث دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمود: اگر علم عمر در یک کفه ترازو قرار گیرد و علم

تمامی مردم روی زمین در کفه دیگر٬ علم عمر سنگین تر خواهد بود.بطور کلی جعل حدیث در

اعلمیت عمر یا ابابکر چیزی جز توجیه غصب خلافت نمی باشد٬ چرا که عقلآ مقدم داشتن مفضول

بر فاضل قبیح است و در افکار عمومی معقول نیست که پیامبری که وجهه او بر اساس علم

الهی و قدرت الهی بوده است خلیفه و جانشینش اعلم مردم به علم پیامبر نباشد. و جاعلین

حدیث خودشان هم می دانند که جاهل نمی تواند برای عالمترین مردم خلیفه قرار بگیرد. اما این

حادثه عجیب و وقیح در واقع در تاریخ اسلام رخ داد و عده ای هم دانسته ، آنرا تأییــــد کردند. و

افرادی مثل ابن حــــــزم و ابن تیمیـــــه هم نوشتــند که: « علمی که عمر بن خطاب داشت چند

برابر علم علی علیه السلام بود و گفتار آنانکه علی را اعلم می دانند باطل است و کسی که در

این مسأله با ما مخالفت کند یا جاهل است و یا بی حیا که دروغگویی و جهلش آشکار می باشد

».موسی جار الله هم نوشت که:« عمر افقه اصحاب به قرآن و سنت نبوی است ».گویا این افراد

به هنگام ایراد چنین حرفهای نامربوطی خبر از احادیث صحیح نداشتند. برای بطلان احادیث و یا

ادعاهایی از این دست ، و معلوم شدن نهایت دروغگویی این افراد سیری در کتب سنیان کافی

است. مرحوم علامه امینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف «الغدیر» صد مورد از بی اطلاعی

عمر بر قرآن و سنت نبوی را با مصادر آن از کتب اهل سنت نقل می کند که تعدادي از آنها را

ميتوانيد اينجا ببينيد تا معلوم شود که نه تنها عمر « افقه صحابه » و « دیوار شهر نبی »! نبوده

بلکه غالب اصحاب پیامبر٬ حتی زنان پرده نشین حق استادی بر عمر دارند.

خلیفه مسلمین تیمم بلد نیست

مسلم در صحیح خود در باب تیمم٬

از چهار طریق از عبد الرحمن نقل می کند که:

مردی نزد عمر آمد و گفت: من گاهی جنب می شوم و آب برای غسل پیدا نمی کنم تکلیف من

چیست...چگونه نماز بخوانم؟ خلیفه گفت: نماز نخوان!!! در بعضی نقلها هست که گفت: اگر من

جای تو بودم نماز نمی خواندم تا آب پیدا کنم!!! عمار یاسر حاضر بود گفت: ای خلیفه یادت هست

که من و تو در جنگی بودیم جنب شدیم٬ آب برای غسل پیدا نکردیم تو نماز نخواندی اما من در

خاک غلطیدم و نماز خواندم؟ بعد وقتی خدمت پیامبر آمدیم٬ پیامبر ( کار من را تایید کرد و کار تو را

مردود دانست و ) نحوه تیمم را یاد داد که دستان خود را به خاک زده٬ صورت و دستهایتان را با

آن مسح کنید؟ عمر خطاب به عمار گفت: از خدا بترس! عمار در جواب گفت: ای خلیفه اگر تو

بخواهی حرف نمی زنم!!

آیا خلیفه آیه تیمم را در قرآن نخوانده بود؟!

آنجا که می فرماید:...وان کنتم جنبا فاطهروا وان

کنتم مرضى او على سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا

صعیدا طیبا فامسحوا بوجوهکم وایدیکم...(مائده ـ ۶)چگونه خلیفه بر ترک فریضه برای شخص

جنب حکم می کند؟؟!!جانشین رسول اللهی که نبوتش به عبادت و حکم خداست چطور حکم یک

مسأله جزئی را نمی داند؟ و این چه « افقه اصحابی » بر قرآن و سنت رسول خداست؟

 

اما علماء اهل سنت برای حفظ آبروی خلیفه هر کدام به وسیله ای تمسک جسته اند:

بخاری در صحیح خود٬ این حدیث را نقل می کند اما جواب عمر را از آخر روایت که می گوید « نماز

نخوان » حذف می کند. ولی سخن عمار را می آورد. غافل از اینکه در اینصورت سخن عمار

مربوط به چیزی نخواهد بود.!

بعضی دیگر به جای «نماز نخوان» نوشته اند که خلیفه ندانست در جواب مسأله چه بگوید.و

بعضی هم نوشته اند که : خلیفه اجتهاد کرد و آیه تیمم را مخصوص حدث اصغر دانست و

اجتهادش او را واداشت که جنب تیمم نکند و این را از فتاوای مشهور عمر حساب می کنند!! لابد

نماز خلیفه دوم و صحبت پیامبر

ملک العلماء در بدایع الصنایع می گوید: عمر قرائت حمد و سوره را در یکی از دو رکعت اول نماز

مغرب ترک کرد. و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و همچنین عثمان در یکی از دو

رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک کرد و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائ

ت کرد !و در جای دیگر می نویسد: عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک

کرد. و قضای آن را در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد! (۱)

این شیوه نماز خواندن مورد قبول هیچ یک از مذاهب نمی باشد و به طور قطع نوعی بدعت در

نماز می باشد. در رابطه با روش صحیح نماز خواندن درکتب شیعه و سنی روایات فراونی وجود

دارد. در اینجا به یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم:عباده پسر صامت نقل کرده است

که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش

درست نیست. (۲)

پي نوشت:

(1) بدایع الصنایع ملک العلماء ۱/۱۱۱ و ۱۷۲, الغدیر ج ۸ / ۱۷۳

(2) صحیح بخاری ۱/۳۰۲, صحیح مسلم ۱/۱۵۵, صحیح ابوداود ۱/۱۳۱, سنن ترمذی ۱/۳۴و ۴۱, سنن بیهقی ۲/۳۸ و ۶۱, سنن نسائی ۲/۱۳۷, سنن دارمی ۱/۲۸۳, سنن ابن ماجه ۱/۲۷۶, مسند احمد ۵/۳۱۴, کتاب الام ۱/۹۳, المحلی ابن حزم ۳/۲۳۶, المصابیح بغوی ۱/۵۷, المدونة الکبری ۱/۷۰ و

شوراى شش نفرى عمر

فيالله و للشورى،متى اعترض الريب فى مع الاول منهم حتى صرت اقرن الى هذه النظائر،لكنى اسففت اذ اسفوا و طرت اذ طاروا.

(خطبه شقشقيه)

 

ابوبكر پس از دو سال و چند ماه خلافت رنجور و بيمار شد و بپاس زحماتى كه عمر در مورد تثبيت خلافت او متحمل شده بود او نيز زمينه را براى خلافت عمر بعد از خود آماده كرد و مخالفين را نيز قانع نمود،جمعى از صحابه را بحضور طلبيد و عمر را در حضور آنها بجانشينى خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبكر عمر بمسند خلافت نشست (سال 13 هجرى) و پس از دفن ابوبكر عمر بمسجد رفت و مردم را از خلافت خود آگاه ساخته و از آنها بيعت گرفت و بغير از على عليه السلام كه از بيعت او خودارى كرده بود بقيه مسلمين خواه ناخواه با او بيعت نمودند.

خلافت عمر ده سال و شش ماه طول كشيد و در اينمدت دائما با دو كشور بزرگ ايران و روم در حال جنگ بود.

چون مدت عمرش سپرى شد و بدست ابولؤلؤ نامى نامداراز پشت دریده وزخمی شقید شد براى انتخاب خليفه بعد از خود شش نفر را بحضور طلبيد و موضوع خلافت را بصورت شورى ميان آنها محدود نمود.

اين شش نفر عبارت بودند از على عليه السلام،طلحه،زبير،عبد الرحمن‏ ابن عوف،عثمان،سعد وقاص.آنگاه ابوطلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور نمود كه پشت در خانه ‏اى كه در آنجا اعضاى شورا بحث و گفتگو ميكنند ايستاده و منتظر اقدامات آنها باشد،اگر پس از خاتمه سه روز پنج نفر بانتخاب يكى از آن شش تن موافق شدند و يكى مخالفت كرد گردن نفر مخالف را بزند و اگر چهار نفر از آنها بيك نفر رأى موافق دهند و دو نفر مخالفت كنند سر آن دو نفر را با شمشير برگيرند و اگر براى انتخاب يكى از آنان هر دو طرف (موافق و مخالف) مساوى شدند نظر آن سه نفر كه عبد الرحمن بن عوف جزو آنهاست صائب بوده و سه نفر ديگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از خاتمه سه روز رأى آنها بچيزى تعلق نگرفت و همه با يكديگر مخالفت كردند هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمين براى خود خليفه ‏اى انتخاب نمايند!!!

عمر علت انتخاب شش تن اعضاء شورا را چنين اظهار نمود كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله موقع رحلت از اين شش نفر راضى بود من هم خلافت را ميان آنها بصورت شورا قرار ميدهم كه يكى را از ميان خود براى اين كار انتخاب كنند و موقعيكه آن شش نفر در نزد عمر حاضر شدند خواست نقاط ضعف آنها را (بحساب خود) يادآور شود بزبير گفت تو بدخلق و مفسدى اگر خرسند باشى ايمان خواهى داشت و اگر ناراضى باشى كافرى بنابر اين گاهى انسانى و گاهى شيطان.و اما تو اى طلحه رسول خدا را آزرده نموده ‏اى و آنحضرت موقع رحلت از تو افسرده خاطر بود بعلت آن حرفى كه در روز نزول آيه حجاب گفتى (1) .

و اما تو اى عثمان و الله كه سرگين از تو بهتر است. سگین الاغ چموش ریده باشد

و اما تو اى سعد مرد متكبر و متعصبى وهابی مثل خودم سگ و پاچه گیری  و بكار خلافت نميائى و اگر رياست دهى با تو باشد از اداره آن درمانده شوى.و اما تو اى عبد الرحمن ضعيف القلب و ناتوانى.سپس رو بعلى عليه السلام كرد و گفت اگر تو مزاح نميكردى براى خلافت خوب بودى و الله كه اگر ايمان ترا با ايمان تمام اهل زمين بسنجند بر همه زيادتى كند (2) .

پيش از شرح جريان شورى بحث مختصرى درباره وصيت عمر كه پر از اشكال و تناقض است لازم بنظر ميرسد:

اولا طبق قرارداد محرمانه‏اى كه قبلا ميان ابوبكر و عمر و ابو عبيده برگزار شده بود اين سه نفر به ترتيب خود را نامزد مقام خلافت ميدانستند و بهمين جهت روز رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله باتفاق هم فورا خود را بسقيفه رسانيده بودند.

البته ابوبكر و عمر بمقصود خود نائل شدند و حالا نوبت ابو عبيده بود ولى چون در موقع قتل عمر ابو عبيده در حال حيات نبود لذا عمر خلافت را ميان شش تن محصور نمود و اظهار كرد كه اگر ابو عبيده و يا سالم (غلام حذيفه) زنده بودند براى خلافت از اين شش تن شايسته ‏تر بودند!!

موقعيكه على عليه السلام را اجبارا براى بيعت ابوبكر بمسجد آورده بودند ابو عبيده بآنحضرت گفت كه اگر ما ميدانستيم تو راغب امر خلافت هستى بجاى ابوبكر با تو بيعت ميكرديم ولى حالا كار گذشته و مردم با ابوبكر بيعت كرده ‏اند.

بنابر اين خود ابو عبيده كه بابوبكر بيعت كرده بود على عليه السلام را شايسته‏تر از او ميدانست و فقط عدم اطلاع خود را نسبت بتمايل آنحضرت بخلافت بهانه كرده بود حالا عمر چگونه بمرده ابو عبيده تأسف نموده و او را شايسته‏تر از على عليه السلام بامر خلافت ميدانست در حاليكه ابو عبيده و سالم هر دو جزو منافقين بودند و در حادثه ليله عقبه (براى رماندن شتر پيغمبر) شركت داشتند و از كسانى بودند كه از پيوستن باردوى اسامه تخلف نموده بودند.

 

ثانيا عمر بى انصافى را بجائى رسانيده بود كه حتى يك غلام را از على عليه السلام براى خلافت سزاوارتر ميدانست و بمرگ او هم حسرت ميخورد و از طرفى در موقع جدال و مناقشه با انصار در سقيفه حديثى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره‏ائمه اثنى عشر فرموده بود كه همه آنها از قريش‏اند ابوبكر از آن حديث بنفع خود استفاده كرده و بانصار گفت ائمه بايد از قريش باشند حالا عمر براى چه سالم غلام حذيفه را كه از انصار بود داخل شورا كرده بود او كه از قريش نبود؟

ثالثا عمر (بعقيده خود) براى هر شش نفر نقاط ضعفى شمرد و بهر يك نيز تصريحا يا تلويحا گفت كه بكار خلافت نميخورى در اينصورت بايد پرسيد براى چه اشخاصى را كه بقول خودت هر كدام داراى معايبى بوده و هيچيك نيز بامر خلافت شايسته نبود براى انتخاب خليفه از ميان خودشان بشورى دعوت كردى؟

رابعا عمر علت انتخاب اين شش نفر را رضايت پيغمبر از آنها دانست و آنگاه بطلحه گفت كه پيغمبر را آزرده نمودى و آنحضرت موقع رحلت از تو افسرده خاطر بود آيا اين سخن عمر تناقض نيست؟

خامسا در ميان اين شش تن عبد الرحمن بن عوف چه فضيلت و خصوصياتى نسبت بديگران داشت كه باو امتيازى داده بود كه در صورت تساوى موافقين و مخالفين رأى آن سه نفر كه عبد الرحمن جزو آنها باشد قابل پذيرش است و در واقع او را صاحب دو رأى كرده بود اين نقشه‏اى بود كه عمر براى خلافت عثمان و كشته شدن على عليه السلام طرح كرده بود زيرا كسانى را براى شورا انتخاب نموده بود كه با على عليه السلام مخالف بودند.

در ميان اين شش نفر هماى خلافت فقط بالاى سر على عليه السلام و عثمان سايه افكنده بود،عمر با توجه بدين امر عبد الرحمن بن عوف را كه با عثمان عقد اخوت بسته و هم داماد او بود امتياز بخشيد و آن سه نفرى را كه عبد الرحمن جزو آنها باشد نسبت بسه نفر ديگر ارجحيت داد تا از عثمان حمايت نمايد.

يكى ديگر از اعضاى اين شورا طلحه بود كه با بنى‏هاشم چندان موافق نبود و ضمنا با عبد الرحمن دوست صميمى بود،در اينصورت مسلم بود كه از عثمان حمايت خواهد كرد،سعد وقاص هم علاوه بر اينكه از دستور عبد الرحمن سرپيچى نميكرد با طلحه نيز موافقت كامل داشت،در اين ميان فقط تنها كسى كه اميد ميرفت با على عليه السلام موافقت كند زبير بود كه عمر نيز از او چندان دلخوش نبود و در نتيجه‏هم زبير و هم على عليه السلام چون در اقليت بودند بقتل ميرسيدند.

اين بود تجزيه و تحليل ماهيت اين شورا كه بتدبير عمر طرح شده بود و اما جريان آن بشرح زير بوده است:

پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عايشه جمع شده و به شور و بحث پرداختند،ابتداء عبد الرحمن رشته سخن را بدست گرفته و گفت:براى اينكه ميان مسلمين تفرقه نيفتد لازم است ما شش نفر هم با موافقت يكديگر يكى را از بين خود براى خلافت انتخاب كنيم حالا هر كسى كه رأى خود را بديگرى دهد دامنه اختلاف را كم خواهد نمود.

طلحه حق خود را بعثمان واگذار كرد زبير نيز رأى خود را بعلى عليه السلام داد سعد وقاص هم چون چنين ديد حق خود را بعبد الرحمن واگذار نمود و بدين ترتيب شش نفر شورى بسه نفر كه هر يك دو رأى داشتند تبديل گرديد ولى براى على عليه السلام مسلم بود كه اين كار بنفع عثمان خاتمه پيدا ميكند زيرا عبد الرحمن شخصا داوطلب خلافت نبود و اگر هم در سر خود چنين خيالى را مينمود عملا عرضه اظهار آنرا نداشت و قبلا نيز در اينمورد با عثمان مذاكره نموده و وعده كمك و حمايت باو داده بود.

عبد الرحمن مجددا صحبت كرده و آنها را از مخالفت بر حذر نمود زيرا مخالفت در آن شوراى ساختگى مساوى با كشته شدن بشمشير پنجاه نفر مراقبين پشت در بود.

عثمان كه از مقصود عبد الرحمن آگاه بود بعلى عليه السلام پيشنهاد نمود كه خوبست ما هر دو نفر هم بعبد الرحمن وكالت دهيم تا او هر چه مقرون بصلاح باشد اقدام كند،عبد الرحمن نيز از پيشنهاد عثمان استقبال كرد و سوگند ياد نمود كه خود طمع خلافت ندارد و اين كار را جز در ميان آندو بديگرى واگذار نخواهد كرد.

على عليه السلام كه در صحبت آندو تن مطالعه ميكرد تمام قضايا را همانگونه كه از اول هم براى او روشن بود بار ديگر از مد نظر گذراند و در پاسخ آنان تأنى نمود.عثمان گفت :يا على مخالفت جائز نيست و برابر وصيت عمر هر كس مخالفت كند جز كشته شدن راه ديگرى ندارد تو هم عبد الرحمن را بحكميت برگزين.

على عليه السلام فرمود حال كه روزگار بكام تو ميگردد چرا عجله نموده و مرا بقتل تهديد ميكنى؟براى من روشن است كه عبد الرحمن جانب ترا رعايت خواهد كرد و بر خلاف حق و مصلحت سخن خواهد گفت ولى چون چاره‏اى نيست من نيز بشرط اينكه او خويشاوندى خود را با تو ناديده گرفته و رضاى خدا و مصلحت امت را در نظر بگيرد او را بحكميت مى‏پذيرم،عبد الرحمن نيز سوگند ياد كرد كه چنين كند.

عبد الرحمن مردم را در مسجد پيغمبر جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأى خود را اعلام كند آنگاه براى اينكه تظاهر به بيطرفى و بى نظرى خود نمايد اول بطرف على عليه السلام رفت و گفت يا على من هم مصلحت در آن مى‏بينم كه امروز همه مسلمين با تو بيعت كنند ولى شما هم بشرط اينكه طبق دستور خدا و سنت پيغمبر و روش شيخين حكومت كنيد!

عبد الرحمن ميدانست كه نه تنها خلافت اسلامى بلكه تمام ملك و ملكوت را در اختيار على عليه السلام بگذارند كلمه‏اى بر خلاف حق و حقيقت نميگويد و كوچكترين عملى را كه با رضاى خدا منافات داشته باشد انجام نميدهد و چون روش شيخين بر خلاف حق بود پس على عليه السلام چنين شرطى را نخواهد پذيرفت بدينجهت ميخواست در پيش مردم از آنحضرت اتخاذ سند كند!

على عليه السلام فرمود:من بدستور الهى و سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله و روش خودم كه همان رضاى خدا و سنت پيغمبر است رفتار ميكنم نه بروش ديگران.

البته عبد الرحمن و عثمان و ساير مردم نيز انتظار شنيدن همين سخن را داشتند و ميدانستند كه آنحضرت سخن بكذب نگويد و از راه حق منحرف نشود.

از طرفى على عليه السلام خلافت ابوبكر و عمر را غاصبانه ميدانست و از تضييع حق خود شكايت داشت اكنون چگونه ممكن است كه روش آندو را تصديق كند؟عبد الرحمن سپس بطرف عثمان رفت و همان جمله‏اى را كه براى على عليه السلام گفته بود بعثمان نيز پيشنهاد كرد ولى براى عثمان كه از فرط ذوق و شوق سر از پا نمى‏شناخت پاسخ مثبت بر اين جمله خيلى آسان و حتى كمال آرزو بود او حاضر بود كه چنين قولى را با خون خود بنويسد و امضاء كند.

بانگ زد:سوگند ميخورم كه جز طريق شيخين براهى نروم و از روش آنها منحرف نشوم (3) .

عبد الرحمن دست بيعت بدست عثمان داد و او را بخلافت تبريك گفت و بلافاصله بنى‏اميه كه منتظر چنين فرصتى بودند هجوم آورده و دسته دسته بيعت نمودند ولى بنى‏هاشم و جمعى از صحابه كبار مانند عمار ياسر و مقداد و ساير بزرگان از بيعت خوددارى نمودند و بدين ترتيب عبد الرحمن بن عوف نقش خود را با كمال مهارت بازى كرد و با تردستى عجيب خلافت را از عمر بعثمان منتقل نموده و مقصود عمر را جامه عمل پوشانيد و على عليه السلام در اثر حقيقت خواهى براى بار سوم از حق مشروع خود محروم گرديد.

تمام اين مقدمات و صحنه‏سازى‏ها كه بتدبير عمر بوجود آمده بود براى رسيدن عثمان بخلافت و احيانا بمنظور قتل على عليه السلام در صورت مخالفت بود بهمين جهت آنحضرت درباره تشكيل اين شورى و نيرنگهاى عبد الرحمن فرمود:خدعة و اى خدعة (حيله است و چه حيله‏اى) ؟!حقيقت امر هم همين بود زيرا بطوريكه شرح و توضيح داده شد اين شورا حيله و نيرنگى بيش نبود .

بنا بنقل امين الاسلام طبرسى على عليه السلام در جلسه شوراى شش نفرى فضايل و مناقب خود را بصورت احتجاج مانند احتجاجى كه با ابوبكر كرده بود بسمع اعضاء شورى رسانيد و آنان نيز بالاتفاق بيانات آنحضرت را تصديق كردند آنگاه على عليه السلام فرمود از خداى يگانه بترسيد و مخالفت فرمان او نكنيد و حق‏را باهلش برگردانيد و از سنت پيغمبرتان پيروى كنيد كه اگر شما با آن مخالفت كنيد خدا را مخالفت كرده‏ايد بنابر اين امر خلافت را باهل آن واگذاريد.آنان بهم نگاه كرده و گفتند فضل او را شناختيم،و دانستيم كه وى بامر خلافت از همه سزاوارتر است اما او مردى است كه (در تقسيم بيت المال و ساير امور) هيچكس را بديگرى ترجيح نميدهد و مساوات كامل را (ميان مردم) برقرار ميسازد بنابر اين اگر او را بخلافت انتخاب كنيد شما را با مردم ديگر يكسان قرار ميدهد ولى اگر عثمان را بخلافت برگزينيد او نفع و تمايل شما را در نظر ميگيرد. (و بهمين سبب امر خلافت را بعثمان واگذار كردند) (پى‏نوشتها:

(1) ابن ابى الحديد ميگويد كه چون آيه حجاب نازل شد طلحه گفت چه فايده دارد كه امروز زنان پيغمبر در حجاب باشند چون از دنيا برود ما زنان او را بعقد و نكاح خود در ميآوريم آيه شريفه نازل شد كه:و ما كان لكم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده ابدا.(سوره احزاب آيه 53)

(2) منتخب التواريخ ص 172ـتاريخ طبرىـشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 1

(3) على عليه السلام روش شيخين را بعلت اينكه با سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله مغايرت داشت قبول نميكرد و كاش عثمان نيز بروش آنها رفتار ميكرد او در خلافت خويش بقدرى افتضاح و رسوائى بار آورد كه نتيجه‏اش موجب قتل و هلاكت وى گرديد.

(4) براى آگاهى بيشتر از احتجاج على عليه السلام با اصحاب شورى بكتاب احتجاج طبرسى جلد 1 ص 192ـ210 مراجعه شود.

غوغاى سقيفه

فان كنت بالشورى ملكت امورهم فكيف بهذا و المشيرون غيب و ان كنت بالقربى حججت خصيمهم فغيرك اولى بالنبى و اقرب.

در حينى كه على عليه السلام و چند تن از بنى‏هاشم مشغول غسل و دفن جسد مطهر پيغمبر بودند تنى چند از مسلمين انصار و مهاجر در يكى از محله‏هاى مدينه در سايبان باغى كه متعلق بخانواده بنى ساعده بود اجتماع كردند،شايد اين محل كه از آنروز مسير تاريخ جامعه مسلمين را عوض نمود تا آن موقع چندان اهميتى نداشته است.

ثابت بن قيس كه از خطباى انصار بود سعد بن عباده و چند نفر از اشراف دو قبيله اوس و خزرج را برداشته و باتفاق آنها رو بسوى سقيفه بنى ساعده نهاد و در آنجا ميان دو طائفه مزبور در موضوع انتخاب خليفه اختلاف افتاد و اين اختلاف بنفع مهاجرين تمام گرديد.

از طرف ديگر يكى از مهاجرين اجتماع انصار را بعمر خبر داد و عمر هم فورا خود را بابوبكر رسانيد و او را از اين موضوع آگاه نمود،ابوبكر نيز چند نفر را پيش ابو عبيده فرستاد تا او را نيز از اين جريان باخبر سازند و بالاخره اين سه تن با عده ديگرى از مهاجرين به سقيفه شتافته و در حاليكه گروه انصار سعد بن‏عباده را برسم جاهليت مى‏ستودند بر آنها وارد شدند. (1)

خوبست جريان اجتماع سقيفه را كه دستاويز اصلى اهل سنت است شرح و توضيح دهيم تا باصل مطلب برسيم.

از رجال مشهور و سرشناس كه در اين اجتماع حضور داشتند ميتوان اشخاص زير را نامبرد.

ابوبكر،عمر،ابو عبيده،عبد الرحمن بن عوف،سعد بن عباده،ثابت بن قيس،عثمان بن عفان،حارث بن هشام،حسان بن ثابت،بشر بن سعد،حباب بن منذر،مغيرة بن شعبه،اسيد بن خضير.پس از حضور اين عده ثابت بن قيس بپا خاست و گروه مهاجرين را مخاطب ساخته و گفت:

اكنون پيغمبر ما كه بهترين پيغمبران و رحمت خدا بود از ميان ما رفته است و البته براى ماست كه خليفه‏اى براى خود انتخاب كنيم و اين خليفه هم بايد از انصار باشد زيرا انصار از جهت خدمتگزارى پيغمبر صلى الله عليه و آله مقدم بر مهاجرين ميباشند چنانكه آنحضرت ابتداء در مكه بوده و شما مهاجرين با اينكه معجزات و كرامات او را ديديد در صدد ايذاء و آزار او بر آمديد تا آن بزرگوار مجبور گرديد كه مهاجرت نمايد و به محض ورود بمدينه،ما گروه انصار از او حمايت نموده و مقدمش را گرامى شمرديم و در اينكه شهر و خانه خودمان را در اختيار مهاجرين گذاشتيم قرآن مجيد ناطق ميباشد،اگر شما در مقابل اين استدلال ما حجتى داريد باز گوئيد و الا بر اين فضائل و فداكارى‏هاى ما سر فرود آوريد و حاضر نشويد كه رشته اتحاد و وحدت ما گسيخته شود.

عمر كه از شنيدن اين سخنان سخت بر آشفته بود بپا خاست تا جواب او را بدهد ولى ابوبكر مانع شد و خود بجوابگوئى خطب انصار پرداخت و چنين گفت:

اى پسر قيس خدا ترا رحمت كند هر چه كه گفتى عين حقيقت است و ما نيز اظهارات شما را قبول داريم ولى اندكى نيز بر فضائل مهاجرين گوش داريد و سخنانى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره ما گفته است بياد آريد،اگر شما ما را پناه داديد ما نيز بخاطر پيغمبر و دين خدا از خانه و زندگى خود دست كشيده و بشهرشما مهاجرت نموديم،خداوند در كتاب خود ما را سر بلند ساخته و اين آيه هم درباره ما نازل شده است:

للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون.

يعنى اين مسكينان مهاجر كه از مكان و مال خود بخاطر بدست آوردن فضل و رضاى خدا اخراج شده و خدا و رسولش را كمك كردند ايشان راستگويانند،بنابر اين خداوند نيز چنين مقدر فرموده است كه شما هم تابع ما باشيد و گذشته از اين عرب هم بغير از قريش بكس ديگرى گردن نمى‏نهد و خود پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز همه را باطاعت قريش امر كرده و فرموده است :الائمة من قريش (2) و من در حاليكه شما را باطاعت از قريش دعوت ميكنم مقصود و غرضى ندارم و خلافت را براى خود نمى‏خواهم بلكه بمصلحت كلى مسلمين صحبت ميكنم و اينك عمرو ابوعبيدة حاضرند و شما با يكى از اين دو تن بيعت كنيد.

ثابت بن قيس چون اين سخنان بشنيد براى بار دوم مهاجرين را مخاطب ساخته و گفت:آيا با نظر ابوبكر درباره بيعت بآن دو نفر (عمرو ابو عبيده) موافقيد يا فقط خود ابوبكر را براى خلافت انتخاب ميكنيد؟

مهاجرين يكصدا گفتند هر چه ابوبكر صديق بگويد و هر نظرى داشته باشد ما قبول داريم.

ثابت بن قيس از اين گفتار آنان استفاده كرده و گفت:شما ميگوئيد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ابوبكر را براى مسلمين خليفه كرده و او را در روزهاى بيمارى خود جهت اداى نماز بمسجد فرستاده است در اينصورت ابوبكر بچه مجوز شرعى سر از دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيچيده و مسند خلافت را بعمرو ابو عبيده واگذار ميكند؟و اگر پيغمبر خليفه‏اى تعيين نكرده است چرا نسبت دروغ بدانحضرت روا ميداريد؟ثابت بن قيس با اين چند كلمه پاسخ دندان شكنى بابوبكر داد و زير بار حرف مهاجرين نرفت و انصار نيز از سخنان او بيش از بيش بهيجان آمده و در مورد عقيده خود اصرار و پافشارى كردند.

در اينحال حباب بن منذر كه از طايفه انصار بود بپا خاست و گفت:خدمات انصار براى همه روشن است و احتياج بتوصيف و توضيح ندارد و اگر مهاجرين ما را قبول ندارند ما نيز پيروى از آنان نكنيم در اينصورت منا امير و منكم امير (اميرى از ما و اميرى از شما باشد) سعد بن عباده (رئيس طايفه خزرج) بانگ زد كه وجود دو امير در يك دين و يك حكومت نا معقول و بى منطق است و از اينجا اختلاف دو قبيله انصار (اوس و خزرج) ظاهر شد و قبيله اوس مخصوصا بشربن سعد براى اينكه امارت سعد بن عباده عملى نشود با مهاجرين موافقت كردند ولى طايفه خزرج هم بزودى تسليم نشدند در نتيجه سر و صدا بالا گرفت و دستها بسوى قبضه شمشير دراز شد و چيزى نمانده بود كه فتنه بزرگى بر پا شود اسيد بن خضير هم كه رئيس طايفه اوس بود با خزرج قطع رابطه نمود.

عمر از اين اختلاف انصار استفاده كرد و آنها را مخاطب ساخته و گفت همانگونه كه بشر بن سعد و اسيد بن خضير موافقت كردند امر خلافت بايد فقط در قريش باشد تا قبائل مختلفه عرب امتثال كنند و سخن حباب بن منذر نيز در مورد انتخاب دو امير اصلا صحيح نيست و جز فتنه و فساد نتيجه‏اى نخواهد داشت پس خوبست همه شما اطاعت از مهاجرين كنيد تا فتنه و آشوب ايجاد نشده و مسلمين هم راه وحدت و اتحاد را بپيمايند.

با اينكه سخنان عمر و اختلاف دو قبيله اوس و خزرج تا اندازه‏اى روحيه انصار را متزلزل ساخته و كفه ترازوى مهاجرين را سنگين‏تر كرده بود مع الوصف عده‏اى از انصار بپا خاستند و انصار را اندرز دادند كه تحت تأثير سخنان عمر واقع نشوند.

عمر مجددا از فضيلت مهاجرين سخن گفت انصار را بين الخوف و الرجاء مخاطب ساخته و نصيحت كرد و دست ابوبكر را گرفته و گفت اى مردم اينست يار غار و صاحب اسرار رسول خدا براى بيعت باين شخص سبقت بگيريد و رضاى خدا ورسول را بدست آوريد!! (3) .

 

عده‏اى از انصار نيز با عمر همعقيده شده و بقوم خود گفتند عمر از روى انصاف سخن گفت و مخالفت با گفتار او شايسته نيست.در اينحال انصار يقين كردند كه طاير اقبال از بالاى سر آنها پرواز كرده و بر فرق مهاجرين سايه افكنده است زيرا بيشتر قوم با مهاجرين در امر بيعت هماهنگ گشته بودند.

پايان كار:

بالاخره عمر درنگ را جائز نديد و بپا خاست و دست ابوبكر را گرفت و گفت حالا كه مسلمانان بخلافت تو راضى هستند دست خود را بمن بده تا بيعت كنم،ابوبكر هم تعارفى بعمر كرد ولى عمر پيشدستى نمود و با ابوبكر بيعت كرد قبيله اوس هم عليرغم طايفه خزرج با عمر همكارى كرده و با ابوبكر بيعت نمودند و بدين ترتيب قضيه بنفع ابوبكر خاتمه يافت (4) .

بنا بر اين آن اجماع امت كه پيروان تسنن بر آن تكيه كرده و خلافت ابوبكر را نتيجه شورا و سير تاريخ ميدانند بدين ترتيب تشكيل يافت يعنى شورائى كه در مدينه طايفه خزرج و بنى هاشم و عده‏اى از اصحاب پيغمبر مانند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف و ابو ايوب انصارى و ديگران در آن دخالت نداشتند و مسلمين ساير نقاط نيز مانند مكه و يمن و نجران و باديه‏هاى عربستان بكلى از آن بى خبر بودند.

عمر دمى آرام نميگرفت و مردم را براى بيعت با ابوبكر دعوت ميكرد و پس از خروج از سقيفه نيز همچنان در كوچه و بازار مردم را بمسجد ميفرستاد تا با ابوبكربيعت نمايند مردم بى خبر هم دسته دسته رو بسوى ابوبكر نهاده و با او بيعت ميكردند.

ابوبكر در مسجد بمنبر رفت و گفت:اى مردم خلافت من بر شما دليل فضيلت من بر شما نيست بلكه من مهتر شما هستم نه بهتر شما در هر كارى از شما مشورت و كمك ميخواهم و طبق سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله رفتار ميكنم اگر ملاحظه كرديد كه من از طريق انصاف منحرف گشتم شما ميتوانيد از من كناره گرفته و با ديگرى بيعت كنيد و اگر هم بعدالت و انصاف رفتار كردم پشتيبان من باشيد.

بنا بقاعده ثابت عليت هر علتى معلولى را بوجود ميآورد و شباهت و سنخيت نيز بين علت و معلول برقرار ميباشد و هرگز از چيدن مقدمات غلط نتيجه صحيح بدست نميآيد زيرا:

خشت اول چون نهد معمار كج‏

تا ثريا ميرود ديوار كج

بهمين جهت بلواى سقيفه نيز ضربتى بر پيكر اسلام وارد آورد كه ميتوان بجرأت اتفاقات و حوادث بعدى مانند گرفتاريهائى كه براى على عليه السلام روى داده و منجر بشهادت او گرديد و قضيه كربلا و اسارت اهل بيت و ساير حوادث نظير آنرا مولود و معلول همان ضربت سقيفه دانست.حجة الاسلام نيز گويد:

آنكه طرح بيعت شورا فكند

خود همانجا طرح عاشورا فكند

باز در جاى ديگر فرمايد:

دانى چه روز دختر زهرا اسير شد

روزى كه طرح بيعت منا امير شد.

پى‏نوشتها:

(1) ـبشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد جلد 1 ص 142 مراجعه شود.

 

(2) حديث در مورد امامت دوازده امام است ربطى بخلافت ابوبكر ندارد.

(3) چنانكه در جريان غدير خم گذشت پيغمبر صلى الله عليه و آله رضاى خدا را در ولايت على عليه السلام فرموده بود نه در خلافت ابوبكر آنجا كه فرمود:الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و ولاية على بن ابيطالب بعدى و فاصله زمانى روز غدير تا روز سقيفه بيش از هفتاد روز نبود اما اصحاب سقيفه چه زود فراموش كردند!

(4) تاريخ طبرى و غير آن.

 منبع :

 

/www.emamali.net

+ نوشته شده در   پنجشنبه سی ام تیر 1390;ساعت  8:17 بعد از ظهر;  توسط  زینب;  |  215 منتظر ظهور

چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب

چلپاسه(مارمولک) خوری عمر بن خطاب

چند وقت پیش این مطلب در یکی از کانالهای ماهواره ای شیعه برای اولین بار نقل شد که باعث استقبال زیادی قرار گرفت که ما در آخراین پست  قسمتهای از این برنامه را قراردادیم که پیشنهاد می کنم حتما دانلود بفرمایید واگر سرعت پایینی دارید حداقل قسمت پنجم آن رادانلود بفرمایید

عمر گفته: من دوست ندارم وحاضر نیستم شتران مو قرمز(گران قیمت) به من بدهند ولی مارمولک(چلپاسه) را از بگیرند(1)

وهمچنین  گفته: من خوردن مارمولک(چلپاسه)رااز مرغ بیشتر دوست دارم (2)

این درحالی است که پسر او عبدا...بن عمر میگوید: خدمت رسول خدا بودیم شخصی مارمولک(چلپاسه) خورد رسول اکرم. نهی کردن وفرمودند:ناپاک است(3)

درکتاب المغني الشرح الکبيرجلد۱۱صفحه۸۱ وکنزالعمال جز۱۵ صفحه۱۹۰ وبه گفته عمر:بيشتر اهل سنت گفتندحلال است ولي ابوحنيفه حرام دانسته است. مالکي شافعي وحنبلي حلال دانسته.موضوع اختلاف بين عمر و ابوحنيفه است.حال حنفي ها چکار ميکنند؟به سنت عمر عمل مي



+ نوشته شده در دو شنبه 1 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 6:8 توسط امیر علی عرفانیان |

الله 18 سلطان 18 جانشین 18 مکتب18 جانشین 18 بدین 18 الله 18+64 دین = 82 امام 82 مهدی 82
جانشین حضر ت محمد ابن عبدالله 110 علی 110 جانشین اصلی آخرین پیامبر الهی 110 خلیفه اول امام واقعی
امشب شب قدرمی باشد23مهدی23رهبر23 طبیب23 الگوی 23جهان اسلام 23جانشینه 23 اصلی23ناب الله23 آئین23ملائک
سنگ کیسه صفرا اگه می خوای نمیری نخور نمکو روغنو شیرینی
قی کردن بهترین دوای جسم میباشد قی کردن از تجمع سنگ در کیسه صفراء جلو گیری می کند وقتی کیسه صفرا پر ش
به ابجد53 صلوات برمحمد53 احمد 53 علی26+27 فاطمه = 53 آل طاها آل یاسین53امام جانشین پیامبر53
شهید 319 اسلام واقعی 319 شهید 319 دین ناب محمد علی 319راه الهی الله 319 شهید 319 فلسفه دین 3319
سردار سلیمانی آیا وقت آن نرسیده تا جنایتکاران را سر جایشان بنشانیم
نام تو اسم اعظم پروردگار است منتخب رسول ابن عم نبی عم یتساءلون عن نباء العظیم الذی هم فیه مختلفون ثم
دین الله اصل اسلام 59 مهدی 59 دین واقعی اسلام 59 دین الله شیعه59 شیعه اصل اسلامه59دین واقعی اسلام59
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟ «ث ، ج ، خ ،ز ، ش ، ظ ،ف»
ظالم عالم مقصر عالم کیست بدبخت عالم کیست مذهب عالم کیست 740اندیشه شیطان740مقصرعمر740
مذهب الله محمد53فاطمه علی53سعادتمند ترین 53اهل بیت پیامبر53احمددین نمونه الله 53 53دین کامل الله 53
چرا هفت حرف در سوره ی حــمــد نیست؟«ث ،ج ،خ ،ز،ش،ظ،ف» قدرت علمی امام مهدی میتواند عرش رابه لرزه درآو
رهبر آسمانی الله 59مهدی 59آخرین امام دین اسلام59 دین الله 34+25 اصل اسلام=59 مهدی59دین واقعی اسلام59
دین۶۴ الله محمدعلی۶۴جانشین محمدعلی۶۴دین۶۴الله محمدعلی۶۴تنها برگزیده دین۶۴نماینده غدیری۶۴ اصحاب یمین
بیماری های سگ مهمترین بیماری سگ میرینه تو خونه بوگندشم میمونه
فرمانده دلاور دین اسلامی 110 علی 110 دین الهی 110ریاضی در قرآن فضائل امام علی از نظر دشمنان امام علی
کشته شدگان بت پرست که به دست با کفایت مولاء علی در جنگها بدر احد خندق تبوک و فتح مکه
کشته شد زهرای اطهر زان سبب گفته در قرآن تمام آیه ها حق با علیست